نوشتهي: جمشيد كاوسبحي كاتراكترجمهي: دكتر فرهاد آبادانيتمدنوفرهنگ هر كشوري همزمان با تاريخ آن كشور است. به كمك آثار كتبي ، باقيماندة آثار باستانشناسي ، آزمايشهاي نوين ، سنگنبشتهها ، آثار باقيماندة كتبي بر روي ظروف گلي و نيز به كمك تحقيقات علمي جديد ، ميتوان درباره گذشته كشوري و نيز تاريخ و سوابق تاريخي ملتي و همچنين اهميت و نفوذ تمدنوفرهنگ آن كشور به گفتگو و بحث پرداخت. تمدن با خوشبختي و پيشرفت هر كشور و ملتي ارتباط مستقيم دارد ، در صورتيكه فرهنگ هر كشور مربوط است به پيشرفت هر كشور و ملتي ارتباط مستقيم دارد ، در صورتيكه فرهنگ هر كشور مربوط است به پيشرفت اخلاق مردم هر كشور يا به عبارت ديگر تمدنوفرهنگ همانند دانههاي زنجير به هم پيوستهاند. در تاريخ تمدنهاي كهن جهان ، ايران برجستهترين و مهمترين سهم در بخشيدن زندگي و درخشش ، به ديگر مردم جهان داشته است. در حاليكه از بسياري از اقوام كهن جهان اثري برجاي نمانده است ، ايران و فرهنگ و تمدن آن در برابر حوادث گوناگون روزگار براي هزاران سال ، پايداري نموده و برجاي مانده است. تنها همين يك نكته براي عظمت و بزرگي ايران و تمدن و فرهنگ گذشتهاش كافي است. در روزگار پادشاهي هوشنگ شاه پيشدادي بود كه ايران ، انواع و اقسام اسباب و ابزار آهني ساخت و نيز به كندن قنات موفق شد. معروف است كه جانشين هوشنگشاه يعني تهمورس هنر خط و نوشتن را از ديوان آموخت. اما درخشندهترين دوران ، زمان پادشاهي شاهجمشيد بود كه سرزمين ايران بنام « ايران ويج بزرگ » و با تمدني درخشان اداره ميشد. شاهجمشيد ، مردم را به چهار گروه تقسيم كرد. اين چهار گروه عبارت بودند از طبقة روحانيون ، جنگآوران ، كشاورزان و هنرمندان. شاهجمشيد دستور داد تا راهها را بسازند و نيز كشتي جهت بحرپيمائي ، در روزگار وي ساخته شد. در روزگار او بود كه به مردم هنر بافندگي آموخته شد و توجه مخصوص نسبت به بهتر زيستن مردم داشت. دوران سلطنت شاهجمشيد را همانند دوران پريكلس ، دورة طلائي تاريخ گفتهاند. همانطور كه در اوستا آمدهاست: « در روزگار جمشيد ، نه سرماي شديد بود و نه گرماي زياد ، نه مرگ زودرس بود و نه رشگ و حسد و خودخواهي ، هنگاميكه پسر و پدر با هم ميرفتند هر دو چون جوان پانزده سالة مينمودند و شناخت پدر از پسر مشكل مينمود ». آنطور كه در كتاب ونديداد آمدهاست: در روزگار جمشيد ، به سبب ازدياد جمعيت ، سهبار جهان گسترش يافت. اهورامزدا ، از شاه جمشيد خواست كه مقام پيامبري و راهنمائي مردم آن روز را بپذيرد ، اما او با كمال فروتني ، از اين امر پوزش خواست. ولي در عوض ، پذيرفت كه مردم را به تقوي و پاكدامني و راستي و درستي رهنمون شود و آنها را به يك زندگاني شاديبخش راهنما باشد. اهورامزدا جمشيد را به آمدن سيلي وحشتناك آگاه ساخت ، بنابراين شاه جمشيد همت [41] به بناي باغي گذاشت تا مردم و حيوانات را از خطر نابودي برهاند و آن باغ به نام « ورجمكرد » مشهور است. اين مطلب كه از فرگرد دوم ونديداد آمدهاست ، ميرساند كه شاه جمشيد در دوران يخبندان و در حدود يازدههزار سال پيش ميزيسته است. جمشيد به افتخار جاوداني نائل شد. هزاران سال از زمان وي ميگذرد اما هنوز مردم ايران نوروز را جشن ميگيرند اين روز همان روز بر تخت نشستن شاه جمشيد است كه نهتنها مردم ايران آنرا گرامي ميدارند و جشن ميگيرند ، بلكه مردمان برخي كشور ديگر نيز همانند پارسيان در هندوستان و پاكستان و ساير نقاط جهان ، آنرا جشن ميگيرند و بزرگ ميدارند. در روزگار شاه فريدون بود كه ضحاك ستمگر به بند اندر كشيده شد و صلح و آرامش جاي جنگ و ناامني را گرفت و هم در زمان او بود كه علم پزشگي و دانش جراحي ترقي شايان توجه نمود. در اين زمان ، به دانشجويان رشته پزشگي ، خواص گياهان طبي ، در درمان دردها ، آموخته شد. همچنين ، در اين روزگار بود كه دانش دامپزشگي پيدا آمد. براي پزشگان ، در برابر معالجة بيماران ، حقالزحمههائي تعيين شده بود كه هيچ پزشگي حق نداشت بيش از آن ميزان تعيينشده ، از بيماران دريافت دارد – براي درمان بيماريهاي روحي ، بيماران را با كلام « مانترا » يا « كلام مقدس » معالجه مينمودند. اين روش معالجه در آن روزگار ، بهترين راه علاج بيماران شناخته شدهبود. ميدانيم كه رستم ، پهلوان نامي ايران ، با يك عمل جراحي چشم بدين جهان گشود. اين كار در روزگار منوچهر شاه ، نوه و جانشين شاه فريدون ، صورت گرفت. گفته اخلاقي معروف: « پاكيزگي ، نزديكترين راه رسيدن به خداست » را ايرانيان باستان به بهترين وجهي عمل ميكردند. نظافت و پاكيزگي براي هر كس ، از ابتداي طفوليت ، جزو مهمترين وظيفه بود. به مسئله « عقل سالم در بدن سالم است » اهميت فوقالعاده داده ميشد. ايرانيان باستان در پاك نگهداشتن آب و باد و خاك و آتش ، سعي وافر داشتند و ميكوشيدند كه با پاك نگهداشتن محيط اطراف خويش ، سبب پراكندهشدن ميكرب و سرايت امراض به ديگران نشوند. در كتاب ونديداد ، دربارة دوري از امراض واگيردار و خويشتن را دور نگهداشتن از كثافات دستورات اكيد آمدهاست. حتي در روزگار كنوني و با همة پيشرفتهائي كه در بهداشت از مندرجات كتاب ونديداد دربارة جلوگيري از امراض و سرايت آن توسط ميكرب ، به ديگران آگاهي حاصل مينمايد. در روزگار پادشاهي پيشدادي ، در بهداشت عمومي و ترويج حفظالصحه براي تندرستي مردم ، كوشش فراوان ميشد. در طي قرون و اعصار ، مذهب ايران باستان ، به نام مذهب يكتاشناسي در جهان شناخته شدهاست. حتي پيش از ظهور آشو زرتشت ، پيغمبر ايران باستان ، و در روزگار پادشاهان پيشدادي ، مردم به ستايش يك آفريننده به نام « مزدا » معتقد بودند و به همين جهت در شاهنامة فردوسي به آنها عنوان « مزديسني » يعني پرستندة «مزدا» داده شدهاست. در روزگاراني بس دور ، اجداد ايرانيان و هندوان كه آريائي خوانده ميشوند ، در يك جا و با هم زندگي ميكردند. به واسطة عدم توافق مذهبي ، اين دو برادر از هم جدا شدند. اين خود يكي از دلائل تمايل ايرانيان بسوي يكتاپرستي است. زرتشت پيغمبر ايران باستان ، اين گرايش به سوي مزداپرستي را با تغييرات اساسي ديگر درهم آميخت و مذهبي كه مبناي آن بر يكتاپرستي استوار است به جهانيان عرضه داشت. هر زرتشتي در هنگام بستن كشتي ، بند بندگي زرتشتيان ميسرايد: « من استوارم به كيش مزديسني كه آوردة زرتشت است. ميستايم پندار نيك را ، ميستايم گفتار نيك را ، ميستايم كردار نيك را ، ميستايم دين نيك مزديسني را كه بر ضد جنگ و خونريزي و دوركننده سلاح است. اهورامزدا را آفرينندة تمام هستيها ميدانم » . با ارتباط اين موضوع ، جا دارد كه در اينجا سخني از پروفسور ويلهلم گايگر آلماني نقل [42] شود كه مينويسد: « به غير از قوم بنياسرائيل ، هيچ ملت كهن ديگر به جز ايرانيان عصر اوستا در مشرقزمين ، نتوانست به چنين نقطة رفيعي از مذهب برسد. در هيچ نقطة ديگر از جهان مردم اينطور فارغ از الههپرستي نبودند. اين ايرانيها بودند كه به سوي يكتاپرستي گرائيده بودند » همانطور كه در اوستا ، از پادشاهان سلسلة پيشدادي چون هوشنگ ، تهمورس ، جمشيد و فريدون و پهلوان نامبرداري چون گرشاسب سخن به ميان است ، همچنين از پادشاهان و پهلوانان دورة كيانيان چون كيكاوس ، كيقباد ، كيخسرو ، گشتاسب و آشو زرتشت سخن رفتهاست. آثار نوشته در زبان اوستا فراوان و در علوم مختلف بودهاست. اشوزرتشت ، پيغمبر برگزيدة اهورامزدا بود كه براي راهنمائي ابناي بشر به اين جهان فرستاده شد. او حامل همان پيامهاي آسماني بود ، كه در گاتها آمدهاست. بيستويك نسك اوستا ، كه در علوم مختلف چون طب و هيئت و نجوم و غيره بود ، زرتشت براي راهنمائي مردم جهان آورد. آنطور كه پليني pliny مينويسد: اوستا بر روي دوازده هزار پوست و با خط زر و در دو ميليون سطر شعر بودهاست. در هنگام حملة اسكندر مقدوني به ايران و آتش زدن كتابخانة تخت جمشيد ، نسخة از اوستا كه در كتابخانة مذكور نگهداري ميشد ، به دم آتش رفت و سوخت ، پس از اين واقعه اسفانگيز ، دوباره در روزگار اشكانيان و ساسانيان به جمعآوري اوستا پرداختند و همانند سابق آنرا در بيستويك كتاب تنظيم كردند. متأسفانه ، يكبار ديگر در هنگام حملة تازيان بايران ، به اين گنج بزرگ صدمة جبرانناپذير رسيد كه امروز فقط پنج كتاب از بيستويك كتاب باقيمانده است. در ميان اين پنج كتاب ، تنها كتاب « ونداديد» است كه بطور كامل به دست ما رسيده است.
|
| خوشبختانه در كتابهاي هشتم و نهم دينكرد ، كه يكي از كتب معتبر و مهم پهلوي است ، خلاصة از بيستويك نسك اوستا آمده است و از همينجا ميتوان پي به عظمت اوستا برد. با مقايسة اصل كتاب « ونديداد » كه امروز در دست است با خلاصة از آن كه در دينكرد آمدهاست ملاحظه ميشود كه اين خلاصه تا چه اندازه با اصل كتاب مطابقت دارد. در ايران باستان ، شوهر را « رئيس خانواده » ميگفتند در حاليكه زن « كدبانوي خانواده » لقب داشت. « رئيس خانواده » و « كدبانوي خانواده » از نظر مقام اجتماعي هر دو با هم برابر بودند ، در صورتيكه وظيفة اين دو نفر از يكديگر جدا بود. در اوستا نيز ، از برابري حقوق زن و مرد گفتگو شدهاست. در ايران باستان از تشكيل خانواده منظور عاليتر مورد نظر بود تا اينكه فقط به ازدياد نسل بپردازند. هدف از زندگي آنطور كه در مذهب زرتشت آمدهاست ، كار و كوشش و مبازره با بديها و زشتيهاست. بنابراين هدف عمدة از ازدواج نيز تحرك اجتماع است با تحويل دادن نسل نيرومند و تندرست به اجتماع از اين جهت است كه مجرد زيستن و از تشكيل خانواده سرباززدن ، در مذهب زرتشت پسنديده نيست و مادري قابل ستايش است كه آرزويش داشتن فرزندان ذكور است. ازدواج با يك زن ، در ايران باستان مرسوم بود و همينگونه نيز عمل ميشد. مادري كه صاحب فرزندان بيشتر ميشد ، به افتخارات مختلف نائل ميشد. در اوستا ، پاكدامني و عفت زنان ستوده شدهاست. در گاتها هدف عمدة تشكيل خانواده بر اساس عشق و محبت طرفين استوار است. در نمازگاه ايوسرتيوم « =نماز شب » زنان پاكدامني كه راست و درست در انديشه و گفتار و كردار باشند ، زناني كه با آموزش و پرورش درست بار آمدهاند و زناني كه نسبت به شوهرانشان وفادار و فرمانبردار و فداكار باشند ستوده شدهاند. در رام يشت آمدهاست كه هر دختر جواني آرزومند است ، كه با مردي ازدواج نمايد كه جوان ، زيبا ، تندرست ، جدي ، كوشا ، دانشآموخته و خوشاخلاق باشد. در فروردين يشت ، آنجائيكه به فروهرهاي جاودانان پاكان و نيكان و پهلوانان و ميهنپرستان ، درود فرستاده شده ، نام بسياري از زنان و دوشيزگاني كه در رديف مردان جاوداني بودهاند ، ديده ميشود. سن قانوني ، براي دوشيزگان پانزده سالگي ، جايز شمرده است. ازدواج در طفوليت و به سنهاي خيلي كم ، در ايران رايج نبوده بلكه ممنوع بودهاست. راجع به مهريه و سهم زن از ماترك شوهر در ايران [43] باستان ، در جائي به درستي مطلبي ذكر نشدهاست. زيبايي يك زن در اوستا اينطور و با اين توصيف آمدهاست: « زيبا ، نيرومند ، بلند ، هوشيار ، با بازوان سفيد ، سينة برآمده ، راست بالا و با صورت درخشان». در شاهنامة فردوسي ، از داستان پهلواني زناني چون گردآفريد و در برزونامه از بانو گشسب ، دختر رستم پهلوان نامي ايران ، در زمان جنگهاي ايران و توران ، گفتگو به ميان است. در اين دوران ، تعليموتربيت از سن هفتسالگي براي پسران و دختران عموميت داشت ، و حتي پيش از اين سن نيز در خانه و به وسيلة والدين اصول اخلاقي به فرزندان تعليم داده ميشد. در سنين بين هفت و دهسالگي هر كودك زرتشتي ، با پوشيدن سدره و بستن كشتي ، به گروه زرتشتيان جهان ميپيوست ، تعليموتربيت براي پسر و دختر يكسان بود. به همان اندازه كه به پرورش روح اهميت داده ميشد ، به پرورش جسم نيز اهميت ميدادند. اسبسواري ، تيراندازي ، هنر بكار بردن اسلحهها مانند گرز ، خنجر ، نيزه ، سپر ، تيغ ، و همچنين فن كشتيگرفتن براي هر جوان از واجبات بود. ايرانيان قديم در اينگونه هنرها مشهور جهان بودند. يكي از نمونههاي حيرتآور هنر تيراندازي همان آرش كمانگير معروف است كه داستان تيراندازي و هنرنمائي او به تفصيل در اوستا آمدهاست و همچنين مورخين معروف ايراني نيز آنرا ذكر كردهاند. روابط بين استاد و شاگرد بسيار دوستانه بود. در طفوليت هر كودك را با صفات راستي ، درستي ، امانت ، سادگي و صداقت بار ميآوردند و نيز او را براي خدمت به شاهنشاه ايران و ميهن آماده ميساختند. يكي از صفات لازمة هر معلم دينداري و ميهنپرستي او بود. فراگرفتن دانش ديني مقدمه و اساس آموزش هر دانش ديگر بود. مورخيني چون هرودت و گزنفون ، روش تعليموتربيت را در ايران باستان ستودهاند. از زمانهاي بسيار دور ، روش حكومت در ايران ، شاهنشاهي است. مراسم تاجگذاري هميشه در ميان سرور و وجد و شادي مردم انجام ميشد. در هنگام تاجگذاري شاهنشاه با دست خود تاج بر سر مينهاد. هنگامي كه پادشاهي در دوران سلطنت ميخواست كنارهگيري كند ، با دست خود تاج را بر سر وليعهد كه وارث تاجوتخت بود مينهاد. اين رسم پادشاهان كيان ، يكبار ديگر در چهارم آبان ماه 1346 در هنگام تاجگذاري شاه ، در ايران تجديد شد ، بدين معني كه شاهنشاه با دست خود تاج بر سر خويش نهادند و نيز شاه بر سر فرح پهلوي نيز تاج گذاشتند. در اوستا ، از پادشاهان سلاطين پيشدادي و كياني گفتگو شدهاست. پادشاه مقام سلطنت دنيوي و نيز رياست مقام معنوي را بر عهده داشتهاست. در اوستا از براي تندرستي و پيروزي پادشاه دادگر دعا شدهاست. در شاهنامه از صفات شجاعت و عقل و جلال و عزت و زيبائي پادشاهان كياني صحبت شدهاست. در كتاب بسيار زيبا و ارزندة آقاي دكتر ذبيحالله صفا تحتعنوان « آئين شاهنشاهي ايران » دربارة اين رسم باستاني از كهنترين روزگار تا زمان حاضر به تفصيل بحث شدهاست. طبقة موبدان و پيشوايان مذهبي ، در روزگاران كهن ، اهميت فوقالعاده داشتند ، آنها اين مقام را با مهارت و شايستگي و قدرت فوقالعاده اخلاقي و معنوي بدست آورده بودند. در اوستا دربارة شايستگي و شرايط مقام پيشوائي و روحانيت بحث شدهاست. پس از مقام پيشوائي در ايران قديم مقام سپاهيگري ، داراي اهميت بود. پادشاه شخصاً در رأس اين تشكيلات قرار داشت. در بيشتر مواقع و درهنگام جنگ با دشمن ، فرماندهي سپاه بهعهدة شخص پادشاه بود و فرمانده سپاه ، دشمن را براي جنگ تنبهتن دعوت مينمود. در شاهنامه آمدهاست كه شاه كيخسرو رئيس و فرمانده سپاه دشمن را كه افراسياب توراني بود ، به مبارزه تنبهتن دعوت كرده و او را به خونخواهي پدرش سياوش كشت. اين داستان در اوستا[44] نيز آمدهاست. همچنين رستم ، پهلوان نامي ايران نيز سوگند ياد كرد كه تا كين خون سياوش را از تورانيان نستاند ، آرام ننشيند. در اوستا و نيز در شاهنامه آمدهاست كه پادشاهان براي پيروزي در جنگ از اهورمزدا درخواست ياري مينمودند. درآن روزگاران ، جنگ با رحم و مروت بيشتري انجام ميشد تا در اين زمان ، پادشاهان ايران هنگاميكه در جنگها پيروز ميشدند ، نسبت به اقوام مغلوب با منتهاي محبت رفتار ميكردند. در زمان جنگ خوراك سربازان ايران شير و نان و گوشت بود. دربارة نظموترتيب سربازان ايران ، در يك نسك گمشدة اوستا كه خلاصة از آن در دينكرد آمده به تفصيل صحبت شدهاست. علاوه بر كتاب اوستا در كتابهائي چون شاهنامه ، گرشاسبنامه ، برزونامه و فرامرزنامه نيز مطالبي دربارة انضباط سربازان در ايران باستان ميخوانيم. |
|
| اشو زرتشت دربارة كشاورزي نيز تأكيد فراوان فرموده است. در ونديداد آمدهاست كه: « هر كس غله ميكارد او اشوئي ميكارد ». زمين نكاشته ، هنگاميكه با كشت و زرع آبادان شود خشنود ميشود. پيش از اينكه قطعه زميني براي كشت و زرع آماده شود بايد از هر گونه آلودگي پاك شود. اگر در زميني جسد مرده يا نعش حيواني به خاك سپرده باشند پس از آنكه از آلودگيها پاك شود ، يكسال نيز از هنگام پاكي ميبايستي سپري شود تا قابل كشت و زر باشد. هركس از اين دستور سرپيچي ميكرد ، سزاوار تنبيه بود. كشت گندم بر كشت ساير حبوبات برتري داشت. سگ با وفاترين دوست كشاورز بود. كشاورز در نگهداري گله و رمه نيز ميكوشيد ، در ميان حيوان اهلي مخصوصاً به گاو توجه فراوان ميشد. اسب و شتر نيز از جمله حيوانات مفيد بودند. اسامي اشخاص در روزگار سلاطين كيان ، با واژة « اسب » و « شتر » همراه بوده است. در نگهداري گوسفند نيز كوشش فراوان ميشد. باغداري و بوستانكاري نيز به اندازة كشاورزي داراي اهميت بود. حتي امروز نيز زرتشتيان در دفن باغداري معروفند. پروفسور ادوارد براون انگليسي در كتاب « يكسال در ميان ايرانيان » زرتشتيان ايران را بهواسطة مهارت در فن تربيت درخت و نگهداري باغهاي زيبا ، ميستايد. در يشتها و نيز در ونديداد آمدهاست كه پادشاهان سلسلة كياني از ابزار و آلات جنگي خويش كه از طلا و نقره و مس و آهن و برنج ساخته شدهبودند استفاده مينمودند. اين آلات و ادوات جنگي با زيباترين نقشها زينت ميشدند. پارههاي سفال كه در شوش و يا نقاط ديگر ايران به دست آمدهاند بنا بهعقيدة برخي از باستانشناسان ، مربوط به دوازده تا نههزارسال پيش از ميلاداند. در شاهنامه فردوسي مكرر از نقوش زيباي كاخهاي پادشاهان قديم ايران توصيف شدهاست ، اساس مذهب زرتشت برسه اصل انديشة نيك ، گفتار نيك و كردار نيك استوار است ، راستي ، درستي ، صداقت ، امانت ، خيرات و نيكي به ديگران جزو اصل اخلاقي هر فرد زرتشتي بود ، قول و عهد و پيمان ، شفاهاً يا كتباً و با هر كه بسته ميشد چه دوست و چه دشمن ، محترم و قابل اجرا بود. اين دستورات در زمان طفوليت به هر فرد زرتشتي آموخته ميشد. هفت كتاب از بيستويك كتاب اوستا ، دربارة قوانين مذهبي و اجتماعي بوده كه فقط يك كتاب آن يعني « ونديداد » امروز بطور كامل به دست ما رسيده است واژة « ونديداد » يعني « قانون ضد ديو ». دانش قضائي و نيز سجاياي اخلاقي از جمله صفات برجستة يك قاضي بود. قاضياي كه اغلب در رأي دچار اشتباه ميشد او را از منصب قضاوت بركنار ميداشتند و ناشايستگي و عدم لياقتش براي چنين مقام شامخي محرز و آشكار بود. براي طرفين دعاوي ، نشانة دليل و برهان به منظور اثبات حقايق ، لازم مينمود. قانون كاملي دربارة مالكيت در دست بود. بيگانگاني كه در ايران صاحب ثروت منقول وغيرمنقول و يا تجارت بودند در موارد حقوقي از طرف قضات ايراني مورد حمايت قرار ميگرفتند و قوانين از آنها پشتيباني مينمود. قوانين براي داين و مديون هر دو وضع شدهبود. سوگند نيز در بيشتر موارد قضائي قابل اجرا بود. در برخي موارد نيز [45] به سوگندهائي كه نتيجهاش عذاب جسماني بود متوسل ميشدند. در ايران باستان ، به اجراي دو گونه سوگند كه به سوگند گرم و سوگند سرد ناميده ميشد ميپرداختند ، فردوسي در شاهنامه به تفصيل داستان از آتش گذشتن سياوش را آورده است. در آن روزگاران گناهان درجهبندي شده و مجازات نيز تعيين گرديده بود. مجازاتهاي شديد و قوانين سخت دربارة عمل فسقوفجور در كتابهاي قانون روزگار ساسانيان تعيين شدهاست. كساني كه بهداشت عمومي را به خطر ميانداختند ، سخت مجازات ميشدند. گذشته از پزشگان دامپزشگان نيز اگر به اشتباه حيواني را معالجه مينمودند قابل تعقيب و مجازات بودند. حفرياتي كه تاكنون بهوسيلة هيئت باستانشناسان فرانسوي و امريكائي در نقاط مختلف ايران به عمل آمدهاست و آثاري كه در اين حفريات پيدا شده تمدن ايران را به هفتهزارسال پيش ميرساند. شاه و فرح بنا به يك دعوت خصوصي در سال 1964 ميلادي « نمايشگاه هفتهزارسال هنر ايران » را در شهر واشنگتن گشودند. بدون شك در آينده و با همت باستانشناسان اشيائي از دل خاك در گوشه و كنار ايران بيرون خواهد آمد كه قدمت تمدن ايران را به پيش از نههزارسال خواهد رسانيد. يكي از مورخين صاحبنظر تاريخ بابل مينويسد: « پادشاهان مقتدر ايران در دوهزاروپانصدسال پيش از ميلاد مسيح بابل را گشودند و بر عليه بتپرستي برخاستند و در صدد نابودكردن بتها برآمدند. پادشاهان ايران بر عليه ديويستان ( پرستنده ديوها ) قيام كردند و با آنها به جنگ پرداختند. اهالي بابل ، وارث تمدني بسيار كهن بودند و يونانيها با مردم بابل در تماس بودند. مورخين يونان و نيز يونانيهاي قرن چهارم و پنجم قبل از ميلاد بايد اطلاعات خود را دربارة زرتشت و تمدن ايران ، از پيشوايان مذهبي كه در بابل مقيم بودند ، مستقيم يا غيرمستقيم كسب كرده باشند ، مورخين يونان كه دربارة تاريخ و مذهب ايران مطالبي نوشتهاند زمان زرتشت پيغمبر ايران را ششهزارسال پيش از ميلاد نوشتهاند. ماديها داراي قيافة مردانه و صاحبمنظر بودند. گزنفون از زيبايي اندام و قشنگي صورت زنان ماد تعريف ميكند. سرزمين ماد به واسطة داشتن اسبان قويهيكل و نيرومند و خوشاندام مشهور جهان بود. مردان مادي نيز در اسبسواري و تيراندازي و نيروي بدن معروف بودند. بنا به گفتة هرودت: ماديها و پارسيها از بسياري جهات همانند بودند. قوانين ماديها و پارسيها سرمشق يونانيها در تدوين قوانين بود. اكباتان ، پايتخت مادها ، از روي نقشه بسيار صحيحي ساخته شده بود. كاخ شاهي و ساير عمارات دولتي را با طرزي بسيار زيبا بنا مينمودند. شهر به وسيلة هفت ديوار متحدالمركز كه با كنگرهها زينت شده بود ، محاط ميشد. امپراطوري قديم ايران ، در سه قارة آسيا ، اروپا و افريقا فرمانروائي داشت. تنها قدرت نظامي و دلاوري و شجاعت و كشورداري پادشاهان هخامنشي نبود كه آنها محبوبالقلوب بودند ، بلكه ساير صفات و سجاياي اخلاقي ايرانيان باستان چون راستي ، درستي ، صداقت ، امانت ، بذلوبخشش ، نجابت و عقل و درايت پادشاهاني چون كورش ، داريوش و ساير فروانروايان هخامنشي بود كه محبت آنها را در قلوب همة ايرانيان و حتي بيگانگاني كه تحت فرمانروائي پادشاهان ايران بودند ، جاي داده بودند. همانطور كه دستور دانشمند پارسي دكتر ن. م. دالا نوشته است: همچون مسيح چوپان تدهين شدة از طرف يهوه و مردوك در بابل و فرزند نيل در مصر ، پادشاهان ايران نيز برگزيدة اهورامزدا بودند. از صفات برجستة ايرانيان قديم ، عدالت وخوشرفتاري حتي نسبت به دشمنانشان بود كورش و داريوش نه به سبب جهانگيري و كشورگشائي مشهور جهان شده بودند بلكه بواسطة صفات انساني چون رحم و مروت و انصاف و داد كه نهتنها نسبت به دوستان بلكه در حق دشمنان خويش [46] نيز روا ميداشتند معروف شده بودند. همانطور كه در مقدمة كتاب « زناشوئي در ايران باستان » نوشتهام: قدر و منزلت و بزرگي حقيقي هر انساني با صفات وي نسبت مستقيم دارد. پادشاهان ايران باستان مانند جمشيد ، فريدون ، كيخسرو ، كورش ، داريوش ، اردشير ، شاپور و انوشيروان به صفات نيك آراسته بودند. نسبتهاي نارواي جنون و ظلم و شقاوت كه هرودوت از روي غرض به كامبوزيا ميدهد ، از طرف مستشرقين بيغرض مانند پرسيسايكس ، تلمن و جرج رالينسن و ديگر خاورشناسان بهكلي رد شدهاست. از حجاريهائيكه بر روي صخرهها و ديوارها و كوههاي اطراف تختجمشيد بازمانده است ، بهخوبي آشكار است كه هخامنشيها مردماني خوشاندام و زيبا و داراي قيافة مردانه بودند. مورخين يونان با وجود دشمنياي كه با ايرانيان داشتهاند ، صفات برجستة ايرانيان مانند راستي و درستي و امانت را ستودهاند. هر ايراني از ابتداي طفوليت با صفات راستي و درستي بار ميآيد . ايرانيان از دروغ سخت متنفر و بيزار بودند هر ايراني به صفات راستي و درستي و خوشخوئي و جوانمردي و مهماننوازي آراسته بود. |
|
| علوم و ادبيات روزگار هخامنشي ، با يورش اسكندر به ايران از بين رفت و آنچه نيز كه باقيمانده است همان است كه بر روي سنگها و مهرها و ستونها و اشياء و ادوات فلزي و آجرها و غيره بازمانده است. اين نبشتهها نيز تا حدود دويستسال قبل بر جهانيان مجهول بود. بزرگترين اين سنگنبشتهها همان يادگار داريوش كبير است كه در بيستون و در نزديكي كرمانشاه است و با سه زبان پارسي باستان ، عيلامي و بابلي كندهگري شدهاست. پس از خواندهشدن اين يادگار عظيم نكات بسياري از تاريخ پادشاهان هخامنشي كه تاكنون مجهول مانده بودند روشن شد. مطالب اين سنگنبشتهها ثابت كرد كه بسياري از آنچه مورخين يوناني درباره پادشاهان هخامنشي نوشتهاند از روي غرض و تعصب بودهاست. داريوش بزرگ در سراسر اين نوشتهها مطالب خود را با نام اهورامزدا آغاز ميكند. مردمان كشورش را به حمايت از راستي و درستي و فرمانبرداري از دستورات اهورامزدا اندرز ميدهد در آنجا كه ميگويد: « هر چه كردم به فضل اهورامزدا كردم. هميشه طرفدار راستي بودم و هرگز دروغ نگفتم ». هر ايراني آرزومند بود كه عدة زياد فرزند مفيد و سالم و خدمتگزار به اجتماع تحويل دهد. اطفال براي آموزش از سن پنجسالگي به آموزگار سپرده ميشدند. بزرگترين آرزوي هر پدر و مادر اين بود كه فرزندشان سربازي شجاع و فداكار براي ميهن باشد. براي اجراي اين منظور ، فرزندان خود را با سختترين شرايط پرورش ميدادند. هر فردي وظيفه داشت با ورود مادرش در مجلسي از جاي برخيزد و بدون اجازة مادر ننشيند. پدر در رعايت نظموترتيب ، بر فرزندان خويش بسيار سختگير بود. پادشاهان نيز بر سر سفرة غذا ، پائينتر از مادران خود به خوان مينشستند ، احترام به پدر و مادر بخصوص حرمت داشتن مادر از سجاياي اخلاقي ايرانيان قديم بود. يكي از نويسندگان عاليمقام پارسي از اهل شهر نوساري به نام آقاي ديساي Desai در يكي از نوشتههاي خود مينويسدكه اين رسم در خانوادة ايشان تا زمان نويسندة كاملاً اجرا ميشدهاست. عادات و آداب پسنديدة در ايران قديم با نظموترتيب هر چه تمامتر انجام ميشد و از بيتربيتي و بيادبي كراهت فوقالعاده داشتند. نسبت به تعليموترتيب جوانان ، در ايران باستان كوشش فراوان ميشد ، علاوه بر وظيفة سربازي هر جواني به تحصيل علم و حقوق و مديريت نيز ميپرداخت. گزنفون مينويسد كه: «جوانان ايراني تحصيلات عمومي را در سن شانزده يا هفدهسالگي به پايان ميرسانيدند و جوانان را در جواني به كارهاي سخت واميداشتند تا در زندگي از مشكلات نهراسند ». داريوش در كتيبة بيستون آشكارا ميگويد كه اهورامزدا در رسيدن به پادشاهي او را ياري [47] نموده زيرا كه او دروغگو و ظالم و ستمپيشه نبودهاست. و با راستي و درستي و عدالت با مردم رفتار كرده است. اين روش كشورداري ، از روزگاران بسيار كهن يعني از زمان پيشداديان تا روزگار يزدگرد سوم آخرين پادشاه ساساني مدنظر پادشاهان ايران بودهاست. اين روش پسنديده تا امروز نيز در پيش چشم پادشاه مآلانديش و پيشبين و مشهور ايران ، شاه است. در اوستاي آفريننامة خشتريان ، به پادشاه دادگستر دعا شدهاست. بنا به نوشتة شرقشناس اروپائي به نام راپ Rapp يكي از درباريان موظف بود كه هر روز بامداد هنگاميكه به حضور پادشاه ميرسد ، او را به وظيفهايكه اهورامزدا بهعهدة وي گذاشته است ، آگاه سازد. ( رجوع شود به كتاب مذهب و آداب و رسوم ايران باستان ، ترجمه ك. ار. كامه K.R. Cama). در روزگاران باستان تمام وقايع و فرامين و احكام و اتفاقات مهم سلطنتي در مجموعهاي تحتعنوان « كتاب سرگذشت و حوادث پادشاهان پارسوماد » ضبط و نوشته ميشد. اين خبر از نوشتههاي استر Esther برميآيد. تشكيلات كشوري بصورت استانهاي مختلف تقسيم شده بود و براي هر استان يكنفر به نام ساتراپ كه از طرف شاهنشاه تعيين ميشد ، در نظر گرفته بودند. اين ساتراپ از ميان افراد خاندان سلطنت انتخاب مي شدند. حكومت مركزي در تعيين سرنوشت امور داخلي كشورهاي مختلف كه دستنشاندة ايران بودند دخالتي نداشت و هر استاني به موجب قوانين داخلي خودش اداره ميشد. پادشاه شخصاً گاهوبيگاه براي سركشي به حوزة ساتراپها به محل فرمانروائي آنها ميرفت تا اوضاع مردمان كشور خويش را از نزديك مشاهده نمايد. براي نظارت بر كار ساير استانها نيز بازرساني تعيين شده بودند كه عمل آنها را زير نظر داشتند. بازرساني كه از خانوادة سلطنت بودند ، از طرف شخص پادشاه براي سركشي به استانها تعيين ميشدند. وظيفة هر ساتراپ نظارت و ادارة امور داخلي استان بود. شخص ديگري از طرف پادشاه تعيين ميشد كه مستقيماً قواي انتظامي را در دست داشت و قوا را هميشه در حال تجهيز نگاه ميداشت. شخص سومي نيز وجود داشت كه در كار خويش مستقل بود و ادارة امور وزارتخانه به عهدهاش بود و از پادشاه دستورات خود را دريافت ميداشت. داريوش اول ماليات سالانه را با رقم معين كه بصورت وجه نقد يا پيشكش بود تعيين كرده بود و اين ماليات در خور و متناسب با وضع درآمد هر استاني بود. در زمان جنگ هر ساتراپ ميبايست به اندازة توانائياش سرباز و اسلحه براي دولت مركزي بفرستد. سكههاي سيم و زر در كشور رواج داشت. هرودت مينويسد كه سكههاي زر ، سيزدهبرابر بيش از سكههاي سيم ارزش داشت اما بنا به اخبار گزنفون ، ارزش سكههاي زر بيستبرابر ارزش سكههاي نقره بودهاست. در روزگار داريوش از زر ناب مسكوكات را ميزدند. به ساتراپها اختيار داده شده بود كه به ضرب سكههاي سيم براي رواج در محل فرمانروائي خويش مبادرت نمايد. براي ايجاد روابط بين حكومت مركزي و ساتراپها ، پادشاهان هخامنشي پست و وسيلة سريع انتقال اخبار را به وجود آوردند. به امر داريوش بزرگ براي اجراي اين منظور راههاي شاهي كشور ساخته و پرداخته شد. هرودت مينويسد كه: راه شاهي از شوش تا سارد و به طول 13500 فورلانگ Furlong بوده و در بين اين فاصله تعداد 107 كاروانسراي با تمام وسائل مجهز ساخته شده بود. گزنفون از سرعت پست در ايران گفتگو ميكند و مينويسد كه اسبسواران با سرعت هر چه تمامتر پست را از يك مركز به مركز ديگر ميرسانيدند. پادشاه بر امور قضائي و نيز قوانين موضوعه نظارت داشت و اين مأموريت را از جانب اهورامزدا ميدانست. در محاكمات مهم قضائي و جنائي پادشاه شخصاً حضور مييافت و روش دادرسي قضات را از نزديك مشاهده مينمود. معمولاً منصب دادرسي به افراد تحصيلكردهاي كه از هر جهت مورد اطمينان پادشاه بودند واگذار ميشد. اين افراد از طرف شخص پادشاه برگزيده ميشدند. براي قضاتي كه به رشوهخواري متهم ميشدند مجازاتهاي شديد در نظر گرفته شدهبود [48] پيش از آنكه حكم مجازات دربارة قاضي متهم به رشوهخواري را به مورد اجرا بگذارند خدمات گذشتة وي را در پيش چشم ميداشتند. اين روش مجازات مانع خطاكاريهاي دادرسان و موجب عبرت آنان ميشد و ميكوشيدند كه در قضاوت راه درست را در پيش گيرند و حتيالامكان قاضي درستكرداري باشند. دادگستري ايران ، براي كشورهاي ديگر نمونه بود ، حتي در نظر بيگانگان دادرسي ايران ضربالمثل شده بود. شايد در برخي موارد طرز مجازات به نظر غيرعادي ميرسيد اما مطمئناً آن مجازاتها و اجراي آن اجتماع را از خرابكاريهاي افراد شرور محفوظ و در امان ميداشت. قبل از اجراي مجازات درباره قاضي ، خدمات گذشته وي نيز خوب يا بد ، مورد نظر قرار ميگرفت. اينگونه مجازات مانع از اين ميشد كه قضات به رشوهخواري و كارهاي غلط دست بزنند و بالاخره منجر به آبرو و استشهار و اعتبار بيشتر قضات و اعمال آنان حتي در نظر دشمنان ايران ميشد. طرز مجازاتها ممكن بود به نظر بعضيها خيلي سخت و جدي و حتي به نظر بيگانگان صورت بدي داشته باشد. اما حتماً از انجام بسياري از كارهاي خلاف جلوگيري مينمود. از آثار ساختماني روزگار هخامنشي مقدار كمي امروز بر جاي مانده است حتي خرابههاي آثاري مانند تختجمشيد يا پرسپوليس ، پاسارگاد ، همدان ، شوش و ديگر نقاط ، بيننده را به تحسين و آفرينش و ستايش واميدارد و از زيبائي و جلال و شكوه و نظافت اين بنا ، بيننده به شگفتي ميماند. بهخصوص اين حالت بهت و شگفتي در عمارات هخامنشي براي مشاهدهكننده حاصل ميشود. طرز ساختمان پلكانها و حجاري روي ديوارهاي كاخها چنان زيبا و نفيس ساخته شدهاند كه نهتنها در آن زمان غيرقابل تقليد بودهاند بلكه در روزگار كنوني نيز غيرقابل تقليد هستند. كندهگريهاي نقش رستم و نقش رجب نيز بقدر خود قابل توجه هستند. بقية آثار دوران هخامنشي مخصوصاً آنهائيكه به اشتباه قبور سلاطين دانسته شده و در بالاي كوهها و يا در بحر كوهها با كتيبههائي از داريوش در بيستون به يادگار ماندهاند بطور آشكار تفوق و برتري حجاري را روزگار هخامنشي نشان ميدهد. آرتور پوپ و همكارانش كتابي در ده مجلد تحتعنوان « بررسي هنر ايران از روزگار كهن تا زمان حال » نوشتهاند و چاپ دوم اين مجموعة نفيس به زودي و با كمك مالي دولت شاهنشاهي ايران منتشر خواهد شد. تمدن و فرهنگ ايران حتي با حملة اسكندر نيز از بين نرفت ، در روزگار اشكانيان نيز تمدن و فرهنگ ايران سير صعودي خود را طي كرد و متوقف نماند بهطوريكه در دينكرد آمده ، در زمان بلاش پادشاه اشكاني بود كه اوستا از نو تنظيم شد و سر و صورتي گرفت. در ميان دانشمندان و مستشرقين اختلافنظر است كه آيا اشكانيان زرتشتي بودهاند. اگر چه فردوسي در شاهنامه راجع به اشكانيان زياد بحث نكرده و به چند سطر شعر بسنده نمودهاست ، اما او بهانه را ناقص و كمبودن مدارك ميداند. اشكانيها تقريباً در تمام دوران سلطنت با روميها در جنگ بودند و در اين دوره است كه نفوذ آئين مهر در روم بطور قابل توجهي گسترش مييابد و سپس از آن راه به تمام اروپا نفوذ ميكند. در سال 307 ميلادي يكي از امپراطوران رم رسماً مذهب مهرپرستي را آئين رسمي حامي و پشتيبان امپراطوري اعلام ميكند. از اوضاع زندگاني اجتماعي روزگار اشكانيان مداركي در دست نيست. اما اين نكته روشن است كه مغها در روزگار پادشاهان اشكاني مقامهاي مهم را در دست و بر تودة مردم نفوذ فوقالعاده داشتند. |
|
| سلسله اشكاني به دست بابكان مؤسس سلسلة ساساني منقرض گرديد. پادشاهان ساساني خود را جانشين و وارث پادشاهان اصيل و نجيب هخامنشي ميدانستند. پادشاهان ساساني از زيبائي و استخوانبندي و بلندي قد و درشتي اندام بهرهمند بودند. [49] همانند سلف خويش از هوش فوقالعاده برخوردار بودند و نسبت به مقام سلطنت و ميهن خود نيز وفادار بودند. در روزگار ساسانيان ، مذهب رسمي مذهب زرتشتي و اثر فوقالعادهاي بر روي مذهب مسيح گذاشت همانطور كه در روزگار هخامنشيها مذهب يهود از مذهب ايران قديم متأثر گشت. با وجود جنگهاي متوالي كه بين ايران و رم و بيزانس بود ، معهذا شاهنشاهان ايران از حمايت و پشتيباني و تشويق هنرمندان كوتاهي نكرد و شاهد اين مطلب آثاري است كه از آن روزگار باقيمانده است. از آن دوران يعني از روزگار ساسانيان ، ادبيات كتبي قابل ملاحظه نيز باقيمانده است ، پهلوي و يا زند دو زباني بودند كه در روزگار ساسانيان ترقي فوقالعاده داشتند. به پيروي از سلف خويش هخامنشيها ، پادشاهان ساساني نيز نوشتههاي زيادي از خود بر روي سنگها به يادگار نهادند. بر روي سكهها و مهرها نيز نوشتههائي به زبان پهلوي ديده ميشود. از كتاب دينكرد چنين برميآيد كه در روزگار شاهاردشير و در تحت رهبري موبدان موبد تنسر به كار جمعآوري و تنظيم اوستا پرداختند و اوستا را مجدداً سر و صورتي دادند. شاپور اول پسر اردشير بابكان نيز دنبالة كار پدر را گرفت و به جمعآوري كتب غيرمذهبي نيز پرداخت. پادشاهان ساساني از حاميان دانشمندان بودند و بر اوج علم و ادب پرداختند. بسياري از كتب مهم يوناني و سانسكريت به زبان پهلوي ترجمه شدند. انوشيروان امر به تأسيس دانشگاه جنديشاپور داد و دانشمندان را از هر گوشة جهان در آنجا گردآورد. در اين زمان در همة رشتههاي علوم مانند ادبيات و طب و نجوم و فلسفه و تاريخ و غيره كتب نوشته و تأليف و يا از زبانهاي ديگر به پهلوي ترجمه ميشد. متأسفانه بر اين ذخيرة علمي در روزگار عرب چنان ضربتي وارد آمد كه بعداً به هيچوجه قابل اصلاح و يا قابل جبران نبود. از آنهمه علوم و كتب امروز فقط كمي باقيمانده است. امروز از آن آثار بازمانده فقط مقدار كمي در دست است و تعدادي كتب نيز فقط اسامي آنها را در تأليفات مورخين ايراني عربينويس و مورخين و مترجمين عرب ميخوانيم. در الفهرست ابننديم و يا در كتابهاي بيروني و مسعودي و طبري اسامي زياد كتب پهلوي را ميخوانيم. مسئله پسرخواندگي ، همانطور كه در زمان كيانيان مرسوم بود تا روزگار ساسانيان ادامه داشت. در كتاب ( ماتيكان هزارداتستان ) يا ( هزار ماده قانون ) درباره قانون پسرخواندگي به تفصيل بحث شدهاست. دانشمندان اروپائي برخي از واژههاي اين كتاب را به درستي درك نكرده و به اشتباه ترجمه نمودند و تهمتهاي ناروا از نظر ازدواج به ايرانيان نسبت دادند. در روزگار ساسانيان براي زن احترام قابلتوجهي قائل شده و به او حق رسيدن به همهگونه مقام ، حتي به مقام پيشوائي مذهبي داده شدهبود. براي هر مرد و زن در دوران حيات امر ازدواج ضروري و واجب بود. براي داماد پرداخت مهريه بصورت وجه نقد و مسكوكات طلا و نقره ، لازم بود و اين مطلب از نوشتههاي پهلوي به خوبي آشكار است. حتي در زمان حاضر نيز در پازند كه در هنگام ازدواج سروده ميشود آمدهاست ، اگر چه بصورت ديگري عمل ميشود بنا به مندرجات نوشتههاي پهلوي پنج نوع مختلف ازدواج در روزگار قديم بودهاست. پروفسور بارتولومة آلماني چون از مفهوم اين قسمت كتاب فوقالذكر عاجز مانده است ، متن كتاب را اشتباهاً ترجمه كرده و ايرانيان روزگار ساساني را به تعدد زوجات و نگهداري زنان غيرشرعي متهم كردهاست. روانشاد سهراب بلسارا Balsara دانشمند پهلويدان پارسي در ترجمة خود از كتاب ( هزار ماده قانون ) اشتباه دانشمند آلماني پرفسور بارتولومه را نشان دادهاست كه در روزگار ساساني مردان حق داشتند فقط با يك زن ازدواج كنند نه بيشتر. پرفسور دارمستتر فرانسوي از تمدن و فرهنگ ايران باستان با عبارات زير توصيف مينمايد: « روزگار پادشاهي ساسانيان نهتنها براي تاريخ ايران قابل اهميت است ، بلكه براي تاريخ جهان و تمدن جهان هم مهم است. ايران مركز تمدن شد كه از يكدست تمدن را از ممالك ديگر [50] اخذ و از دست ديگر در جهان منتشر ميكرد ، در روزگار پادشاهي سلاطين ساساني ، براي مدت چهار قرن ، ايران مركز تمدن فكري جهان بود ». پرفسور انور كريستن سن دانماركي در كتاب بسيار مهم و معروف خود تحتعنوان ( ايران در زمان ساسانيان ) شرحي مفصل از اوضاع اجتماعي ، فرهنگي ، اقتصادي ، سياسي ، ديني و تشكيلات لشكري و كشوري نوشته است. درباره تشكيلات لشكري روزگار ساسانيان پرفسور بارتولد روسي اينطور مينويسد: « دوران شاهنشاهي ساسانيان را به مرور زمان و رفتهرفته در مشرقزمين بهعنوان فرمانرواي جهان شناختند ، در بيشتر جنگهائي كه بين پادشاهان ساساني و كشورهاي ديگر اتفاق ميافتاد پيروزي با پادشاهان ساساني بود. در تاريخ آسياي صغير فرمانروائي و سلطنت ساسانيان يكي از كاملترين و با كفايتترين آنها شناخته شدهاست. حتي در زمان سختترين و شديدترين جنگها باز هم همين حالت ثبات در ادارة امور مملكت برقرار بود ». در دوران اغتشاشات داخلي دولت ميتوانست جنگها را با موفقيت پيش برد. همچنين مؤلف تاريخ ايران در سري « تاريخ ملل جهان » مينويسد: « در برابر قشون مغلوبنشدني ايران سربازان كشورهاي ديگر دستهدسته مغلوب ميشدند ». پادشاهان ساساني در مقابل مردمان كشور خود از هر نژاد و مذهب و مليت كه بودند گذشت فوقالعاده داشتند و به همة آنها آزادي كاملي از هر جهت داده شدهبود. گاهي از اوقات از اين آزادي و گذشت سوءاستفاده ميشد و ناچاراً پادشاهاني مانند شاپور و انوشيروان ميبايست در برابر مانويت و مزدكيت شدت عمل به خرج دهند. طبعاً هيچ نوع دولتي از اين خطري كه متوجه دستگاه حكومتي بود چشمپوشي نميكرد. حتي امروز هم برخي از مستشرقين و مورخيني كه خالي از غرض نيستند ، نسبت « ظلم و تعصب و تنگچشمي » را به برخي از پادشاهان ساساني و دستگاه روحاني آن زمان ميدهند. كرتير Kartir موبد موبدان بزرگ روزگار ساساني در كتيبه پهلوي كه در كعبة زرتشت و نقش رستم از خود به يادگار گذاشتهاست صريحاً مينويسد كه او افرادي را كه بدعت بد مينهادند و اسباب زحمت فراهم ميكردند تنبيه ميكردهاست. پرفسور ادوارد برون در جلد اول كتاب « تاريخ ادبي ايران » و سرپرستي سايكس در كتاب ( تاريخ ايران ) جلد اول و پرفسور ادوارد رهاتسك در مقالهاي تحتعنوان « مسيحيت در روزگار پادشاهان ساساني » و پروفسور كريستنسندانماركي در كتاب فوقالذكرش همگي بطور آشكارا از خرابكاريهاي پيشوايان مسيحيها و مانويها و مزدكيها ذكر نمودهاند. در كتاب پهلوي دينكرد ، راجع به قوانين و نيز پادشاهان و وظايف گوناگون و مسئوليتهاي مختلف كه به عهدة وي است شرح مفصلي آمده است ، از پادشاه انتظار ميرفت كه چنان با مردمان رفتار نمايد كه شايسته مقام سلطنت است. همانگونه كه چشمهاي از كوه سرازير ميشود و زمينهاي اطراف را آب ميدهد ، همانگونهاي كه روشنائي آتش اطراف را نور ميبخشد ، با همين روش نيز شاهنشاه براي ملت خود منبع اميد و شادي است ، از شاهنشاه انتظار ميرفت كه متدين و راستگو و درستكردار و عادل و نسبت به بيگانگان مقيم كشور با گذشت و كوشا براي بهبود وضع زندگاني مردمان كشورش باشد. در انتخاب درباريان دقت كامل بكار ميبرد و از افراد شايسته و لايق كه به خدمت اشتغال داشتند تشويق ميفرمود و در اغلب دادرسيهاي دادگستري شخصاً حضور مييافت و بر نوع مجازاتها نظارت ميكرد تا كسي مورد ظلم و ستم واقع نشود. پادشاه همانند آب بخشنده بود و از حرص و طمع خويشتن را دور نگه ميداشت و ميكوشيد كه مجري دستورات و اوامر خدائي باشد. پادشاه ميبايست كه در رفتار و كردار با رعاياي خويش مهربان باشد و در كمال عدالت رفتار كند. |
|
| پادشاه مملكت همواره ميبايست پناهگاهي براي رعاياي خويش در برابر خطرات و پيشآمدهاي زيانآور باشد و نيز همانگونه كه قدرت نيك آسماني با خداوند است او نمايندة [51] قدرت نيكو بر روي زمين شناخته ميشود. پادشاه ميكوشيد كه مردم را از اعمال ناپسند باز بدارد وآنان را به اعمال نيكو تشويق كند. در امور مهم پادشاه نبايد بدون مشورت وزراء به كار پردازد. پادشاه بايد مجالس مشاورة آزاد ترتيب دهد تا دانشمندان و مشاورين بتوانند نظر و رأي خود را آزادانه بيان كنند و سپس پادشاه تصميم خود را اتخاذ نمايد. همانگونه كه باران در همهجا يكسان ميبارد ، پادشاه نيز بايد عدلش شامل عام باشد. پادشاه بايد از طبقة دانشمندان حمايت و پشتيباني نمايد و هرگونه وسيلة آسايش و آرامش را براي آنها فراهم فرمايد. پادشاه با مردم خويش بايد همانند فرزندان خود رفتار كند. پادشاه بايد با هر پيشآمدي كه به ضرر كشور باشد بجنگد و هراس به دل راه ندهد. پادشاه بايد در امور كشور ، دورانديش باشد و با اطمينان خاطر به كشورداري بپردازد و هرگز جبن و ترس به خود راه ندهد ». پادشاهان ايران همواره دستورات كتاب دينكرد را مدنظر داشتند و به شيوة گفتهشدة در فوق كشورداري ميكردند. اين روش ملكداري از روزگار هوشنگ پادشاه پيشدادي تا زمان يزدگرد سوم آخرين پادشاه ساساني در ايران به مورد اجرا گذاشته ميشد. اين دستورات همواره مورد نظر رضاشاه بنيانگزار خاندان پهلوي و همچنين مورد توجه فرزند برومندشان شاه بوده و هميشه در همان راهي گام برداشتهاند كه پدر بزرگوارشان همواره در احياي گذشتة پرافتخار ايران كوشا بودهاند. پادشاهان ساساني در ادارة امور مملكت روش پادشاهان هخامنشي را برگزيدند. اردشير مؤسس سلسلة ساسانيان پس از فرونشاندن اغتشاشات داخلي و متحد ساختن حكومتهاي داخلي و تحت فرمان واحد درآوردن آنها ، براي هر يك از استانها فرمانداري انتخاب نموده و ميفرستاد. اين فرمانداران در روزگار هخامنشي به نام ساتراپ و در زمان ساسانيان مرزبان خوانده ميشدند كه امروز به نام استاندار ناميده ميشوند و اين استانداران نيز در زير فرمان خود فرمانداراني را اداره مينمودند كه مأمور نظموترتيب در شهرستانهاي تابعه بودند و اينها را دهقان نام داده بودند. هنگامي كه شهرهاي جديدي فتح ميشد براي امور آنها نيز به روش گفتهشده در فوق عمل ميكردند در روزگار انوشيروان عادل از شمارة مرزبانان كاسته شد و تمام قلمرو خويش را به چهارقسمت تقسيم كرد و در هر يك از اين نواحي يكنفر نايبالسلطنهاي كه از هر جهت مورد اعتماد بود ، ميگماشت. حكام ايالات و ولايات در زير نظر نايبالسلطنه به ادارة امور ميپرداختند و گزارش امور را به او تقديم مينمودند كه او نيز به نوبة خود به پادشاه گزارش ميكرد. پادشاه اغلب شخصاً به بازديد از نواحي مختلف كشور ميپرداخت و چنانچه مشاهده ميكرد كه مأموري در انجام وظيفه قصور نمودهاست شديداً تنبيه ميشد. انوشيروان در روزگار پادشاهي خويش اصلاحات بسياري در كشور انجام داد. در شاهنامة فردوسي از روش كشورداري بسياري از پادشاهان ساساني به تفصيل گفتگو و به نيكي ياد شدهاست. در هنگام خشكسالي و قحطي پادشاه منتهاي كوشش را براي بهبود وضع زندگي مردم بكار ميبرد تا از فشار سختي معيشت آنها بكاهد. در روزگار فيروز پادشاه ساساني قحطي و خشكسالي براي مدت هفتسال ادامه داشت. پادشاه با بخشيدن مالياتها و آوردن غله از كشورهاي دوردست و تقسيمنمودن آن بين كشاورزان و ساير طبقات از شدت سختي و تنگدستي آنها كاست. نهتنها يكنفر انسان در اين مدت از گرسنگي فنا نشد بلكه حتي يك حيوان نيز از بين نرفت. اين مطلب به وسيلة مورخين ايراني عربينويس و مورخين عرب ياد شدهاست. در روزگار ساسانيان كساني كه در رأس مقام قضائي بودند اغلب آنهائي بودند كه مقام مهم پيشوائي مذهبي را نيز بهعهده داشتند. در برخي از محاكمات مهم ، رأي با شخص شاهنشاه بود كه آشنائي كامل به حقوق امور قضائي داشت. در نوشتههاي پهلوي آمدهاست كه يك قاضي بيطرف كه از روي عدالت قضاوت كند نماينده اهورامزدا است و قاضياي كه از روي غرض [52] قضاوت كند همانند اهريمن است. قاضي موظف است كه در هنگام دادرسي بين فقير و غني را تفاوت نگذارد و به درستي قضاوت كند ، همانگونه كه باران بر ثروتمند و فقير يكسان ميبارد. اگر قاضي در هنگام دادرسي از راستي دور شود و به ناحق قضاوت كند يا حتي انديشة خيانت به دل راه دهد: « باران از باريدن ميايستد ، شيريني و بركت از شير گوسفندان دور ميشود ، و نوزادان در هنگام تولد از بين ميروند ». هر قاضي در هنگام قضاوت ميبايست به خويشتن متكي بوده و تحتتأثير هيچگونه عواملي قرار نگيرد. دو چيز در قضاوت مورد نظر قاضي بود دانش و آگاهي شخص قاضي و در برخي موارد شهادت شاهدها نيز مورد توجه واقع ميشد. گواهي شاهد و تنظيم اظهارنامه فقط در موارد تقسيم ارث مورد اطمينان بود. تنسر موبد موبدان روزگار شاهاردشير بنيانگزار سلسلة ساساني گناهان را به سه درجه تقسيمبندي كردهاست: گناهاني كه بر ضد آفريدگار مرتكب ميشدند ، گناهاني كه بر عليه پادشاه مرتكب ميشدند و گناهاني كه بر ضد مردم صورت ميگرفت. همچون پادشاهان هخامنشي ، پادشاهان ساساني نيز از ارتكاب گناه اخلاقي اكراه و تنفر داشتند. در روزگار ساساني ، افراد بيگناه را با انواع سوگند گرم و سرد مورد آزمايش قرار ميدادند ، از ميان اين سوگندها نامآورتر همان است كه بر روي آدرباد مهراسپند ، موبد موبدان روزگار شاپور دوم انجام شدهاست. آدرباد مهراسپند براي اثبات حقانيت دين زرتشت آماده شد كه روي گداخته را بر روي سينة او آزمايش كنند. پادشاهان نامور سلسلة ساساني مانند شاپور اول ، انوشيروان عادل و خسروپرويز با بناي كوشكها و كاخهاي عظيم و حجاريها و سنگنبشتهها از خود يادگارهاي فراموشنشدني بر جاي نهادهاند. آثار باقيمانده روزگار ساساني نمودار فعاليت و كوششهاي پيگير آن پادشاهان است. نفوذ و تأثير سبك معماري ساساني بر روي معماري بعد از اسلام ايران كاملاً آشكار است ، دروازه كاخ انوشيروان عادل در تيسفون به ارتفاع 95 فوت و به عرض 48 فوت بودهاست. كاخ خسروپرويز با پرارزشترين جواهرات و پارچهها و فرشها تزيين شدهبود. بيروني مينويسد كه فيروز پادشاه ساساني مبلغ هنگفتي از ذخيرة معابد و آتشكدهها به وسيلة سرايدارهاي آن آتشكدهها به وام گرفت و در هنگام قحطي و خشكسالي بين مردم كشور خويش توزيع كرد تا از شدت سختي و تنگدستي آنها كه در مدت هفتسال خشكسالي روي داده بود بكاهد. تمدن و فرهنگ ايران باستان نهتنها در خارج از كشور نيز بر روي تمدن كشورهائي مانند مصر ، چين ، هند ، بابل ، روم و يونان و در مشرق اثر داشته است بلكه بر روي تمدن مغربزمين نيز اثر گذاشته است. دكتر جمشيد جي حيوانجي مدي دانشمند مشهور پارسي در كتاب معروف خود به نام « نفوذ تمدن ايران بر روي تمدن ساير كشورها » بهخوبي اين موضوع را شرح كردهاست اميد است كه در اين روزهاي تاريك كه مردم جهان و بخصوص مغربزمين در لب يك پرتگاه هولناكي ايستادهاند تمدنوفرهنگ ايران باستان و پيام پيغمبر ايران زرتشت اسپنتمان آنها را از اين مصيبت و بليَّه نجات بخشد. براي نوشتن اين مطالب اينجانب از كتب و منابع زيادي استفاده نمودهام. تقريباً اغلب كتبي كه دربارة ادبيات و زبان و فرهنگ ايران باستان نوشته شدهاند از نظر دور نداشتهام ، اما براي دوري از اطالة كلام لازم ميدانم از تعداد انگشتشماري از كتب مهمي كه در اين موضوع نوشته شدهاند در زير ياد نمايم كه در نوشتن اين مقاله مكرر از مطالب اين كتب استفاده نمودهام. كتب موردنظر به شرح زيرند: 1- تمدن ايرانيان خاوري – تأليف ويلهلم گيگر ، ترجمه به انگليسي توسط دستورداراب پشوتن سنجانا – جلد اول و دوم. 2- تمدن زرتشتيان – تأليف دستور دكتر مانكجي نسروانجي دهالا. 3- ايران و فرهنگ و تمدن آن – تأليف پرفسور پيروز داور. [53]
|
|