آنجائي كه هنر زبان ميگشايد و سخن خاموش ميشود.ساختمان كاخهاي تخت جمشيد اتفاقي نيست. مجموع آن مفهوم معين و مشخصي دارد كه كمتر به آن توجه كرده ام. برپا كردن يك ساختمان هر قدر هم بزرگ باشد بخودي خود واقعة مهمي نيست كه تاريخ آنرا در صفحات خود ضبط كند. در حال حاضر ساختمانهاي بسيار بزرگتر و عظيم تر از تخت جمشيد در دنيا موجود است كه ما حتي نام آنرا هم نشنيده ايم. مجموع ساختمانهاي تخت جمشيد در واقع بصورت زنده اي عمل ايجاد شاهنشاهي هخامنشي را مجسم مينمايد. براي بوجود آوردن آن تمام مللي كه جزو شاهنشاهي هخامنشي بودند شركت نموده اند. در هر گوشه از تخت جمشيد نقوش برجسته اي ديده ميشود كه ملل متشكلة شاهنشاهي را بطريقي نشان ميدهد كه شناخته شوند. آنها را با لباس محلي خودشان مجسم كرده اند كه تخت شاهنشاهي را بر دوش گرفته اند و يا خراج ساليانة خود را كه شامل فرآوردههائي از ناحية مسكوني آنهاست براي تقديم بحضور شاه ميآورند. در واقع نقوش برجستة تخت جمشيد مانند صفحة تاريخي است كه از 2500 سال پيش پابرجا مانده و امروز مانند شاهد گويايي از واقعة مهمي كه 25 قرن پيش انجام گرفته يعني از ايجاد يك شاهنشاهي عظيم و پرقدرت كه جانشين حكومتهاي پراكنده اي گرديده حكايت ميكند. اين حكومتها به سبب ضعفشان هر سال مورد تجاوز لشكريان مجهز آشور قرار ميگرفتند و از مزاياي امنيت بي بهره بودند. در واقع تصرف ماد و بابل و آشور و ليدي و شهرهاي يوناني نشين ساحلي آسياي صغير را كه بوسيلة كوروش بزرگ انجام يافت نميتوان نتيجة ميل به لشكركشي و كشورگشايي دانست. طرز رفتار كوروش بزرگ با مللي كه تحت تصرف او درميآمدند نشان ميدهد كه اين مرد بزرگ براي نخستين بار در تاريخ جهان به دنبال طرحي ميرفت كه تمام ملل جهان يا لااقل متمدني را كه در آن زمان در مشرق زمين ميزيستند و ناامني و تجاوز قوي تر بر ضعيف و اعمال بردگي و ظلم و استبداد مانع پيشرفت آنها در راه ترقي و تمدن ميگرديد تحت ارادة يك حكومت درآورند كه در آن تمام ملتها با برابري و برخورداري كامل از آزادي بسر برند. اين مطالبي نيست كه من از خود بگويم و من در اينجا فقط گفتههاي داريوش و جانشينش خشايارشا را تكرار ميكنم. داريوش در كتيبة بيستون و در نقش رستم بارها اين مطلب را صراحتاً يا بطور غيرمستقيم بيان كرده است كه دروغ موجب شد كه قواي اهريمني براي مدت كوتاهي پيروز گردد و او به كمك اهورامزدا كه پروردگار عناصر نيكي است موفق شد بر پليديها چيره شود و خصوصاً تأييد ميكند كه دستور داد اين مطالب را در سنگ بتراشند تا آيندگان آنرا ببينند و بارها آرزو ميكند كه خداوند دروغ را از اين سرزمين دور كند. او مانند پادشاهان آشور و حتي پادشاهان ديگري كه پيش از آشوريها از دو هزار سال پيش از هخامنشيان بر اين سرزمينها حكومت ميكردند نميگويد شهرها را غارت كرد و آنها را طعمة آتش نمود. او با دروغ ميجنگد نه با مردم و قصد او از جنگيدن با دروغ و قواي اهريمني برقراري صلح بر جهان است. در هفت لوحة سنگي كه در خزانة تخت جمشيد پيدا شده و اكنون در موزة ايران باستان است خشايارشا اظهار ميدارد كه با پليديها جنگيد و صلح و آرامش را در جهان برقرار كرد و اضافه مينمايد كه اين كار را با كمك اهورامزدا انجام داد. [20] اگر بخواهيم گفتههاي داريوش و خشايارشا را با پادشاهان آشور و بابل و حتي با امراي كوچك سومر و اكد كه پيش از آنها فرمانروايي داشته اند مقايسه كنيم ميبينيم آنها فقط به اين امر مباهات ميكرده اند كه شهرها را از سكنه خالي كرده اند و زنها و كودكان را به اسارت برده اند و جوانان را از دم تيغ گذارده اند. بنابراين فكر تازه اي بود كه ظلم و بردگي و استبداد را از اين سرزمينها براندازند و بجاي آن همانطوري كه داريوش و خشايارشا اظهار داشته اند صلح و امنيت را در جهان برقرار كنند. متأسفانه ما از كوروش بزرگ كتيبههاي متعدد نداريم كه بتواند ما را از عقايد باطني او نيز آگاه سازد ولي حتي نويسندگان يوناني كه اصولاً ايرانيها را بصورت رقيب خود بشمار ميآوردند هربار كه از كوروش بزرگ صحبتي بميان آمده است او را مانند رهبري مهربان براي تمام ملل آسياي غربي معرفي نموده اند. بعلاوه كتيبة معروف استوانة بابل كه بدستور كوروش صادر شده و امروز در موزه بريتانياست صراحتاً آزادي تمام ملل متشكلة شاهنشاهي را اعلام مينمايد و كاملاً پيداست كه صادركنندة اين كتيبه بسيار خوشحال است از اينكه توانسته است بر تخت شاهي بابل جلوس كند و خداي بابل مردوك را حامي خود بداند بدون اينكه براي تصرف اين شهر قطرة خوني ريخته شده باشد. بنظر من تمام اين مطالب براي يك بينندة بصير از همين نقوش برجستة تخت جمشيد درك ميشود. در هيچ يك از اين نقوش برجستة تخت جمشيد درك ميشود. در هيچ يك از اين نقوش شدت عمل و قيافة عبوس مانند نقوش برجستة آشوريها در نيمرود و در خرساباد ديده نميشود و وقتي انسان يك بار از برابر اين نقوش ميگذرد و آنها را نگاه ميكند مثل اين است كه تمام زشتيهاي اين جهان را فراموش ميكند و آرامش روحي بخصوصي به او دست ميدهد. من تصور ميكنم كه داريوش پس از برقراري مجدد امنيت در سراسر شاهنشاهي ايران خواسته است بطريقي اين نكات معنوي را به مردم اين سرزمين نشان دهد و بنايي بسازد كه بتواند بصورتي مظهر شاهنشاهي ايران،اتحاد ملتها،برابري و آزادي،صلح و امنيت باشد. [21] |
نقش برجستة پلكان آپاداناي تخت جمشيد. يك نفر از اهالي ماد نمايندة سكاييها را كه وارد در كشورهاي متشكلة شاهنشاهي ايران شده براي معرفي نزد شاهنشاه ميبرد [24] | پيش از تشكيل شاهنشاهي ايران قتل و غارت و بردگي و سوزاندن شهرها از افتخارات پادشاهان بود و به همين سبب با ايجاد چنين نقوش برجسته اي خواسته اند نسلهاي آينده از خونريزيهايشان آگاه كردند. نقوش برجستة مكشوف از ويرانههاي شهر نينوا،يكي از پايتختهاي كشور آشور اوايل هزارة اول پيش از ميلاد مسيح. موزة بريتانيا [23] | پارسيان با شاخههاي گل نيلوفر آبي كه مظهر صلح است براي فتح دلها،نه كشورها،مجهز بودند. نقش برجستة يكي از ديوارهاي پلكان كاخ آپاداناي تخت جمشيد [22] | سارگون دوم پادشاه آشور از خونريزيهاي خود حكايت ميكند،نقش برجسته مكشوف از «دور شاروكين»،قرن هشتم پيش از ميلاد،موزة «تورن» در ايتاليا |
امروز،پس از 2500 سال،شاهنشاه بزرگ ما از اين فكر داريوش اول الهام گرفته،مردم ايران و نمايندگان كشورهاي جهان را به تخت جمشيد دعوت ميكند تا از نزديك شاهد فكر بلند اين مردان بزرگ كه 25 قرن پيش از اين اصل اتحاد ملل،برانداختن جنگ و استقرار صلح و امنيت را در فكر خود ميپرورانده اند از نزديك ببينند و مقامي را كه ايران شايستة آن است درك كنند. در اين مقاله من چهار عكس را براي مقايسه و براي تأييد مطالب بالا به شهادت ميآورم. عكس اول از سارگون دوم پادشاه آشور است كه در خُرساباد،يكي از پايتختهاي آشوريان،كه در آن زمان «دور شاروكين» يعني شهر سارگون يا باصطلاح امروز «سارگون آباد» كشف شده و امروز در موزة «تورن» در ايتاليا حفظ ميشود. در برابر اين عكس نقش برجستة يكي از نجباي پارسي را كه بخدمت شاه ميرسد و در كنارههاي پلههاي آپاداناي داريوش نشان داده شده ارائه ميدهم. در نقش اولي خشم و غضب و كينه و استبداد و زورگويي و ستم و پليديهاي ديگري از اين نوع بوسيلة هنرمند ماهري براي ما بيادگار گذاشته شده. نقش دوم را احتمالاً نوادگان يا نبيرههاي همان هنرمند در تخت جمشيد بوجود آورده اند،ولي از اين نقش كه يك نجيب زادة پارسي را نشان ميدهد صلح و آرامش و نيكوخواهي و صداقت و اصالت نژادي تراوش ميكند. گلي در دست دارد كه نشانة اين است كه از خاندان پادشاهي است و اين گل مظهر صلح و خيرخواهي است. وي شمشيري بر دست ندارد و با شاخة گلي همراه برادران مادي و بختياري و كرد و لُر و خوزستاني نداي اهورامزدا را به آسياي صغير و سواحل مديترانه از يك سو و درة سند و پنجاب از سوي ديگر ميبرد. مقايسة دو عكس ديگر در ضمن اين صفحات خالي از مفاهيم معنوي ديگري نيست. عكس اول نقش برجسته اي است كه در ويرانههاي نينوا بدست آمده و اكنون در موزة بريتانيا است. اين نقش برجسته كه در دوران حكومت آشوريها بوجود آمده غارت شهر «حمان» و به آتش كشيدن آنرا بوسيلة سربازان آشوري نشان ميدهد. شعلههاي آتش از بالاي ديوارها زبانه ميكشد و لشگريان آشور با كلنگ مشغول خراب كردن حصار شهر ميباشند. |
در پائين نقش،سربازان ديگري اسرا را با ضرب چوب و شمشير از شهر خارج ميكنند و مايملك انها را بر دوش گرفته به غارت ميبرند. عكس دوم باز يكي از نقوش برجستة تخت جمشيد است كه يكي از سركردگان ماد را نشان ميدهد كه با محبت مخصوصي دست يكي از نمايندگان سكايي را كه در زمرة كشورهاي متشكلة شاهنشاهي ايران درآمده بر دست گرفته و براي معرفي برادر تازه وارد خود به شاهنشاه ايران او را راهنمايي مينمايد. برادري و برابري،آرامش روحي و امنيت و حسن نيت و آسودگي خيال از قيافة هر دوي آنها پيداست. اين است آنچه كه داريوش بزرگ ميخواست به مردمي كه وارد اين «اتحاد ملتها» يا شاهنشاهي ايران شده بودند نشان دهد و اين همان است كه امروز شاهنشاه بزرگ ما ميخواهد به ما و جهانيان نشان دهد. برانداختن اختلاف و عناصر اهريمني و برقراري صلح و آشتي و پيروي از عناصر نيكي. برقراري گفتار و رفتار و پندار نيك بجاي دروغ و تزوير و خودپسندي. هنرمنداني كه نقوش برجستة تخت جمشيد را بوجود آوردند از فرزندان همانهايي بودند كه در زمان سارگون و آشور بانيپال ميزيستند ولي محيط جديدي كه براي آنها بوجود آمده بود به آنها اجازه داد كه در هنرشان اين تحول عظيم را بوجود آورند. درود ما بر معمار بزرگي كه توانست فكرشاهنشاه ايران را باين طريق براي ابد جاودان بدارد. او آنقدر متواضع بود كه حتي نام خود را در هيچ نقطه از اين كاخهاي بزرگ بياد نياورد. هنري كه بوجود آورد تا آن اندازه كامل وپيشرفته بود كه پس از ويراني تخت جمشيد بسياري از صنعتگران و هنرمندان خواستند گوشه اي از آنرا تقليد كنند و هيچگاه به اين امر موفق نشدند. هنر تخت جمشيد كه در واقع هنر شاهنشاهي هخامنشي بود پس از انقراض دودمان هخامنشي از ميان رفت و جاي خود را به سبكهاي ديگري كه از هر جهت با آن متفاوت بود داد. ولي شاهنشاهي ايران پس از 2500 سال امروز از زير خاكسترهاي كاخهاي بلندي كه در كنار كوه رحمت برپا گرديده بود سر بيرون آورده اند و براي تجليل اين شاهنشاهي است كه بار ديگر چادرهاي زرين در كنار تخت،در جلگة مرو دشت برپا ميگردد. |