به وبلاگ ايران نگين درخشان كشورهاي قاره آسيا خوش آمديد

موسيقي درماني (زهدان )

موسيقي درماني

 

 

اكثر مردم استان بر اساس اعتقادات و باورهاي خود به اجنه و نيروهاي نامرئي معتقداند. برخي براي درمان بيماري‌هاي جسمي و گاه بيماري‌هاي روحي مثل روحي پيش دعانويس مي‌روند. در اصطلاح محلي به اين بيماري‌ها به ويژه در بلوچستان گوات و زارها و جن‌ها (بودو، ملك‌القدس، پري، مري، ملك‌الجبار) مي‌گويند. درمان اين نوع بيماري‌ها با مراسم ويژه‌اي همراه است، از جمله: ورد خواندن، دعا و راز و نياز كردن و … براي بعضي از بيماري‌ها از موسيقي سنتي و رقص نيز استفاده مي‌نمايند. به افراد گردانندگان اين مراسم “بابا” و “مامائي” مي‌گويند. ابزار آلات مورد استفاده در اين موارد عمدتاً تنبور و قيچك (سرود) است. شبيه اين مراسم در مناطق جنوبي چون بوشهر نيز وجود دارد.

1

موسيقي محلي سيستان وبلوچستان (زهدان )

موسيقي سيستان و بلوچستان

 

 

موسيقي هر منطقه در سيستان و بلوچستان با توجه به حوزه‌هاي فرهنگي، از يكديگر متمايز است. موسيقي سيستان، تبعيت از موسيقي بخشي از جنوب خراسان دارد، اما موسيقي بلوچستان ريشه در فرهنگ خود دارد و در حال حاضر از مقام‌ها و آلات موسيقي بلوچستانِ پاكستان نيز استفاده مي‌كنند.
موسيقي بلوچستان در مراسم گوناگون، شادي و غم و بيشتر غم، ياري‌رسان حالات مختلف مردم بلوچ بوده و هست. موسيقي بلوچي، در حالت رزمي، بزمي و عزا معمولاً به صورت هم‌صدايي و هم‌آوايي اجرا مي‌شود. اين موسيقي در ايجاد رابطه با حيوانات و خزندگان مثل مار و يا درمان و طب شفا نيز كاربرد دارد. ترانه‌هاي بلوچي در مجموع موسيقي سرزمين ايران، جايگاه ويژه‌اي دارد. و اشعار و سرودهاي بلوچي روح و جان انسان را سخت متأثر مي‌كند. بيشتر اشعار و قصه‌هاي حماسي و رزمي و تاريخي بلوچ با موسيقي همراه است. عمده‌ترين آئين‌ها و مراسمي كه همراه با موسيقي اجرا مي‌شود، عبارتند از “گواتي“ qgvati، “زار” zâr، و باد در محفل دراويش، مجالس ترحيم، اعياد مذهبي، جشن‌هاي عروسي، مراسم زايمان، ختنه سوران و … است. همچنين از بسياري حماسه‌ها و قصه‌هاي بلوچي در مقام‌ها استفاده شده است از جمله دودا، يوسف و زليخا، حضرت علي (ع)، هالوكه، سرگوري، زيركنگي، رباب رباب، شرفدار، سيم، سلاطه، سيم‌مرغ، زهيروك، كردي، ليكو، سوتك شبستاني را مي‌توان نام برد.
نوازندگان بلوچ بيشتر اين هنر را از والدين و نياكان خود به ارث برده‌اند و به آن‌ها پهلوان، لولي Lauli ، لانكا Lanka مي‌گويند. ابزار متداول در موسيقي بلوچستان عبارتند از:
1. قيچك qičak (سرود، سروز) 2. تنبورك tanburak
3. رباب robab 4. بنجو banju
5. دينبوك dinbuk 6. دهل dohol
7. ني= نَلْ nal
سه وسيلة اول ويژه بلوچستان ايران و بقيه مربوط به بلوچ‌هاي پاكستان است. جهت تغيير در مقام‌ها و تنوع آواي موسيقي از آن‌ها استفاده مي‌شود. ساخت اين ابزار بيشتر در شهرستان سراوان و عموماً توسط طوايفي كه پيشة زرگري دارند، صورت مي‌گيرد. و گاهي نيز اين وسايل خريداري مي‌شود.
در منطقه سيستان دهل و سرنا از ابزار اصيل موسيقي است و در مراسم و جشن‌ها و رقص‌هاي رزمي و سنتي از آن استفاده مي‌شود. براي خواندن ترانه‌هاي محلي سيستاني از قيچك و دف نيز استفاده مي‌نمايند.

1

زبان وگويش مردم سيستان وبلوچستان

زبان و گويش سيستان و بلوچستان

 

 

در سيستان و بلوچستان زبان رسمي و ادبي رايج، چون ديگر مناطق كشور است، اما گويش‌هاي محلي اين استان پهناور، بسيار متنوع و جذاب است در هر منطقه، هر قوم با گويشي كه ريشه در ميراث فرهنگي آن منطقه دارد، سخن مي‌گويد. گويش ‌سيستاني از گويش‌هاي وابسته به زبان‌هاي غربي ايران و از شاخه جنوبي آن است و به گروه زبان‌‌هاي هند و ايراني تعلق دارند … كه خود شاخه‌اي از زبان‌هاي هند و اروپايي است. به اين گويش در سيستان ايران و افغانستان و نيز در شرق مازندران و منطقه سرخس خراسان كه گروه‌هاي كثيري از مردم در ادوار خشكسالي به آن سرزمين‌ها مهاجرت نموده‌اند، تكلم مي‌شود.
بعضي از كلمات لهجه‌هاي ميانه ايراني مانند پهلوي، اشكاني، پارسي ميانه يا پهلوي ساساني، سغدي خوارزمي و سكايي ميانه كه در سيستان رواج داشته، در اين گويش ديده مي‌شود.
به دليل همجواري سيستان با افغانستان و مهاجرت بلوچ‌ها به اين سرزمين، در حال حاضر تغييراتي- ليكن نامحسوس در لهجه سيستاني به وجود آمده است.
زبان بلوچي، يكي از زبان‌هاي زنده دنيا و از شاخه‌ زبان‌هاي ايراني غربي است كه در بلوچستان پاكستان و در افغانستان و جنوب آسياي ميانه و در ناحيه شارجه رايج است. به طور كلي اين زبان به دو گروه جنوبي يا جنوب غربي (مكراني) لهجه‌هاي بلوچي شمال شرقي در شمال شرقي فلات و لهجه‌هاي جنوب غربي در مكران و خراسان جاري است. و داراي گويش‌هاي مختلفي مانند سرحدي، سراواني، ايرانشهري، چابهاري، سربازي، لاشاري، دلگاني و چندين گويش ديگر است. اين گويش‌ها از لحاظ خصوصيات آوايي، واژگاني ، معنايي و دستوري با يكديگر متفاوتند با توجه به وجود گويش‌هاي مختلف طبقه‌بندي مشخص و درستي را نمي‌توان از آن ارائه نمود.
با نفوذ واژه‌هايي از زبان‌هاي عربي، هندي، دراويدي، انگليسي و فارسي تفاوت در گويش‌ها ايجاد شده است. اما آن‌چه قابل توجه است نزديك بودن تلفظ اين زبان به پهلوي اشكاني و اوايل ساساني و لهجه‌هاي تالشي – گيلكي كردي و … است.

1

غذاهاي سنتي سيستان وبلوچستان (زهدان )

 
 
 
 
 

غذاهاي سنتي سيستان و بلوچستان

 

 

همچون ساير نقاط كشورمان نان، عمده‌ترين ماده غذايي در سيستان و بلوچستان است. ده‌ها نوع نان ويژة اين استان، به مناسبت‌هاي مختلف پخت مي‌شود. به عنوان مثال در سيستان علاوه بر نان لواش، تافتون، كلوچه، تابه‌اي و چَلْبَكْ ( čalbak) از آرد گندم نوعي نان به نام قليفي ( qalefy)، پخته مي‌شود. طرز پختن اين نان به اين شكل است كه آرد را پس از ورز دادن بسيار، به صورت يك نوار پهن درمي‌آورند و آن را شبيه رولت مي‌پيچند تا به حالت مدور در‌آيد. آنها را درون يك ديگ مسي كاملاً چرب مي‌گذارند و پس از آن در زير ذغال‌هاي گداخته تنور مي‌گذارند تا كاملاً بپزد. اين نان به رنگ قهوه‌اي در مي‌آيد و بسيار خوشمزه است. در سيستان اين نان را خالي و بدون غذا مي‌خورند.
نان در بلوچستان، نيز انواع مختلفي دارد. به عنوان مثال، نوعي نان به نام هلكاري ( halekary) كه همان چلبك سيستاني است، وجود دارد. جهت پخت آن خمير درست شده را به صورت قرص‌هاي كوچكي، در روغن سرخ مي‌كنند. اين نان مخصوص سفرة صبحانه است.
انواع ديگري از نان‌ها مثل لواش، گرده (gerdeh)، سيسرك (syserk)، پناري (ponary) و نان‌هايي كه روي تابه پخته مي‌شود، نيز در بلوچستان مصرف مي‌شود.
بلوچ‌ها همراه با نان خورش‌‌هايي نيز مصرف مي‌كنند كه به آن عموماً واداپ (vadap) گفته مي‌شود. در انواع خورش‌هاي طبخ شده در بلوچستان، ادويه‌هاي تند و پياز فراوان استفاده خاصي دارد و گوشت بز بيشتر از گوشت ساير دام‌ها مصرف مي‌شود.
“تنوري” يكي از غذاهايي است كه عمدتاً جهت مجالس مجلل طبخ مي‌شود و آن عبارت است از به سيخ كشيدن يك لاشه كامل گوشت قرمز است. سپس آن را در تنور مي‌گذارند.
از جمله خورش‌هاي سيستاني كشك زابلي، اوجيزك ( owjyzak) و آبگوشت است.
كشك زابلي: ماده‌اي است زردرنگ از تركيب ادويه، زردچوبه، گندم بلغور شده و دوغ. اين مجموعه را به مدت يك هفته الي ده روز در كيسة نخي مي‌گذارند، سپس آن را درآورده و پس از ورزدادن، پودر مي‌كنند.
كشك زابلي به صورت يك غذاي كامل و مقوي در مدت كوتاهي طبخ مي‌شود.
اوجيزك: شبيه اشكنه‌هاي امروزي است، منتهي در ساخت آن تنها آب و پياز و روغن و ادويه مخصوص محلي به‌كار برده مي‌شود.
در تهيه آبگوشت محلي نوعي ادويه كه به آن (آچار ačar) مي‌گويند، به كار برده مي‌شود. آچار تركيبي است از خمير: پياز، آرد گندم جوشيده و زردچوبه. آچار به شكل دايره‌هاي كوچك، خشك و به نخ كشيده مي‌شود و به انواع خورش‌ها از جمله آبگوشت، طعم و لعاب مي‌دهد.
امروزه با توجه به ارتباط فرهنگ‌ها و بهبود شرايط اقتصادي، تغذيه هيچ‌يك از اقوام منحصر به تهيه غذاهاي سنتي نيست، در سيستان و بلوچستان نيز به همين دليل هم‌اكنون انواع خورش‌ها و پلوها و ساير طعام‌هاي ايراني و حتي خارجي در ليست غذاهاي رايج مردم قرار دارند.

1

ادبيات شفاهي مردم زاهدان

ادبيات شفاهي

 

 

ادبيات شفاهي با تمام ويژگي‌هايش در سيستان و بلوچستان نيز بخشي از ميراث معنوي مردم محسوب مي‌شود. در اين جا دو نمونه بسيار كوتاه از يك افسانة سيستان و حماسة بلوچي معرفي مي‌شود:
سيستان
افسانة بي‌بي دوست
پيرمرد عارفي بود به نام شيخ حسن، او يك دختر داشت. دختر هر روز گوسفندان را به صحرا مي‌برد. دختر روزي مردي را ديد كه با بار هندوانه از راه مي‌گذرد. دختر كه تشنه بود، از مرد خواست هندوانه‌اي به او بدهد. مرد گفت امانت است، نمي‌توانم بدهم! دختر گفت: برو كه اين‌ها مار و اژدها بشوند. وقتي مرد به مقصد رسيد، ديد همة هندوانه‌ها مار و اژدها شده است.
شيخ حسن پرسيد: سر راه به چه كسي برخورد كردي؟ مرد قصة دختر را تعريف مي‌كند. شيخ حسن مي‌گويد او دختر من است. بعد به پسرش مي‌گويد برو او را از اين‌جا بيرون كن. پسر به دنبال دختر مي‌رود و با چوب
به جان او مي‌افتد. دختر از دست برادر فرار مي‌كند. برادر او را تعقيب مي‌كند. دختر وقتي مي‌بيند كه برادر دارد به او مي‌رسد، مي‌گويد خدايا مرا درياب. و در همان لحظه به زمين فرو مي‌رود و گوشة چادرش بيرون مي‌ماند. از آن پس، اين محل تبديل به زيارتگاه شد.
اين محل در روستاي بي‌بي دوست واقع است و زابل جز اين، زيارتگاهي ندارد. مردان، حق ندارند وارد اين زيارتگاه گردند. مي‌گويند اگر زني پسر حامله باشد و وارد اين زيارتگاه شود، روي بدن او لكه‌اي باقي مي‌ماند. در وسط اين زيارتگاه درخت گز بزرگي وجود دارد كه مردم دعاها و نذر و نيازهاي خود را به وسيلة يك پارچه به آن آويزان نموده تا حاجاتشان برآورده شود.
بلوچستان
حماسه حمل جينيد
حمل احتمالاً در اواسط قرن شانزدهم م به دنيا آمد. تيراندازي، شمشيرزني و اسب‌سواري را در نوجواني آموخت و مهارت‌هاي بي‌نظيري به دست آورد. شجاعت و پهلواني حمل، زبانزد مردم شده بود.
در قرن شانزدهم و هفدهم ميلادي بسياري از كشورهاي غربي مانند بريتانيا، اسپانيا، هلند، پرتغال، فرانسه به منظور استعمار و استثمار ملل آفريقائي و آسيائي، با كشتي‌هاي بادباني، به آن سرزمين‌ها مي‌رفتند.
دريانوردان پرتغالي، اولين اروپائيان استعمارگر بودند كه به مناطق ساحلي مكران آمدند. آنان در اين منطقه با مقاومت شديد حمل و يارانش رو‌به‌رو شدند. حمل، در اين درگيري‌ها در يك روز شنبه به شهادت رسيد. رشادت‌هاي حمل در برابر بيگانگان و شهادت غم‌انگيز او در يك جنگ نابرابر در نزد بلوچ‌ها، از او يك شهيد قهرمان ساخت.
هنوز در برخي روستاهاي بلوچستان، مادران اجازه نمي‌دهند پسران جوانشان روز شنبه حمام كنند و … داستان زندگي حمل، يكي از دردناك‌ترين قصه‌هاي فراموش نشدني مردم بلوچستان است. منظومه‌اي در رثاي حمل ساخته شد و سينه‌به‌سينه تا به امروز گشت و زنده ماند. مادران بلوچ شعر حمل را به عنوان مرثيه، هنگام عزاداري براي عزيزان از دست رفته خود مي‌خوانند. و نيز به عنوان يك منظومه حماسي، “حمل”، توسط نوازندگان و خوانندگان در عروسي‌ها خوانده مي‌شود.
ترجمه فارسي شعر حماسي حمل:
اي خواهران، روز شنبه، موي سر خود را نشوئيد
روز شنبه، براي برادران و روز شانزدهم ماه، براي پدران شگون ندارد
روز شنبه و روز شانزدهم ماه، روز نحسي بودند
روز شنبه، قايق حمل به دريا رفت، حمل در قايق نشست و قايق راهي آب‌هاي نيلگون شد
قايق هفت شبانه روز، يكنواخت حركت مي‌كرد
روز هفتم به ديار ديگري رسيد
كشتي‌هاي پرتغالي مانند عقاب فرا رسيدند
قايق حمل را محاصره كردند
به حمل گفتند با يك دختر فرنگي ازدواج كن
حمل زنان فرنگي را دوست نمي‌دارد
آن‌ها نه چشمان خود را مي‌شويند، و نه نام خدا را به زبان مي‌آورند
پيراهن كوتاه مي‌پوشند و ناف آن‌ها هويدا است
نه ذكر خدا را مي‌گويند و نه نماز مي‌خوانند
حمل زنان شهلا چشم وطن خود را دوست مي‌دارد
كه پيراهن بلند، شلوار، روسري و چادر مي‌پوشند
دست‌هاي حمل را با طناب‌هاي ضخيم مي‌بندند
طناب‌هايي كه با آن شتران نر سركش را مهار مي‌كنند
حمل به همراهان خود افتخار مي‌كرد و مي‌باليد
ولي همراهان او از ترسوهاي دشتي بوده‌اند
آتش هيزم آنان (دشتي‌ها) مانند چوب گز زود خاموش شد.
پيام محرمانه ميدها (ماهيگيران) براي ياري رساندن به حمل نيز دروغ بود
اي تبرزين كه تو را از دوران كودكي نگه داشته بودم و دوستت مي‌داشتم
ترا از كودكي مانند دختر خردسال خود دوست مي‌داشتم
چرا از ميان پنجه‌هاي شيرگونه حمل بيرون افتادي؟
در امواج خروشان دريا افتادي و گم شدي.
شعر:
من بلوچم!

1

پوشاك سيستان وبلوچستان (زهدان )

 
 
 
 
 
 

پوشاك سيستان و بلوچستان

 

 

پوشاك مردم سيستان و بلوچستان، با توجه به موقعيت زماني و مكاني، تفاوت عمده‌اي دارد. پوشاك مورد استفاده به هنگام كار، مراسم شادي‌آور و عزاداري و … در فصل‌هاي مختلف سال با توجه به طبقات اجتماعي در گروه‌هاي زنان، مردان، كودكان و نوجوانان متفاوت است. پوشاك حوزة فرهنگي سرحد با پوشاك بلوچ‌هاي ساكن در سيستان، تا حدودي شبيه به هم است. و نسبت به حوزة فرهنگي مكران از رنگ‌هاي تيره استفاده مي‌كنند و نوع تزئينات و تن‌پوش‌ها و كفش‌هاي آنان نيز متفاوت است.
پوشاك مردان سيستان عمدتاً شامل دستار، سرپوش، پيراهن و شلوار است. به دستار در محل لنگوته (Longote) مي‌گويند و بيشتر به رنگ سفيد است. پيراهن مردان بلند و تا سر زانو است. به سه صورت چين‌دار، ساره (عربي) ترك‌دار استفاده مي‌شود. نوع چين‌دار آن از كمر چين مي‌خورد. معمولاً پيراهن به هر صورت كه باشد، شلوارش نيز به همان صورت ساده يا چين‌دار خواهد بود. روي لباس مجالس و يا افراد مرفه ابريشم‌دوزي مي‌شده است.
در گويش محلي سيستان به شلوار، تمو يا تومونtomu) ( و به پيراهن پنر (penar) مي‌گويند و نوع ترك‌دار آن را چل تريز (čeltryz) مي‌نامند كه از قسمت زير حلقة آستين به پايين حداقل از 34 ترك تشكيل شده است. همچنين مردان سيستاني جليقه‌اي روي پيراهن مي‌پوشند كه به آن باسكت (baskat) يا جلزقه (jelzga) مي‌گويند. پوشاك مردان سيستاني تا حدودي به پوشاك مردم خراسان كنوني شباهت دارد.
پوشاك زنان سيستاني نيز ساده و با طرح‌هايي زيبا است. لباس زنان همچون مردان بلند و گشاد است. زنان سيستاني علاوه بر لباس سنتي و روزانة خود، نوعي لباس نيز جهت اعياد و جشن‌ها تدارك مي‌بينند كه در نوع خود هنرمندانه و زيباست. از مشخصات لباس روزمرة زن سيستاني، نوعي سوزن‌دوزي است كه در حاشية يقه و سرآستين لباس به كار مي‌رود و در محل به آن “سياه دوزي” گويند. اين لباس از پيراهن و شلوار گشاد تشكيل مي‌شود. بلندي پيراهن تا پايين زانو و دور كمر آن چين‌دار است. دستاري مستطيل شكلي نيز بر سر مي‌بندند. پوشاك جشن‌ها و مراسم شاد – كه امروزه كمتر از آن استفاده مي‌شود- متشكل از شلواري پرچين، پيراهني تا بالاي زانو با دو چاك از دو طرف است. همچنين دامني پرچين كه به آن تمو مي‌گويند و تا سر زانو است، مي‌پوشند. گشادي دور دامن به 9 متر مي‌رسد. دستاري كه در اين لباس مورد استفاده قرار مي‌گيرد، سه گوش است. نمونة اين لباس در پوشاك سنتي زنان خراسان نيز ديده شده است.
پاپوش مردان دو نوع است. چپلي يا چپت čpat) يا (čapli كه رويه و تخت آن را لاستيك‌هاي فرسودة اتومبيل تشكيل مي‌دهند. و مردم فرودست از آن استفاده مي‌كنند. نوع دوم آن را تارقي (taroqi) گويند كه كفشي است تهيه شده از پوست گاو. تخت تارقي از لاستيك فرسوده و رويه آن بندهايي است كه به صورت ضربدر، روي هم قرار گيرد و از چرم دوخته مي‌شود. اين كفش به اقشار متوسط تعلق دارد. سرداران، اقشار مرفه از كفش‌هاي خارجي مد روز استفاده مي‌كرده‌اند.
پاپوش زنان نيز همانند مردان از كفش‌هاي تمام پلاستيكي است كه بيشتر از خراسان وارد مي‌شود.
مردان بلوچ نيز، همچون مردان سيستاني، لباسي ساده و بلند به همراه دستاري كه عموماً سفيد است، بر تن دارند. گفتني است نوع بستن دستار،
در مناطق مختلف بلوچستان، تفاوت‌هايي دارد. آن‌چه بيش از هر چيز جلب توجه مي‌كند، تغييراتي است كه به لحاظ گذشت زمان و همجواري با كشور پاكستان و افغانستان در دوخت و برش لباس‌ها ايجاد شده است. به عنوان مثال:
در گذشته پيراهن مردان بلوچ بيشتر تا بالاي زانو بود، ولي اكنون لباس‌هايي تا زير زانو دوخته مي‌‌شود. همين نوع دوخت در مورد يقه و سرآستين و شلوار و چاك كنار پيراهن‌ها و جيب‌ها و آستين‌ها به كار مي‌رود.
در روزگاري نه‌چندان دور مردان و زنان از پاپوشي به نام “سُواسْ”
( sovas) كه از الياف نخل وحشي به نام داز (daz) ساخته مي‌شد، استفاده مي‌كردند. اكنون كفش‌هاي مد روز كه در بازار يافت مي‌شود و متناسب با پوشاك آنها است، به پا مي‌كنند.
در انواع پوشاك مردم بلوچستان، پوشاك زنان و دختران، از زيبايي ويژه‌اي برخوردار است. در دوخت و تزئين لباس‌هاي زنانه، از هنر منحصر‌ به ‌فرد سوزن‌دوزي بلوچ و پريواردوزي بلوچ استفاده مي‌شود. پوشاك آنها، از يك پيراهن بلند گشاد و شلواري گشاد تشكيل مي‌شود كه هنر سوزن‌دوزي روي پيش‌سينه، سرآستين، جيب بلند در جلو و همچنين پايين (حاشيه) شلوار خودنمائي مي‌كند.
دستار زنان بلوچ، روسري مستطيل شكلي است كه توسط هنر بلوچي و پريوار‌دوزي تزيين مي‌شود. بايد گفت آن‌چه زيبايي پوشاك زنان بلوچ را كامل مي‌كند، زيورآلاتي از طلا و جواهر است. و ساخت آن نيز يكي از هنرهاي سنتي و اصيل منطقه است.

1

مراسم حشر زاهدان (سيستان وبلوچستان )

مراسم حشر

 

 

مردم روستايي سيستان از قرن‌ها پيش براي ساختن بندها و لايروبي رودخانه و انهار بزرگ، دو ماه از سال را با رضايت كامل به بيگاري مي‌پردازند كه به گويش محلي آن را «اشر» يا «حشر» مي‌گويند، از اين رو در هنگام لايروبي به منظور افزايش نيروي كار كشاورزان، يكي از آنان از ميان جمعيت با صداي بلند (در هنگام خستگي) اظهار مي‌دارد:
اين نوح نبي، كرم از علي هر كس محمدي است، غلام علي
هر كه آقايش علي يه به آواز جلي بگه يا علي
پس از اينكه همه پاسخ دادند و گفتند «يا علي»، همان شخص مجدداً اظهار مي‌دارد: لال نگردي بلندتر بگك يا علي. سپس جمعيت با صداي بلندتر مي‌گويند «يا علي!». مجدداً اظهار مي‌دارد:
بارها گفت محمد كه علي جان من است كه به جان علي و نام محمد صلوات
بعضي اوقات نيز چنين مي‌گويند:
برش برش ذوالفقار جهنم است پاي كوه
كشته است برزگر خاكسار توان بده تيشه كو، آلو كو
عده‌اي نيز در هنگام لايروبي و كارهاي گروهي اين ترانه را مي‌خوانند:
او ور سر سنگ قلقلي مي‌خوانه بلبل سر شاخ يا علي مي‌خوانه
اگه خسته جاني بگو يا علي اگه ناتواني بگو يا علي

1

مراسم عروسي در زاهدان

مراسم عروسي

 

 

ازدواج و جشن و سرورهاي مربوط به عروسي مهم‌ترين مراسم شادي‌آور مردم سيستان و بلوچستان است. ازدواج تحكيم بخشنده روابط خويشاوندي و گسترش دهندة تيره و طايفه است و معمولاً در داخل تيره‌ها و طوايف و مبتني بر روابط خويشاوندي صورت مي‌گيرد. خواستگاري، متضمن آشنايي قبلي والدين دختر و پسر يا آشنايي بستگان با يكديگر است، معمولاً دختر و پسر در اين گزينش نقشي ندارند. سن ازدواج براي پسران حدود 15 الي 18 و براي دختران 13 الي 14 سال است.
براي خواستگاري رئيس خانوادة پسر به خانة پدر دختر مي‌رود و پس از صرف چاي و انجام صحبت‌هاي متفرقه، موضوع را با والدين دختر درميان مي‌گذارد و چند روز به انتظار پاسخ مي‌مانند. از طرفي، مادر دختر موضوع را با دختر در ميان مي‌گذارد.
سرپرست دختر در موعد مقرر به اطلاع خانواده پسر مي‌رساند كه با خواست آن‌ها مثلاً موافق يا مخالف است. اگر كار به توافق بيانجامد، بر سر تعيين مهريه و غيره دو سرپرست وارد مذاكره مي‌شوند و قرار و مدارهاي مراسم مربوط به عروسي گذاشته مي‌شود.
اولين مرحله عروسي بعد از مراسم خواستگاري، مراسم شيريني خوران است. در اين مراسم لباس‌هاي عروسي تحويل مي‌شود، مهمانان با شيريني، نقل، چاي و خرما پذيرايي مي‌شوند و از آن پس، دختر براي پسر نامزد مي‌شود.
در دوران نامزدي در عيد فطر، قربان و عيد نوروز، اگر داماد در موطن خود باشد پدر عروس او را دعوت مي‌كند و داماد پس از مهماني مبلغي به عنوان عيدي به همراه گوسفندي به خانواده عروس پيشكش مي‌نمايد. دوران نامزدي گاهي دو سال طول مي‌كشد.
بعد از اين كه داماد توانست هزينه‌هاي عروسي را فراهم كند، مقداري سوغاتي براي عروس و خانواده‌اش تهيه كرده و تحويل خانواده دختر مي‌دهد. آنگاه به فكر تأمين مايحتاج غذا براي پذيرايي از مهمانان از قبيل برنج، نخود، عدس، روغن، شكر، آرد و چاي مي‌افتد و بعد از مهيا شدن اقلام فوق، زن‌ها آن را روي سر مي‌گذارند و به همراه نواي ساز و دهل و رقص شادي‌كنان به خانة دختر مي‌برند.
خانواده عروس همه زن‌ها را به ناهار دعوت مي‌كند. آنگاه خياط را مي‌آورند و لباس عروسي را مي‌دوزند. پس از دوخته شدن لباس عروس، در اتاقي پرده‌اي مي‌زنند و عروس را پس از غسل دادن به آنجا مي‌برند. عروس به مدت دو روز در آنجا مي‌ماند، در اين مدت دست و پاي عروس را حنا مي‌بندند و زنان شروع به خواندن شعر و آواز مي‌كنند. عروس فقط به هنگام تاريكي شب و دور از چشم ديگران مي‌تواند از اين اتاق كه به منزله حجله است، خارج شود.
در اين دو يا سه روز بستگان خيلي نزديك عروس حق ندارند نزد او بروند. روز سوم و چهارم عده‌اي به شام دعوت مي‌شوند. مجلس عروسي همراه با ساز، دهل، آواز و هلهله و شادي است. در اواخر شب تختي را به وسط مجلس مي‌آورند و روي آن تشك و بالش مي‌گذارند و داماد را روي تخت مي‌نشانند و دست و پاي او را حنا مي‌بندند. ساز و دهل در اين موقع با هيجان هرچه بيشتر نواخته مي‌شود. پيش روي داماد ظرفي قرار مي‌دهند كه مهمانان حاضر در مجلس به تناسب وضع مالي خود، در آن مبلغي مي‌گذارند. اين پول به آرايشگر (دلاك) و مأمور حنابندان داماد تعلق دارد.
فرداي آن شب در حدود ساعت 8 الي 9 صبح همان مدعوين شب قبل را به صبحانه دعوت مي‌كنند. پس از صرف صبحانه هر كس به اندازه قدرت مالي مبلغي شاباش (شادباش) مي‌دهد. در ساعت 11 تا 12 همان روز، عروس را آرايش و آماده مي‌كنند و داماد را بر شتري يا اسبي كه پتوهاي نو بر آن انداخته‌اند، سوار مي‌كنند و ساز و دهل نواخته مي‌شود و رقص و پايكوبي مي‌كنند.
داماد را به نقطه‌اي كه آب باشد مي‌برند، لباس‌هاي كهنه داماد را از تنش خارج مي‌كنند و پس از غسل دادن و پوشاندن لباس نو، وي را سوار شتر كرده به خانه عروس مي‌برند و سر و صورت داماد را در خانه عروس مي‌تراشند. عاقد در حضور پدر و مادر بدون حضور عروس (پدر وكالت از دختر دارد) صيغه عقد را جاري مي‌كند و داماد را نزد عروس مي‌برند و در كنار عروس مي‌نشانند. در اين موقع روي سر عروس و داماد سكه و نقل مي‌ريزند و سر عروس و داماد را به هم مي‌زنند كه يعني اين دو همسر شده‌اند.
پس از مراسم عقد عروس و داماد را تنها مي‌گذارند. برخلاف نقاط ديگر كه عروس را به خانة داماد مي‌برند، در بلوچستان داماد را به خانة عروس مي‌برند. پس از گذشت حدود يك ماه، عروس و داماد به خانة داماد مي‌آيند و زندگي مشترك زناشويي را آغاز مي‌كنند.

1

نژاد ودين مردم زاهدان

نژاد

 

 

پيشينة تاريخي و ويژگي خاص موقعيت سرزمين سيستان و بلوچستان و همجواري آن با كشورهاي همسايه باعث تعدد و تداخل در نژادها و بعضاً ادغام بعضي از آنها گرديده است. اقوام و نژادهايي مانند دراويدي، براهويي، جدگالي، سندي و … باعث به وجود آمدن تيره‌هاي متنوع سفيد پوست و سياه پوست گرديده است. اما با اين همه، مردم سيستان و بلوچسان به لحاظ نژادي مانند ديگر نقاط ايران از اقوام آريايي‌هاي مهاجر هستند.

 
 

903

 

دين

 

 

در اين منطقه پيش از اسلام، ادياني همچون مانوي، مهرپرستي، زرتشتي، يهودي و مسيحي رايج بود و با ورود اسلام و نفوذ آن بر همة جوانب زندگي ساكنان منطقه، دين اسلام جايگزين كليه اديان موجود در آن زمان شد.
مذهب مردم سيستان و بلوچستان، تسنن و تشيع است. اهل سنت از شاخة حنفي در بلوچستان و تشيع در سيستان داراي اكثريت هستند. رهبر مذهبي در بلوچستان را “مولوي” مي‌خوانند.

1

مراسم اوشيدر وسحر خواني (سيستان وبلوچستان )

مراسم اوشيدر

 

 

برگزاري اين مراسم در ميان مردم آبادي‌هاي كنار هيرمند رواج دارد. شيوة اجراي اين مراسم بدين ترتيب است كه شب قبل از عيد دختر زيبايي را بر شتر آذين شده سوار مي‌كنند و به كنار رود هيرمند مي‌برند. در آنجا گروه مردان و زنان از هم جدا مي‌شوند. مردان دور از اجتماع زنان و دختران به كناري مي‌روند و به شادي مي‌پردازند. زنان، دختر زيبا را كه «اوشيدر» نام نهاده‌اند برهنه داخل آب مي‌كنند و تا نيمه شب به رقص و پايكوبي مي‌پردازند. پس از آن، دختر را با همان آئين به خانه باز مي‌گردانند. اين مراسم بي‌گمان اشارتي به باورهاي زرتشتيان است.

 

 

مراسم سحرخواني

 

 

در ايام ماه مبارك در سيستان مراسمي به نام «سحرخواني» برگزار مي‌شود، بدين ترتيب كه عده‌اي مرد يا نوجوان به در منازل رفته و ترانه‌هاي محلي مي‌خوانند كه در زير به نمونه‌هايي از آن‌ها اشاره مي‌شود:
رمضوا الله الله رمضو رمضو آمده برخورد و كلو
رمضو الله الله رمضو رمضو الله خوشنوم خدا
روزه مي‌گيره لاغر مي‌شوي روزه مي‌خوره تو كافر مي‌شوي
رمضو آمده ميهمانش كنه اشتر بابه ره قربونش كنه
اشتر بابا قربون نشوه گاو گوساله ره قربانش كنه
پس از خواندن اين ترانه‌ها، با صداي بلند به صاحب خانه مي‌گويند جواب يا سؤال. صاحب خانه مقداري ميوه و يك كله قند يا شيريني و خرما در مجمعه گذارده و به آنان تقديم مي‌كند. سپس آنان به در خانه ديگري مي‌روند و همين ترانه‌ها را مي‌خوانند. اين مراسم يادگار دوراني است كه در آن مردم را به انجام مراسم رمضان تشويق مي‌كردند.

1

سوگ ها وعزاها زاهدان (سيستان وبلوچستان )

سوگ‌ها و عزا‌ها

 

 

مردم سيستان و بلوچستان پيرو دين مبين اسلام هستند. در سيستان بيشتر مردم شيعه اثني عشري و عده‌اي نيز مذهب تسنن (حنفي) دارند، ولي در بلوچستان بيشتر مردم داراي مذهب سني حنفي هستند.
برگزاري سوگ‌ها و عزاهاي عمومي در بين اهل تسنن و تشيع همچون ساير نقاط كشور صورت مي‌گيرد، ولي به عزاداري‌هاي خصوصي اهميت خاصي مي‌دهند. اين اهميت نشانه الفت و همبستگي عميقي است كه در ميان مردم سيستان و بلوچستان وجود دارد. موقعي كه كسي مريض مي‌شود همه بستگان و همسايگان براي ديدن بيمار مي‌روند. اين عيادت را اصطلاحاً «پرسه» مي‌گويند. در مجلس پرسه معمولاً پيرمردها قصه‌اي براي ديگران نقل مي‌كنند و از مهمانان با چاي و قليان پذيرايي مي‌شود.
اگر بيمار بهبود نيافت و فوت كرد، مجلس پرسه به مجلس عزا و سوگواري مبدل مي‌شود. حاضرين به گريه و زاري مي‌پردازند، مراسم تدفين برپا مي‌شود. اگر متوفي زن باشد او را زن و اگر مرد باشد او را مرد غسل مي‌دهد. پس از غسل، متوفي را در كفن مي‌پيچند و آخوند محل (مولوي) و مردم بر ميت نماز مي‌خوانند. سپس متوفي را در تابوت قرار مي‌دهند و به گورستان حمل مي‌نمايند. موقعي كه تابوت به گورستان نزديك شد، مردمي كه در گورستان جمع شده‌اند به احترام متوفي به استقبال جنازه مي‌روند. جنازه را در گور قرار مي‌دهند. يكي از نزديكان متوفي صورت ميت را باز مي‌كند و اجازه مي‌دهد همگان براي آخرين بار او را ببينند. پس از آن روي مرده را مي‌پوشانند و قبر را با خاك پر مي‌كنند، آنگاه مقداري خرما به حاضران احسان مي‌شود كه خوردن آن را ثواب مي‌دانند. پس از اين مرحله همة حاضرين به خانة متوفي باز مي‌گردند و پس از خوردن چاي و كشيدن قليان و خواندن فاتحه متفرق شده و به خانه‌هاي خود مي‌روند.
معمولاً، بستگان متوفي افرادي را كه در مراسم تدفين حضور داشتند به ناهار دعوت مي‌كنند و نزديك‌ترين فرد متوفي به مدت سه روز در خانه مي‌ماند. در اين مدت جهت تسلاي خاطر او به ديدنش مي‌روند. روز سوم نيز به عمل خير طبخ و احسان غذا مي‌پردازند. در روز چهارم اهالي را براي صرف ناهار دعوت مي‌كنند و براي آمرزش روح متوفي فاتحه مي‌خوانند و صلوات مي‌فرستند. پس از گذشت يك سال از تاريخ فوت، همگان را به ناهار دعوت مي‌كنند و پس از صرف ناهار فاتحه مي‌خوانند و صلوات مي‌فرستند و متفرق مي‌شوند. بدين ترتيب آخرين احترام نسبت به فرد فوت شده به عمل مي‌آيد.

 

نژاد

 

 

پيشينة تاريخي و ويژگي خاص موقعيت سرزمين سيستان و بلوچستان و همجواري آن با كشورهاي همسايه باعث تعدد و تداخل در نژادها و بعضاً ادغام بعضي از آنها گرديده است. اقوام و نژادهايي مانند دراويدي، براهويي، جدگالي، سندي و … باعث به وجود آمدن تيره‌هاي متنوع سفيد پوست و سياه پوست گرديده است. اما با اين همه، مردم سيستان و بلوچسان به لحاظ نژادي مانند ديگر نقاط ايران از اقوام آريايي‌هاي مهاجر هستند.

1
X