به وبلاگ ايران نگين درخشان كشورهاي قاره آسيا خوش آمديد

گيلان 7

1

گيلان6

1

گيلان5

1

گيلان3

1

گيلان2

1

گيلان1

1

لاهيجان

 

سرزمين پيله‌ها و پروانه‌ها

بو مي‌كشيم زندگي را با طعم چاي داغ لبريز، لب سوز، لب دوز. در يك جاده مه‌آلود شمالي. سر مي‌كشيم چاي را با طعم لحظه‌هاي سبز سير زندگي در استكان‌هاي كمرباريك. مهمان بوته‌هاي چهار فصل سال مي‌شويم روي كوه‌هاي كم ارتفاع در مسيرهاي سبز.

سفر به زيباييهاي لاهيجان

پرواز گنجشك‌ها را به تماشا مي‌نشينم در ميان بوته‌هاي چاي كه در رديف‌هاي منظم پشت هم كاشته شده‌اند. خوشحاليم كه اين قصيده طولاني با وزن سبز و با رديف درختانش پاياني ندارد. پاياني هم اگر باشد، مي‌شود ابتداي آبي آسمان و كيست كه براي آسمان آبي پاياني متصور باشد؟ همان است كه مي‌گويم. كوه‌هاي كم‌ارتفاع سبز لاهيجان را كه ادامه بدهي مي‌رسي به كوه‌هاي بلند پوشيده از برف سال و بعد آبي ‌‌آسمان. لاهيجان از غرب به آستانه اشرفيه و سفيد‌رود مي‌رسد. از شمال، به ساحل خزر مي‌رسد. مشرق را كه ادامه مي‌دهد مي‌شود لنگرود. به سوي جنوب كه مي‌رود به ديلمان مي‌رسد و جنوب غربي را اگر ادامه بدهد مي‌شود سياهكل.

 

ملاقات با شيطانكوه

لاهيجان را بايد يكسره به شيطانكوه بكشاني و از بلنداي اين كوه به تماشايش بنشيني. امتحان كن تا اين شهر با سقف‌هاي سفالي نارنجي‌اش براي هميشه در ذهنت حك شود. لاهيجان هرچند از روزهاي گذشته خويش فاصله گرفته و بخش‌هايي از آن همان رنگ شهرهاي بي‌هويت را گرفته، اما هنوز هم شناسنامه خود را دارد. لاهيجان را از بلنداي شيطانكوه به تماشا كه مي‌نشيني تازه شناسنامه اين شهر از مه بيرون مي‌آيد. خانه‌هايي با سقف‌هاي سفالي، آشنا با لهجه باران، رديف و شانه به شانه هم در دل چشمانت مي‌نشيند.

سفر به زيباييهاي لاهيجان

 خيابان‌هايي كه ادامه پيدا مي‌كند تا دل گرفته آسمان. خيابان‌هاي خط‌كشي شده بدون اين‌كه خانه‌اي پيش و پس شده باشد. بدون اين‌كه خانه‌اي بلند و كوتاه شده باشد. معماري باور نكردني دارد. هيچ كجاي ايران، همسايگي‌ها اينطور شانه به شانه و با نظم و ترتيب در دل چشمانت نمي‌نشيند. پله‌هاي شيطانكوه را يكي يكي كه پشت سر مي‌گذاري، برگرد و به شهر نگاه كن تا حست با ما يكي شود. كوله‌ات را زمين بگذار و چشم بگردان به كوچه پس كوچه‌هاي شهر. تا آرامش شهري كه اصول معماري را رعايت كرده در دل چشم‌هاي خسته ات آشيانه كند.

 

دسته دسته سار ريتم بگيرد ميان ني‌ني چشمانت. شيطانكوه و اين همه آرامش. فريب اين اسم را نخور. هيچ كس بدرستي نمي‌داند چرا آن را به اين اسم مي‌نامند. برخي مي‌گويند شاه نشين‌كوه بوده و بعد‌ها شيطانكوه شده است. هرچه باشد اين كوه زيبايي خاص خود را دارد. پوشيده در شولاي سبز درختان. نه، شيطان چيزي از عظمتش كم مي‌كند و نه، شاه برعظمت چيزي مي‌افزايد. اما شيطان اسمش را رمزآلود مي‌كند. شايد براي همين است كه كسي دقيقا نمي‌‌داند چرا اين كوه چنين نامي گرفته ‌است. رازآلود مي‌شود وقتي دل آسمانش مي‌گيرد و مه هواي سقف‌هاي سفالي نارنجي‌اش مي‌كند و در كوچه پس كوچه‌هاي شهر گم مي‌شود.

سفر به زيباييهاي لاهيجان

نارنجي‌هايي كه بوي اصالت مي‌دهد. از شيطانكوه آبشاري مصنوعي سرازير مي‌شود و به درياچه روبه‌روي كوه مي‌ريزد. درياچه كه اين روزها جزيره از دل آن بيرون كشيده‌اند و داخل آن رستوراني است براي گذران لحظه‌هاي با هم بودن. جمع‌هاي دوستانه و خانوادگي. پله‌هاي شيطان كوه را كه زير گام بگذاري تازه مي‌شود بام لاهيجان. شهر با همه قصه‌اش زير نگاهت قرار مي‌گيرد. غروب آفتاب را به تماشا بنشين آن زمان كه رخسار خويش را در درياچه روبه‌رو به تماشا مي‌نشيند. گر مي‌گيري از اين همه زيبايي. شكوه مي‌گيرد نگاهت. همه مسير كه تو پله پله بالا آمدي تا رفتن و آمدن خورشيد را به تماشا بنشيني. امروز مي‌تواني با سوار شدن به تله‌كابين شهر به تماشا بنشيني. كوه‌‌ها پوشيده در سبزي درختان، بوته‌هاي زيباي چاي. زنان ومردان كه طعم زندگي از بوته‌‌ها مي‌گيرند. و زير چشمانت جاري مي‌شوند در متن زندگي.

 

مسير تله كابين لاهيجان راه جنگل مي‌برد و آسمان. بازي ابر است و مه؛ اما اينجا هم تا چشم كار مي‌كند درخت ميرانده‌اند و به دست تبر سپرده‌اند براي ساختن خانه‌هاي ويلايي. خانه‌هاي كه بوي اصالت نمي‌دهد. نارنجي آنها با نارنجي خانه‌هاي لاهيجان سال‌هاي سال فاصله دارد. غريبگي عجيب دارد با آنچه بود و آنچه شد. خانه‌هايي كه چند روزي از سال محلي براي آرامش آنها مي‌شود. هرجور حساب كني، نمي‌ارزد. حساب و كتابش جور در نمي‌آيد. ضرر روي ضرر است. نه نمي‌ارزد. به مرگ اين همه سبز و سرخ نمي‌ارزد جان طبيعت را بگيري تا چند روزي در دل خانه‌اي از جنگل آرامش بگيري. آرامش از جنگل بگيري تا آرام بگيري. بام سبز لاهيجان را هم مي‌توان پياده آمد هم با ماشين. محلي براي پياده روي و كوهنوردي است.

سفر به زيباييهاي لاهيجان

بام لاهيجان پر از شيطنت‌هاي كودكانه است، شلوغ و دلفريب سالم و سرحال. هرچند از زيبايي كودك آرام لاهيجان كم نمي‌كند.

اصلا بر اين بلندا، زندگي ديگري جاري است. لاهيجان را اگر كودكي آرام، متين، سالم و سرحال بداني، بام لاهيجان پر از شيطنت‌هاي كودكانه است، شلوغ و دلفريب، سالم و سرحال. هرچند از زيبايي كودك آرام لاهيجان كم نمي‌كند. اصلا اين دو كنار هم معنا مي‌يابند. تكميل‌كننده همديگرند. نگاهت را از همان بالا پرواز بده تا كوچه پس كوچه‌هاي قديمي شهر. بگذار بوي سنت بگيري. لحظه را اصالت بده.

سفر به زيباييهاي لاهيجان

 عمق را بكاو در كوچه‌هايي كه پر است از خاطرات پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها. خلوتت را به كوچه‌ها كه مي‌كشاني از جلوي درهاي قديمي چوبي گذر مي‌كني با كلون‌هاي آهني زنانه و مردانه. معماري ايراني اسلامي را به رخت مي‌كشد. روزنه‌هاي كوچك ناودان‌ها كه آشناترينند با لهجه باران و ترانه‌ آسمان. ناودان‌ها همين جاست كه شعر مي‌شوند. پناه مي‌شوند. باور نداري. به لاهيجان بيا. شهري كه سقف‌هايش از يورش مدرنيته جان سالم به دربرده‌اند. نارنجي‌مانده‌اند و سفالي.

 

از كدوم پروانه پروازت گرفت

لاهيجان، شهر پيله‌ها و پروانه‌هاست. سفر به لاهيجان بايد درست در فصل پروانه شدن باشد. بهار را مي‌گويم. هرچند هيچ چيزي ديگر مثل گذشته برقرار نيست. امروز پيله‌ها بيشتر به كار مي‌آيند تا پروانه. ابريشم را بيشتر مي‌پسندند تا پروانه شدن، ولي چاره‌اي نيست. باوركن اگر پرواز نكني، مرداب مي‌شوي. پس بهارت را به لاهيجان بكش. پروازي بايد. نگاهي دوباره. پاره كردن پيله‌اي. پيله‌ نگاهت را كه بشكافي پروانگي را آغاز مي‌كني. پروانه‌ميشوي. اصلا پرواز لاهيجاني‌ها از همين پروانه‌هاست. پيش از آن‌كه نامش با عطر چاي آوازه بگيرد، با پروانه پروازش گرفت و البته با ابريشم‌ها كه به دنيا صادر مي‌كرد. اما قصه چاي؛ چاي را نخستين‌بار حاج‌محمد حسين اصفهاني در سال 1302 هجري قمري در عصر ناصرالدين شاه به ايران كشاند، اما موفقيتي به بار نياورد. بعد‌ها شخصي به نام محمدخان قاجارقوانلو ملقب به كاشف‌السلطنه در سال 1319 چاي را از هند به ايران مي‌آورد. بربالاي همان شيطانكوه اگر هستي مي‌تواني با تله‌كابين بر بلنداي لاهيجان قرارگيري تا يكي از بكرترين لحظه‌هاي خلقت به ذهنت ارزاني شود. بوته‌هاي رديف چاي كه ريتم گرفته روي كوه‌ها. جايي بين شيطانكوه و كوه‌هاي فلاح‌خير، بخشي از سلسله جبال البرز. اگر به گشت و گذارت ادامه بدهي حتما راهت به موزه چاي لاهيجان مي‌افتد.

آرامگاه كاشف السلطنه، پدر چاي ايران. پر از اشياي قديمي از كتب خطي گرفته تا لباسهاي رنگ رنگ محلي. ادامه بدهي. اگر سراشيبي‌اش را تاب بياوري، مي‌رسي به باغ كشاورزي. باغ پژوهشكده كشاورزي. لبريز انواع گل‌ها و گياهان آپارتماني، باغچه‌اي و درختچه‌‌هاي تزييني. اگر زمان اجازه مي‌دهد لحظه‌هايت را بكش به درياچه‌ زيبايش. از لحظه‌ها استفاده كن. نو شو.

 

آبشار لونك

 

شب را به فردا مي‌كشاني. پا به پاي جاده‌هاي رها شده در دل شاليزارها كه بشوي بوي نشا تو را در برمي‌گيرد. نم‌نم و مرطوب. جاده را به كوهستان كه بكشي در دل جنگل گم مي‌شوي. گم شدني كه دنبال راهي براي پيدا شدن نيست. مسير را كه ادامه بدهي آبشار از كنار رد مي‌شود كه در حال برگشتن است. آبشاري كه ميان شاخ و برگ درختان گم و پيدا مي‌شود. نقره روي نقره مي‌ريزد و روحت را مي‌پالايد. پا به پا جاده‌اي كه از يك سو به دره‌‌اي ختم مي‌شود كه سال‌هاست رودخانه‌اي در آن لانه كرده است.

سفر به زيباييهاي لاهيجان

 مي‌آيد و مي‌رود. همه اين‌ها از آبشاري‌ به اسم لونك جان مي‌گيرد. لونك مقصد كوهنوردان است و جوانان عاشق سرعت هستند. گرسنگي را اگر به اينجا كشانده‌اي لحظه‌اي شك نكن. لحظه بده به طعم كباب گيله‌مرد‌ها. زماني كه كفش‌هاي خسته را از پا درمي‌آوري و پاهاي خسته‌تر از كفش‌ها را به سردي آب رودخانه مي‌سپاري. گرسنگي را با كبات‌ترش رفع كن با لهجه گيلكي و ديلماني. به گوشت كباب انجير و پياز، سبزي معطر، رب محلي و ادويه مخصوص مي‌زنند. تا كباب ترش درست شود. خوردن دارد. سفر به لاهيجان بدون كلوچه لاهيجان چيزي كم دارد. وقتي به مبدا باز مي‌گردي جايش بيشتر خالي مي‌شود. تحفه‌اي است كه هميشه همراه مسافر به شهرهاي ديگر رفته است؛ بنابراين لحظه‌هاي آخر لاهيجان را به يك كلوچه فروشي مي‌كشانيم. بايد طعم لاهيجان را به شهر خود بكشانيم.

1

مسير هاي گردشگري تبريز

مسيرهاي گردشگري عمومي كشور

استان آذربايجان شرقي

 

رديف

مبدأ سفر

مقصد سفر

مسير سفر

فهرست جاذبه ها

1

تبريز

بندر شرفخانه

تبريز- صوفيان- شبستر- شرفخانه

مقبره شيخ محمود شبستري- بندر شرفخانه (درياچه اروميه)

2

تبريز

كليبر

تبريز- اهر- كليبر

كاروانسراي گويجه بل- سدستارخان- مقبره شيخ شهاب الدين اهري- قلعه بابك- جنگلهاي ارسباران

3

تبريز

جلفا

تبريز- مرند- اشتبين- جلفا

كاروانسراي پيام- پيست اسكي و منطقه سياحتي دهكده پيام- مسجد جامع مرند- كليساي سنت استپانوس- آسياب خرابه- مجموعه تمام كردشت- روستاي اشتبين

4

تبريز

مراغه

تبريز- آذرشهر- عجب شير- بناب- مراغه

معبد مهر آذرشهر- بندر رحمانلو- مسجد مهرآباد- آثار تاريخي مراغه- قلعه جام

5

تبريز

كندوان

تبريز- اسكو- كندوان

باغات اسكو- روستاي سياحتي صخره اي كندوان- ارشد چمني- قلعه سلطان

6

تبريز

سهند

تبريز- سعيدآباد- ايرانق- سهند

پيست اسكي سهند- تالاب قوري گل- قلعه كمال

7

تبريز

ورزقان

تبريز- خواجه- سرند- ورزقان

چيچكلو- هفت چشمه- گل آخور- سد زرآباد

8

تبريز

هوراند

تبريز- اهر- هوراند

قلعه پشتو- هوراند- آب گرم متعلق- قلعه قهقهه- بازار قديمي اهر

9

تبريز

هشترود

تبريز- بستان آباد- قره چمن- هشترود

آبگرم بستان آباد- قلعه ضحاك- غار آغ بولاق- تالاب هاي يانيق گلي و زولبين گلي

10

تبريز

سراب

تبريز- بستان آباد- سراب

مسجد جامع سراب- موزه عشاير- آبگرم اسب فروشان- قله بزقوش- سنگ نوشته رازليق

1

اثارثبت شده درخوزستان

سخنگوي انجمن دوستداران ميراث فرهنگي خوزستان به خبرنگار مهر در اهواز گفت: از سال 1310 تا كنون كه 68 سال مي گذرد و 790 اثر و محوطه تاريخي در استان خوزستان در فهرست آثار ملي كشور به ثبت رسيده اين در حالي است كه اين تعدد آثار ثبت شده در خوزستان به نسبت ساير استانهايي كه قدمت تاريخي آنها كمتر از خوزستان بوده، بسيار كمتر است.
مجتبي گهستوني در واكنش به سخنان انتشار يافته سازمان ميراث فرهنگي خوزستان مبني بر اينكه طي چهار سال اخير بيش از دو هزار اثر تاريخي به ثبت رسيده است، گفت: افزايش 400 درصدي ثبت آثار طي چهار سال اخير نسبت به سالهاي قبل با واقعيت مطابقت ندارد و استان خوزستان از جمله استانهاي كم كار در زمينه ثبت آثار تاريخي است.
گهستوني افزود: رئيس سازمان ميراث فرهنگي خوزستان در حالي از ثبت بيش از دو هزار اثر تاريخي در استان خبر مي دهد كه روزانه شاهد تخريب، تعرض و غارت آثار، تپه ها و بناهايي هستيم كه به محض دريافت خبري از آنها براي جلوگيري از هرگونه تعرض بيشتر به مسئولان و مردم گزارش مي شود.
وي بيان داشت: اگرچه طي يك سال اخير بررسي شناسايي محوطه هاي باستاني در خوزستان انجام شده است اما شناسايي صدها اثر و محوطه باستاني به معني انجام ثبت آنها در فهرست آثار ملي نيست زيرا ثبت هر اثر در فهرست آثار ملي شرايطي دارد كه پس از تشكيل پرونده ثبتي در مراكز استانها، آن پرونده ها به تهران ارسال شده و در سازمان مركزي مورد بررسي قرار مي گيرد.
سخنگوي انجمن دوستداران ميراث فرهنگي خوزستان اظهار داشت: هم اكنون در استان خوزستان نه تنها از آثار و بناهاي ثبت نشده مراقبت خاصي به عمل نمي آيد بلكه بسياري از آثار، محوطه ها و بناهاي تاريخي ثبت شده نيز در معرض خطر هستند.
وي گفت: از ثبت اولين آثار و محوطه هاي ثبت شده در استان خوزستان تاكنون 68 سال مي گذرد و تنها 790 اثر به ثبت رسيده است كه بيان اين ادعا با انتشار آمار واقعي قابل اثبات است استان خوزستان تاكنون 68 سال مي گذرد و تنها 790 اثر به ثبت رسيده است كه بيان اين ادعا با انتشار آمار واقعي قابل اثبات است

1

موسيقي و فرهنگ شمال استان همدان

موسيقي شمال استان همدان



در شهرستانهاي شمالي استان همدان: رزن، كبودراهنگ، بهار و قسمتهايي از شهرستانهاي اسدآباد، همدان و ملاير موسيقي تركي رايج است. اين شكل از موسيقي بنا به استفاده از لحنها و پرده‌هاي بخصوص با موسيقي آذربايجاني شباهتها و تفاوتهايي دارد.
با غور در موسيقي تركي همدان مي‌توان شباهتها و تفاوتهاي آن را با موسيقي ديگر نواحي ترك نشين در داخل و خارج دريافت. اين شعبه از موسيقي مقامي، به وسعت و پيچيدگي موسيقي تركمنان يا تركان آناتولي نيست؛ اما از همان اصالت خاص موسيقي تركي برخوردار است.از موارد شباهت موسيقي تركي همدان با موسيقي ديگر اقوام ترك مي‌توان به بعضي از مقامها (همچون كوراوغلو، زارنجي و گرايلي)، تعدادي از داستانها (مانند اصلي و كرم، طاهرميرزاو كوراوغلو)، نحوه پرده‌گيري، ضربات حساب شده دست راست بر صفحه ساز به هنگام مضراب زدن و تغيير سريع ميزانها در يك اجرا اشاره كرد.[۱]



سازهاي مورد استفاده

موسيقي تركي غالباً با ساز چگور (يا چؤگؤر) اجرا مي‌شود و گاهي ساز بادي بالابان را به همراه آن مي‌نوازند.
نواختن نغمات تركي با كمانچه سه سيمه يا چهارسيمه و تار فارسي نيز كم و بيش رواج دارد.
همچنين گاهي در عروسي‌ها از دهل و سرنا و توتك (شؤددك)استفاده مي‌شود.
در اين ناحيه و خاصه در نواحي شمال غربي استان نواختن تنبور نيز رواج دارد.
مقامهاي تنبور در بين تركهاي همدان تا حدودي با مقامهاي رايج با مناطقي همچون صحنه تفاوت دارد و اشعار تركي نيز در آن به كار مي‌رود.
در اجراي موسيقي عاشيقي همدان ندرتاً از سازهاي ضربي مانند دايره استفاده مي‌كنند. بلكه بيشتر مقامهاي تركي اين ناحيه داراي ريتمهاي ضد ضرب است و نمي‌توان سازهاي ضربي را با آنها هماهنگ كرد يا آنكه اين كار دشوار است.
عاشيقها و نوازندگان معروف شمال استان همدان

اصطلاح عاشق در آناتولي و آذربايجان به خوانندگان سياري دلالت داشته كه انواع مختلفي از اشعار عاميانه يا داستانهاي عاشقانه تركي را خلق و اجرا مي‌كرده‌اند.[۲] عاشق در استان همدان عموماً به شخصي اطلاق مي‌شود كه نوازنده چگور است و در حين نواختن، به خواندن و نقل داستان مي‌پردازد. غير از نوازندگان چوگور كه غالب عاشقهاي اين استان را تشكيل مي‌دهند، به نوازندگان تار كه داستان نقل مي‌كنند نيز عاشق گفته مي‌شود.[۳]از بين عاشيقها و نوازندگان موسيقي تركي همدان (با چوگور، كمانچه، ويولون، تار، بالابان، دهل و غيره) مي‌توان از افراد ذيل نام برد:
چوگور: عاشيق حيدر محمودي، استاد هادي گلزاري(لالجين)، عاشيق آقامعلي(علي ورمزياري از كبودراهنگ)، عاشيق محرمعلي نادري (شرّا)، قدرت باقري‌خجسته (لالجين)، عاشيق شاطر (لالجين)، عاشيق محمود (صالح‌آباد)، عاشيق عباس ملايري (غلامعباس غلامي)، خدايار علي‌ياري(كوهين)، اسماعيل بخشي (كبودراهنگ)، حمزه‌علي‌خان محمدي، حسين آقامحمدي
تار: عاشيق اكبر غفوري (كبودراهنگ)، عاشيق صحبت طاهري، خان‌ميرزا(كبودراهنگ)، عاشيق سلمان، عاشيق فرج خوش‌قيافه (لالجين)
ويولون: عاشيق سلمان، عاشيق نجات
كمانچه: قدرت باقري‌خجسته (لالجين)، استاد هادي گلزاري(لالجين)
تنبور: قدير فرهادي(گنده‌جين)، مهدي ملكي
سرنا و بالابان: رحمانعلي دريايي (كبودراهنگ)، شيرويه محمدي
ويژگي موسيقي شمال همدان

بسياري از مقامهاي محلي اين ناحيه چنان است كه نمي‌توان به هنگام اجراي آنها سازهاي ضربي به كار برد؛ از اين رو به ندرت در كنار چوگور يا كمانچه محلي، سازهايي همچون دايره مي‌نوازند. همچنين گروه نوازي نيز در ميان نوازندگان محلي همدان چندان رايج نيست. اين ويژگي در ميان عاشيقهاي آذربايجان غربي، اوزانهاي تركيه و شاهسونهاي قم، همچنين بخشي‌هاي شمال خراسان و باغشي‌هاي تركمن مشترك است؛ البته دونوازي به شكل چوگور و بالابان ياكمانچه و چوگور كمابيش متداول بوده است؛ اما گروه نوازي چند چوگور با هم يا با سازهاي ديگر اصلاً مرسوم نيست. در توضيح تمايل نوازنده‌ها به تكنوازي يا عدم كاربرد سازهاي ضربي، مي‌توان گفت كه اكثر نغمات محلي، ريتم منظم ندارند و در نواختن يك مقام، گاه از ميزانهاي مختلف استفاده مي‌شود و تعدادي از مقامها نيز اساساً ضربي نيست. از سوي ديگر، متداول‌ترين كاربرد اين موسيقي، در نقل داستان بوده‌است كه عاشيق به مناسبت حال و هواي مجلس و اقتضاي داستان پردازي خود، از نغمه‌ها و مقامها و ريتمهاي مختلف استفاده مي‌كند؛ در حالي كه كاربرد هم‌نوازي، اغلب در اجراي تصنيف است ودر موسيقي تركي منطقة همدان، تعداد تصانيف، اندك است.
عاشيقهاي همدان از ديرباز در زنده نگاه داشتن موسيقي بومي اين ناحيه كوشيده‌اند. ساز اصلي عاشيقها چوگور است كه بازمانده ساز كهن «چونگور» است. تعدادي انگشت شمار نيز در نواختن كمانچه مهارت دارند و در دهه‌هاي اخير تعدادي نيز به نواختن تار فارسي و ويولون روي آورده‌اند. بالابان و ني فلزي نيز كمابيش در ميان نوازندگان محلي رايج بوده‌است.
همچنان كه پيشتر گفته شد، بيشترين كاربرد موسيقي تركي همدان در نقل داستان بوده است؛ همچنان كه در بين عاشيقهاي آذربايجان و بخشي‌هاي تركمن و تركان شمال خراسان رايج است.
داستانهاي رايج در نواحي شمال همدان كه عاشيقها روايتگر آن هستند

1

كاخ مرمر

كاخ مرمر كاخي سلطنتي است كه در سال ۱۳۱۶ به دستور رضا شاه پهلوي در تهران ساخته شد. اين كاخ در ابتدا محل سكونت رضاشاه پهلوي و پس از وي محمدرضاشاه پهلوي بود و در سال ۱۳۵۵ به كاخ‌-موزه تبديل شد. كاخ مرمر از سمت شرق به وليعصر، از سمت جنوب به خيابان سپه (امام خميني)، و از سمت شمال به خيابان پاستور منتهي مي‌گردد. زير بناي كاخ ۲٬۸۷۰ متر مربع مي‌باشد و در زميني به وسعت ۳۵٬۴۶۲ متر مربع احداث شده‌است


كاخ مرمر به دستور رضا شاه پهلوي ساخته شده‌است و احداث آن در سال ۱۳۱۳ آغاز شد و تا سال ۱۳۱۶ يعني حدود ۳ سال به طول انجاميد. زير بناي كاخ ۲۸۷۰ متر مربع و در زميني به وسعت ۳۵۴۶۲ متر مربع احداث شده‌است.
معماري آن تلفيقي از سبكهاي شرقي و غربي است. رضا شاه به طور كلي پايه‌هاي سلطنت خود را از قاجاريه جدا مي‌ديد. بنابر اين نه تنها در هنگام تاجگزاري حاضر نشد به رسم شاهان قاجار از تاج كياني استفاده نموده و تاج مخصوصي به نام تاج پهلوي را سفارش داد،[۲] بلكه با استقرار در كاخ رسمي شاهان پيش از خود يعني كاخ گلستان نيز مخالفت كرد و ساخت اين كاخ را به طور خاص براي سكونت شخصي آغاز نمود. اين كاخ در ابتدا به عنوان محل زندگي و كار رضا شاه مورد استفاده قرار گرفت و تا پيش از تدوين قانون خزانه ملي، جواهرات سلطنتي از كاخ گلستان به اين كاخ منتقل شده و در زير زمين آن نگهداري مي شد.

1
X