به وبلاگ ايران نگين درخشان كشورهاي قاره آسيا خوش آمديد

نماي بيروني كاخ گلستان

1

موزه هاي خاض گيلان

-->

- موزه جهانى ژئوپارك با مساحتى بالغ بر 1000 متر مربع بيش از سه هزار نمونه جانورى را در خود جاى داده است. از ويژگيهاى اين مكان كه آنرا از ديگر موزه هاى كشور متمايز مى كند بومى بودن بيش از 95% نمونه هاى آن است.

- در ميان پرندگانى كه در موزه به نمايش گذاشته شده اند بزرگترين پرنده دنيا ، پليكان پا خاكسترى و يكى از كوچكترين پرندگان دنيا يعنى شهد خور به چشم مى خورند.

- مار شاخدار و مار جعفرى كه سمى ترين مارهاى جزيره قشم مى باشند .

- بزرگترين سوسمار ايران يعنى بزمجه ( گونه بزمجه خزرى ) از ديگر خزندگان موجود در موزه مى باشد.

- كوچكترين و بزرگترين پستاندار دنيا در اين مكان ميباشد. حشره خور كوتوله با وزنى حدود 3/1 تا 7/1 گرم و جثه 3 تا 4 سانتى مترى در مقابل اسكلت نهنگ گوژپشت 15 مترى هر بيننده اى را به تحسين وا مى دارد .

- در ميان خفاشها بزرگترين خفاش ايران ، خفاش ميوه خوار ، وجود دارد كه از درختان ميوه موجود در جزيره تغذيه مى كند و به علت شباهت سر اين جانور به روباه به روباه پرنده نيز معروف است .

- يكى از سمى ترين ماهيهاى دنيا به نام سنگ ماهى در اين موزه نگهدارى مى شود.

- پر سرعت ترين ماهى دنيا يعنى بادبان ماهى دراين موزه موجود مى باشد.

- صنايع دستى
بخشى از موزه به صنايع دستى جزيره اختصاص دارد كه از آن جمله مى توان به توليداتى كه با دستان هنرمند بانوان قشمى عرضه مى شود مانند لباسهاى محلى زنان بومى ( كندوره ) ، انواع سوزن دوزى ، خوس دوزى ، گلابتون- دوزى ، نوارهاى شك ،گليم و.صنايع چوبى و يا محصولاتى كه از قسمتهاى مختلف نخل خرما درست مى شود مانند موچك و سبدهاى حصيرى ، ماكت لنج وانواع سازهاى محلى جزيره مثل عود ، دف ، دهل وصنايع دريايى اشاره كرد.

- پرندگان
پرندگان بخش وسيعى از موزه را به خود اختصاص داده اند كه به دو دسته مهاجر وبومى تقسيم مى شوند از جمله پرندگان مهاجر تاكسيدرمى شده ميتوان از گيلانشاه ، فلامينگو ، پليكان ، اردك سر سبز ، خوتكا ، فالاروپ- گردن سرخ نام بردو از پرندگان بومى به بلبل خرما ، ليكو معمولى ، شهد خور ، زنبور خور سبز ، حواصيل خاكسترى ، سبز قباى هندى و... ميتوان اشاره كرد.

- بندپايان
شامل انواع پروانه ها و لارو آنها ، صدپاها ، عقربها ، رتيها ، ملخها ، سوسكها ، قاب بالها و ..... مى باشدكه از قسمتهاى مختلف جزيره جمع آورى و اتاله شده و در باكس هاى چوبى فيكس شده اند.

- خزندگان
انواع مارهاى سمى ، نيمه سمى وغير سمى كه از آن جمله مى توان به مار شاخدار و مار جعفرى كه سمى- ترين مارهاى جزيره قشم مى باشند اشاره كرد همچنين چند گونه از مارهاى دريايى كه سمى مهلك و كشنده دارند. شترمار و مار دستى ، از مارهاى غير سمى و تير مار از نمونه مارهاى نيمه سمى قشم هستند . بزرگترين سوسمار ايران يعنى بزمجه ( گونه بزمجه خزرى ) از ديگر خزندگان موجود در موزه مى -باشد. وزغها ، انواع گكوها ( مارمولكها ) ، اسكينگ ها و لاك پشتها ى پوزه عقابى و سبزوپشت چرمى نيز در موزه به معرض نمايش گذاشته شده اند.

- پستانداران
از پستانداران جزيره قشم 17 گونه در موزه به چشم مى خورد. حشره خور كوتوله با وزنى حدود 3/1 تا 7/1 گرم و جثه 3 تا 4 سانتى مترى در مقابل اسكلت نهنگ گوژپشت 15 مترى هر بيننده اى را به تحسين وا مى دارد . دلفين معمولى ، خارپشت ايرانى ، روباه معمولى ، 4 گونه خفاش ، بزغاله هاى عجيب الخلقه ، خدنگ (موش خرما )، موشها و جربيلها(از جوندگان ) از ديگر پستانداران بومى جزيره اند.خرس قهوه اى كه همراه يك سيرك ايرانى به جزيره وارد شده و فك كه متعلق به درياى خزر مى باشدنيز در اين موزه ديده مى شوند.

- آبزيان

ماهيهاى مختلف اعم از خوراكى و تزيينى ، انواع سخت پوستان (شامل شاه ميگو ، مانتيس ، ميگو، گونه هاى مختلفى از خرچنگها ) ، خارپوستان ( مانند ستاره هاى دريايى، توتياها ، دلارهاى سنگى و خيار دريايى ) ، چند نوع كوسه، مارماهى و انواع سفره ماهيهاى خليج فارس كه همگى از جمله ساكنان آبهاى اطراف قشم مى با شند ،همچنين بادبان ماهى 5/2 مترى و اره ماهى در معرض خطر انقراض در موزه به نمايش گذاشته شده است .

- نرمتنان

انواع دوكفه ايها ، تك كفه ايها ، شكم پايان ، چند كفه ايها ( مثل كيتون ) ، ناو پايان ، سرپايان مانند هشت پا و ماهى مركب كه در اصطلاح محلى به آن انكاس ميگويند و از غذاهاى مورد علاقه مردمان بومى جزيره است از نرمتنان موجود در جزيره مى باشند.

- كيسه تنان
عروس دريايى ، بادبزنهاى دريايى و چندين نمونه زيبا از مرجانهاى دريايى و اسفنج در موزه به نمايش گذاشته شده است مرجانهاى شاخ گوزنى ، مرجانهاى ستاره اى از زيباترين اين نمونه مى باشند

1

سفر نامه رودخان

 

 

 

 

پارسال اوايل تابستان بود كه قصد ايرانگردي كرديم.قبل از رفتن مدتي در اينترنت ابنا و مناطق ديدني مسير را سرچ كردم .هم در طول مسير و هم در شهر هايي كه در مسير حركت بود .به نكات و مناطق جالبي رسيدم كه حتي در كتب و يا رسانه ما هم از آن يا گفته نشده و يا كم ، آنچه مهم است اين كه همين مناطق اگر در كشور هاي ديگر بود شايد به نماد آن كشور هم تبديل مي شد.يكي از اين مناطق و ابنيه مهم تاريخي قلعه ي رود خان بود .من چند تا عكس از گروه آنوبانيني گرفتم و فقط محو زيبايي آن شدم.ان را وارد ليستي كردم كه بايد بازديد مي كرديم .سفر ما يك سفر تفريحي كوتاه بود ولي قرار بر اين شد كه سعي كنيم كه حداقل 90 درصد جاهايي كه نوشتم را برويم .مسير از شيراز شروع بعد به ياسوج ، شهركرد، درود، خرم اباد ، سنندج ، مريوان ، سقز ، مهاباد ، اروميه ، تبريز ، اردبيل ، آستارا ، رشت ، قزوين و برگشت از مسير  تهران، قم ، اصفهان و بالاخره شيراز ختم مي شد.براي كل مسير و زمان 12 روزه آن تقريبا برنامه ريزي خوبي كرده بوديم كه بتوانيم در اين زمان كم حداكثر استفاده را بكنيم .

خوب .....به فومن كه رسيديم  اين را مي دانستيم كه قرار است ماسوله ، كه از قبل شناخته شده بود و همچنين قلعه رودخان ناشناخته براي خود را برويم .

ابتدا وارد مسير روخان شديم (ناگفته نماند كه ما فقط چند تا عكس از بالا داشتيم)ماشين را در پاركينگ پارك كرديم .قصد بالا رفتن كرديم خوب پيه چندتا پله را به خودمون ماليده بوديم.از بازديدكنندن كه پرسيديم گفتند سخت هست و فلانو و .....ما پيش خودمون گفتيم اينا كوه نرفته هستند و بچه .ما كه اين كاره هستيم .خوب لباس عوض كرديمو لباس ورزشي تن كرديم و بدون پول ، خوراكي و آب زديم راه .يك 50 تا پله كه رفتيم خانواده كه همراهمون بود برگشتن ، 100 تا شد ديديم نه اين 800 پله الكي نيست شد 200 تا تشنه شديم ديديم همه تو راه يا آب مي خرن يا همراه دارن ما هم كه ظهر حركت كرديم تشنگي مضاعف.رسيديم به 400 مي خواستيم برگرديم واقعا اگه امادگيشو نداشته باشيد كم مياريد نا گفته نماند كه هر پله گاهي به چند متر مي رسيد 4 كيلومتر طول مسير در شيب فوق العاده  .خلاصه تا رسيديم به 800 ، 1000 فحش به خودمون داديم .سرويس كامل شديم ولي وقتي مي ديديم كه بچه ها و پير مردها و پيرزن ها كه بالا اومده بودن خجالت مي كشيديم .خلاصه با يه مكافات بالا اومديم و كلي عكس ها قشنك تو راه گرفتيم .رسيديم دم قلعه يارو گفت بليطي هست .ما كه 100 تومان داشتيم فقط مي خواستيم گريه كنيم ف يارو دلش سوخت گفت عيبي نداره خدا خيرش بده والا بايد اين همه راه رو برمي گشتيم ....خدا وكيلي وقتي وارد شدم كه اگه 10000 پله هم داشته باشه مي ارزه بياي ببيني ، توپ....

نقل قول:

"عظمت ، موقعيت قرارگيري و جغرافيايي ، موقعيت و قرارگيري اقليمي ، استفاده از مصالح محبط جغرافيايي محل ، محيط جنگلي و كوهستاني اطراف قلعه ، پياده روي حدود 4 كيلومتر ارتفاعي ، آب و هواي بسيار دلپذير تابستاني و زمستاني و بهاري و پاييزي ( و شايد بيشتر ! ) و ….. اين فلعه مي تواند يكي از مكان هاي توريستي و گذران اوقات فراغت گردشگران ايراني و خارجي باشد كه اشتغال زايي لازم را نيز به دنبال  دارد."

ادم مي مونه كه چرا بايد 30 سال سن داشته باشه و 100 شمال اومده باشه ولي حتي اسم اينجا رو نشنيده باشه اول براي خودم كه پيگير نبودم متاسفم بعد هم بيشتر براي مسئولين ميراث استا ن و كشور .من پارسال تا حلا مي بينم كه به دوتا برنامه مستند و چند خبر ريزه اومده تو رسانه ها .خدايش من تا پارسال اصلا نشنيده بودم

خلاصه همه رو توصيه به رفتن ، ديدن و لذت بردن تام مي كنم.در رابطه با خود قلعه من چيزي نمي گم تا شما هم كنجكاو بشين كه تو اينترنت بگردين و قدمت و زيباي ان را ببينين و حتما برين

 

1

گيلان 7

1

گيلان6

1

گيلان5

1

گيلان3

1

گيلان2

1

گيلان1

1

لاهيجان

 

سرزمين پيله‌ها و پروانه‌ها

بو مي‌كشيم زندگي را با طعم چاي داغ لبريز، لب سوز، لب دوز. در يك جاده مه‌آلود شمالي. سر مي‌كشيم چاي را با طعم لحظه‌هاي سبز سير زندگي در استكان‌هاي كمرباريك. مهمان بوته‌هاي چهار فصل سال مي‌شويم روي كوه‌هاي كم ارتفاع در مسيرهاي سبز.

سفر به زيباييهاي لاهيجان

پرواز گنجشك‌ها را به تماشا مي‌نشينم در ميان بوته‌هاي چاي كه در رديف‌هاي منظم پشت هم كاشته شده‌اند. خوشحاليم كه اين قصيده طولاني با وزن سبز و با رديف درختانش پاياني ندارد. پاياني هم اگر باشد، مي‌شود ابتداي آبي آسمان و كيست كه براي آسمان آبي پاياني متصور باشد؟ همان است كه مي‌گويم. كوه‌هاي كم‌ارتفاع سبز لاهيجان را كه ادامه بدهي مي‌رسي به كوه‌هاي بلند پوشيده از برف سال و بعد آبي ‌‌آسمان. لاهيجان از غرب به آستانه اشرفيه و سفيد‌رود مي‌رسد. از شمال، به ساحل خزر مي‌رسد. مشرق را كه ادامه مي‌دهد مي‌شود لنگرود. به سوي جنوب كه مي‌رود به ديلمان مي‌رسد و جنوب غربي را اگر ادامه بدهد مي‌شود سياهكل.

 

ملاقات با شيطانكوه

لاهيجان را بايد يكسره به شيطانكوه بكشاني و از بلنداي اين كوه به تماشايش بنشيني. امتحان كن تا اين شهر با سقف‌هاي سفالي نارنجي‌اش براي هميشه در ذهنت حك شود. لاهيجان هرچند از روزهاي گذشته خويش فاصله گرفته و بخش‌هايي از آن همان رنگ شهرهاي بي‌هويت را گرفته، اما هنوز هم شناسنامه خود را دارد. لاهيجان را از بلنداي شيطانكوه به تماشا كه مي‌نشيني تازه شناسنامه اين شهر از مه بيرون مي‌آيد. خانه‌هايي با سقف‌هاي سفالي، آشنا با لهجه باران، رديف و شانه به شانه هم در دل چشمانت مي‌نشيند.

سفر به زيباييهاي لاهيجان

 خيابان‌هايي كه ادامه پيدا مي‌كند تا دل گرفته آسمان. خيابان‌هاي خط‌كشي شده بدون اين‌كه خانه‌اي پيش و پس شده باشد. بدون اين‌كه خانه‌اي بلند و كوتاه شده باشد. معماري باور نكردني دارد. هيچ كجاي ايران، همسايگي‌ها اينطور شانه به شانه و با نظم و ترتيب در دل چشمانت نمي‌نشيند. پله‌هاي شيطانكوه را يكي يكي كه پشت سر مي‌گذاري، برگرد و به شهر نگاه كن تا حست با ما يكي شود. كوله‌ات را زمين بگذار و چشم بگردان به كوچه پس كوچه‌هاي شهر. تا آرامش شهري كه اصول معماري را رعايت كرده در دل چشم‌هاي خسته ات آشيانه كند.

 

دسته دسته سار ريتم بگيرد ميان ني‌ني چشمانت. شيطانكوه و اين همه آرامش. فريب اين اسم را نخور. هيچ كس بدرستي نمي‌داند چرا آن را به اين اسم مي‌نامند. برخي مي‌گويند شاه نشين‌كوه بوده و بعد‌ها شيطانكوه شده است. هرچه باشد اين كوه زيبايي خاص خود را دارد. پوشيده در شولاي سبز درختان. نه، شيطان چيزي از عظمتش كم مي‌كند و نه، شاه برعظمت چيزي مي‌افزايد. اما شيطان اسمش را رمزآلود مي‌كند. شايد براي همين است كه كسي دقيقا نمي‌‌داند چرا اين كوه چنين نامي گرفته ‌است. رازآلود مي‌شود وقتي دل آسمانش مي‌گيرد و مه هواي سقف‌هاي سفالي نارنجي‌اش مي‌كند و در كوچه پس كوچه‌هاي شهر گم مي‌شود.

سفر به زيباييهاي لاهيجان

نارنجي‌هايي كه بوي اصالت مي‌دهد. از شيطانكوه آبشاري مصنوعي سرازير مي‌شود و به درياچه روبه‌روي كوه مي‌ريزد. درياچه كه اين روزها جزيره از دل آن بيرون كشيده‌اند و داخل آن رستوراني است براي گذران لحظه‌هاي با هم بودن. جمع‌هاي دوستانه و خانوادگي. پله‌هاي شيطان كوه را كه زير گام بگذاري تازه مي‌شود بام لاهيجان. شهر با همه قصه‌اش زير نگاهت قرار مي‌گيرد. غروب آفتاب را به تماشا بنشين آن زمان كه رخسار خويش را در درياچه روبه‌رو به تماشا مي‌نشيند. گر مي‌گيري از اين همه زيبايي. شكوه مي‌گيرد نگاهت. همه مسير كه تو پله پله بالا آمدي تا رفتن و آمدن خورشيد را به تماشا بنشيني. امروز مي‌تواني با سوار شدن به تله‌كابين شهر به تماشا بنشيني. كوه‌‌ها پوشيده در سبزي درختان، بوته‌هاي زيباي چاي. زنان ومردان كه طعم زندگي از بوته‌‌ها مي‌گيرند. و زير چشمانت جاري مي‌شوند در متن زندگي.

 

مسير تله كابين لاهيجان راه جنگل مي‌برد و آسمان. بازي ابر است و مه؛ اما اينجا هم تا چشم كار مي‌كند درخت ميرانده‌اند و به دست تبر سپرده‌اند براي ساختن خانه‌هاي ويلايي. خانه‌هاي كه بوي اصالت نمي‌دهد. نارنجي آنها با نارنجي خانه‌هاي لاهيجان سال‌هاي سال فاصله دارد. غريبگي عجيب دارد با آنچه بود و آنچه شد. خانه‌هايي كه چند روزي از سال محلي براي آرامش آنها مي‌شود. هرجور حساب كني، نمي‌ارزد. حساب و كتابش جور در نمي‌آيد. ضرر روي ضرر است. نه نمي‌ارزد. به مرگ اين همه سبز و سرخ نمي‌ارزد جان طبيعت را بگيري تا چند روزي در دل خانه‌اي از جنگل آرامش بگيري. آرامش از جنگل بگيري تا آرام بگيري. بام سبز لاهيجان را هم مي‌توان پياده آمد هم با ماشين. محلي براي پياده روي و كوهنوردي است.

سفر به زيباييهاي لاهيجان

بام لاهيجان پر از شيطنت‌هاي كودكانه است، شلوغ و دلفريب سالم و سرحال. هرچند از زيبايي كودك آرام لاهيجان كم نمي‌كند.

اصلا بر اين بلندا، زندگي ديگري جاري است. لاهيجان را اگر كودكي آرام، متين، سالم و سرحال بداني، بام لاهيجان پر از شيطنت‌هاي كودكانه است، شلوغ و دلفريب، سالم و سرحال. هرچند از زيبايي كودك آرام لاهيجان كم نمي‌كند. اصلا اين دو كنار هم معنا مي‌يابند. تكميل‌كننده همديگرند. نگاهت را از همان بالا پرواز بده تا كوچه پس كوچه‌هاي قديمي شهر. بگذار بوي سنت بگيري. لحظه را اصالت بده.

سفر به زيباييهاي لاهيجان

 عمق را بكاو در كوچه‌هايي كه پر است از خاطرات پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها. خلوتت را به كوچه‌ها كه مي‌كشاني از جلوي درهاي قديمي چوبي گذر مي‌كني با كلون‌هاي آهني زنانه و مردانه. معماري ايراني اسلامي را به رخت مي‌كشد. روزنه‌هاي كوچك ناودان‌ها كه آشناترينند با لهجه باران و ترانه‌ آسمان. ناودان‌ها همين جاست كه شعر مي‌شوند. پناه مي‌شوند. باور نداري. به لاهيجان بيا. شهري كه سقف‌هايش از يورش مدرنيته جان سالم به دربرده‌اند. نارنجي‌مانده‌اند و سفالي.

 

از كدوم پروانه پروازت گرفت

لاهيجان، شهر پيله‌ها و پروانه‌هاست. سفر به لاهيجان بايد درست در فصل پروانه شدن باشد. بهار را مي‌گويم. هرچند هيچ چيزي ديگر مثل گذشته برقرار نيست. امروز پيله‌ها بيشتر به كار مي‌آيند تا پروانه. ابريشم را بيشتر مي‌پسندند تا پروانه شدن، ولي چاره‌اي نيست. باوركن اگر پرواز نكني، مرداب مي‌شوي. پس بهارت را به لاهيجان بكش. پروازي بايد. نگاهي دوباره. پاره كردن پيله‌اي. پيله‌ نگاهت را كه بشكافي پروانگي را آغاز مي‌كني. پروانه‌ميشوي. اصلا پرواز لاهيجاني‌ها از همين پروانه‌هاست. پيش از آن‌كه نامش با عطر چاي آوازه بگيرد، با پروانه پروازش گرفت و البته با ابريشم‌ها كه به دنيا صادر مي‌كرد. اما قصه چاي؛ چاي را نخستين‌بار حاج‌محمد حسين اصفهاني در سال 1302 هجري قمري در عصر ناصرالدين شاه به ايران كشاند، اما موفقيتي به بار نياورد. بعد‌ها شخصي به نام محمدخان قاجارقوانلو ملقب به كاشف‌السلطنه در سال 1319 چاي را از هند به ايران مي‌آورد. بربالاي همان شيطانكوه اگر هستي مي‌تواني با تله‌كابين بر بلنداي لاهيجان قرارگيري تا يكي از بكرترين لحظه‌هاي خلقت به ذهنت ارزاني شود. بوته‌هاي رديف چاي كه ريتم گرفته روي كوه‌ها. جايي بين شيطانكوه و كوه‌هاي فلاح‌خير، بخشي از سلسله جبال البرز. اگر به گشت و گذارت ادامه بدهي حتما راهت به موزه چاي لاهيجان مي‌افتد.

آرامگاه كاشف السلطنه، پدر چاي ايران. پر از اشياي قديمي از كتب خطي گرفته تا لباسهاي رنگ رنگ محلي. ادامه بدهي. اگر سراشيبي‌اش را تاب بياوري، مي‌رسي به باغ كشاورزي. باغ پژوهشكده كشاورزي. لبريز انواع گل‌ها و گياهان آپارتماني، باغچه‌اي و درختچه‌‌هاي تزييني. اگر زمان اجازه مي‌دهد لحظه‌هايت را بكش به درياچه‌ زيبايش. از لحظه‌ها استفاده كن. نو شو.

 

آبشار لونك

 

شب را به فردا مي‌كشاني. پا به پاي جاده‌هاي رها شده در دل شاليزارها كه بشوي بوي نشا تو را در برمي‌گيرد. نم‌نم و مرطوب. جاده را به كوهستان كه بكشي در دل جنگل گم مي‌شوي. گم شدني كه دنبال راهي براي پيدا شدن نيست. مسير را كه ادامه بدهي آبشار از كنار رد مي‌شود كه در حال برگشتن است. آبشاري كه ميان شاخ و برگ درختان گم و پيدا مي‌شود. نقره روي نقره مي‌ريزد و روحت را مي‌پالايد. پا به پا جاده‌اي كه از يك سو به دره‌‌اي ختم مي‌شود كه سال‌هاست رودخانه‌اي در آن لانه كرده است.

سفر به زيباييهاي لاهيجان

 مي‌آيد و مي‌رود. همه اين‌ها از آبشاري‌ به اسم لونك جان مي‌گيرد. لونك مقصد كوهنوردان است و جوانان عاشق سرعت هستند. گرسنگي را اگر به اينجا كشانده‌اي لحظه‌اي شك نكن. لحظه بده به طعم كباب گيله‌مرد‌ها. زماني كه كفش‌هاي خسته را از پا درمي‌آوري و پاهاي خسته‌تر از كفش‌ها را به سردي آب رودخانه مي‌سپاري. گرسنگي را با كبات‌ترش رفع كن با لهجه گيلكي و ديلماني. به گوشت كباب انجير و پياز، سبزي معطر، رب محلي و ادويه مخصوص مي‌زنند. تا كباب ترش درست شود. خوردن دارد. سفر به لاهيجان بدون كلوچه لاهيجان چيزي كم دارد. وقتي به مبدا باز مي‌گردي جايش بيشتر خالي مي‌شود. تحفه‌اي است كه هميشه همراه مسافر به شهرهاي ديگر رفته است؛ بنابراين لحظه‌هاي آخر لاهيجان را به يك كلوچه فروشي مي‌كشانيم. بايد طعم لاهيجان را به شهر خود بكشانيم.

1
X