توپوگرافي - نحوه تركيب سطوح و فضاي پر و خالي 1- بافت متراكم شناخت جزييات بافت روستاي بليران بررسي وضعيت كلي ساختمان هاي مسكوني،كيفيت ابنيه(منطبق بر معماري بومي،نوساز،تخريبي،واجد ارزش معمارانه و ...) منزل آقاي فضل الله مقيمي نمايي از محوطه موزه كندلوس منزل آقاي محمود شيخ الاسلام روستاي بيشه بنه: معماري و تركيب فضاهاي مسكوني و واحدهاي همسايگي: در امر معماري و تركيب فضاهاي مسكوني مناطق روستايي بايستي به عادتها و نيازهاي مردمي توجه شود كه در آن خانهها زندگي ميكنند. البته تفاوتهايي نيز از لحاظ ويژگيهاي طبيعي، تاريخي، اجتماعي و اقتصادي نيز در اين امر بيدخالت نميباشد. شايان ذكر است كه شيوه معيشت در روستا نيز اثر بسزايي در نوع و تركيب مساكن دارد. چرا كه منزل يك فرد دامدار بدون آغل و اصطبل، كامل به نظر نميرسد و هر فرد متناسب با نوع شغل خود فضاهايي را در داخل حياط تعبيه مينمايد. موضوع ديگري كه بايد موردنظر قرار بگيرد ساختار نوع خانوادههاي روستايي و تحولات آن است. بعبارت ديگر در گذشته خانوادههاي روستائيان بصورت خانواده گسترده (چند خانواري) بوده كه به مرور زمان به خانواده كوچك يا هستهاي تبديل شده است و خانوادههاي پرفرزند به خانوادههاي كم فرزند مبدل گشته كه اين عوامل در تركيب فضاهاي مسكوني، روستاي مورد مطالعه را در قالب دو تقسيمبندي كلي معماري قديم و جديد ميتوان بررسي كرد.در معماري سبك قديم به جهت بالا بودن بعد خانوار و گستردگي خانوادهها عموماً منازل در ابعاد بزرگتري نسبت به سبك جديد بنا ميشدند و اتاقهايي به صورت رديفي در كنار هم و در جلوي آن تراسي با ساخت پله، جهت دسترسي به حياط منزل درنظر گرفته ميشد و بعضاً آشپزخانه جدايي از پيكره اصلي ساختمان در پشت و يا در حياط منزل احداث و هر فردي با توجه به شغل خود (كشاورزي، صنعت، خدمات) فضايي را در حياط خانه جهت نگهداري ابزارآلات كشاورزي، انبار علوفه، انبار نگهداري محصولات كشاورزي و ... درنظر ميگرفت ساخت اين نوع ساختمانها اساساً با مصالح موجود و بومي توسط افراد و فنآوري محدود محلي ساخته ميشدند و در صورت افزايش اتاق به جهت گستردگي خانوار هر خانواده جديد با افزودن يكي يا دو اتاق به خانه تصاويري از بافت با ارزش روستاي بيشه بنه اين روستا از نظر تقسيمات سياسي- اداري در استان مازندران شهرستان ساري، بخش چهاردانگه، دهستان حومه واقع شده است. روستا در طول جغرافيايي 53 درجه، 26 دقيقه و عرض جغرافيايي 26 درجه و 17 دقيقه و در ارتفاع 1500 متر از سطح دريا قرار گرفته و در 90 كيلومتري جنوب شرق شهر ساري واقع شده روستا از شرق به اراضي مرتعي ارتفاعات البرز از جنوب به پشرت و كردمير و.. از سمت شمال به اراضي جنگلي و ارتفاعات روستاي مالخواست و از سمت غرب به روستاي اروست محدود مي شود. موقعيت روستاي قلعه سر در دهستان حومه در حاشيه معبر اصلي تقريباً در مركز بافت واحدهاي تجاري كوچكي واقع شده كه به صورت پيوسته در كنار هم قرار گرفته اند. روستاي جنت رودبار
ـ معرفي روستاي يوش به لحاظ موقعيت سياسي ، جغرافيايي :
روستاي يوش از نظر تقسيمات سياسي جزء دهستان شيخ فضل الله نوري از توابع بخش بلده شهرستان نور مي باشد. روستاي مذكور از شمال به منطقه كجور (نوشهر)، از جنوب به روستاي كام، از غرب به روستاي اوز و از شرق به شهر بلده محدود مي گردد. راه دسترسي به اين روستا از طريق بلده ـ پل زنگوله بوده و فاصله آن با شهرستان نور 90 كيلومتر و با شهر بلده 8 كيلومتر مي باشد. روستاي يوش در11و°36 عرض جغرافيايي و در43و°51 طول جغرافيايي
و در ارتفاع 2230 متر از سطح دريا و در جنوب غربي شهرستان نور جاي گرفته است
روستاي يوش در ميان رشته كوههاي البرز مركزي جاي گرفته و از چهار جهت در محاصره كوهها و ارتفاعات است. بافت روستا در جهت حركت چشمههاي آن گسترده شده و در حدفاصل ارتفاعات، چون نگيني خودنمايي ميكند. در جنوب روستاي يوش، رودخانه اوز جاري است كه عمده باغات و مزارع روستا، در پيرامون آن جاي گرفتهاند. روستاي
يوش در گذشته داراي 5 چشمه بوده كه تعدادي از آنها به علت خشكساليهاي پياپي خشك شدهاند. چشمههاي
مهم روستا عبارتند از گلِ بنِ چشمه و بندبن چشمه كه مردم روستا با ساخت دو حوضچه در جلوي چشمه ها، از
آنها استفاده مي كردند.
بررسي وضعيت اقليمي روستا
روستاي يوش در تقسيمات جغرافيايي و اقليمي در پهنهُ مناطق سرد واقع شده است.ارتفاع زيادروستا نسبت به سطح آبهاي آزاد و محل استقرار روستا در ميان رشته كوههاي البرز مياني، نوع ويژه اي از اقليم را براي اين روستا به ارمغان آورده است .اين اقليم به صورت مستقيم بر بافت ونوع معماري روستا تاثيرگذاشته و از اصول خاصي پيروي مي كند.چرخه سالانه اقليمي منطقه تركيبي است از زمستان بسيار سرد، طولاني و توأم با ريزش برف سنگين و همچنين تابستان خنك و معتدل و به نسبت كوتاه.
- شكل شناسي بافت
بافت روستاي يوش بافتي ارگانيك با پيروي از شيببندي زمين و مسير جويهاي عبوري است.اين بافت نمادي از تأثيرپذيري از نحوه زندگي مردم و ويژگيهاي اقتصادي و معيشتي ساكنين و استفاده گسترده از مصالح بومآورد و سنتي ميباشد. بافت روستا در پيرامون جويها و بر اساس آفتابگيري دامنه كوه شكل گرفته است. محل ساخت خانهها و بافت روستايي بهشكلي ميباشد كه حداكثر استفاده را از گرماي خورشيد در زمستان و تابستان داشته باشد. دامنهاي كه بافت روستايي در آن واقع شده در زبان محلي خورتاب ناميده ميشود كه بهمعناي محلي است كه در آن آفتاب ميتابد و زمينها و باغات روستا در دامنه كوه و پيرامون رودخانه جاي گرفتهاند كه به آن نَسِمْ يا جايي كه آفتاب نميتابد ناميده ميشود.
بافت روستاي يوش در قسمتهاي غربي روستا، متراكم و در هم تنيده است و عوامل اقليمي ، توپوگرافي و شغل ساكنين در شكلگيري آن مؤثر بوده است. اينگونه ساخت و ساز بيشتر در قسمت غربي روستا و كردمحله ديده ميشود.اغلب ساكنين اين بخش به فعاليت دامداري و رمهگرداني مشغول هستند. از سوي ديگر كيفيت نامناسب زمين، شيب بسيار زياد آن، سرماي هوا، ارتفاع بيشتر اين بافت نسبت به ساير نقاط روستا و وزش بادهاي سرد در آن سبب تراكم هر چه بيشتر بافت شده است. در قسمت مركزي و محور روستا و همچنين قسمتهاي شرقي آن به علت كيفيت مناسب زمين، وجود باغات متعدد در بافت و پراكندگي نسبي ساختمانها، بافتي متفاوت بهوجود آمده است. در اين بافت، خانهها در ميان و يا در گوشه باغات ساخته شدهاند. مرغوبيت زمين، شيب ملايم و نورگير بودن اين مناطق، سبب شكلگيري بافت پراكنده در روستا شده است. از اين رو دو گونه بافت در روستاي يوش قابل تمايز است:
2- بافت پراكنده و غير متراكم
اصول كلي رعايت شده در معماري بومي روستاي يوش بر اساس اقليم منطقه :
1ـ قرارگيري روستا در حد فاصل برآمدگي طبيعي(دره) براي حفاظت درمقابل عوامل اقليمي و جوي
2- استفاده از گونههاي كالبدي متراكم و فشرده
3- به حداقل رساندن سطح خارجي در برابر حجم مورد پوشش
4- استفاده از مصالح با ظرفيت و عايق حرارتي مناسب ـ (كاهگل،خشت، سنگ).
5- انتخاب بامهاي مسطح و نگهداري برف بر روي بامها بهعنوان عايق حرارتي
روستاي يوش داراي بافت ارگانيك است و عواملي چون فرهنگ، اقليم و ويژگي هاي جغرافيايي در شكلگيري آن نقش انكارناپذيري دارند. نحوه استقرار ابنيه در طول يك محور، با تبعيت از اختلاف ارتفاع بين نقاط و حركت جويهاي آب مشخص ميشود.
شكل و نحوه دسترسيها و قرار گرفتن خانهها بهصورت قطعات بههم پيوسته و ايجاد بلوكهاي مسكوني با تبعيت از شيب زمين، مردم واري، سازگاري با محيط پيرامون و استفاده بهينه از محيط طبيعي ، ميتواند از مهمترين ويژگي هاي بافت روستاي يوش باشند. بازشوهاي اغلب خانهها رو به خورشيد و بادهاي مناسب و به شكل چهار ضلعي به ابعاد مختلف ميباشد تا بيشترين استفاده را از تابش داشته باشد.
معرفي روستاي بليران:
روستاي بليران از توابع شهرستان آمل استان مازندران مي باشد،روستاي جنگلي بليران نيز بر روي تراس آبرفتي رودخانه گرمارود واقع شده و به سبب همجواري با رودخانه پر آب گرمارود از جاذبه چشم انداز ويژه اي برخوردار است. علاوه بر اينكه راه دسترسي به اين روستا ناهموار و جاده خاكي وجنگلي است همه كساني كه تا كنون به نيت طبيعت درماني و طبيعت گردي به گرو و لاله زار درگرمارود سفركرده اند. با شوق و علاقمندي اين محيط طبيعي
بكر و با صفا را به عنوان مكان تفريحي دائمي در فصل بهار و تابستان پذيرفته اند.
ارتباط بصري روستا با محيط پيرامون:
بافت روستا به همراه خانه باغ ها و جنگل از سه طرف تركيبي از معماري، نور و رنگ را بوجود مي آورد . استفاده از متريال چوب به عنوان يك مصالح بوم آورد از لحاظ معماري تركيب زيبايي به هر مجموعه مسكوني روستايي بخشيده و قفل و بست شدن اين چوب ها ( بصورت كل به كل ) گويي كه باعث استحكام اين مجموعه هاي روستايي گشته و از لحاظ بصري ، ايستايي و نيارش را در بيننده القا مي نمايد.
با ايستادن در كنار محور عبوري واقع در شمال شرق اين روستا نيز مناظر و نماي بسيار زيبا از اين روستا را ديد. با ديدن اين منطقه به همراه مجموعه مسكوني روستايي ( بخصوص در صبح خورشيدي ) و در قسمت پشت آن جنگل، كه گويي اين جنگل هاي سرسبز مانند مادري طفل خود را در آغوش گرفته است.
محل عبور ( معابر ) روستا در برخورد با معابر ديگري كه گاهي از داخل مجموعه هاي مسكوني عبور مي كند و توپوگرافي و شيب و خم آن ها نوعي تنوع معبري را بوجود آورده است. كه بعلت شيب از لحاظ معبري هر لحظه شاهد فضاهاي جديد ديگري خواهيم بود.
تيپ بندي واحدهاي مسكوني روستا:
مجموعه هاي مسكوني روستايي از بناهاي قديمي تشكيل شده است كه اين مجموعه ها بصورت خانه باغ بوده، يعني خانه هاي مسكوني در مجاورت فضاهاي ديگر در مجاورت سايتي قرار داشته كه خانه باغ گويند. در گوشه اي از اين سايت انبارخانه ،محل نگهداري مرغ و خروس و مرغابي و اردك و ... و در گوشه اي ديگر محل نگهداري دام هايشان مي باشد. بعضي از مجموعه هاي مسكوني درون سايت مجموعه، خود داراي انبار خرمن نيز هستند.
مطبخ معمولاً در ورودي بناها و اولين اطاق قرار دارد. هم به لحاظ سهولت در امر شست و شو و هم به لحاظ دسترسي آسان به مواد غذايي. اطاق هاي ديگرمخصوص نشيمن افراد خانواده كه اطاق پذيرايي از مهمان نيز مي باشد. و اطاق خواب يا استراحت افراد خانواده مي باشد. اين ساختمان ها رو به جنوب بوده بنابراين حداكثراستفاده از انرژي خورشيد را در ضلع جنوبي بنا مي نمايند. در فصل تابستان تعبيه ايوان و تراس و سقف شيب دار اين فضا به سمت جنوب باعث مي شود كه حداقل انرژي گرمايي خورشيد را به سمت داخل بنا هدايت نمايد. همچنين كشيدگي ساختمان در جهت غرب به شرق به دليل مواجهه با بادهاي مزاحم،بخصوص باد غالب اين روستا كه از سمت غرب و جنوب غربي وزيده مي شود و معمولاً در اين ضلع بنا هيچ پنجره اي به بيرون ندارند.
سقف شيب دار از لحاظ بصري ايجاد هماهنگي و يكپارچگي در بيننده بوجود مي آورد كه داراي شيب هاي دو طرفه و چهار طرفه مي باشد. و معمولاً از لت وحلب پوش مي باشند.
در نماي مساكن روستايي بومي اين منطقه استفاده از رنگ هاي موافق با رنگ عمومي بافت رعايت گرديده است.
- پوشش كف سازي در معابر ارگانيك اين روستا اغلب از سنگفرش مي باشد.
- استفاده از مقياس انساني در طراحي فضاهاي داخلي و خارجي اين مساكن مي باشد كه اين امر مي تواند ارتباط نزديكي بين ساختمان و انسان بوجود آوردكه احساس آرامش را القاء مي نمايد.
- از ديگر مباني نظري اين روستا ، استفاده از مصالح بوم آورد و ايدري در تمامي قسمت هاي بنا حتي سكو، پلكان كه در جداره خارجي وجود دارد، مي باشد.
- و توضيح ديگر اينكه مردم وار بودن فضاهاي داخلي اين مساكن روستايي مي باشد كه دقيقاً بر اساس احتياج و نياز هاي اهالي روستا در نظر گرفته شده است
- و هر مسكن روستايي با توجه به نياز هاي روزمره خود داراي فضاي مربوط به خود مي باشد.
و آخرين مطلب در مورد نيارش مسكن روستايي بومي مي باشدكه به نحوي تيرهاي چوبي ( پَلور )به ستون ها اتصال داده شده است كه مي توانند با هر تكان و لرزشي
روي هم بلغزند و از فرو ريختن و يا شكستگي آنها جلوگيري كنند . با توجه به زمين لرزه هايي كه در اين منطقه واقع شده لذا هنوز اين مساكن بومي قابل استفاده و
سر پا مي باشد.
معماري مسكوني بومي اين روستا داراي خصوصيات و ويژگي هاي اصلي ذيل مي باشد:
1 ) بالا بردن فضاي مسكوني روستايي بوسيله كرسي چيني براي جلوگيري از رسيدن رطوبت به بنا.
2 ) سقف شيب دار لت يا حلب براي مقابله با باران هاي شديد در اين منطقه و هدايت آب باران به سمت خارج از بنا.
3 ) استفاده از ايوان ( تراس ) كه خاص معماري بومي مازندران نيز مي باشد.
روستاي كندلوس
معرفي روستاي كندلوس به لحاظ موقعيت جغرافيايي:
مجموعه روستايي كندلوس - مير كلا يكي از قديمي ترين مجتمع هاي انساني واقع در شمال ايران،در فاصله ي 42 كيلومتري جاده اصلي (كرج-چالوس)و در ارتفاع 1400 متري از سطح دريا،در دره موسوم به ميخساز قرار گرفته است.
اين سكونت گاه قديمي كه در گذشته با چالوس مقايسه مي گرديدو به نام محلي كه در ارتفاع قرارگرفته(كند=تپه)در مقابل منطقه چالوس كه در گودال و پايين دست(چا=گودال) قرار داشت،معروف بوده،به علت برخي جذابيت ها نسبي و نيز به دليل پيوند كالبدي با روستاي مير كلا در همجواري خود،نسبت به روستاهاي همجوار از وسعت بيشتري برخوردار است.
كندلوس از شمال به پيره،از جنوب به كوه هاي البرز ،از شرق به ميركلاو ارتفاعات قلاكتي و از غرب به دره زانوس محدود شده است و از نظر تقسيمات سياسي جزء شهرستان چالوس محسوب مي شود(اي در حالي است كه تا زمان سرشماري 1375 جزو شهرستان نوشهر به حساب مي آمد).
در گذشته براي رفتن به دهكده كندلوس از راه تهران -فشم-شهرستانك و ميخسار به وسيله ي و قاطر استفاده مي گرديد،ضمناُ قسمت هايي از يك را ه كالسكه رو مربوط به دوران صفويه كه اصفهان رابه درياي خزر متصل مي نموده در دره زانوس به جاي مانده است.امروزه راه ارتباطي اين روستا از طريق جاده ي آسفالت منتج به كرج-چالوس ميسر مي باشد.
شكل شناسي بافت
نحوه ي تركيب سطوح و فضاهاي پر وخالي
به طور كلي ساختار فضايي روستاي كندلوس را به مجموعه اي از منازل مسكوني،باغات و معابر و فضاهاي باز عمومي به صورت حياط هاي مشترك و فضاهايي تشكيل مي دهد كه ارتباط تنگاتنگي با يكديگر قرار دارند.به طوريكه با عبور از بافت ارگانيك و پيوسته روستا اين مسئله به خوبي به بيننده القاء مي شود.در اين قسمت از گزارش فضاهاي باز به دو قسمت فضاهاي باز عمومي و فضاهاي باز خصوصي تقسيم شده است. فضاهاي باز عمومي متشكل از راه ها و گشودگي هايي است كه در بافت ارگانيك بوده و مالكيت ها و شيب زمين در شكل گيري آن نقش اساسي را بازي مي كند.
ويژگي هاي كالبدي ساختمان هاي مسكوني روستاهاي كندلوس به گروه هاي بناهاي با معماري منطبق بر منطقه ،بناهاي با معماري روز شهر هاي مجاور بناهاي تخريبي و متروكه و بناهاي واجد ارزش معمارانه و از ديدگاه تعداد نيز به دو گروه يك طبقه و دو طبقه تقسيم شده اند.
در يك نگاه كلي مي توان ديد كه تعدا ساختمان هاي مخروبه و يا متروكه به نسبت تعداد كل بناهاي دهكده از درصد پاييني (در حدود 3 درصد)برخوردار مي باشد.اهميت اين موضوع از آنجا ناشي مي شود كه به نحوه ي ساخت بنا در اين منطقه توجه كنيم.شيوه ساخت و استفاده از مصالح پردوام و در عين حال سبك باعث گرديده علي رغم بالا بودن متوسط عمر بنا ها در اين روستا ،اكثر بناها سالم باشند.از نگاهي ديگر به دليل شرايط روز و معماري رايج در شهر ها،بناهاي نوساز در اين روستا به وسيله مصالح امروزي نظير سيمان،آجر،آهن و ... ساخته مي شود.به همين دليل اين نوع بناها به ساختمان هاي ويلايي از شكل متمايزي نسبت به بناهاي منطبق بر اقليم منطقه برخوردار مي باشند. اين مسئله باعث شده سيماي بافت با گسترش روند نوسازي دستخوش دگرگوني گردد.
در بخش هايي از بافت مسكوني كندلوس نظير منازل آقايان امين زاده و محمود شيخ الاسلامي،مركزروستاي ميركلا ،ساختمان امام زاده فضل فاضل ،ساختمان هاي موزه و مجموعه ي فرهنگي كندلوس(جهانگيري) و غيره تعدادي از ساختمان ها به دليل قدمت و معماري خاص ،از ديگر بناهاي دهكده متمايز مي باشند به همين دليل اين ساختمان ها در گروه بناهاي واجد ارزش معمارانه قرار گرفته اند..
.
ويژگيهاي سياسيـ جغرافيايي روستابيشه بنه:
روستاي بيشه بنه در شهرستان بهشهر بخش يانه سر و دهستان عشرستاق واقع شده است. اين روستااز شمال شرقي به روستاي كياسر و تقريباّ در قسمت غرب به روستاي كرنام محدود شده است . از نظر طرح سطح بندي سكونتگاههاي روستايي در جايگاه روستاي مركز مجموعه ايفاي نقش ميكند كه بايستي در ارائه خدمات جهت نيل به سطحبندي سكونتگاههاي روستايي مدنظر قرار گيرد.
پدري نياز مسكن خويش را مرتفع ميكردند و مصالح ساختماني مورد نياز در محل موجود بوده و مسكن جديد توسط افراد محلي ساخته ميشد كه از نظر فني چندان دقيق و اساسي به نظر نميرسد و در برابر حوادث غيرمترقبه فرو ميريزد. سازمان فضايي بناها در سطح عرصههاي مسكوني بگونهاي طراحي شده است كه علاوه بر نيازهايي كه از طريق بناهاي مسكوني مرتفع ميشوند برخي از كاركردها از طريق فضاهاي خالي درنظر گرفته شده در عرصهها، نيازهايي از قبيل فضا براي برگزاري جشنهاي عروسي و مراسم عزاداري را تأمين ميكنند و در احداث هر واحد مسكوني جديد سعي ميشود تا حد امكان چنين فضاهايي در سطح عرصههاي مسكوني درنظر گرفته شود و به همين خاطر سطح عرصههاي مسكوني روستاي بيشه بنه در مقايسه با ساير محلات وسيعتر درنظر گرفته ميشود.اما در سبك معماري جديد سعي بر كوچكسازي و جايگزين كردن خانههاي كوچك به جاي خانههاي بزرگ قديمي است و علاوه بر اين در سبك جديد معماري، استفاده از فنآوري جديد امكانپذير شده است و در اين سبك سعي شده است تا نقشههاي ساختماني طوري طراحي گردد تا اكثر امكانات از قبيل آشپزخانه، حمام، توالت و حتي انباري در داخل ساختمان تعبيه شود تا به راحتي قابل دسترسي باشد. علاوه بر دقت در طراحي، جهت دسترسي به ساير مسائل از قبيل نورگيري كافي، درنظر گرفتن كوران و تهويه هوا، قرارگيري اتاقهاي خواب حتي المقدور در سمت شمال و فضايي چون آشپزخانه و سرويسها در سمت غرب و فضاهايي چون انباري كه كمتر مورد استفاده قرار ميگيرد در سمت شرق نيز دقت كافي بعمل آيد البته در اين سبك بناها، محل نگهداري دام و محصولات كشاورزي در پشت ساختمان در محلي مناسب پيشبيني ميشود. اما بطوريكه تركيب فضاهاي داخلي ساختمان با سبك معماري جديد پس از طي راهپله به تراس دسترسي پيدا ميشود و پس از آن با تعبيه دربهايي با عرض نسبتاً زياد وارد هال شده و اتاقها و آشپزخانه و سرويسها نيز در اطراف هال واقع شدهاند و همگي به داخل هال دسترسي دارند و دسترسي به آنها نيز اكثراً از هال صورت ميپذيرد، عموماً افراد در هال زندگي ميكنند.
روستاي قلعه سر
بررسي اجمالي موقعيت سياسي و جغرافيايي روستا و پيشينه تاريخي روستاي قلعه سر:
شناخت بناها و بافت هاي با ارزش موجود در روستا:
بافت روستا ارگانيك ميباشد و از سيستم خاصي پيروي نمي كند. بيشتر واحدهاي ساختماني روستا در اطراف خيابان اصلي قرار دارند و كوچك و يك طبقه مي باشند. مصالح مورد استفاده در محلهاي مختلف بنا متفاوت و تركيبي از سنگ و خشت و چوب است. براساس مطالعات ميداني روستا فاقد بافت با ارزش تاريخي مي باشد.
روش هاي ساختماني يا به عبارتي استاتيك اين خانه ها با آنچه كه در بناهاي ويژه مثل مساجد و غيره استفاده شده از نظر اصولي تفاوت ندارد. خانه هاي روستا با سقف هاي شيب دار و با روش ساختماني متفاوتي نسبت به پوشش هاي تخت ساخته شده اند. مصالح مورد استفاده در محلهاي مختلف بنا متفاوت و تركيبي از سنگ، خشت و چوب است. ديوارها معمولاً تا طبقه اول از سنگ لاشه مي باشد و سپس از خشت استفاده شده است. در فواصل مختلف ( حدود يك متر ) براي بخش نيروهاي وارده از سقف به پايين به طور يكنواخت از كلاف بندي يا به اصطلاح محلي چوب بست استفاده كرده اند. بعد از اينكه ديوار چيني به پايان رسيد. بر روي ديوارهاي عمود بر مسير تيرهاي اصلي و باربر موازي با مسير قرار مي گيرد.
به طور كلي در روستادونوع بافت مشاهد مي شود.
1- بافت ارگانيك : اين بافت از كوچه پس كوچه هاي باريك تشكيل شده و شامل ساختمان هاي مسكوني اهالي روستا ( خانه هاي روستايي ) مغازه ها و ... مي باشد در اين بافت كه همان بافت قديمي روستا مي باشد و قطعات تفكيكي بطور نامنظم و به تبعيت از عوارض طبيعي زمين و حد مالكيتها شكل گرفته اند. فرم ساخت و سازها بسيار متنوع است. به هر حال آنچه بيشتر از هر چيزي در اين بافت به چشم مي خورد ساختمان هاي مسكوني روستائيان است كه اكثراً يك طبقه با معماري سنتي و مصالح بومي مي باشد. سقف هاي بتوني در برخي مواقع انواع مختلف پنجره هاي متعدد در ديوارهاي ابنيه جلوه اي خاص در بافت قديم روستا ايجاد نموده است.
2- بافت حاشيه اي : اين بافت در خارج از محدوده بافت قديمي روستا شكل گرفته است. در اينجا ابعاد زمين تابعي از ميزان امكانات مالي خريدار است و ضابطه عمده و تعيين كننده قطعات نيز همين است. كوچه هاي نامنظم و آشفتگي، بي ضابطگي و هرج ومرج از مشخصه هاي اين قسمت است. در اين بافت امكان درجه بندي معابر دشوار و نقش شبكه هاي دسترسي مختل است. زيرا ابنيه به صورت خانه هاي ويلايي پراكنده شده اند و مصالح ساختماني متفاوت با معماري گونه هاي برونگرا از ويژگي هاي بارز اينگونه ابنيه مي باشد كه جلوه اي زيبا به بافت حاشيه اي روستا بخشيده است. در نتيجه آنچه بافت روستا را حائز ارزش نموده است همان ويژگي هاي طبيعي طبيعت منحصر به فرد روستا و باغات پيرامون روستا و طبيعت بكر آن مي باشد.
نمايي ازمعابر روستا بافت روستاي قلعه سر
نمايي از اشكال نمكي پلكاني روان آب چشمه معدني سورت با خواص سه گانه تيپ بندي واحد هاي مسكوني
نمايي از كارگاه صنايع دستي تيپ بندي واحد هاي مسكوني
معرفي روستا به لحاظ موقعيت جغرافيائي
روستاي جنت رودبار بعنوان يك نقطه از نقاط روستائي شهرستان رامسر با برخورداري از جمعيت بالاي 100 خانوار بوده و نقش مركز دهستان و همچنين پتانسيلهاي لازم ازنظر اولويت بندي تهيه طرحهاي هادي روستائي رتبه و اندازه مناسبي را به خود اختصاص داده است لذا د قالب تهيه طرح هادي روستائي مورد مطالعه و بررسي قرار خواهد گرفت. روستاي مذكور از نظر موقعيت مكاني در بخش كوهستاني و دهستان جنت رودبار شكل و توسعه يافته است . روستاي مذكور از طرف ضلع غربي با اراضي زراعي روستاهاي نمكدره و زرو سرا و از سمت شرق اراضي زراعي روستاهاي دره دم و دراز زمين همچنين از جانب جنوب به محدوده اراضي جنگلي و مراتع و در نهايت از سمت شمال به اراضي زراعي روستاهاي سده و تليج كوه محدود مي گردد و جاده ميزا كوچك خان از وسط بافت روستاي مذكور به سمت بالا دست مي گذرد همچنين رودخانه چالكرد بصورت غربي شرقي بافت روستا را به دوقسمت تقسيم نموده است كه تاسيسات نيروگاه برق آبي شهيد عظيمي و جهاد كشاورزي دهستان و همچنين ساختمان مخابرات و محله هاي بزه زمين و آسيابسر در قسمت جنوب روستا و محله هاي زمان محله و بافت كالبدي اصلي روستا و ساختمان خانه بهداشت ، فضاهاي آموزشي و تجاري در قسمت شمال بافت قرار دارد . از نظر سياسي نيز همانگونه كه اشاره شد روستاي جنت رودبار در بخش مركزي و دهستان جنت رودبار واقع
شده است و داراي نقش مركز دهستان نيز مي باشد .
بررسي معماري و تركيب فضاهاي مسكوني:
معماري ، هنر يا علمي است كه با بررسي و چگونگي ساخت بناها و اماكن با توجه به شرايط اقليمي ، عناصر طبيعي ( آب و خاك ) و مظاهر فرهنگي ، تأثيرپذيري روح و ذوق و سليقه و فطرت انسان را در ايجاد محل سكونت در نظر دارد . اين علم در طول ساليان دراز با توجه به شرايط محيط زيست و استفاده بهينه از مصالح ساختماني محلي با سبكهاي مختلف به بررسي فضاها از جمله فضاي مسكوني براي راحتي انسان ميپردازد . با مطالعه درروستاي جنت رودبار شيوه مشابهي از معماري در آن مشخص است و آن تأثيرپذيري تركيب فضاي مسكوني از عامل معيشت و اقليم است و اين عامل در كل بافت روستا كه ساكنين عمدتاً از طريق كشاورزي (باغداري و زراعت و دامداري ) امرار معاش مينمايند موجب شده است قطعات تفكيكي متاثر از اقليم كوچكتر و به صورت فشرده و تركيب فضاهاي مسكوني و محل نگهداري دام در نظر گرفته شود . در اين روستا خانههايي با سقف شيرواني با مصالح به كار رفته چوب ، حلب و ايرانيت و خشت و گل مبين تبعيت از شرايط اقليمي باران زا و سرد كوهستاني است ، همچنين بناهايي با مصالح جديد و نوع معماري سنتي ريشه در وابستگيهاي اجتماعي و عاطفي گذشته روستا دارد . نيازمنديهاي ساكنين اين روستاها با فضاهاي زيستي شامل اتاق نشيمن ،خواب ، آشپزخانه ، حياط و فضاهاي معيشتي نظير انبار ادوات كشاورزي ، طويله ، انبار علوفه و غيره قابل بررسي است . طرحهاي بناهاي مسكوني عمدتا طرح ساده ايوان دار است . فضاها در اينگونه طرح در يك رديف ميباشد . اتاقها جدا از يكديگر با بازشو و پنجره از طرفحياط ، آشپزخانه در راستاي اتاقها قرار دارد و در سوي ديگر اتاقها ، اتاق پذيرايي جهت پذيرايي از ميهمانهاي بيگانه و نامحرم قرار دارد . ديوارهاي بلند در چهار جهت بنا ، سبب حفاظت ساختمان و حياط از چشماندازهاي اطراف شده و در مجموع رعايت موازين اخلاقي و اصول زندگي خانوادهها و سنن قومي و مذهبي در آن رعايت شده است . واحدهاي همسايگي عمدتاً در بافت مركزي روستا متراكمتر و منسجمتر ميباشد وتوسط شبكه معابر اين واحد ها از هم تميز داده مي شوند و در از آنجائيكه كل بافت باهم كار كرده و عملكرد همه واحد ها در يك قالب مي باشد . بنابراين مي توان عنوان نمود كه مجموعه بافت بصورت يك واحد همسايگي عمل مي كند . در مجموع و نگاه
كلي روستاي مورد مطالعه بافت متراكم را نمايان مي سازد .
با آثار هنري باستاني كشور خود آشنا شويد
نگارش: سيد محمد تقي مصطفوي و دكتر حبيب الله صمدي قاليها و قاليچه هاي رنگارنگي كه زينت بخش اغلب خانهها است عموماً با پنجه هاي ظريف و هنرمند زنان و مردان جوان اين كشور گره گره بافته شده و بسياري از جهانيان در پرتو وجود اين صنعت باستاني ظريف، ايران را ميشناسد. آقاي ژان پوزي J.Pozzi رئيس اطاق تجارت ايران و فرانسه راجع به مقام اين هنرمندان اينطور اظهار عقيده مينمايد: « در نظر من هيچيك از كارگران و صنعتگران جهان مرتبه و مقام زنان و كودكان خردسالي را كه در مقابل كارگاه چوبي خود چندين ساعت نشسته و با انگشتان ظريف خويش با مهارتي خاص گره بر پشمهاي رنگين ـ درون نسوج پنبهاي ميزنند، ندارند.» از آنجاييكه بافتن قالي مستلزم وجود كارگران صبور و بردبار ميباشد از دير زماني قالي بافي هم نوعي صنعت تجملي محسوب شده است و به همين مناسبت در ادوار قديمي ـ اين صنعت همه جا توسط مورخين و نويسندگان يوناني معرف تجمل مشرق زمين قلمداد گرديده و استعمال كلمه Tapetes يوناني بمعني تجمل و در فرانسه Tapisمخصوص قالي شده است. واژه قالي بنا به اعتقاد آقاي پروفسور پوپ مقتبس از نام شهر قالي قلعه ارمنستان ميباشد كه از روزگار گذشته قالي بافي آن مشهور بوده ليكن بعدها اين صنعت در سراسر ايران عموميت پيدا نموده است. پروفسور پوپ دانشمند فوق الذكر بر آن است كه قديميترين قالي مكشوف در جهان قاليهائي است كه به سال 1924 ـ1920 هيئت علمي موزة ارميتاژ لنين گراد در نوين اولا Noin Ulaمغولستان يافته اند. اما بايد دانست كه اين اظهار دانشمند آمريكائي پيش از كشفيات جالبي بوده كه در محل پازيريك Paziric صورت گرفته است. حاشية فرش عهد هخامنشي كار ايران كه در پازيريك بدست آمده است درة پازيريك در مسافت قريب دويست كيلو متري جنوب بي ئيسك (از شهرهاي جنوبي قسمت مركزي سيبريه) و بفاصلة تقريبي 79 كيلومتري مرز مغولستان خارجي (كه سابقاً جزء خاك چنين بود) نزديك محل التقاي رودخانههاي اولاگان و باليكتيول واقع شده ارتفاع آن از سطح دريا در حدود 1500 متر است. دانشمند شوروي بنام س . ا . رود نكو ضمن دومين مرحله كاوشهاي خود كه در درة پازيريك انجام ميداد در سالهاي 1327 و1328 شمسي درون آرامگاه يخ زده يكي از شاهان سكاها آثار جالب توجهي از صنايع ايران دورة هخامنشي كشف نمود كه مهمترين آنها يك قطعه فرش تقريباً كامل و قطعاتي از فرشها و پارچه هاي ديگر ايران عهد هخامنشي است. طي مقالهاي كه در مجله اخبار لندن مورخ 11 ژوئيه 1953 (20 تير ماه 1332 ) در بارة آثار مكشوفه در پازيريك درج گرديده بود فرش مكشوفه فوق را تحت عنوان قديميترين فرش ايران در دنيا كه مدت 2400 سال در يخهاي دائمي سيبري [17] مركزي محفوظ مانده است،معرفي نمود و دربارة آن چنين توضيح دادهاند: مهمترين اشياء مكشوف در پازيريك قطعه فرشي است با نقشهاي مختلف كه كرك آن را از پشت گره زده و از سمت رو چيده و صاف نموده بودند. اين فرش ضمن زين و برگهائي كه همراه جسد اسبها در دل خاك مجاور آرامگاه نهاده بودند بدست آمده براي زين يكي از اسبها بكار ميرفته است. ابعاد فرش مزبور83/1 متر در دو مترـ در 2 ميليمتر ميباشد و به قراري كه به كاشف فرش تشخيص داده است در هر دسيمتر مربع آن 3600 گره زدهاند. كار آن ظريف و زيباست و نقشة روي فرش عبارتست از حاشيهاي مشتمل بر تصوير حيوانات افسانه بالدارـ پس از آن رديف سواران ايراني كه به ترتيب يكنفر بر اسب سوار و پشت سر او يكنفر دهانه اسب را گرفته است و ميبرد ـ سواران مزبور كلاه مخصوص ايرانيان را بر سر نهادهاند. انتهاي زيرين كلاه از زير چانه كج شده به پائين دهان منتهي ميگردد نوك طرف ديگر آن هم باريك است … پس از آن رديف گوزنهاي خط و خالدار و بعد از آن حاشية مجددي مشتمل بر تصاوير حيوانات افسانه بالدار و در وسط فرش نوعي نقوش چهار برگي كه از گل و بو تههاي آشوري اقتباس شده است. آقاي رود نكو دانشمند شوروي كه كاوشهاي پازيريك را انجام داده و ميتوان گفت قطعه فرش فوق شگفت انگيزترين چيزي است كه در كاوشهاي متمادي و دشوار اين دانشمند در پازيريك بدست آمده است، كتاب مفصلي به زبان روسي تحت عنوان تمدن مردم ناحية كوهستاني آلتائي در عهد سكاها (چاپ مسكو ـ لنينگراد 1953) منتشر نموده است و طي آن درباره فرش مزبور توضيحات مفصلي ميدهد كه برخي نكات آن بشرح زير در اينجا نقل ميگردد: فرش كار ايران در عهد هخامنشي كه در كاوشهاي پازيريك كشف شده است.183×200 سانتي متر «……نقوش حيوانات بالدار در حاشيه كنار فرش كمي بزرگتر از نقوش همان حيوانات در اطراف قسمت وسط فرش بوده، جهت آنها هم مخالف جهت نقوش اخير الذكر ميباشد و هر پنج حاشيه و نقش وسط فرش داراي حاشيه باريك، مشتمل بر نقوش مثلثهاي ريز است(به اصطلاح معمول و مصطلح فارسي دالبر) اين قالي چند رنگ داشت كه بيشتر آن قرمز، آبي، سبز، زرد كمرنگ، نارنجي مي باشد(آنچه از روي گراور [18] رنگي فرش مزبور در كتاب آقاي رودتكو تشخيص داده ميشود زمينه قرمز و نقوش زرد رنگ ميباشد. م)… تاريخ اين قالي از روي شكل اسب سواران معلوم ميشود . طرز نشان دادن اسبهاي جنگي كه بجاي زين ، قالي بر پشت آنها گستردهاند و پارچه روي سينه اسب از مشخصات آشوريها ميباشد. لكن در روي فرش پازيريك ريزهكاريهاي مختلف و طرز گره زدن دم اسب و چگونگي گره مزبور آشوري نيست بلكه مربوط و متعلق به دوران پارسيان است. گرهاي دم اسبهاي روي فرش را در نقوش برجسته تخت جمشيد نيز ميبينيم .» در جاي ديگر كتاب فوق دانشمند مزبور صراحتاً فرش مزبور را كار ايران ميداند منتها در تشخيص اين كه در كدام قسمت ايران عهد هخامنشي بافته شده است اظهار ترديد مينمايد. قطعه فرش مكشوف در پازيريك كه قسمتي از آن در تصوير بالا مشاهده ميشود يك قسمت از مكشوف در پازيريك مشتمل بر تصوير بانوان عهد هخامنشي، كار ايران نگارنده با آشنائي و بررسيهاي كه ساليان متمادي از نزديك يا دور درباره آثار هخامنشي مخصوصاً در تخت جمشيد نموده، به خود جرئت ميدهد كه در باره فرش محل مزبور و محل بافت آن نقاط ذيل را مذكور دارد: با دقت در آثار تخت جمشيد بخوبي مي توان استنباط نمود [19] كه همه جا استادان حجار مقيد بوده و سعي نموده اند موضوع نقش برجسته و چگونگي آن را با اوضاع و احوال محلي كه نقش در آنجا جلوه گري مي نموده و زينت بخش بوده است ارتباط بدهند ـ چنانكه در كاخهاي آپادانا و صد ستون كه محل برگزاري جشنهاي رسمي و انجام مراسم سلام بوده صف لشگريان و نمايندگان اقوام ساكن قسمتهاي مختلف كشور به صورتهاي گوناگون نموده شده است و در آستانههاي مختلف كاخهاي كوچك داريوش و خشايارشا در هر اطاق نقش مربوط به چگونگي استفاده از آن محل حجاري گرديده است. مثلا در اطاقهاي كوچك شاهنشاه سر و صورت صفا مي داده نقش گماشتگان شاهي با شمعدان و عطر دان و حوله و ظرف آب ديده مي شود. آنجا كه شاهنشاه وارد تالار كاخ مي شود تصوير خدمتگزاران پشت سر او با در دست داشتن حوله و اسبابي كه براي راندن حشرات بالاي سر شهريار حركت مي داده اند حجاري گرديده است و در آستانه بزرگ تالار كه شاهنشاه از آنجا به بيرون كاخ ميخرامد علاوه بر حوله و اسباب مزبور چتر آفتابي مخصوص بالاي سر شاه حجاري كرده اند. همچنين تصوير درباريان و جدال شاهنشاه با مظاهر اهريمن كه در آستانه هاي اطاقهاي مجاور تالارهاي بزرگ نموده [20] شده است و قس عليهذا. در حاشية بزرگتر فرش مكشوف در پا زيريك ديده ميشود كه نقش مردمان يكي سوار بر اسب و پشت سر او يكي پياده پهلوي اسب كه افسار آن را از پشت گرفته، تكرار شده است و در برخي موارد هم دو نفر سوار پشت سر هم يا دو پياده به ترتيب فوق پشت سر هم قرار دارند. قالي شكار ـ موزة پولدي پوزولي در ميلان ايتاليا 360×692 سانتي متر كار غياث الدين جامي مورخ 929 به عقيدة اينجانب نقش حاشيه مزبور نشانه و اشاره به سوار و پياده شدن از اسب و حركات معروف به سوار خوبي است كه هنوز هم در جشنها و نمايشهاي اسب دواني در ايران مرسوم ميباشد و در دوران امپراتوري روسيه در ارتش امپراتوري كشور مزبور بسيار معمول بود و در عهد قاجاريه اين رسم مجدداً به پيروي از مراسم ديگر لشگري روسيه در ايران متداول گرديده است و بنابر اين ميتوان تشخيص داد كه رسم سوار كوبي و شيرينكاريهاي اسب سواران از دوران باستان و لااقل از عهد هخامنشي در كشور شاهنشاهي ايران معمول بوده و عمل مي شده است ـ آقاي رود نكو كه حقاً با دقت و بررسي هر چه تمامتر در كتاب جامع خود اظهار نظر كرده اند فرش مكشوف در پا زيريك را بافت يكي از سه قسمت كشور هخامنشي يعني ماد ـ پارت يا خراسان قديم ـ پارس مي داند. هر چند اسبهاي پارس مشهور بوده و داريوش كبير در كتيبه هاي خود مكرر از اسبهاي پارس نام ميبرد اما چون نقش گوزن ارتباط با پارس ندارد و از طرفي لباس مرداني كه سوار بر اسبها هستند يا افسار آنها را در دست دارند لباس مردم ماد و اهالي شمال ايران است احتمال اينكه فرش مزبور بافت پارس باشد تقريباً از ميان ميرود و چون سواران پارتي مشهورتر از سواران مادي بودهاند و لباس مادها با ساير قسمتهاي ايران شمالي در بسياري موارد شباهت دارد بخصوص كلاهي كه در روي فرش بر سر رديف مردان ديده ميشود منحصر به مردم ماد نيست و اقوام ديگر شمال ايران از جمله پارتها هم از اين كلاه داشته اند (نقوش برجسته تخت جمشيد مطلب را معلوم و اثبات مي نمايد) و از طرفي گوزن در دشتهاي شمالي سرزمين پارت بوده است و بالاخره چون پارت نزديكترين قسمت ايران عهد هخامنشي به پازيريك ميباشد و از هر بابت مي توان احتمال داد و اظهار نظر نمود كه فرش مكشوف در پازيريك در سرزمين پارت يعني خراسان قديم تهيه شده، ضمن مبادلات تجارتي و داد و ستدهاي معمولي بين مردم شمال ايران به پادشاه سكاها تعلق يافته و در پازيريك همراه جسد اسب پادشاه دفن شده است. آنچه مناسب به نظر ميآمد در باره مهمترين كشف آرامگاههاي پازيريك يعني قطعه فرش فوق توضيح داده شد و جا دارد كارشناسان فني، بخصوص استادان نقشه كش و بافندة فرش به هر نحو عملي و ميسر باشد اين يگانه نمونه فرش هخامنشي يعني محصول و يادگار استادان فرش عهد هخامنشي را مورد بررسي بيشتر قرار دهند و نكات هنري اين صنعت ظريف باستاني را در يادگار ذيقيمت مزبور مشاهده و درك نمايند. علاوه بر فرش فوق قطعه كوچك فرش ديگري در پازيريك پيدا شده كه نقش آن مشتمل بر مربعهاي كوچك است و بر روي هر مربع تصاوير بانوان عهد هخامنشي را در طرفين آتشدان نشان ميدهد. بافت اين فرش دو رو بوده است بدين طريق كه تار آنرا از پشم ظريف تابيده درست ميكرده اند و پود آنرا از پشم ظريف به رنگهاي مختلف گره ميزدند و بدين طريق طرحها و نقوش فرش را از دو طرف نمايان ميساختند. در هر سانتيمتر مربع اين فرش از يك طرف 22 و از طرف ديگر 24 گره زدهاند.نقوش مربعهاي مزبور هيچ كدام بطور كامل و از هر جهت به ديگري شباهت ندارد در صورتي كه در صنعت بافندگي چنين امري عادتاً پيش ميآمد. از توضيحات آقاي رودنكو در بارة قطعه فرش مزبور بر ميآيد كه بافت آن تقريباً به گليمهاي بسيار ظريفي كه مخصوصاً عشاير فارس مي بافند شباهت داشته است. قطعه فرش ديگري هم در پازيريك پيدا شده كه از لحاظ طرز بافت عيناً مانند قطعه فوق بوده تنها نقش آن به عوض خانه هاي مربع و تصاوير بانوان هخامنشي، مشتمل بر رديف نقش شيرها نظير رديف نقوش شيرها در حجاريهاي تخت جمشيد است. بنابر اين با كشف نمونه هاي فرشهاي ايران هخامنشي در پازيريك عنوان قديمترين و مهمترين فرشهاي ايران كه تا كنون شناخته شده است شامل قطعه فرش سابق الذكر ميگردد و پس از آن از فرشهاي ساساني مي توان بحث نمود كه مهمتر و معروفتر از همه قالي معروف بهارستاناست و بنابر گفتة مورخين، قالي بهارستان در هنگام فتح ايران بدست مسلمين قطعه قطعه شده و بين فاتحين تقسيم گشته است. طبري نخستين مورخي است كه از اين فرش توصيف نموده است بنا به گفته وي موادي كه در اين فرش بكار رفته عبارت بوده از ابريشم و طلا و نقره، رنگ سبز درختان از زمرد و رنگ و متن از نسوج زرين انتخاب شده است. بجاي آب، نگينهاي نفيس شفاف و عوض سنگريزهها مرواريد و عوض شاخه هاي درختان زر و سيم بكار برده بودند. هشام بن عبدالملك (120 هجري) قالي ابريشمين و زريني به طول 90 و عرض 32 متر داشته كه با قالي بهارستان رقابت ميكرده است. از آنجا كه بافندگان فرش مرغوب ايرانيان بوده اند ميتوان يقين داشت كه قالي مزبور در ايران بافته شده بوده است. قالي چهار فصل. متعلق به مجموعه ژانس آنارديا مسعودي مي نويسد «المستنصر» خليفه عباسي قالي مصوري به صور ايراني با كتيبه هاي پارسي داشته است. يكي از صور مربوط به تاجگذاري سلطاني بوده كه كتيبة مربوط وي را شيرويه پسر خسرو پرويز معرفي مي نموده است در اين قالي [21] صور شاهان و خلفاي ديگر هم بوده من جمله يزيد بن وليد بن عبدالملك. بنابر آنچه گفته شد بافت اين قالي در ايران بوده و بطور كلي در دورة خلفاي اموي و عباسي مانند ساير رشته هاي صنعتي، قالي بافي دنباله رونق دوره ساساني را طي ميكرده است. در اعصار سلجوقي و ايلخاني اين صنعت كماكان رواج كامل داشته است چنانكه غازان خان، مسجدي ساخته است كه به قاليهاي اعلي مفروش ميشده است. همچنين وي براي شنب معروف خود تعدادي قالي سفارش داد كه در فارس ببافند. ابن بطوطه در اين عصر از قاليهاي سبز فام حدود ايذه و مال امير سخن ميراند. از جمله شواهد و دلائل پيشرفته اين صنعت در دورة تيموريان وجود صحنههاي قالي است كه در مينياتورهاي اين زمان ديده ميشود. چنانكه در ضمن تصاوير نسخه خطي خمسه جامي كار قاسم علي كه متعلق به مجموعه قصر گلستان است اين حقيقت را ميتوان يافت. همچنين مينياتورهاي ديگري از اين زمان دردست است كه طرز بافت قالي را نشان ميدهد. نقوش و طرحهاي قالي در زمان تيموريان و بعداً در دوران صفويه عموماً توسط هنرمندان بنام اين عصر از قبيل كمال الدين بهزاد، سلطان محمد، مير سيد علي و محمدي انجام گرفته است و ميتوان گفت كه تا هم امروز طرحها و نقوش قاليهاي ممتاز و معروف ايران از تأثير و نفوذ كار اين استادان جليل بر كنار نيست. قاليهاي مشهور ايران كه جزء مفاخر هنري ما محسوب مي شود و در خارج از ايران وجود دارد بالغ بر صدها پارچه ميباشد. مانند مجموعه قاليهاي نفيس موزه وين، مجموعه قاليهاي معروف موزه برلين، قالي مشهور موزه لوور كه سابق بر اين كليساي نتردام را زينت ميداده است، قالي شكار موزه پولدي پوزولي ميلان بافت غياث الدين جامي به اندازه 360× 692 سانتيمتر مورخ به سال 929 . قالي مشجر متعلق به مجموعه ويليام كه هم اكنون در موزه پنسيلوانياي امريكا حفظ ميشود و به نقوش باغ و صور حيواني مزين است. قالي مشهور گراكو در پاريس و بالاخره مجموعه قالي هاي موزه ويكتوريا و آلبرت و قالي چهار فصل ژانسن اندريا كه مزين به گل و گياه فصل مربوط، درون ترنجها صورتهاي تزئيني است. همچنين بايد قالي تاريخ دار بافت مقصود كاشاني متعلق به برادران دووين را نام برد. در عصر صفويه به طوريكه قبلاً نيز گذشت صنعت قالي بافي مورد توجه شاهان اين سلسه قرار گرفت چنانكه هنگاميكه نصير الدين محمد همايون پادشاه هند به واسطه اختلافات داخلي به دربار شاه طهماسب صفوي پناهنده شد (951) شاه ايران مقدمش را گرامي داشت و پسر خود مراد ميرزا را مأمور پذيرائي او نمود در اين مسافرت قالي بافي ايران به قدري مورد علاقه همايون قرار گرفت كه در مراجعت به هندوستان تني چند از استادان قالي و مينياتور ايران را براي رواج هنر و صنعت ايراني به هندوستان برد. اين صنعتگران كه از شهرهاي اردبيل و جوشقان و كاشان و خراسان به هندوستان رفتند مكتبي در قالي بافي به وجود آوردند كه بنام قالي بافي ايران و هند خوانده ميشود. از جمله آثار اين زمان تعداد يازده قطعه قالي نفيس است كه هم اكنون جزء مجموعه آستان قدس رضوي در خزانه مبارك حضرت رضا (ع) نگاهداري ميشود و متأسفانه چون در حفظ و حراست آنها در گذشته آن طوري كه بايد توجهي نشده است. جملگي وضع خوبي ندارد و اميد ميرود با مراقبت و علاقمندي و ايمان اولياي محترم آستان قدس رضوي نسبت به مرمت وصيانت آنها توجه مخصوص معمول شود. اين قاليها كه در لاهور توسط استادان ايراني بافته شده كرك آن بسيار ظريف و تار و پود آن از ابريشم است و از حيث رنگ آميزي و ظرافت در جهان بي مانند ميباشد و بطوريكه حساب شده است در هر دسيمتر مربع از اين قاليها بيش از يازده هزار گره زدهاند. شاه عباس كبير به واسطه عشق و علاقه خاصي كه به صنعت قالي داشت ميتوان گفت موجد مكتب بخصوصي در قالي بافي شده است. براي نخستين بار در تاريخ قالي بافي در زمان اين شهريار، گلابتون زرين و سيمين و ابريشم در بافتن قالي مرسوم گرديده. در موزه ايران باستان هم هشت قطعه فرشهاي نفيس عهد صفويه هست كه ذكر آنها در اين مقاله موجب اطناب مطلب ميشود و علاقمندان ميتوانند به راهنماي اجمالي موزه ايران باستان مراجعه فرمايند. [23] فرشهاي تاريخي ايران
فرش كار تبريز به اندازه
240*505 سانتيمتر
متعلق به مجموعه پولدي پوزولي
نوروز، بزرگترين جشن باستاني و ملي ايرانيان
علي بلوك باشي ايرانيان باستان روزهاي بسياري از سال را به انگيزه هاي گوناگون جشن ميگرفتند، و به شادي برميخاستند، و با پايكوبي و دس افشاني و نغمه سرايي دل خوش ميداشتند. از جشنهاي زيبا و بنام آنان، يكي جشنهاي دوازدهگانه بود، كه در هر ماه از سال به روزي كه نام آن ماه با آن روز برابر مي آمد، دست از كار بر ميگرفتند و به سور و شادي ميپرداختند. بنا براين با گذشت يك سال دوازده بار روز شادماني ميداشتند، و هر يك را چنين ميخواندند: فروردينگان، ارديبهشتگان، خردادگان، تيرگان، مردادگان، شهريورگان، مهرگان، آبانگان، آذر جشن، دي جشن، بهمنگان يا بهمنجه و مردگيران يا مژده گيران. از اين جشنهاي دوازدهگانه كه برشمرديم، تيرگان، مهرگان، بهمنگان و مردگيران زيباتر و دل انگيزتر از ديگران به نمايش در ميآمد و در بارة آنها افسانه هاي شيرينتري باز گفته ميشد. تيرگان ـ اين روز را بدان رو جشن ميداشتند، چون ميگفتند كه در چنين روزي، منوچهر پادشاه ايران با افراسياب توراني آشتي كرد و با او پيمان دوستي بست به همين روز، پهلواني آرش نام را كه بر خاك ايران زمين بي مانند مينمود، و از او نيرومندتر و تيراندازتر يافت نميشد، از سپاه خود خواست و به او دستور داد تا تيري بچلَّة كمان بندد و به سوي خاك توران بيفكند. آرش به هنگام برآمدن خورشيد از پس كوهسار خاور، در شهر آمل بر فراز كوه دماوند ـ كه بلندترين كوه بود بر خاك ايران ـ رفت و تيري پرتاب بر كمان خود بست و با همه توان بازو و نيروي تن زه را كشيد و تير را به سوي خاور پرتاب كرد. تير از آمل به مرو ـ كه نزديك به چهل روز راه بود ـ رفت و بر كنار آمويه رود، بر زمين فرو نشست. فخرالدين اسعد ميگويد: اگر خوانند آرش را كمانگير كه از آمل به مرو انداخت يك تير بدين گونه مرز ميان دو كشور ايران و توران، در روز تير از ماه تير روشن و نشانه گذاري شد. مهرگان ـ مهر جشن شش روزه بود. نخستين روز را كه به شانزدهم ماه مهر ميافتاد «مهرگان عامه» و انجامين روز را كه به روز بيست و يكم همان ماه پايان مي پذيرفت «مهرگان خاصه» يا «مهرگان بزرگ» ميناميدند.
نگاهي به تاريخ نمايش درايران
قدمت نمايش درايران رااگر بخواهيم از دوران قبل از اسلام شروع كنيم، بايد بحث خود رااز نمايشهاي آئيني كه به تحقيق معلوم نيست ازچه زماني درايران شروع شده به داستان سوگ سياوش وكين ايرج معروف گرديده است و ظاهرأ بنابرآنچه درآثار برجاي مانده از ادبيات كهن ايران و شاهنامه فردوسي و اشارههائي كه در بعضي از كتب تارخي ايران آمده(1)، اين مراسم هرسال در زماني معين برگزار ميشده است، و در دوره اسلامي چون با سنتها و آئينهاي «گبركان» مخالفت ميشد به تدريج رنگ اسلامي گرفت و با روي كارآمدن مذهب تشيّع به تعزيه حسين عليهالسلام و يارانش تغيير شكل داد. درباره زمان شروع تعزيه ميان محققان اختلاف نظر هست، گروهي به استناد اشاره تاريخ ابنكثير شامي معتقدند كه اين مراسم از زمان حكومت سلسله ديالمه (معزالدوله ـ 352 هجري قمري) در ايران آغاز گرديده، و گروهي را عقيده برآن است كه تعزيه درايران به گونهاي كه باميزان تئاترنويسي تطبيق كند از دوره صفويان شروع شده و آنچه قبل ازاين دوره وجود داشته نوعي عزاداري و نوحهسرائي بوده است. بهرحال تعزيه يكي از مراسم نمايشي ايران است كهتا امروز راه خود راادامه داده، منتهي پس از عهد قاجاريه و پيدايش تئاتر جديد و تحكيم اساس آن بازارش از رونق افتاده تابهحدي كه امروز جز درميان روستاها و شهركهاي دورافتاده اثري ازآن نميبينيم، و اگر گاهي درهنگام عزاداري ماه محرم در شهرهاي بزرگ مراسم تعزيهاي برپا گردد، مشتريان آن مردمي از عوامالناس هستند. ازميان نمايشهاي غيرمذهبي ايران كه امروز هم اثري ازآن ميبينيم، بايد نقالي و خيمهشببازي را نام برد. نقالي را نيز به حقيقت نمي دانيم كه ازچه تاريخ درايران آغاز شده است،و اطلاع ما براجراي اين گونه مراسم درقبل ازاسلام منحصر است به اشاراتي كه دركتب تاريخ و ادب ايران شده، مثل شاهنامه فردوسي، يا منظومههاي نظامي گنجوي و تاريخ سيستان و تاريخ بخارا و الفهرست ابنالنديم كه درهريك از آنها اشارهاي مييابيم براينكه داستانهاي حماسي و بزمي ايراني قبل ازاسلام ميان مردم به وسيله قصهگويان منتشر ميشده و ازهمين راه به دورة بعداز اسلام رسيده و مايهاي براي نظم قسمتي از داستانهاي شاهنامه، ويسورامين، خسروشيرين و هفت گنبد و جز آنها گرديده است، ليكن پس ازاسلام آثار فراواني وجود دارد كه مارا برچگونگي اجراي اين گونه مراسم در ادوار مختلف اسلامي راهبري ميكند، به خصوص كه برخي از داستانهاي اين نقالان، چون داستان سمك عيار، قصه فيروزشاه، (دارابنامه بيغمي)، درابنامه طرسوسي، اسكندرنامه و اميرارسلان عينأ در هنگام نقل اززبان نقال ضبط شده و برجاي مانده است. هنر نقالي كه عبارت است ازخواندن يا بيان وقايع حماسي ياداستانهاي عشقي، درايران قبل ازاسلام با موسيقي همراه بوده است و چون در دين اسلام موسيقي از محرمات به شمار ميرفت در دوره اسلامي فقط نقل داستان باقي ماندو توسعه يافت و تقسيمات و شعبي پيدا كرد. درسه قرن اوليه اسلامي كار نقالان بيان داستانهاي حماسي و ملي گذشته ايران بود، ليكن از اوايل قرن پنجم هجري نقالان خود افسانهپرداز شدند و چنانكه گفتيم افسانههاشان با همان صورت و سبكي كه بيان ميشد اغلب به رشته تحرير ميآمد. در دوره مغول نقالي و قصهگوئي به سوي افسانههاي شبه حماسي و مذهبي گرائيد و درعهد صفوي نقالي رواجي فوقالعاده يافت و شعبههاي آن، چون قصهخواني،شاهنامهخواني، حمله خواني (حمله حيدري)، روضهخواني، سخنوري و جزآن درميان مردم رايج شد. در دورههاي قاجار نيز كار نقالي همچنان رونق داشت و پس از تأسيس قهوهخانه(2) درايران مركز نقالان به قهوهخانهها منتقل شد. در تاريخ نمايش ايران نقال درخشانترين چهره نمايشي است و بعضي از آنان دركار خويش مهارتي عجيب داشته و درشمار هنرمندان اصيل بودهاند. كار اين گروه مردم هنرمند بسيار مشكل و دقيق بوده است، زيرا بياستعانت از هيچ وسيلهاي و فقط با قدرت بيان و همآهنگ ساختن حركات چهره و دست با كلام، حوادث قصه رابدانگونه ميبايست درنظر شنونده مجسم كنند كه احساساتش برانگيخته شود. وازآن گذشته چون منظور از نقالي سرگرم كردن شنونده وايجاد هيجان است، ناچار نقال بايد كه خالق داستانهاي جذاب نيز باشد. خيمهشببازي يا تئاتر عروسكي نيز يكي ديگر از مراسم نمايشي ايران است كه با تئاتر شباهتي زياد دارد و در حقيقت تئاتري است كه بازيگران آن را عروسكهاي پنبهاي و پارچهاي و چوبي تشكيل ميدهند، بازيگران بيجاني كه درميانه صحنه به اراده آنكه سرنخ رادردست گرفته و درپس صحنه ايستاده است حركت ميكنند. درباره اصالت اين بازي و اينكه آيا بومي ايران بوده و يااز كشوري ديگر به اينران آمده به درستي چيزي نميدانيم و به هرحال اگر به قول نظامي گنجوي اعتماد نمائيم بايد قبول كرد كه لعبتباز و لعبتبازي هنري است كه در زمان بهرامگور به اين كشور آمده و مقبول مردم شده است(3). نمايش عروسكي در ايران چنانكه بايد تحول نيافت و به كمال نرسيد و درهمان هيئت عوامانه خود باقي ماند زيرا اديبان و هنرمندان با دانش، چون آنرا كاري پست و درخور عوام ميدانستند، براي پيشرفتش دست به كاري نزدند، و در نتيجه داستانهاي آن ثبت نشد و اما امروز تنها به چند نمايشنامه عروسكي مثل: پهلوان كچل،سليمخان، عروسي پسر سليمخان، چهار درويش، حسن كچل،بيژن و منيژه و پهلوان پنبه، واقفيم(4). دكتر احمد محمدي
منظرهيي از شبيهخاني و مراسم ساده تعزيه درايران ـ اثر ويدانباخ در سالهاي 78-1277 ه.ق
زمينههاي تئاتر معاصر ايران
ريشه تئاتر معاصر ايران را بايددر «نمايشهاي شاديآور» (Farce) كه از اواسط عهد صفوي شروع شده است يافت. دراين دوره دستههاي مطربي كه به كارشادمان كردن مردم سرگرم بودند به تدريج به گروههاي تقليدچي (Farceur) تبديل شدند. درآغاز، تقليد آنان عبارت بوداز تقليد لهجهها و خصوصيات مردم روستائي و ساده، اما چيزي كه تقليدشان با داستان همراه شد و كمكم به تئاتري همراه با حوادث ساده و جزئي و بيتحرك و وقايعي اغلب زائد تبديل شد، چنانكه در نمايش «حاجي كاشي» ميتوان ديد. درزمان زنديه تقليد عنوان مستقل يافت و دونوع آن ازميان ساير بازيها معروف شد يكي «كچلكبازي» و ديگري «بقالبازي» . بقالبازي كه خود انواع مختلف داشت بربنياد داستان بقال پولدار و خسيسي نهاده شده بود كه مردي شياد و آسمانجل هرلحظه به رنگي و لباسي براو ظاهر ميشد و با حركت و لهجههاي خندهآور بقال را گول ميزد. گفتن هرسخن زشت و تقليد هر حركت ناپسند و خندهآور دراين گونه نمايشها نيز روا بود. در دوره قاجاريه تقليد كاملتر و جاافتادهتر شد. به خصوص درعهد ناصرالدين شاه وجود دلقكي معروف چون «كريم شيرهاي»(5) و دستيارانش سبب شد كه اينگونه تقليدها از دربار به منازل اشراف راه يابد و از كمك ثروتمندان و متنفذان مملكت برخوردار شود، وبتدريج در شهرهاي معتبري چون تهران و اصفهان و شيراز و تبريز پاگير شود و قهوهخانههاي بزرگ مركزي براي اجراي آن گردد. صحنه اين نمايش در قهوهخانه معمولأ عبارت بود از صفهاي بزرگ يا يكي دوتخت چوبي كه درميان صحن قهوهخانه ميبستند و درخانه اشراف يك تكه قالي كه در گوشهاي از تالار وسيع خانه گسترده ميشد و در منزل مردم عادي كه اغلب به مناسبت جشنهاي عروسي يا «ختنه سوران» نمايشي هم برپا ميكردند صحنه را تخت چوبي كه بر روي حوض مينهادند تشكيل ميداد، و ازهمين جاست هك اين گونه نمايشها به نمايش «روحوضي» يا «تختحوضي» معروف شده است هنوز هم آن را به همين نام ميخوانند. بهرحال قهوهخانه مسير اصلي تئاتر تقليدي راتعيين كرد. درتئاتر اين دوره «غلام سياه» يكي از اشخاص دائمي و مهم تئاتر بوده است. چنانكه ميدانيم «غلام ياكنيز سياه» از مردم ساكن افريقاست كه تاجران برده فروش آنها را يا ربوده و يا از خانوادههاي فقير با بهائي ناچيز خريداري كرده وبه بازارهاي جهان عرضه نمودهاند،شك نيست كه هريك ازآنها با رنجهائي كه كشيدهاند عقدهها و دردهائي دارند، وبه همين سبب يا به مسخرهبازي دست مي زنند و يا به ناداني و ابلهي تظاهر ميكنند تا هم عقده دل خويش بازكنند و هم از مردمي كه مسبب بدبختيهاي آنانند انتقام بگيرند، اما بهرحال مردمي باهوش و با وفا و درستكارند. اين شخصيت با تمام خصوصيات روحي كه در زندگي طبيعي خود داشت در تئاتر ايران تقليد شد وب هتدريج كامل گرديد و به صورت يكي از اشخاص نمونه و بارز بازي درآمد. «سياه» دراين قالب كامل شده خود بندهاي بود كه ارباب و معاشران او را هجو ميكرد و درعين سادگي و زيركي، صراحتي آميخته با بيم داشت، و گايه سخنهاي دردآلود برزبان ميراند، به گمان خود آدمي فكور و با عقل بود. اغلب دست بكاري ميزد كه نتيجهاي نامطلوب داشت با اينحال گاه بخت و اتفاق اورا ياري ميكرد و دركار خويش موفق ميشد، و درهرصورت نه درهنگام موفقيت مغرور ميگرديد و نه در وقت شكست يأس براو دست ميداد، زيرا به تقدير اعتقاد داشت و سرنوشت را بيكم و كاست ميپذيرفت. نوع نمايشنامه نيز با محل اجريا آن متناسب بود، داستانهائي كه حوادثش به محسط خانواده و اجتماع معاصر مروبط ميشد براي اجرا درخانهها انتخاب ميگرديد،اين داستانها اغلب حاوي مسائلي از قبيل مسخرهكردن آداب و رسوم و ظاهرسازيهاي مردم بود و اشخاص اين بازيها معمولأ عبارت بودند از: حاجيآقا،غلام سياه، زن حاجي، پسر حاجي، دختر حاجي و كلفت خانه. و عنوان نمايشنامهها اغلب چيزي شبيه به «حاجي مسجدي»، «عروسي هالو» و جزآن بود. موضوع نمايشهاي قهوهخانهاي معمولأداستانهاي تاريخي يا حماسي و يا بزمي بود و بيشتر از داستانهاي شاهنامه فردوسي يا خمسه نظامي تقليد ميشد، و بهرحال موضوع همه اين نمايشها يا از داستانهاي كهن ايران گرفته شده بود مثل بيژن و منيژه،رستم وسهراب، يوسف و زليخا و شيرين فرهاد، يا از قصههائي كه درميان مردم سينه به سينه نقل ميشد و بناي آن برتخيل بود مثل «حاكم يك شبه» و «نوروز پيروز» و يا نوعي انتقاد بود كه نتيجه اخلاقي ازآن گرفته ميشد و معمولأدراين نمايشها انتقاد شونده خود مردم بودند. درنيمه اول قرن سيزدهم هجري، با بازگشت دانشجوياني كه به اميرعباس ميرزا نايبالسلطنه به اروپا اعزام شده بودند، آشنائي ايران با فرهنگ مغربزمين شروع شد وهرچه اين روابط بيشتر ميشد، نفوذ فرهنگ و هنر غرب درايران رو به فزوني ميرفت، و بدين وسيله نهضت بزرگي دركليه شئون اجتماعي ايران پديد ميآمد. عدهاي از علاقمندان به هنر نمايش به تدريج به نوشتن نمايشنامههائي به سبك اروپائي شروع كردند و اين درست همزمان با فترت تعزيه و پيشرفت تقليد يا نمايشنامههاي شاديآور درايران بود. اولين تالار نمايشي كه به سبك اروپائي درايران ساخته شد تالار مدرسه دارالفنون است كه به امر ناصرالدينشاه پس ازبازگشت دانشجويان اعزامي به اروپا بنا نهاده شد و ترجمه نمايشنامه “Misanthrope” مولير بنام «گزارش مردم گريز» درآن به نمايش درآمد(6). ظاهرأ «ميرزا ملكمخان» بايد اولين كسي باشد كه نمايشنامههائي به زبان فارسي و به شيوهاروپائي نوشته است، قسمتي ازاين نمايشنامهها درسال 1326 قمري در روزنامه اتحاد تبريز به چاپ رسيده و مجموعه كامل آنها درسال 1340 قمري در برلن منتشر گرديده است(7). و نيز ميتوان گفت كه ترجمه ميرزا جعفر قراچهداغي ازمجموعه آثار نمايشي ميرزا فتحعليآخوندزاده از جمله نخستين ترجمه است كه در زمينه نمايشنامه شده است. اين مجموعه شامل هفت نمايشنامه است كه درسال 1291 قمري طبع و منتشر گرديد(8). ازآن پس به تدريج مؤسسات نمايشي كوچكي درايران داير شد و اولين آنها شكرت نمايشي «فرهنگ» است كه با همكاري گروهي از فضلا تشكيل شد. اغلب اشخاصي كه به تأسيس چنين گروههائي اقدام ميكردند مردمي فاضل و روشنفكر بودند. اين گروهها معمولأنمايشنامههاي خود را در باغهاي بزرگ تهران مثل «پارك اتابك» بر روي صحنه ميآوردند. يكي ديگر از مؤسسات تئاتري ايران سازماني بود به نام «تئاترملي» كه به وسيله عدهاي از سرشناسان مملكت تشكيل شد واغلب نمايشنامههاي مولير را اجرا ميكرد. درحدود سال 1331 قمري در بعضي از روزنامهها عدهاي از تئاتر شناسان مقالاتي انتقادي مينوشتند و هنرمندان را تشويق ميكردند، و اين خود دليل توجه تدريجي مردم آن روزگار است به كار تئاتر. پس از مراجعت سيدعلي نصر از اروپا گروه ديگري به اسم «كمدي ايران» با اجازة رسمي وزارت معارف تأسيس شد. اين مؤسسه در حقيقت اولين مؤسسه تئاتري است كه با اصول صحيح شروع به كار كرد و توجه مردم را به تئاتر جديد جلب نمود، «كمدي ايران» هرماه دوبار درتالار «گراندهتل» نمايش ميداد و بالاخره موفق شد پاي زنان راكه تا آن زمان جسارت ورود به صحنه را نداشتند برروي صحنه بازكند و اين خود توفيقي بزرگ در پيشبرد تئاتر ايران بود. پس ازجنگ بينالملل اول (18-1914) گروهي از هنرمندان تئاتر از روسيه و قفقاز به ايران آمدند و باهنرنمائي خود درصحنه تئاتر ايران، موجب شدند كه مترجمان آثار نمايشي، به ترجمه نمايشنامههاي تركي و روسي راغب شوند و ازين رهگذر نمايشنامههائي چند برگنجينه ادب نمايشي ايران افزوده شود، ليكن با تمام كوششي كه دراين دوره براي بالابردن سطح فكر عمومي و ترغيب مردم به كار تئاتر و بسط دامنه آن ميشد، هنوز مردم اين هنر را به چشم «دلقكبازي» مينگريستند و هنرپيشگان و علاقمندان تئاتر را تحقير ميكردند، ازين رو صحنههاي تئاتر بيشتر به دست هنرمندان خارجي و ارمني اداره ميشد. چندتن از شبيه اشقياء درسال 1303 هجري شمسي تئاتر ديگري به نام «كمدي اخوان» به سرپرستي محمود ظهيرالديني كه يكي از هنرمندان برجسته «كمدي ايران» بود تأسيس شد، اين گروه تاهنگام مرگ محمود ظهيرالديني، كه به مرض سل درگذشت، به كار خود ادامه داد. درسال 1305 شمسي جامعه باربد به همت اسمعيل مهرتاش در تهران تأسيس شد و درسال 1308 شمسي استوديوئي به نام «سيروس» درتهران شروع به كار كرد و سپس تئاتر دائمي نكيسا درسال 1309 شمسي تأسيس گرديد. درهمين سالها بود كه در رشت و مشهد و بعضي از شهرهاي بزرگ ايران نمايشنامههائي به وسيله عدهاي از آماتورهاي علاقمند برروي صحنه ميآمد. مقارن همين احوال «استوديو درام كرمانشاهي» شروع به كار كرد اين نخستين تئاتري بود كه از لحاظ تكنيك صحنه و دكوراسيون در تئاتر ايران تحول ايجاد نمود، اين «استوديو» براي اولينبار در ايران كلاسي براي تربيت هنرپيشه تأسيس كرد.ازسال 1312 تا سال 1317 تئاتر ايرانكاري از پيش نبرد و درحقيقت دچار فترت شد، فقط چند گروه موقت مثل «كانون صنعتي»، «تروپ پري»، «ايران جوان» و «كلوپ فردوسي» گاهگاهي به اجراي بعضي ازنمايشنامهها ميپرداختند، و يا گاهي بعضي از جمعيتهاي خيريه عدهاي هنرمند از كشورهاي ديگر را دعوت ميكردند تا به نفع آنها نمايشي اجرا نمايند، با اينحال درسال 1315 شمسي شهرداري تهران كلاس تئاتري داير كرد كه تا چندسال قبل به كار خود ادامه ميداد، و همچنين كانون بانوان كه درسال 1314 شمسي تأسيس شد گاهي نمايشهائي ترتيب ميداد و برروي صحنه ميآورد. درسال 1318 شمسي سازمان پرورش افكار تشكيل شد و درآن سازمان ادارهاي بنام اداره نمايش ايجاد گرديد، و به همت اعضاء اين اداره، هنرستان هنرپيشگي تهران در ارديبهشتماه پ318 رسمأ افتتاح شد و براي اولينبار در تاريخ تئاتر ايران مدرسه تئاتري بنياد نهاده شد كه برنامه آن به برنامة كنسرواتوار پاريس شباهت كامل داشت. درسال 1319 «تئاتر تهران» به ياري سيعلي نصر واحمد دهقان تأسيس شد كه بعدها پس از قتل احمد دهقان به نام وي «تئاتر دهقان» ناميده شد. با ايجاد اين تئاتر هنرنمايش ايران كه مدتي درحال فترت بود جاني تازه گرفت و آرام آرام شروع به پيشرفت كرد. پس از جنگ دوم جهاني دركار هنر تئاتر ايران تحولي بزرگ ايجاد شد، نويسندگان و مترجمان نمايشنامه با شور و هيجاني بيسابقه به كار نوشتن و ترجمه كردن پرداختند و با پيدا شدن افكار تازه ذوق مردم نيز تغيير كرد و به جانب تئاتر گراييد، با اين ترتيب ميتوان گفت كه تئاتر مدرن ايران در اواسط جنگ دوم جهاني ايجاد شد، دراين عهد علاوه بر «تئاتر تهران» و «جامعه باربد» چند تئاتر خوب، مثل «تئاتر گيتي»،«تئاتر فردوسي»، «تئاتر بهار» و «تئاتر فرهنگ» تأسيس گرديد. «تئاتر فرهنگ» پس از تأسيس شهرتي يافت و درميان سالهاي 1322 تا 1326 همه مجامع نمايشي را تحتالشعاع خود قرارداد. ازسال 1330 به بعد نيز چند تئاتر ديگر به تئاترهاي تهران افزود شد(9). با ايجاد تلويزيون در ايران و تأسيس اداره هنرهاي دراماتيك به وسيله هنرهاي زيباي كشور، توجه به تئاتر افزوني گرفت. تلويزيون ايران با همكاري اداره هنرهاي دراماتيك برنامههاي تئاتر دائمي ايجاد كرد و ازاينراه تئاتر بيشتر به مردم معرفي شد، اداره هنرهاي دراماتيك علاوه برتهيه برنامههاي تلويزيوني به كار اجراي نمايشنامههاي صحنهاي پرداخت و از وجودهنرمندان تحصيل كرده واغلب دانشگاه ديده دراين راه استفاده كرد. دانشكده ادبيات دانشگاه تهران از سال تحصيلي 35-1334 تا چندسال با استفاده از وجود بعضي استادان امريكائي كلاسهاي كوتاه مدتي براي آشنائي دانشجويان باهنر تئاتر تأسيس كرد، اين كلاس در انجمن ايران و امريكا نيز داير بود. درسال 1343 يعني پس از تأسيس وزارت فرهنگ و هنر، دانشكدهاي براي تربيت هنرمند تئاتر و سينما به وسيله وزارت فرهنگ و هنر تأسيس شد، و دانشگاه تهران هم در دانشكده هنرهاي زيبا اقدام به تأسيس رشته تئاتر نمود. وزارت فرهنگ و هنر از هنگام تأسيس تا به امروز تعدادي تالار نمايش درتهران و شهرستانها ايجاد كرده و تالار اپراي شهر تهران را به نام «تالار رودكي» بنا نهاده است كه رسمأ ازسال 1346 ازآن بهرهبرداي شد. تأسيس تلويزيون ملي ايران وسيله بزرگي براي اشاعه هنر تئاتر درميان مردم بود، اين مؤسسه با توسعة شبكة خود به بيشتر نقاط كشور و با اجراي برنامههاي تئاتر قريب به ده ميليون از مردم ايران رااز نعمت تماشاي تئاتر برخوردار ميكند و به علاوه با ايجاد مدرسه عالي سينما و تلويزيون هرسال تعداد قابل توجهي از جوانان علاقمند و مستعد را در تحصيل اين هنر ياري ميدهد. پس از سال پ1340 كه مركز ملي تئاتر درجهان تشكيل شد و اساسنامه آن به تصويب انستيتو بينالمللي تئاتر رسيد، كشور ايران نيز بدان پيوست و مركز ملي تئاتر ايران را كه به كميسيون ملي يونسكو وابسته است تشكيل داد. دردهة اخير تئاتر درايران بيش از پيش مغلوب تلويزيون و ديگر وسائل ارتباط جمعي شده است،بجز تئاترهاي لالهزاري و يكي دو تئاتر مستقل در شهرستانها كه هنوز ارتباط خود را تاحدي باقشرهاي پايين اجتماع حفظ كرده است و نمايشنامههائي درخور ذوق وسليقه و مطابق باخواست اين طبقه برروي صحنه ميآورد، ساير فعاليتهاي تئاتري ايران را سازمانهاي فرهنگي مثل وزارت فرهنگ وهنر، سازمان راديو تلويزيون ملي ايران، دانشگاهها و انجمنهاي فرهنگي اداره ميكنند. دريكي دوسال اخير به فعاليت گروههاي مستقل دانشجوئي و غير دانشجوئي افزوده شده است، و افتتاح دو تالار نمايش تازه يكي «تئاتر شهر» كه وابسته به سازمان راديو تلويزيون است و ديگر تالار مولوي متعلق به دانشگاه، نويد دهة پرتحركي را در زمينة تئاتر ميدهد.
تصويري ديگر از شبيه خوانهاي تكيه دولت
برزو، درحال نقالي
تمدِن و فرهنگ ايران باستان
تمدنوفرهنگ هر كشوري همزمان با تاريخ آن كشور است. به كمك آثار كتبي ، باقيماندة آثار باستانشناسي ، آزمايشهاي نوين ، سنگنبشتهها ، آثار باقيماندة كتبي بر روي ظروف گلي و نيز به كمك تحقيقات علمي جديد ، ميتوان درباره گذشته كشوري و نيز تاريخ و سوابق تاريخي ملتي و همچنين اهميت و نفوذ تمدنوفرهنگ آن كشور به گفتگو و بحث پرداخت. تمدن با خوشبختي و پيشرفت هر كشور و ملتي ارتباط مستقيم دارد ، در صورتيكه فرهنگ هر كشور مربوط است به پيشرفت هر كشور و ملتي ارتباط مستقيم دارد ، در صورتيكه فرهنگ هر كشور مربوط است به پيشرفت اخلاق مردم هر كشور يا به عبارت ديگر تمدنوفرهنگ همانند دانههاي زنجير به هم پيوستهاند. در تاريخ تمدنهاي كهن جهان ، ايران برجستهترين و مهمترين سهم در بخشيدن زندگي و درخشش ، به ديگر مردم جهان داشته است. در حاليكه از بسياري از اقوام كهن جهان اثري برجاي نمانده است ، ايران و فرهنگ و تمدن آن در برابر حوادث گوناگون روزگار براي هزاران سال ، پايداري نموده و برجاي مانده است. تنها همين يك نكته براي عظمت و بزرگي ايران و تمدن و فرهنگ گذشتهاش كافي است. در روزگار پادشاهي هوشنگ شاه پيشدادي بود كه ايران ، انواع و اقسام اسباب و ابزار آهني ساخت و نيز به كندن قنات موفق شد. معروف است كه جانشين هوشنگشاه يعني تهمورس هنر خط و نوشتن را از ديوان آموخت. اما درخشندهترين دوران ، زمان پادشاهي شاهجمشيد بود كه سرزمين ايران بنام « ايران ويج بزرگ » و با تمدني درخشان اداره ميشد. شاهجمشيد ، مردم را به چهار گروه تقسيم كرد. اين چهار گروه عبارت بودند از طبقة روحانيون ، جنگآوران ، كشاورزان و هنرمندان. شاهجمشيد دستور داد تا راهها را بسازند و نيز كشتي جهت بحرپيمائي ، در روزگار وي ساخته شد. در روزگار او بود كه به مردم هنر بافندگي آموخته شد و توجه مخصوص نسبت به بهتر زيستن مردم داشت. دوران سلطنت شاهجمشيد را همانند دوران پريكلس ، دورة طلائي تاريخ گفتهاند. همانطور كه در اوستا آمدهاست: « در روزگار جمشيد ، نه سرماي شديد بود و نه گرماي زياد ، نه مرگ زودرس بود و نه رشگ و حسد و خودخواهي ، هنگاميكه پسر و پدر با هم ميرفتند هر دو چون جوان پانزده سالة مينمودند و شناخت پدر از پسر مشكل مينمود ». آنطور كه در كتاب ونديداد آمدهاست: در روزگار جمشيد ، به سبب ازدياد جمعيت ، سهبار جهان گسترش يافت. اهورامزدا ، از شاه جمشيد خواست كه مقام پيامبري و راهنمائي مردم آن روز را بپذيرد ، اما او با كمال فروتني ، از اين امر پوزش خواست. ولي در عوض ، پذيرفت كه مردم را به تقوي و پاكدامني و راستي و درستي رهنمون شود و آنها را به يك زندگاني شاديبخش راهنما باشد. اهورامزدا جمشيد را به آمدن سيلي وحشتناك آگاه ساخت ، بنابراين شاه جمشيد همت [41] به بناي باغي گذاشت تا مردم و حيوانات را از خطر نابودي برهاند و آن باغ به نام « ورجمكرد » مشهور است. اين مطلب كه از فرگرد دوم ونديداد آمدهاست ، ميرساند كه شاه جمشيد در دوران يخبندان و در حدود يازدههزار سال پيش ميزيسته است. جمشيد به افتخار جاوداني نائل شد. هزاران سال از زمان وي ميگذرد اما هنوز مردم ايران نوروز را جشن ميگيرند اين روز همان روز بر تخت نشستن شاه جمشيد است كه نهتنها مردم ايران آنرا گرامي ميدارند و جشن ميگيرند ، بلكه مردمان برخي كشور ديگر نيز همانند پارسيان در هندوستان و پاكستان و ساير نقاط جهان ، آنرا جشن ميگيرند و بزرگ ميدارند. در روزگار شاه فريدون بود كه ضحاك ستمگر به بند اندر كشيده شد و صلح و آرامش جاي جنگ و ناامني را گرفت و هم در زمان او بود كه علم پزشگي و دانش جراحي ترقي شايان توجه نمود. در اين زمان ، به دانشجويان رشته پزشگي ، خواص گياهان طبي ، در درمان دردها ، آموخته شد. همچنين ، در اين روزگار بود كه دانش دامپزشگي پيدا آمد. براي پزشگان ، در برابر معالجة بيماران ، حقالزحمههائي تعيين شده بود كه هيچ پزشگي حق نداشت بيش از آن ميزان تعيينشده ، از بيماران دريافت دارد – براي درمان بيماريهاي روحي ، بيماران را با كلام « مانترا » يا « كلام مقدس » معالجه مينمودند. اين روش معالجه در آن روزگار ، بهترين راه علاج بيماران شناخته شدهبود. ميدانيم كه رستم ، پهلوان نامي ايران ، با يك عمل جراحي چشم بدين جهان گشود. اين كار در روزگار منوچهر شاه ، نوه و جانشين شاه فريدون ، صورت گرفت. گفته اخلاقي معروف: « پاكيزگي ، نزديكترين راه رسيدن به خداست » را ايرانيان باستان به بهترين وجهي عمل ميكردند. نظافت و پاكيزگي براي هر كس ، از ابتداي طفوليت ، جزو مهمترين وظيفه بود. به مسئله « عقل سالم در بدن سالم است » اهميت فوقالعاده داده ميشد. ايرانيان باستان در پاك نگهداشتن آب و باد و خاك و آتش ، سعي وافر داشتند و ميكوشيدند كه با پاك نگهداشتن محيط اطراف خويش ، سبب پراكندهشدن ميكرب و سرايت امراض به ديگران نشوند. در كتاب ونديداد ، دربارة دوري از امراض واگيردار و خويشتن را دور نگهداشتن از كثافات دستورات اكيد آمدهاست. حتي در روزگار كنوني و با همة پيشرفتهائي كه در بهداشت از مندرجات كتاب ونديداد دربارة جلوگيري از امراض و سرايت آن توسط ميكرب ، به ديگران آگاهي حاصل مينمايد. در روزگار پادشاهي پيشدادي ، در بهداشت عمومي و ترويج حفظالصحه براي تندرستي مردم ، كوشش فراوان ميشد. در طي قرون و اعصار ، مذهب ايران باستان ، به نام مذهب يكتاشناسي در جهان شناخته شدهاست. حتي پيش از ظهور آشو زرتشت ، پيغمبر ايران باستان ، و در روزگار پادشاهان پيشدادي ، مردم به ستايش يك آفريننده به نام « مزدا » معتقد بودند و به همين جهت در شاهنامة فردوسي به آنها عنوان « مزديسني » يعني پرستندة «مزدا» داده شدهاست. در روزگاراني بس دور ، اجداد ايرانيان و هندوان كه آريائي خوانده ميشوند ، در يك جا و با هم زندگي ميكردند. به واسطة عدم توافق مذهبي ، اين دو برادر از هم جدا شدند. اين خود يكي از دلائل تمايل ايرانيان بسوي يكتاپرستي است. زرتشت پيغمبر ايران باستان ، اين گرايش به سوي مزداپرستي را با تغييرات اساسي ديگر درهم آميخت و مذهبي كه مبناي آن بر يكتاپرستي استوار است به جهانيان عرضه داشت. هر زرتشتي در هنگام بستن كشتي ، بند بندگي زرتشتيان ميسرايد: « من استوارم به كيش مزديسني كه آوردة زرتشت است. ميستايم پندار نيك را ، ميستايم گفتار نيك را ، ميستايم كردار نيك را ، ميستايم دين نيك مزديسني را كه بر ضد جنگ و خونريزي و دوركننده سلاح است. اهورامزدا را آفرينندة تمام هستيها ميدانم » . با ارتباط اين موضوع ، جا دارد كه در اينجا سخني از پروفسور ويلهلم گايگر آلماني نقل [42] شود كه مينويسد: « به غير از قوم بنياسرائيل ، هيچ ملت كهن ديگر به جز ايرانيان عصر اوستا در مشرقزمين ، نتوانست به چنين نقطة رفيعي از مذهب برسد. در هيچ نقطة ديگر از جهان مردم اينطور فارغ از الههپرستي نبودند. اين ايرانيها بودند كه به سوي يكتاپرستي گرائيده بودند » همانطور كه در اوستا ، از پادشاهان سلسلة پيشدادي چون هوشنگ ، تهمورس ، جمشيد و فريدون و پهلوان نامبرداري چون گرشاسب سخن به ميان است ، همچنين از پادشاهان و پهلوانان دورة كيانيان چون كيكاوس ، كيقباد ، كيخسرو ، گشتاسب و آشو زرتشت سخن رفتهاست. آثار نوشته در زبان اوستا فراوان و در علوم مختلف بودهاست. اشوزرتشت ، پيغمبر برگزيدة اهورامزدا بود كه براي راهنمائي ابناي بشر به اين جهان فرستاده شد. او حامل همان پيامهاي آسماني بود ، كه در گاتها آمدهاست. بيستويك نسك اوستا ، كه در علوم مختلف چون طب و هيئت و نجوم و غيره بود ، زرتشت براي راهنمائي مردم جهان آورد. آنطور كه پليني pliny مينويسد: اوستا بر روي دوازده هزار پوست و با خط زر و در دو ميليون سطر شعر بودهاست. در هنگام حملة اسكندر مقدوني به ايران و آتش زدن كتابخانة تخت جمشيد ، نسخة از اوستا كه در كتابخانة مذكور نگهداري ميشد ، به دم آتش رفت و سوخت ، پس از اين واقعه اسفانگيز ، دوباره در روزگار اشكانيان و ساسانيان به جمعآوري اوستا پرداختند و همانند سابق آنرا در بيستويك كتاب تنظيم كردند. متأسفانه ، يكبار ديگر در هنگام حملة تازيان بايران ، به اين گنج بزرگ صدمة جبرانناپذير رسيد كه امروز فقط پنج كتاب از بيستويك كتاب باقيمانده است. در ميان اين پنج كتاب ، تنها كتاب « ونداديد» است كه بطور كامل به دست ما رسيده است. خوشبختانه در كتابهاي هشتم و نهم دينكرد ، كه يكي از كتب معتبر و مهم پهلوي است ، خلاصة از بيستويك نسك اوستا آمده است و از همينجا ميتوان پي به عظمت اوستا برد. با مقايسة اصل كتاب « ونديداد » كه امروز در دست است با خلاصة از آن كه در دينكرد آمدهاست ملاحظه ميشود كه اين خلاصه تا چه اندازه با اصل كتاب مطابقت دارد. در ايران باستان ، شوهر را « رئيس خانواده » ميگفتند در حاليكه زن « كدبانوي خانواده » لقب داشت. « رئيس خانواده » و « كدبانوي خانواده » از نظر مقام اجتماعي هر دو با هم برابر بودند ، در صورتيكه وظيفة اين دو نفر از يكديگر جدا بود. در اوستا نيز ، از برابري حقوق زن و مرد گفتگو شدهاست. در ايران باستان از تشكيل خانواده منظور عاليتر مورد نظر بود تا اينكه فقط به ازدياد نسل بپردازند. هدف از زندگي آنطور كه در مذهب زرتشت آمدهاست ، كار و كوشش و مبازره با بديها و زشتيهاست. بنابراين هدف عمدة از ازدواج نيز تحرك اجتماع است با تحويل دادن نسل نيرومند و تندرست به اجتماع از اين جهت است كه مجرد زيستن و از تشكيل خانواده سرباززدن ، در مذهب زرتشت پسنديده نيست و مادري قابل ستايش است كه آرزويش داشتن فرزندان ذكور است. ازدواج با يك زن ، در ايران باستان مرسوم بود و همينگونه نيز عمل ميشد. مادري كه صاحب فرزندان بيشتر ميشد ، به افتخارات مختلف نائل ميشد. در اوستا ، پاكدامني و عفت زنان ستوده شدهاست. در گاتها هدف عمدة تشكيل خانواده بر اساس عشق و محبت طرفين استوار است. در نمازگاه ايوسرتيوم « =نماز شب » زنان پاكدامني كه راست و درست در انديشه و گفتار و كردار باشند ، زناني كه با آموزش و پرورش درست بار آمدهاند و زناني كه نسبت به شوهرانشان وفادار و فرمانبردار و فداكار باشند ستوده شدهاند. در رام يشت آمدهاست كه هر دختر جواني آرزومند است ، كه با مردي ازدواج نمايد كه جوان ، زيبا ، تندرست ، جدي ، كوشا ، دانشآموخته و خوشاخلاق باشد. در فروردين يشت ، آنجائيكه به فروهرهاي جاودانان پاكان و نيكان و پهلوانان و ميهنپرستان ، درود فرستاده شده ، نام بسياري از زنان و دوشيزگاني كه در رديف مردان جاوداني بودهاند ، ديده ميشود. سن قانوني ، براي دوشيزگان پانزده سالگي ، جايز شمرده است. ازدواج در طفوليت و به سنهاي خيلي كم ، در ايران رايج نبوده بلكه ممنوع بودهاست. راجع به مهريه و سهم زن از ماترك شوهر در ايران [43] باستان ، در جائي به درستي مطلبي ذكر نشدهاست. زيبايي يك زن در اوستا اينطور و با اين توصيف آمدهاست: « زيبا ، نيرومند ، بلند ، هوشيار ، با بازوان سفيد ، سينة برآمده ، راست بالا و با صورت درخشان». در شاهنامة فردوسي ، از داستان پهلواني زناني چون گردآفريد و در برزونامه از بانو گشسب ، دختر رستم پهلوان نامي ايران ، در زمان جنگهاي ايران و توران ، گفتگو به ميان است. در اين دوران ، تعليموتربيت از سن هفتسالگي براي پسران و دختران عموميت داشت ، و حتي پيش از اين سن نيز در خانه و به وسيلة والدين اصول اخلاقي به فرزندان تعليم داده ميشد. در سنين بين هفت و دهسالگي هر كودك زرتشتي ، با پوشيدن سدره و بستن كشتي ، به گروه زرتشتيان جهان ميپيوست ، تعليموتربيت براي پسر و دختر يكسان بود. به همان اندازه كه به پرورش روح اهميت داده ميشد ، به پرورش جسم نيز اهميت ميدادند. اسبسواري ، تيراندازي ، هنر بكار بردن اسلحهها مانند گرز ، خنجر ، نيزه ، سپر ، تيغ ، و همچنين فن كشتيگرفتن براي هر جوان از واجبات بود. ايرانيان قديم در اينگونه هنرها مشهور جهان بودند. يكي از نمونههاي حيرتآور هنر تيراندازي همان آرش كمانگير معروف است كه داستان تيراندازي و هنرنمائي او به تفصيل در اوستا آمدهاست و همچنين مورخين معروف ايراني نيز آنرا ذكر كردهاند. روابط بين استاد و شاگرد بسيار دوستانه بود. در طفوليت هر كودك را با صفات راستي ، درستي ، امانت ، سادگي و صداقت بار ميآوردند و نيز او را براي خدمت به شاهنشاه ايران و ميهن آماده ميساختند. يكي از صفات لازمة هر معلم دينداري و ميهنپرستي او بود. فراگرفتن دانش ديني مقدمه و اساس آموزش هر دانش ديگر بود. مورخيني چون هرودت و گزنفون ، روش تعليموتربيت را در ايران باستان ستودهاند. از زمانهاي بسيار دور ، روش حكومت در ايران ، شاهنشاهي است. مراسم تاجگذاري هميشه در ميان سرور و وجد و شادي مردم انجام ميشد. در هنگام تاجگذاري شاهنشاه با دست خود تاج بر سر مينهاد. هنگامي كه پادشاهي در دوران سلطنت ميخواست كنارهگيري كند ، با دست خود تاج را بر سر وليعهد كه وارث تاجوتخت بود مينهاد. اين رسم پادشاهان كيان ، يكبار ديگر در چهارم آبان ماه 1346 در هنگام تاجگذاري شاه ، در ايران تجديد شد ، بدين معني كه شاهنشاه با دست خود تاج بر سر خويش نهادند و نيز شاه بر سر فرح پهلوي نيز تاج گذاشتند. در اوستا ، از پادشاهان سلاطين پيشدادي و كياني گفتگو شدهاست. پادشاه مقام سلطنت دنيوي و نيز رياست مقام معنوي را بر عهده داشتهاست. در اوستا از براي تندرستي و پيروزي پادشاه دادگر دعا شدهاست. در شاهنامه از صفات شجاعت و عقل و جلال و عزت و زيبائي پادشاهان كياني صحبت شدهاست. در كتاب بسيار زيبا و ارزندة آقاي دكتر ذبيحالله صفا تحتعنوان « آئين شاهنشاهي ايران » دربارة اين رسم باستاني از كهنترين روزگار تا زمان حاضر به تفصيل بحث شدهاست. طبقة موبدان و پيشوايان مذهبي ، در روزگاران كهن ، اهميت فوقالعاده داشتند ، آنها اين مقام را با مهارت و شايستگي و قدرت فوقالعاده اخلاقي و معنوي بدست آورده بودند. در اوستا دربارة شايستگي و شرايط مقام پيشوائي و روحانيت بحث شدهاست. پس از مقام پيشوائي در ايران قديم مقام سپاهيگري ، داراي اهميت بود. پادشاه شخصاً در رأس اين تشكيلات قرار داشت. در بيشتر مواقع و درهنگام جنگ با دشمن ، فرماندهي سپاه بهعهدة شخص پادشاه بود و فرمانده سپاه ، دشمن را براي جنگ تنبهتن دعوت مينمود. در شاهنامه آمدهاست كه شاه كيخسرو رئيس و فرمانده سپاه دشمن را كه افراسياب توراني بود ، به مبارزه تنبهتن دعوت كرده و او را به خونخواهي پدرش سياوش كشت. اين داستان در اوستا[44] نيز آمدهاست. همچنين رستم ، پهلوان نامي ايران نيز سوگند ياد كرد كه تا كين خون سياوش را از تورانيان نستاند ، آرام ننشيند. در اوستا و نيز در شاهنامه آمدهاست كه پادشاهان براي پيروزي در جنگ از اهورمزدا درخواست ياري مينمودند. درآن روزگاران ، جنگ با رحم و مروت بيشتري انجام ميشد تا در اين زمان ، پادشاهان ايران هنگاميكه در جنگها پيروز ميشدند ، نسبت به اقوام مغلوب با منتهاي محبت رفتار ميكردند. در زمان جنگ خوراك سربازان ايران شير و نان و گوشت بود. دربارة نظموترتيب سربازان ايران ، در يك نسك گمشدة اوستا كه خلاصة از آن در دينكرد آمده به تفصيل صحبت شدهاست. علاوه بر كتاب اوستا در كتابهائي چون شاهنامه ، گرشاسبنامه ، برزونامه و فرامرزنامه نيز مطالبي دربارة انضباط سربازان در ايران باستان ميخوانيم. اشو زرتشت دربارة كشاورزي نيز تأكيد فراوان فرموده است. در ونديداد آمدهاست كه: « هر كس غله ميكارد او اشوئي ميكارد ». زمين نكاشته ، هنگاميكه با كشت و زرع آبادان شود خشنود ميشود. پيش از اينكه قطعه زميني براي كشت و زرع آماده شود بايد از هر گونه آلودگي پاك شود. اگر در زميني جسد مرده يا نعش حيواني به خاك سپرده باشند پس از آنكه از آلودگيها پاك شود ، يكسال نيز از هنگام پاكي ميبايستي سپري شود تا قابل كشت و زر باشد. هركس از اين دستور سرپيچي ميكرد ، سزاوار تنبيه بود. كشت گندم بر كشت ساير حبوبات برتري داشت. سگ با وفاترين دوست كشاورز بود. كشاورز در نگهداري گله و رمه نيز ميكوشيد ، در ميان حيوان اهلي مخصوصاً به گاو توجه فراوان ميشد. اسب و شتر نيز از جمله حيوانات مفيد بودند. اسامي اشخاص در روزگار سلاطين كيان ، با واژة « اسب » و « شتر » همراه بوده است. در نگهداري گوسفند نيز كوشش فراوان ميشد. باغداري و بوستانكاري نيز به اندازة كشاورزي داراي اهميت بود. حتي امروز نيز زرتشتيان در دفن باغداري معروفند. پروفسور ادوارد براون انگليسي در كتاب « يكسال در ميان ايرانيان » زرتشتيان ايران را بهواسطة مهارت در فن تربيت درخت و نگهداري باغهاي زيبا ، ميستايد. در يشتها و نيز در ونديداد آمدهاست كه پادشاهان سلسلة كياني از ابزار و آلات جنگي خويش كه از طلا و نقره و مس و آهن و برنج ساخته شدهبودند استفاده مينمودند. اين آلات و ادوات جنگي با زيباترين نقشها زينت ميشدند. پارههاي سفال كه در شوش و يا نقاط ديگر ايران به دست آمدهاند بنا بهعقيدة برخي از باستانشناسان ، مربوط به دوازده تا نههزارسال پيش از ميلاداند. در شاهنامه فردوسي مكرر از نقوش زيباي كاخهاي پادشاهان قديم ايران توصيف شدهاست ، اساس مذهب زرتشت برسه اصل انديشة نيك ، گفتار نيك و كردار نيك استوار است ، راستي ، درستي ، صداقت ، امانت ، خيرات و نيكي به ديگران جزو اصل اخلاقي هر فرد زرتشتي بود ، قول و عهد و پيمان ، شفاهاً يا كتباً و با هر كه بسته ميشد چه دوست و چه دشمن ، محترم و قابل اجرا بود. اين دستورات در زمان طفوليت به هر فرد زرتشتي آموخته ميشد. هفت كتاب از بيستويك كتاب اوستا ، دربارة قوانين مذهبي و اجتماعي بوده كه فقط يك كتاب آن يعني « ونديداد » امروز بطور كامل به دست ما رسيده است واژة « ونديداد » يعني « قانون ضد ديو ». دانش قضائي و نيز سجاياي اخلاقي از جمله صفات برجستة يك قاضي بود. قاضياي كه اغلب در رأي دچار اشتباه ميشد او را از منصب قضاوت بركنار ميداشتند و ناشايستگي و عدم لياقتش براي چنين مقام شامخي محرز و آشكار بود. براي طرفين دعاوي ، نشانة دليل و برهان به منظور اثبات حقايق ، لازم مينمود. قانون كاملي دربارة مالكيت در دست بود. بيگانگاني كه در ايران صاحب ثروت منقول وغيرمنقول و يا تجارت بودند در موارد حقوقي از طرف قضات ايراني مورد حمايت قرار ميگرفتند و قوانين از آنها پشتيباني مينمود. قوانين براي داين و مديون هر دو وضع شدهبود. سوگند نيز در بيشتر موارد قضائي قابل اجرا بود. در برخي موارد نيز [45] به سوگندهائي كه نتيجهاش عذاب جسماني بود متوسل ميشدند. در ايران باستان ، به اجراي دو گونه سوگند كه به سوگند گرم و سوگند سرد ناميده ميشد ميپرداختند ، فردوسي در شاهنامه به تفصيل داستان از آتش گذشتن سياوش را آورده است. در آن روزگاران گناهان درجهبندي شده و مجازات نيز تعيين گرديده بود. مجازاتهاي شديد و قوانين سخت دربارة عمل فسقوفجور در كتابهاي قانون روزگار ساسانيان تعيين شدهاست. كساني كه بهداشت عمومي را به خطر ميانداختند ، سخت مجازات ميشدند. گذشته از پزشگان دامپزشگان نيز اگر به اشتباه حيواني را معالجه مينمودند قابل تعقيب و مجازات بودند. حفرياتي كه تاكنون بهوسيلة هيئت باستانشناسان فرانسوي و امريكائي در نقاط مختلف ايران به عمل آمدهاست و آثاري كه در اين حفريات پيدا شده تمدن ايران را به هفتهزارسال پيش ميرساند. شاه و فرح بنا به يك دعوت خصوصي در سال 1964 ميلادي « نمايشگاه هفتهزارسال هنر ايران » را در شهر واشنگتن گشودند. بدون شك در آينده و با همت باستانشناسان اشيائي از دل خاك در گوشه و كنار ايران بيرون خواهد آمد كه قدمت تمدن ايران را به پيش از نههزارسال خواهد رسانيد. يكي از مورخين صاحبنظر تاريخ بابل مينويسد: « پادشاهان مقتدر ايران در دوهزاروپانصدسال پيش از ميلاد مسيح بابل را گشودند و بر عليه بتپرستي برخاستند و در صدد نابودكردن بتها برآمدند. پادشاهان ايران بر عليه ديويستان ( پرستنده ديوها ) قيام كردند و با آنها به جنگ پرداختند. اهالي بابل ، وارث تمدني بسيار كهن بودند و يونانيها با مردم بابل در تماس بودند. مورخين يونان و نيز يونانيهاي قرن چهارم و پنجم قبل از ميلاد بايد اطلاعات خود را دربارة زرتشت و تمدن ايران ، از پيشوايان مذهبي كه در بابل مقيم بودند ، مستقيم يا غيرمستقيم كسب كرده باشند ، مورخين يونان كه دربارة تاريخ و مذهب ايران مطالبي نوشتهاند زمان زرتشت پيغمبر ايران را ششهزارسال پيش از ميلاد نوشتهاند. ماديها داراي قيافة مردانه و صاحبمنظر بودند. گزنفون از زيبايي اندام و قشنگي صورت زنان ماد تعريف ميكند. سرزمين ماد به واسطة داشتن اسبان قويهيكل و نيرومند و خوشاندام مشهور جهان بود. مردان مادي نيز در اسبسواري و تيراندازي و نيروي بدن معروف بودند. بنا به گفتة هرودت: ماديها و پارسيها از بسياري جهات همانند بودند. قوانين ماديها و پارسيها سرمشق يونانيها در تدوين قوانين بود. اكباتان ، پايتخت مادها ، از روي نقشه بسيار صحيحي ساخته شده بود. كاخ شاهي و ساير عمارات دولتي را با طرزي بسيار زيبا بنا مينمودند. شهر به وسيلة هفت ديوار متحدالمركز كه با كنگرهها زينت شده بود ، محاط ميشد. امپراطوري قديم ايران ، در سه قارة آسيا ، اروپا و افريقا فرمانروائي داشت. تنها قدرت نظامي و دلاوري و شجاعت و كشورداري پادشاهان هخامنشي نبود كه آنها محبوبالقلوب بودند ، بلكه ساير صفات و سجاياي اخلاقي ايرانيان باستان چون راستي ، درستي ، صداقت ، امانت ، بذلوبخشش ، نجابت و عقل و درايت پادشاهاني چون كورش ، داريوش و ساير فروانروايان هخامنشي بود كه محبت آنها را در قلوب همة ايرانيان و حتي بيگانگاني كه تحت فرمانروائي پادشاهان ايران بودند ، جاي داده بودند. همانطور كه دستور دانشمند پارسي دكتر ن. م. دالا نوشته است: همچون مسيح چوپان تدهين شدة از طرف يهوه و مردوك در بابل و فرزند نيل در مصر ، پادشاهان ايران نيز برگزيدة اهورامزدا بودند. از صفات برجستة ايرانيان قديم ، عدالت وخوشرفتاري حتي نسبت به دشمنانشان بود كورش و داريوش نه به سبب جهانگيري و كشورگشائي مشهور جهان شده بودند بلكه بواسطة صفات انساني چون رحم و مروت و انصاف و داد كه نهتنها نسبت به دوستان بلكه در حق دشمنان خويش [46] نيز روا ميداشتند معروف شده بودند. همانطور كه در مقدمة كتاب « زناشوئي در ايران باستان » نوشتهام: قدر و منزلت و بزرگي حقيقي هر انساني با صفات وي نسبت مستقيم دارد. پادشاهان ايران باستان مانند جمشيد ، فريدون ، كيخسرو ، كورش ، داريوش ، اردشير ، شاپور و انوشيروان به صفات نيك آراسته بودند. نسبتهاي نارواي جنون و ظلم و شقاوت كه هرودوت از روي غرض به كامبوزيا ميدهد ، از طرف مستشرقين بيغرض مانند پرسيسايكس ، تلمن و جرج رالينسن و ديگر خاورشناسان بهكلي رد شدهاست. از حجاريهائيكه بر روي صخرهها و ديوارها و كوههاي اطراف تختجمشيد بازمانده است ، بهخوبي آشكار است كه هخامنشيها مردماني خوشاندام و زيبا و داراي قيافة مردانه بودند. مورخين يونان با وجود دشمنياي كه با ايرانيان داشتهاند ، صفات برجستة ايرانيان مانند راستي و درستي و امانت را ستودهاند. هر ايراني از ابتداي طفوليت با صفات راستي و درستي بار ميآيد . ايرانيان از دروغ سخت متنفر و بيزار بودند هر ايراني به صفات راستي و درستي و خوشخوئي و جوانمردي و مهماننوازي آراسته بود. علوم و ادبيات روزگار هخامنشي ، با يورش اسكندر به ايران از بين رفت و آنچه نيز كه باقيمانده است همان است كه بر روي سنگها و مهرها و ستونها و اشياء و ادوات فلزي و آجرها و غيره بازمانده است. اين نبشتهها نيز تا حدود دويستسال قبل بر جهانيان مجهول بود. بزرگترين اين سنگنبشتهها همان يادگار داريوش كبير است كه در بيستون و در نزديكي كرمانشاه است و با سه زبان پارسي باستان ، عيلامي و بابلي كندهگري شدهاست. پس از خواندهشدن اين يادگار عظيم نكات بسياري از تاريخ پادشاهان هخامنشي كه تاكنون مجهول مانده بودند روشن شد. مطالب اين سنگنبشتهها ثابت كرد كه بسياري از آنچه مورخين يوناني درباره پادشاهان هخامنشي نوشتهاند از روي غرض و تعصب بودهاست. داريوش بزرگ در سراسر اين نوشتهها مطالب خود را با نام اهورامزدا آغاز ميكند. مردمان كشورش را به حمايت از راستي و درستي و فرمانبرداري از دستورات اهورامزدا اندرز ميدهد در آنجا كه ميگويد: « هر چه كردم به فضل اهورامزدا كردم. هميشه طرفدار راستي بودم و هرگز دروغ نگفتم ». هر ايراني آرزومند بود كه عدة زياد فرزند مفيد و سالم و خدمتگزار به اجتماع تحويل دهد. اطفال براي آموزش از سن پنجسالگي به آموزگار سپرده ميشدند. بزرگترين آرزوي هر پدر و مادر اين بود كه فرزندشان سربازي شجاع و فداكار براي ميهن باشد. براي اجراي اين منظور ، فرزندان خود را با سختترين شرايط پرورش ميدادند. هر فردي وظيفه داشت با ورود مادرش در مجلسي از جاي برخيزد و بدون اجازة مادر ننشيند. پدر در رعايت نظموترتيب ، بر فرزندان خويش بسيار سختگير بود. پادشاهان نيز بر سر سفرة غذا ، پائينتر از مادران خود به خوان مينشستند ، احترام به پدر و مادر بخصوص حرمت داشتن مادر از سجاياي اخلاقي ايرانيان قديم بود. يكي از نويسندگان عاليمقام پارسي از اهل شهر نوساري به نام آقاي ديساي Desai در يكي از نوشتههاي خود مينويسدكه اين رسم در خانوادة ايشان تا زمان نويسندة كاملاً اجرا ميشدهاست. عادات و آداب پسنديدة در ايران قديم با نظموترتيب هر چه تمامتر انجام ميشد و از بيتربيتي و بيادبي كراهت فوقالعاده داشتند. نسبت به تعليموترتيب جوانان ، در ايران باستان كوشش فراوان ميشد ، علاوه بر وظيفة سربازي هر جواني به تحصيل علم و حقوق و مديريت نيز ميپرداخت. گزنفون مينويسد كه: «جوانان ايراني تحصيلات عمومي را در سن شانزده يا هفدهسالگي به پايان ميرسانيدند و جوانان را در جواني به كارهاي سخت واميداشتند تا در زندگي از مشكلات نهراسند ». داريوش در كتيبة بيستون آشكارا ميگويد كه اهورامزدا در رسيدن به پادشاهي او را ياري [47] نموده زيرا كه او دروغگو و ظالم و ستمپيشه نبودهاست. و با راستي و درستي و عدالت با مردم رفتار كرده است. اين روش كشورداري ، از روزگاران بسيار كهن يعني از زمان پيشداديان تا روزگار يزدگرد سوم آخرين پادشاه ساساني مدنظر پادشاهان ايران بودهاست. اين روش پسنديده تا امروز نيز در پيش چشم پادشاه مآلانديش و پيشبين و مشهور ايران ، شاه است. در اوستاي آفريننامة خشتريان ، به پادشاه دادگستر دعا شدهاست. بنا به نوشتة شرقشناس اروپائي به نام راپ Rapp يكي از درباريان موظف بود كه هر روز بامداد هنگاميكه به حضور پادشاه ميرسد ، او را به وظيفهايكه اهورامزدا بهعهدة وي گذاشته است ، آگاه سازد. ( رجوع شود به كتاب مذهب و آداب و رسوم ايران باستان ، ترجمه ك. ار. كامه K.R. Cama). در روزگاران باستان تمام وقايع و فرامين و احكام و اتفاقات مهم سلطنتي در مجموعهاي تحتعنوان « كتاب سرگذشت و حوادث پادشاهان پارسوماد » ضبط و نوشته ميشد. اين خبر از نوشتههاي استر Esther برميآيد. تشكيلات كشوري بصورت استانهاي مختلف تقسيم شده بود و براي هر استان يكنفر به نام ساتراپ كه از طرف شاهنشاه تعيين ميشد ، در نظر گرفته بودند. اين ساتراپ از ميان افراد خاندان سلطنت انتخاب مي شدند. حكومت مركزي در تعيين سرنوشت امور داخلي كشورهاي مختلف كه دستنشاندة ايران بودند دخالتي نداشت و هر استاني به موجب قوانين داخلي خودش اداره ميشد. پادشاه شخصاً گاهوبيگاه براي سركشي به حوزة ساتراپها به محل فرمانروائي آنها ميرفت تا اوضاع مردمان كشور خويش را از نزديك مشاهده نمايد. براي نظارت بر كار ساير استانها نيز بازرساني تعيين شده بودند كه عمل آنها را زير نظر داشتند. بازرساني كه از خانوادة سلطنت بودند ، از طرف شخص پادشاه براي سركشي به استانها تعيين ميشدند. وظيفة هر ساتراپ نظارت و ادارة امور داخلي استان بود. شخص ديگري از طرف پادشاه تعيين ميشد كه مستقيماً قواي انتظامي را در دست داشت و قوا را هميشه در حال تجهيز نگاه ميداشت. شخص سومي نيز وجود داشت كه در كار خويش مستقل بود و ادارة امور وزارتخانه به عهدهاش بود و از پادشاه دستورات خود را دريافت ميداشت. داريوش اول ماليات سالانه را با رقم معين كه بصورت وجه نقد يا پيشكش بود تعيين كرده بود و اين ماليات در خور و متناسب با وضع درآمد هر استاني بود. در زمان جنگ هر ساتراپ ميبايست به اندازة توانائياش سرباز و اسلحه براي دولت مركزي بفرستد. سكههاي سيم و زر در كشور رواج داشت. هرودت مينويسد كه سكههاي زر ، سيزدهبرابر بيش از سكههاي سيم ارزش داشت اما بنا به اخبار گزنفون ، ارزش سكههاي زر بيستبرابر ارزش سكههاي نقره بودهاست. در روزگار داريوش از زر ناب مسكوكات را ميزدند. به ساتراپها اختيار داده شده بود كه به ضرب سكههاي سيم براي رواج در محل فرمانروائي خويش مبادرت نمايد. براي ايجاد روابط بين حكومت مركزي و ساتراپها ، پادشاهان هخامنشي پست و وسيلة سريع انتقال اخبار را به وجود آوردند. به امر داريوش بزرگ براي اجراي اين منظور راههاي شاهي كشور ساخته و پرداخته شد. هرودت مينويسد كه: راه شاهي از شوش تا سارد و به طول 13500 فورلانگ Furlong بوده و در بين اين فاصله تعداد 107 كاروانسراي با تمام وسائل مجهز ساخته شده بود. گزنفون از سرعت پست در ايران گفتگو ميكند و مينويسد كه اسبسواران با سرعت هر چه تمامتر پست را از يك مركز به مركز ديگر ميرسانيدند. پادشاه بر امور قضائي و نيز قوانين موضوعه نظارت داشت و اين مأموريت را از جانب اهورامزدا ميدانست. در محاكمات مهم قضائي و جنائي پادشاه شخصاً حضور مييافت و روش دادرسي قضات را از نزديك مشاهده مينمود. معمولاً منصب دادرسي به افراد تحصيلكردهاي كه از هر جهت مورد اطمينان پادشاه بودند واگذار ميشد. اين افراد از طرف شخص پادشاه برگزيده ميشدند. براي قضاتي كه به رشوهخواري متهم ميشدند مجازاتهاي شديد در نظر گرفته شدهبود [48] پيش از آنكه حكم مجازات دربارة قاضي متهم به رشوهخواري را به مورد اجرا بگذارند خدمات گذشتة وي را در پيش چشم ميداشتند. اين روش مجازات مانع خطاكاريهاي دادرسان و موجب عبرت آنان ميشد و ميكوشيدند كه در قضاوت راه درست را در پيش گيرند و حتيالامكان قاضي درستكرداري باشند. دادگستري ايران ، براي كشورهاي ديگر نمونه بود ، حتي در نظر بيگانگان دادرسي ايران ضربالمثل شده بود. شايد در برخي موارد طرز مجازات به نظر غيرعادي ميرسيد اما مطمئناً آن مجازاتها و اجراي آن اجتماع را از خرابكاريهاي افراد شرور محفوظ و در امان ميداشت. قبل از اجراي مجازات درباره قاضي ، خدمات گذشته وي نيز خوب يا بد ، مورد نظر قرار ميگرفت. اينگونه مجازات مانع از اين ميشد كه قضات به رشوهخواري و كارهاي غلط دست بزنند و بالاخره منجر به آبرو و استشهار و اعتبار بيشتر قضات و اعمال آنان حتي در نظر دشمنان ايران ميشد. طرز مجازاتها ممكن بود به نظر بعضيها خيلي سخت و جدي و حتي به نظر بيگانگان صورت بدي داشته باشد. اما حتماً از انجام بسياري از كارهاي خلاف جلوگيري مينمود. از آثار ساختماني روزگار هخامنشي مقدار كمي امروز بر جاي مانده است حتي خرابههاي آثاري مانند تختجمشيد يا پرسپوليس ، پاسارگاد ، همدان ، شوش و ديگر نقاط ، بيننده را به تحسين و آفرينش و ستايش واميدارد و از زيبائي و جلال و شكوه و نظافت اين بنا ، بيننده به شگفتي ميماند. بهخصوص اين حالت بهت و شگفتي در عمارات هخامنشي براي مشاهدهكننده حاصل ميشود. طرز ساختمان پلكانها و حجاري روي ديوارهاي كاخها چنان زيبا و نفيس ساخته شدهاند كه نهتنها در آن زمان غيرقابل تقليد بودهاند بلكه در روزگار كنوني نيز غيرقابل تقليد هستند. كندهگريهاي نقش رستم و نقش رجب نيز بقدر خود قابل توجه هستند. بقية آثار دوران هخامنشي مخصوصاً آنهائيكه به اشتباه قبور سلاطين دانسته شده و در بالاي كوهها و يا در بحر كوهها با كتيبههائي از داريوش در بيستون به يادگار ماندهاند بطور آشكار تفوق و برتري حجاري را روزگار هخامنشي نشان ميدهد. آرتور پوپ و همكارانش كتابي در ده مجلد تحتعنوان « بررسي هنر ايران از روزگار كهن تا زمان حال » نوشتهاند و چاپ دوم اين مجموعة نفيس به زودي و با كمك مالي دولت شاهنشاهي ايران منتشر خواهد شد. تمدن و فرهنگ ايران حتي با حملة اسكندر نيز از بين نرفت ، در روزگار اشكانيان نيز تمدن و فرهنگ ايران سير صعودي خود را طي كرد و متوقف نماند بهطوريكه در دينكرد آمده ، در زمان بلاش پادشاه اشكاني بود كه اوستا از نو تنظيم شد و سر و صورتي گرفت. در ميان دانشمندان و مستشرقين اختلافنظر است كه آيا اشكانيان زرتشتي بودهاند. اگر چه فردوسي در شاهنامه راجع به اشكانيان زياد بحث نكرده و به چند سطر شعر بسنده نمودهاست ، اما او بهانه را ناقص و كمبودن مدارك ميداند. اشكانيها تقريباً در تمام دوران سلطنت با روميها در جنگ بودند و در اين دوره است كه نفوذ آئين مهر در روم بطور قابل توجهي گسترش مييابد و سپس از آن راه به تمام اروپا نفوذ ميكند. در سال 307 ميلادي يكي از امپراطوران رم رسماً مذهب مهرپرستي را آئين رسمي حامي و پشتيبان امپراطوري اعلام ميكند. از اوضاع زندگاني اجتماعي روزگار اشكانيان مداركي در دست نيست. اما اين نكته روشن است كه مغها در روزگار پادشاهان اشكاني مقامهاي مهم را در دست و بر تودة مردم نفوذ فوقالعاده داشتند. سلسله اشكاني به دست بابكان مؤسس سلسلة ساساني منقرض گرديد. پادشاهان ساساني خود را جانشين و وارث پادشاهان اصيل و نجيب هخامنشي ميدانستند. پادشاهان ساساني از زيبائي و استخوانبندي و بلندي قد و درشتي اندام بهرهمند بودند. [49] همانند سلف خويش از هوش فوقالعاده برخوردار بودند و نسبت به مقام سلطنت و ميهن خود نيز وفادار بودند. در روزگار ساسانيان ، مذهب رسمي مذهب زرتشتي و اثر فوقالعادهاي بر روي مذهب مسيح گذاشت همانطور كه در روزگار هخامنشيها مذهب يهود از مذهب ايران قديم متأثر گشت. با وجود جنگهاي متوالي كه بين ايران و رم و بيزانس بود ، معهذا شاهنشاهان ايران از حمايت و پشتيباني و تشويق هنرمندان كوتاهي نكرد و شاهد اين مطلب آثاري است كه از آن روزگار باقيمانده است. از آن دوران يعني از روزگار ساسانيان ، ادبيات كتبي قابل ملاحظه نيز باقيمانده است ، پهلوي و يا زند دو زباني بودند كه در روزگار ساسانيان ترقي فوقالعاده داشتند. به پيروي از سلف خويش هخامنشيها ، پادشاهان ساساني نيز نوشتههاي زيادي از خود بر روي سنگها به يادگار نهادند. بر روي سكهها و مهرها نيز نوشتههائي به زبان پهلوي ديده ميشود. از كتاب دينكرد چنين برميآيد كه در روزگار شاهاردشير و در تحت رهبري موبدان موبد تنسر به كار جمعآوري و تنظيم اوستا پرداختند و اوستا را مجدداً سر و صورتي دادند. شاپور اول پسر اردشير بابكان نيز دنبالة كار پدر را گرفت و به جمعآوري كتب غيرمذهبي نيز پرداخت. پادشاهان ساساني از حاميان دانشمندان بودند و بر اوج علم و ادب پرداختند. بسياري از كتب مهم يوناني و سانسكريت به زبان پهلوي ترجمه شدند. انوشيروان امر به تأسيس دانشگاه جنديشاپور داد و دانشمندان را از هر گوشة جهان در آنجا گردآورد. در اين زمان در همة رشتههاي علوم مانند ادبيات و طب و نجوم و فلسفه و تاريخ و غيره كتب نوشته و تأليف و يا از زبانهاي ديگر به پهلوي ترجمه ميشد. متأسفانه بر اين ذخيرة علمي در روزگار عرب چنان ضربتي وارد آمد كه بعداً به هيچوجه قابل اصلاح و يا قابل جبران نبود. از آنهمه علوم و كتب امروز فقط كمي باقيمانده است. امروز از آن آثار بازمانده فقط مقدار كمي در دست است و تعدادي كتب نيز فقط اسامي آنها را در تأليفات مورخين ايراني عربينويس و مورخين و مترجمين عرب ميخوانيم. در الفهرست ابننديم و يا در كتابهاي بيروني و مسعودي و طبري اسامي زياد كتب پهلوي را ميخوانيم. مسئله پسرخواندگي ، همانطور كه در زمان كيانيان مرسوم بود تا روزگار ساسانيان ادامه داشت. در كتاب ( ماتيكان هزارداتستان ) يا ( هزار ماده قانون ) درباره قانون پسرخواندگي به تفصيل بحث شدهاست. دانشمندان اروپائي برخي از واژههاي اين كتاب را به درستي درك نكرده و به اشتباه ترجمه نمودند و تهمتهاي ناروا از نظر ازدواج به ايرانيان نسبت دادند. در روزگار ساسانيان براي زن احترام قابلتوجهي قائل شده و به او حق رسيدن به همهگونه مقام ، حتي به مقام پيشوائي مذهبي داده شدهبود. براي هر مرد و زن در دوران حيات امر ازدواج ضروري و واجب بود. براي داماد پرداخت مهريه بصورت وجه نقد و مسكوكات طلا و نقره ، لازم بود و اين مطلب از نوشتههاي پهلوي به خوبي آشكار است. حتي در زمان حاضر نيز در پازند كه در هنگام ازدواج سروده ميشود آمدهاست ، اگر چه بصورت ديگري عمل ميشود بنا به مندرجات نوشتههاي پهلوي پنج نوع مختلف ازدواج در روزگار قديم بودهاست. پروفسور بارتولومة آلماني چون از مفهوم اين قسمت كتاب فوقالذكر عاجز مانده است ، متن كتاب را اشتباهاً ترجمه كرده و ايرانيان روزگار ساساني را به تعدد زوجات و نگهداري زنان غيرشرعي متهم كردهاست. روانشاد سهراب بلسارا Balsara دانشمند پهلويدان پارسي در ترجمة خود از كتاب ( هزار ماده قانون ) اشتباه دانشمند آلماني پرفسور بارتولومه را نشان دادهاست كه در روزگار ساساني مردان حق داشتند فقط با يك زن ازدواج كنند نه بيشتر. پرفسور دارمستتر فرانسوي از تمدن و فرهنگ ايران باستان با عبارات زير توصيف مينمايد: « روزگار پادشاهي ساسانيان نهتنها براي تاريخ ايران قابل اهميت است ، بلكه براي تاريخ جهان و تمدن جهان هم مهم است. ايران مركز تمدن شد كه از يكدست تمدن را از ممالك ديگر [50] اخذ و از دست ديگر در جهان منتشر ميكرد ، در روزگار پادشاهي سلاطين ساساني ، براي مدت چهار قرن ، ايران مركز تمدن فكري جهان بود ». پرفسور انور كريستن سن دانماركي در كتاب بسيار مهم و معروف خود تحتعنوان ( ايران در زمان ساسانيان ) شرحي مفصل از اوضاع اجتماعي ، فرهنگي ، اقتصادي ، سياسي ، ديني و تشكيلات لشكري و كشوري نوشته است. درباره تشكيلات لشكري روزگار ساسانيان پرفسور بارتولد روسي اينطور مينويسد: « دوران شاهنشاهي ساسانيان را به مرور زمان و رفتهرفته در مشرقزمين بهعنوان فرمانرواي جهان شناختند ، در بيشتر جنگهائي كه بين پادشاهان ساساني و كشورهاي ديگر اتفاق ميافتاد پيروزي با پادشاهان ساساني بود. در تاريخ آسياي صغير فرمانروائي و سلطنت ساسانيان يكي از كاملترين و با كفايتترين آنها شناخته شدهاست. حتي در زمان سختترين و شديدترين جنگها باز هم همين حالت ثبات در ادارة امور مملكت برقرار بود ». در دوران اغتشاشات داخلي دولت ميتوانست جنگها را با موفقيت پيش برد. همچنين مؤلف تاريخ ايران در سري « تاريخ ملل جهان » مينويسد: « در برابر قشون مغلوبنشدني ايران سربازان كشورهاي ديگر دستهدسته مغلوب ميشدند ». پادشاهان ساساني در مقابل مردمان كشور خود از هر نژاد و مذهب و مليت كه بودند گذشت فوقالعاده داشتند و به همة آنها آزادي كاملي از هر جهت داده شدهبود. گاهي از اوقات از اين آزادي و گذشت سوءاستفاده ميشد و ناچاراً پادشاهاني مانند شاپور و انوشيروان ميبايست در برابر مانويت و مزدكيت شدت عمل به خرج دهند. طبعاً هيچ نوع دولتي از اين خطري كه متوجه دستگاه حكومتي بود چشمپوشي نميكرد. حتي امروز هم برخي از مستشرقين و مورخيني كه خالي از غرض نيستند ، نسبت « ظلم و تعصب و تنگچشمي » را به برخي از پادشاهان ساساني و دستگاه روحاني آن زمان ميدهند. كرتير Kartir موبد موبدان بزرگ روزگار ساساني در كتيبه پهلوي كه در كعبة زرتشت و نقش رستم از خود به يادگار گذاشتهاست صريحاً مينويسد كه او افرادي را كه بدعت بد مينهادند و اسباب زحمت فراهم ميكردند تنبيه ميكردهاست. پرفسور ادوارد برون در جلد اول كتاب « تاريخ ادبي ايران » و سرپرستي سايكس در كتاب ( تاريخ ايران ) جلد اول و پرفسور ادوارد رهاتسك در مقالهاي تحتعنوان « مسيحيت در روزگار پادشاهان ساساني » و پروفسور كريستنسندانماركي در كتاب فوقالذكرش همگي بطور آشكارا از خرابكاريهاي پيشوايان مسيحيها و مانويها و مزدكيها ذكر نمودهاند. در كتاب پهلوي دينكرد ، راجع به قوانين و نيز پادشاهان و وظايف گوناگون و مسئوليتهاي مختلف كه به عهدة وي است شرح مفصلي آمده است ، از پادشاه انتظار ميرفت كه چنان با مردمان رفتار نمايد كه شايسته مقام سلطنت است. همانگونه كه چشمهاي از كوه سرازير ميشود و زمينهاي اطراف را آب ميدهد ، همانگونهاي كه روشنائي آتش اطراف را نور ميبخشد ، با همين روش نيز شاهنشاه براي ملت خود منبع اميد و شادي است ، از شاهنشاه انتظار ميرفت كه متدين و راستگو و درستكردار و عادل و نسبت به بيگانگان مقيم كشور با گذشت و كوشا براي بهبود وضع زندگاني مردمان كشورش باشد. در انتخاب درباريان دقت كامل بكار ميبرد و از افراد شايسته و لايق كه به خدمت اشتغال داشتند تشويق ميفرمود و در اغلب دادرسيهاي دادگستري شخصاً حضور مييافت و بر نوع مجازاتها نظارت ميكرد تا كسي مورد ظلم و ستم واقع نشود. پادشاه همانند آب بخشنده بود و از حرص و طمع خويشتن را دور نگه ميداشت و ميكوشيد كه مجري دستورات و اوامر خدائي باشد. پادشاه ميبايست كه در رفتار و كردار با رعاياي خويش مهربان باشد و در كمال عدالت رفتار كند. پادشاه مملكت همواره ميبايست پناهگاهي براي رعاياي خويش در برابر خطرات و پيشآمدهاي زيانآور باشد و نيز همانگونه كه قدرت نيك آسماني با خداوند است او نمايندة [51] قدرت نيكو بر روي زمين شناخته ميشود. پادشاه ميكوشيد كه مردم را از اعمال ناپسند باز بدارد وآنان را به اعمال نيكو تشويق كند. در امور مهم پادشاه نبايد بدون مشورت وزراء به كار پردازد. پادشاه بايد مجالس مشاورة آزاد ترتيب دهد تا دانشمندان و مشاورين بتوانند نظر و رأي خود را آزادانه بيان كنند و سپس پادشاه تصميم خود را اتخاذ نمايد. همانگونه كه باران در همهجا يكسان ميبارد ، پادشاه نيز بايد عدلش شامل عام باشد. پادشاه بايد از طبقة دانشمندان حمايت و پشتيباني نمايد و هرگونه وسيلة آسايش و آرامش را براي آنها فراهم فرمايد. پادشاه با مردم خويش بايد همانند فرزندان خود رفتار كند. پادشاه بايد با هر پيشآمدي كه به ضرر كشور باشد بجنگد و هراس به دل راه ندهد. پادشاه بايد در امور كشور ، دورانديش باشد و با اطمينان خاطر به كشورداري بپردازد و هرگز جبن و ترس به خود راه ندهد ». پادشاهان ايران همواره دستورات كتاب دينكرد را مدنظر داشتند و به شيوة گفتهشدة در فوق كشورداري ميكردند. اين روش ملكداري از روزگار هوشنگ پادشاه پيشدادي تا زمان يزدگرد سوم آخرين پادشاه ساساني در ايران به مورد اجرا گذاشته ميشد. اين دستورات همواره مورد نظر رضاشاه بنيانگزار خاندان پهلوي و همچنين مورد توجه فرزند برومندشان شاه بوده و هميشه در همان راهي گام برداشتهاند كه پدر بزرگوارشان همواره در احياي گذشتة پرافتخار ايران كوشا بودهاند. پادشاهان ساساني در ادارة امور مملكت روش پادشاهان هخامنشي را برگزيدند. اردشير مؤسس سلسلة ساسانيان پس از فرونشاندن اغتشاشات داخلي و متحد ساختن حكومتهاي داخلي و تحت فرمان واحد درآوردن آنها ، براي هر يك از استانها فرمانداري انتخاب نموده و ميفرستاد. اين فرمانداران در روزگار هخامنشي به نام ساتراپ و در زمان ساسانيان مرزبان خوانده ميشدند كه امروز به نام استاندار ناميده ميشوند و اين استانداران نيز در زير فرمان خود فرمانداراني را اداره مينمودند كه مأمور نظموترتيب در شهرستانهاي تابعه بودند و اينها را دهقان نام داده بودند. هنگامي كه شهرهاي جديدي فتح ميشد براي امور آنها نيز به روش گفتهشده در فوق عمل ميكردند در روزگار انوشيروان عادل از شمارة مرزبانان كاسته شد و تمام قلمرو خويش را به چهارقسمت تقسيم كرد و در هر يك از اين نواحي يكنفر نايبالسلطنهاي كه از هر جهت مورد اعتماد بود ، ميگماشت. حكام ايالات و ولايات در زير نظر نايبالسلطنه به ادارة امور ميپرداختند و گزارش امور را به او تقديم مينمودند كه او نيز به نوبة خود به پادشاه گزارش ميكرد. پادشاه اغلب شخصاً به بازديد از نواحي مختلف كشور ميپرداخت و چنانچه مشاهده ميكرد كه مأموري در انجام وظيفه قصور نمودهاست شديداً تنبيه ميشد. انوشيروان در روزگار پادشاهي خويش اصلاحات بسياري در كشور انجام داد. در شاهنامة فردوسي از روش كشورداري بسياري از پادشاهان ساساني به تفصيل گفتگو و به نيكي ياد شدهاست. در هنگام خشكسالي و قحطي پادشاه منتهاي كوشش را براي بهبود وضع زندگي مردم بكار ميبرد تا از فشار سختي معيشت آنها بكاهد. در روزگار فيروز پادشاه ساساني قحطي و خشكسالي براي مدت هفتسال ادامه داشت. پادشاه با بخشيدن مالياتها و آوردن غله از كشورهاي دوردست و تقسيمنمودن آن بين كشاورزان و ساير طبقات از شدت سختي و تنگدستي آنها كاست. نهتنها يكنفر انسان در اين مدت از گرسنگي فنا نشد بلكه حتي يك حيوان نيز از بين نرفت. اين مطلب به وسيلة مورخين ايراني عربينويس و مورخين عرب ياد شدهاست. در روزگار ساسانيان كساني كه در رأس مقام قضائي بودند اغلب آنهائي بودند كه مقام مهم پيشوائي مذهبي را نيز بهعهده داشتند. در برخي از محاكمات مهم ، رأي با شخص شاهنشاه بود كه آشنائي كامل به حقوق امور قضائي داشت. در نوشتههاي پهلوي آمدهاست كه يك قاضي بيطرف كه از روي عدالت قضاوت كند نماينده اهورامزدا است و قاضياي كه از روي غرض [52] قضاوت كند همانند اهريمن است. قاضي موظف است كه در هنگام دادرسي بين فقير و غني را تفاوت نگذارد و به درستي قضاوت كند ، همانگونه كه باران بر ثروتمند و فقير يكسان ميبارد. اگر قاضي در هنگام دادرسي از راستي دور شود و به ناحق قضاوت كند يا حتي انديشة خيانت به دل راه دهد: « باران از باريدن ميايستد ، شيريني و بركت از شير گوسفندان دور ميشود ، و نوزادان در هنگام تولد از بين ميروند ». هر قاضي در هنگام قضاوت ميبايست به خويشتن متكي بوده و تحتتأثير هيچگونه عواملي قرار نگيرد. دو چيز در قضاوت مورد نظر قاضي بود دانش و آگاهي شخص قاضي و در برخي موارد شهادت شاهدها نيز مورد توجه واقع ميشد. گواهي شاهد و تنظيم اظهارنامه فقط در موارد تقسيم ارث مورد اطمينان بود. تنسر موبد موبدان روزگار شاهاردشير بنيانگزار سلسلة ساساني گناهان را به سه درجه تقسيمبندي كردهاست: گناهاني كه بر ضد آفريدگار مرتكب ميشدند ، گناهاني كه بر عليه پادشاه مرتكب ميشدند و گناهاني كه بر ضد مردم صورت ميگرفت. همچون پادشاهان هخامنشي ، پادشاهان ساساني نيز از ارتكاب گناه اخلاقي اكراه و تنفر داشتند. در روزگار ساساني ، افراد بيگناه را با انواع سوگند گرم و سرد مورد آزمايش قرار ميدادند ، از ميان اين سوگندها نامآورتر همان است كه بر روي آدرباد مهراسپند ، موبد موبدان روزگار شاپور دوم انجام شدهاست. آدرباد مهراسپند براي اثبات حقانيت دين زرتشت آماده شد كه روي گداخته را بر روي سينة او آزمايش كنند. پادشاهان نامور سلسلة ساساني مانند شاپور اول ، انوشيروان عادل و خسروپرويز با بناي كوشكها و كاخهاي عظيم و حجاريها و سنگنبشتهها از خود يادگارهاي فراموشنشدني بر جاي نهادهاند. آثار باقيمانده روزگار ساساني نمودار فعاليت و كوششهاي پيگير آن پادشاهان است. نفوذ و تأثير سبك معماري ساساني بر روي معماري بعد از اسلام ايران كاملاً آشكار است ، دروازه كاخ انوشيروان عادل در تيسفون به ارتفاع 95 فوت و به عرض 48 فوت بودهاست. كاخ خسروپرويز با پرارزشترين جواهرات و پارچهها و فرشها تزيين شدهبود. بيروني مينويسد كه فيروز پادشاه ساساني مبلغ هنگفتي از ذخيرة معابد و آتشكدهها به وسيلة سرايدارهاي آن آتشكدهها به وام گرفت و در هنگام قحطي و خشكسالي بين مردم كشور خويش توزيع كرد تا از شدت سختي و تنگدستي آنها كه در مدت هفتسال خشكسالي روي داده بود بكاهد. تمدن و فرهنگ ايران باستان نهتنها در خارج از كشور نيز بر روي تمدن كشورهائي مانند مصر ، چين ، هند ، بابل ، روم و يونان و در مشرق اثر داشته است بلكه بر روي تمدن مغربزمين نيز اثر گذاشته است. دكتر جمشيد جي حيوانجي مدي دانشمند مشهور پارسي در كتاب معروف خود به نام « نفوذ تمدن ايران بر روي تمدن ساير كشورها » بهخوبي اين موضوع را شرح كردهاست اميد است كه در اين روزهاي تاريك كه مردم جهان و بخصوص مغربزمين در لب يك پرتگاه هولناكي ايستادهاند تمدنوفرهنگ ايران باستان و پيام پيغمبر ايران زرتشت اسپنتمان آنها را از اين مصيبت و بليَّه نجات بخشد. براي نوشتن اين مطالب اينجانب از كتب و منابع زيادي استفاده نمودهام. تقريباً اغلب كتبي كه دربارة ادبيات و زبان و فرهنگ ايران باستان نوشته شدهاند از نظر دور نداشتهام ، اما براي دوري از اطالة كلام لازم ميدانم از تعداد انگشتشماري از كتب مهمي كه در اين موضوع نوشته شدهاند در زير ياد نمايم كه در نوشتن اين مقاله مكرر از مطالب اين كتب استفاده نمودهام. كتب موردنظر به شرح زيرند: 1- تمدن ايرانيان خاوري – تأليف ويلهلم گيگر ، ترجمه به انگليسي توسط دستورداراب پشوتن سنجانا – جلد اول و دوم. 2- تمدن زرتشتيان – تأليف دستور دكتر مانكجي نسروانجي دهالا. 3- ايران و فرهنگ و تمدن آن – تأليف پرفسور پيروز داور. [53] نوشتهي: جمشيد كاوسبحي كاتراك
ترجمهي: دكتر فرهاد آباداني
ايران در دوره ارينه سنسنگيي ( Lower Palaeolithic )
به استناد دست افزارهاي سنگي ساده اي كه از انسان در مناطق شرقي و جنوب شرقي قاره آفريقا به دست آمده است، از پيدايش انسان بر روي اين كره خاكي حدود چهار ميليون سال مي گذرد. اين دوره را انسان شناسان دوران " پارينه سنگي " ناميده اند و بر حسب تغييراتي كه به مرور زمان در كاراكتر شدن اين دست افزارها پديد آمده، دوران پارينه سنگي به سه دوره قديم، مياني و جديد تقسيم شده است. بررسيهاي باستان شناسي – انسان شناسي در ايران امروزي براي شناسايي دوره پارينه سنگي، هم جديد و هم محدود است. به دليل همين دو امر، اطلاعات به دست آمده نيز بسيار ناچيز و در محدوده ظن و گمان است. ولي به نظر مي رسد كه با توجه به جغرافياي طبيعي و وضعيت اقليمي ايران، در اين سرزمين دستهاي كوچكي از انسان به صورت پراكنده قادر به زيست و تامين نيازهاي غذايي خود بوده اند. اين گروهها با جمع آوري فرآورده هاي نباتي كه در ايران به صورت خود رو قابل گرد آوري و استفاده بوده اند و همچنين با شكار حيوانات و صيد آبزيان و شايد پرندگان، غذاي مورد نياز خود را تامين مي كردند و در امر تامين غذا از ابزارهاي بسيار ساده و متناسب با تهيه نوع غذا از سنگ، چوب و استخوان حيوانات سود مي جستند. به دليل قدمت اين دوره، وسايل و ابزارهاي ساخته شده از چوب و استخوان به كلي از بين رفته است و فقط ابزارهاي سنگي را انسان شناسان با بررسيهاي باستان شناسي از قسمتهاي مختلف ايران جمع آوري كرده اند.
چون آثار دوره پارينه سنگي قديم را كه در چند منطقه از ايران گزارش كرده اند، بر اساس يك فصل بررسي ارائه شده است، در صحت آنها هنوز نكات ابهام آميزي وجود دارد. ولي، از آنجا كه اين گزارشها در حال حاضر در نوشته هاي مربوط به اين دوره از حيات انسان در ايران، تا به دست آمدن مدارك دقيقتر، راه يافته است، ناچار به ارائه آنها به عنوان اسناد و مدارك دوره پارينه سنگي در ايران، مخصوصا" دوره قديم آن، هستيم. اين مدارك از سه منطقه ايران شناسايي شده اند كه عبارتند از:
با توجه به چگونگي پراكندگي و توزيع مناطق معرف دوره پارينه سنگي قديم در ايران، جاي هيچ گونه ترديدي نيست كه بررسي و تحقيق درباره پارينه سنگي قديم در ايران به تنهايي و بدون در نظر گرفتن و ضعيت مناطق همجوار امكان پذير نيست. از طرفي، مطالعات مربوط به دوره پارينه سنگي قديم در مناطق همجوار، يا انجام نشده است و يا چنان مغشوش و غير قابل قبول است كه قابل استناد نيستند. مثلا"، در تركمنستان مطالعاتي كه در اين دوره انجام شده به هيچ صورت با واقعيت علمي مطابقت ندارد. زيرا تمامي آثار سنگي قبل از استقرار در آن نواحي، به دوره ميان سنگي و نوسنگي منسوب شده اند.
علاوه بر موارد فوق، بايد افزود كه تعيين قدمت آثار از طريق استفاده از روشهاي علمي مانند آزمايشات موسوم به پتاسيم آرگون (Potassium Argon ) و تعيين جهت قطب مغناطيسي
( Magnetic Polarity Chronology ) و يا مقدار اورانيوم توريوم ( Uranium Thorium ) كه در ديگر نقاط جهان با موفقيت براي تعيين تاريخ دوره هاي پارينه سنگي به كار رفته است، هنوز بر روي آثار به دست آمده از ايران انجام نشده. به علاوه، وضعيت مربوط به دورانهاي زمين شناسي از جمله دوره پله ايستوسين ( Pleistocene ) يعني دوره كه در آن انسان بر كره زمين پديدار شده است، در ايران تاريك و مبهم مي باشد.