مقدمه عناصر اصلي تشكيل دهنده يك سقاخانه آبخوري پياله، كاسه يا ليوان آبخوري پنجرهي مشبك قفل شمعداني محل جمع آوري نذورات نقدي تمثالها و نقاشيها تعدادي وسايل اضافي و غير ضروري
هنگام عبور از بعضي از محلهها و بازارهاي قديمي تهران و برخي شهرهاي بزرگ ايران، نوعي حجرهي كوچك يا تورفتگي، توجه آدمي را به خود جلب توجه ميكند كه در ديواري تعبيه شده يا درز دو ديوار را در برميگيرد، و پنجرهي مشبك آهني، قسمتي از آن را ميپوشاند. اين امكان در اصطلاح محاورهاي مردم، »سقاخانه« ناميده ميشود. سقاخانه به غرفه يا نيمبابي گفته ميشود كه مردم در آن، آبگاهي به وجود آوردهاند، جام يا پيالهاي در آن نهادهاند تا آب در دسترس همگان قرار گيرد. اين اقدام توسط شيعيان، بيشتر همزمان با روضهخواني حضرت سيدالشهدا و به ياد تشنگان و شهيدان كربلا به وجود آمده و از زمرهي كارهاي ثواب به حساب ميآيد.
»داخل اين تورفتگي، شيرهاي متصل به مخزني پشت ديوار، يا مخزن آب بزرگ استوانهاي از مس ديده ميشود. مخزن مسي گاهي به تزييناتي آراسته است. بالاي آن سه قبه دارد. از روي قبهي مياني كه از دو قبهي ديگر بزرگتر است، دست پهن مسيني برافراشته است كه روي آن، با خط خوش، كلماتي را به صورت مشبك نوشتهاند. چند پيالهي آبخوري سنگين مسي با زنجير به مخزن متصلاند. از ديوار عقب تورفتگي، شمايلهايي به رنگهاي درخشان آويزانند و دور و بر مخزن آب، شمعهايي گذاشتهاند كه بعضي روشنند و بعضي سوختهاند. تكه پارچههايي به ميلههاي پنجرهي مشبك بستهاند. بر چهارپايهي پهلوي سقاخانه، پيرمردي مينشيند كه شبهاي جمعه كار او آب دادن و شمع فروختن و شايد نوحه خواني است. اين مكان مقدس غريب، كيفيت آييني سحرآميزي دارد«1-
اگر چه احداث مكاني براي نوشتن آب، و رفع تشنگي رهگذران، و كسب ثواب از اين راه، يكي از انگيزههاي اوليهي احداث سقاخانهها بوده، چنانكه اين مكانها، تنها جايي نيستند كه رهگذران تشنه از آب آن نوشيده و بگذرند، بلكه ارتباط سقاخانه با استفادهكنندگان بستگي نزديكي با مذهب و باور عابران تشنه دارد.
انگيزهي ساختن سقاخانه، علاوه بر حس نوع دوستي و خدمت به عموم، بيشتر جنبهي مذهبي و آييني داشته است. همزمان با انتشار اخبار كربلا و متداول شدن تعزيه و عزاداري، و نقل مصايب عاشورا، از جمله بسته شدن آب بر روي اهل بيت اماام حسين (ع) و رشادت و شهادت طلبي برادر امام حسين، حضرت ابوالفضل (ع)، و تمامي حوادث احساس برانگيز براي مردم مذهبي - عاطفي ايران، الهامها و پيامهاي فراواني در برداشت. از جمله وقايع مهم حماسهي حسيني و صحراي كربلا، بستن آب رودخانهي فرات بر سپاهيان و ياران حضرت حسين (ع) است. از روز هفتم محرم سال 61 هجري، سپاه يزيد بن معاويه با بستن آب فرات به روي ياران امام، سعي كردند تا آنان را به تسليم وادارند. امام حسين (ع) و يارانش در نهايت تشنگي و مظلوميت، تن به ذلت و بيعت با يزيد ندادند. عباس برادر وفادار امام حسين (ع)، كه در جنگ آوري و رشادت و پيكار با سپاه دشمن، شهرهي همگان بود، برعهده ميگيرد كه رهسپار فرات گشته و براي زنان و كودكان حرم، آب بياورد. آن گونه كه در روايات مذهبي و مرثيهها گفته شده، نگهبانان فرات در يك نبرد غافلگيرانه، دو دست حضرت عباس را قطع كرده و مشك آب را نيز با تير سوراخ ميكنند تا قطرهي آبي به بنيهاشم نرسد. اين روايت و چندين روايت ديگر كه دال بر بي رحمي و شقاوت يزيديان و تشنگي مظلومانهي بني هاشم در صحراي سوزان و خشك كربلاست، زمينهي مناسبي براي ابزار احساس پاك و دلسوزانهي شيعيان شده است.
شيعيان ايران، به خصوص در سدهها و دهههاي گذشته، با يادآوري مصيبت تشنگي اصحاب امام حسين (ع)، و با انجام اعمال انسان دوستانه - مانند باز گذاشتن آب به روي مردم، درست كردن منبعها و آبخورها و حمل آب بر دوش و پخش آن بين مردم - سعي ميكنند خود را هر چه بيشتر از ناپاكي و شقاوت بنياميه دور كرده و مظلوميت و جوانمردي بنيهاشم را بستايند و خود را به آنان نزديك سازند. و از طرفي، با احداث سقاخانههايي كه آب در آنها جريان داشته، يا نگهداري ميشود و به آساني در دسترس مردم تشنه، رهگذران خسته و عزاداران مراسم مذهبي قرار ميگيرد، سعي در زنده نگه داشتن ياد واقعهي كربلا و اداي دين مذهبي خويش، نسبت به اين واقعه دارند.
افرادي كه به سقاخانهها رفته و با آن ارتباط دارند، انسانهايي پايبند به مذهب و داراي باور و اعتقادي، و حتي نوعي شيفتگي مذهبياند. آنان تنها به نوشيدن آب اكتفا نميكنند، شمع روشن ميكنند، ذكر ميخوانند، واقعهي كربلا و مصيبتهاي بيشمار فرزندان پيامبر را از نظر ميگذرانند، حتي دقايقي گريه ميكنند، دخيل ميبندند، پول مياندازند و نذر و نيازهاي خود را بازگو ميكنند و به اين طريق ارادت و دوستداري خود را نسبت به ائمه اطهار، به خصوص حضرت امام حسين (ع) ابراز ميدارند.
سقاخانه، مانند امامزادهها و اماكن متبركه، به عنوان مكان مذهبي، ارتباط و بستگي افراد را با باورها برقرار ميسازد. ورود به مسجد و ذكر مصيبت و اداي آيينهاي نذر در آن، به خصوص براي بانوان و شاغلان و رهگذران گاه ميسور نبوده است، اما اين مسائل با وجود سقاخانههاي گوشه و كنار محلهها، برطرف شده است.
سقاخانه فاقد شكوه و جلال معماري وسيع بناهاي معروف است، ولي در مقابل از نوعي صميميت و روحانيت در انزوا برخوردار است كه راز و نياز، و ذكر نذر و حاجت را جلا و صفايي تسلي گر ميدهد. گودي سقاخانه، گويي براي سر فرو كردن و زمزمه كردن و همسوزي با شمعهاي برافروخته است. برخلاف اماكن ديگر كه به خاطر داشتن فضاي زياد، مناسب عبادات و آيينهاي دسته جمهي هستند، سقاخانه با ذكرها و عبادات فردي همسازي بيشتر دارد. اين مكان كوچك، نقطهي تماس و همسويي مردمان كوچه و بازار، با تفكر اعتقادي و خاطرهي قومي خويش، و محل اتصالات آنات نهفته در مشغلههاي زندگي، با لحظهي ازلي - آييني واقعهي مذهبي، و زمان زايا و توانمند نيايش است.
سقاخانه به خاطر شكل خاص و ابزار و اشيايي كه در آن نهاده شده - مخزن نقش دار آب، پنجهي مسي بالاي مخزن، كه نماد مراسم محرم است، علمها و تصاويري كه سمبل عاشورا و حماسه حسينياند - نماد تجسم زمان واقعهي كربلا و اساسا زمان مذهبي و آييني، در مكان آيين است. تلفيق و تجسم زمان در مكان، در بيشتر اماكن مذهبي مشرق زمين و در بناها و معابد مردمان آيينپرداز، به چشم ميخورد. شكل خاص و فرم كلي اين بناها، از نظرگاه معاني نمادين اشكال به كار رفته در آنها نيز، اين تلفيق را نشانگر است، چرا كه شكل اغلب معابد، اماكن متبركه و سقاخانهها، در پايين چهارگوش و در بالا گرد و مدور - يا گنبدي جناقي - است. از نظر ديدگاه آييني اشكال، مربع و چهارگوش نماد زمين و مكان است، در حالي كه دايره و گردي نشانهي آسمان و زمان. و همآميزي مربع و دايره، يا چهارگوش با گردي گنبد، نشانهي آميزش و تعجين زمين و آسمان، و تلفيق مكان با زمان است.
سقاخانهها، از ديدگاههاي مختلف، مكانهايي كاملا مذهبي هستند، مكانهايي همپايهي معابد بودايي يا عبادتكدهي بعضي از اديان. با اين تفاوت كه مورد استفادهي عموم بوده و با مقياس بسيار كوچكتر بنا ميشوند، و
جايي براي نشستن و عبادت كردن ندارند.
از جهتي ديگر، سقاخانهها سمبلي از آب فراتاند كه هر رهگذر شيعه مذهب، با ديدن آن، ياد عاشورا را در ذهن زنده كرده و با سلام فرستادن به حسين (ع) و يارانش، و لعن كردن كشندگان آنها و كساني كه آب به روي آنان بستند، سهمي از رسالت مذهبي خويش را ادا ميكنند. در اساس يكي از فلسفههاي وجودي سقاخانه، يادآوري واقعهي عاشورا به مردمان و رهگذران كوچه و بازار است. يادآوري اوليا و اشقيا، و يادآوري ظالم و مظلوم در ميان همهي مشغلهها و گرفتاريهاي روزمرهي زندگي. و بيترديد به خاطر همين تذكار و يادآوري است كه بيشتر سقاخانهها در محلهاي قديمي، شلوغ و پر رفت و آمد شهرها ساخته شدهاند - در تهران حوالي ميادين توپخانه، بهارستان، قيام، مولوي و بازار، داراي سقاخانههاي بيشتري هستند - در اين محلها، خردهفروشها، باربران، كارگران تشنه و عابران خسته از پرسهاي بيپايان، براي نوشيدن آب به سوي سقاخانه روانه ميشوند و در اوج خستگي و تشنگي، پيالهي مسي را از آب پر ميكنند، تا قد برميافرازند كه ظرف آب را بر لب نهاده و خود را سيراب كنند، بالاي سر ميخوانند: »بنوش به ياد تشنگان كربلا«. و افراد بيسواد با ديدن سيماي تمثال معصومانهي حضرت ابوالفضل و مشك خالي او، تشنگي فرزندان پيامبر در سرزمين كربلا، به ذهنشان متداعي ميشود. فرط تشنگي و خستگي و يادآوري تشنگان بي گناه صحراي نينوا، دلبستگي، شيفتگي و سوز دل او را براي اوليا، و نفرت او را نسبت به اشقياي همهي زمانها، دامن ميزند.
بزرگي، ميزان تزيينات و اهميت سقاخانهها، رابطهي مستقيم با محلهاي دارد كه در آن قرار گرفتهاند. سقاخانههايي كه در اطراف ميادين و محلههاي پر رفت و آمد يا خيابانهاي عريض و شلوغ هستند، بزرگتر و با تزيينات بيشتر مشاهده ميشود و هر چه به سمت كوچههاي تنگ با ديوارهاي قديمي كاه گلي ميرويم، سقاخانهها كوچكتر و مهجورتر ميشوند.
در ابتدا كه سقاخانه ساخته ميشد، مغازه يا حجره يا زيرپلهاي، ساختمان آن راتشكيل ميداد. سقاخانههايي هم وجود داشتند كه چهار طرف آنها باز بوده و داراي اسكلتي فلزي بودهاند. سقاخانههاي فلزي داراي گنبدي از فولاد بودهاند و چهار طرفشان با پنجرهاي مشبك محصور شده بود. از اين نوع سقاخانهها، امروز نمونهاي به چشم نميخورد و ما بيشتر سقاخانههايي را كه در شكافي منزل يا مسجد بنا شده، ميشناسيم.
سطح داخلي سقاخانهها با مواد و مصالح گوناگوني پوشيده ميشود: كاشيكاري، آينهكاري، گچبري، خاتم و منبت و نقاشي، جلوههايي از انواع پوشش سطح داخلي سقاخانههاست. كاشيكاريها يا رنگين و منقوش هستند يا ساده كاربرد بيشتري در داخل سقاخانه دارد، زيرا دود حاصل از سوختن شمعها، كاشي را سياه و فرسوده ميكند. كاشيهاي منقوش كه با گل و بوتههاي تجريدي و اسليميهاي رنگين،نقاشي شده، براي سطوح بيروني استفاده ميشود در بعضي از سقاخانهها كه كاشيكاري نقاشي شده يا خطاطي شده در اطراف و يا بالاي سردر ديده ميشود.
آيينهكاري و گچبري، به دليل ظرافت و شكنندگي، اغلب در داخل سقاخانه به كار گرفته ميشود. آيينهكاريها به سبك آيينهكاري قبور متبركهي اسلامي انجام گرفته است. گچبريها به دو روش ايراني - اسلامي، و غربي ساخته ميشوند. در گچبريهاي ايراني، قوسها و شاخ و برگهاي ساده شدهي گياهان (اسليمي) و گلها را ميتوانيم ببينيم و در گچبري سبك غربي، خطوط صاف و كمانحنا، كه گاهي معماري كليساهاي اروپا را تداعي ميكنند. البته مورد اخير در معدودي از سقاخانههاي تجديد مرمت شده، به چشم ميخورد.
سقاخانههايي در تهران وجود دارد كه با سنگ ساخته و پرداخته شده، و در واقع نشاني از هنر حجاري است. از اين نوع، يكي در خيابان ناصر خسرو و ديگري در ضلع شمالي مسجد شاه ديده ميشود. سقاخانهي مسجد شاه كه شايد قديمترين سقاخانهي تهران بوده، و در دورهي فتحعلي شاه قاجار بنا شده است، ويژگيهاي سقاخانههاي كوچه و بازار را ندارد. آيهاي از قرآن كريم روي چهارچوب سنگي اين سقاخانه به چشم ميخورد و ماهيهايي روي حوضچهي سقاخانه كندهكاري شدهاند كه درهم پيچيده و تزييني به نظر ميرسند.
معماري سقاخانهها از خيلي جهات به معماري مساجد و محرابها شبيه و نزديك است. قوسهايي كه در يك محراب مسجد ديده ميشود، با اختلافي بسيار ناچيز در سقاخانهها نيز مشاهده ميشود. البته در نظارهي سقاخانههاي امروز، با گونهي تغيير يافته و عوض شدهي سقاخانههاي قديم مواجه ميشويم. اين تغييرات به سبب گذشت زمان و تجديد اساسي بناهاست. بر اثر افراط در بازسازي و تجديد بنا با سقاخانههايي روبهرو ميشويم كه با نماي قبلي خود، اشتراك و تشابه كمتري دارد. ممكن است نوع معماري و وسعت سقاخانه تغيير پيدا كند ولي به طور يقين، مكان قبلي تغيير نمي يابد، به همين دليل است كه اغلب سقاخانهها با معماري و مصالح امروزي بازسازي ميشوند.
سقاخانههاي تهران - و شهرهاي ديگر - در عمل از يك نوع معماري و اسلوب ساختاري ثابت و واحدي برخوردار نيستند. اعمال سليقه در ساخت سقاخانهها، متنوع بودن معماري، كوچك و كماهميت بودنشان در مقايسه با مساجد و مكانهاي مذهبي، امكان وحدت فرم و شكل را از آنها ميگيرد. البته وجود اين تنوع شكل و ساختار، از نظر بصري و ديدگاه هنر آييني - مذهبي، برتري و مزيتي براي اين اماكن محسوب ميشود.
بيشتر سقاخانههاي امروز، به هر دليلي، يكي از اركان اصلي خود را از دست دادهاند. سقاخانههايي به چشم ميخورد كه به دليل اعتقادي بودن صرف، آب از اجزاي اصليشان حذف شده، و جاي ديگر در بعضي از آنها، ديگر شمع روشن نميشود و جايي هم براي اين كار وجود ندارد.
اندازهي فرورفتگي داخل، در اغلب سقاخانهها متفاوت است و معمولا بين 2 متر و سي سانتيمتر، متغير ميباشد. تقريبا همهي سقاخانهها، با ارتفاع تقريبي يك متر آبخوري و شمعداني دارند. اما اين اندازه حتمي نبوده و در جاهايي ديده ميشود كه شير آب از زمين 30 سانتيمتر فاصله دارد و نوشيدن آب را مشكل ميكند. جاي ديگر بلندي شير آب به 1/5 متر ميرسد كه براي رفع مشكل، بلندي و سكوي پله مانندي جلو آن درست كردهاند.
سقاخانهها معمولا در مكانهايي بنا ميشد كه مشغلهي مردم زياد، و دسترسي به آب غيرمقدور يا سخت بوده است. حفر چاه و استفاده از تلمبه در احداث سقاخانه، اين امكان را فراهم ميساخت تا مردم بازار از آن استفاده كنند. و در صورت نبودن چاه، عدهاي بر مبناي نذر و نيت قبلي، آب را از نقطهاي دور دست آورده و مخزن سقاخانه را براي استفادهي عموم پر ميكردند.
كاسههايي هم وجود دارد كه تنديس فلزي دستي بر ميانهي آنها تعبيه شده است كه معنايي مذهبي داشته و يادآور دست بريدهي علمدار كربلا، حضرت ابوالفضل (ع) است. در بعضي ديگر از كاسهها، تعدادي كليد با تكه نخ يا مفتولي به قسمتي از كاسه متصل شده است. اين كاسهها، به كاسههاي »چهل كليد« معروف هستند. كليدها كه از لحاظ اندازه كوچك و نازك هستند. بسيار ساده و جنبهي نمادين دارند. كليدها فقط داراي يك دندانهاند و معلوم است كه هيچ قفلي را باز نميكنند. وجود اين كليدها كاربردي ندارد و بيان يك باور ساده و عاميانه است. عقيده بر اين است كه هر انسان دل سوختهاي كه از كاسههاي مزبور آب خورده و مبلغي هر چند ناچيز در آنها براي خرج در تكايا و مجالس امام حسين (ع) بياندازد، به وسيلهي دست حضرت عباس (ع) و با يكي از اين كليدها،
قفلي از قفلهاي مشكلات زندگي اش باز ميشود.
شكل ديگري از پنجرهها با طرحي هندسي ساخته شدهاند. طرحهاي هندسي كه ستارههاي هشت پر و شش ضلعي و فواصل بين آنها، تشكيل يك طرح مذهبي و يك گره چيني را ميدهد. بعضي ديگر هم بسيار ساده بوده و در بين آنها چند مربع، لوزي يا مستطيل قرار دارد، و از هر نوع تزيين و ريزهكاري بدورند. پنجرههايي هم به تقليد از ضريح امامزادهها ساخته شهاند. بعضي گلولههاي اين شبكهها، مدورند كه با استوانهاي باريك فلزي به هم مربوط شدهاند. نوع ديگر از گلولههاي پيوست شبكهها، مكعبياند كه باز با ميلهها و استوانههاي فلزي به هم مربوط ميشوند.
در بعضي از سقاخانهها، پنجره به سان يك در عمل ميكند و با باز شدن آن، امكان استفاده از آب، يا روشن كردن شمع مقدور ميشود. اين در ميتواند يك لنگه، دو لنگه، و يا تاشو باشد. مسألهي مهم، شكل نمادين نقوش و باز و بسته شدن آن است.
علاوه بر قفل درب سقاخانه، مردماني كه نذري دارند، هر يك قفل يا پارچهاي را به يكي از نردهها و شبكههاي سقاخانه ميبندند كه نشانهي بستگي زاير و ارتباط او با سقاخانه و باور مذهبي اوست، مردم معتقدند هر يك از اين قفل ها و گرهها، نمادي از گرهها و بستهاي زندگي آنهاست كه در صورت پذيرفته شدن حاجتشان، به دست »باب الحوايج« و اولياي، گشوده ميشود.
انگيزهي روشن كردن شمعها نزد مردمان معتقد و آيينپرداز ميتوانست اين باشد كه تاريكي شب دشت كربالا به روشني گرايد و يتيمان و اسيران اهل بيت، بدون روشنايي و در انزواي تاريكي شام غريبان نمانند.
سقاخانههايي وجود دارند كه فقط محل روشن كردن شمع هستند. محل شمعداني ممكن است با محل آبخوري، يكي باشد و يا اينكه به طور جداگانه قرار گرفته باشد. شمعداني يكي از اجزاي اصلي سقاخانه است. شمعداني هم مانند آبخوري، ارتفاعي در حدود تا 1/5 متر از زمين دارد كه كار روشن كردن شمع را آسانتر مي كند.
رنگهاي موجود براي نقاشي، اكثرا رنگ لعاب روي كاشي، رنگ و روغن روي بوم، گواش و آبرنگ روي كاغذ و رنگهاي پلاستيكي و روغني براي ديوارهاست. تصاوير ائمه كه جزو مهمترين نقاشيهاي مذهبي درون سقاخانه و اماكن ديني هستند، از قديم در اين مكانها نگهداري ميشوند.
چنانكه آورده شد، سقاخانهها انواع و اشكال متفاوتي دارند كه از جهات مختلف ميتوان آنها را تقسيم كرد. تعدادي از آنها فقط براي استفاده روزمره و شخصي، مانند آبخوري، شستشوي دست و صورت و وضو به كار ميرود و رنگ و بوي اعتقادي كمي در آنها به چشم ميخورد. آبخوريهاي كوچكي كه در مساجد و محل عبور رهگذران وجود دارد، از اين دستهاند. اين آبخوريها يا سقاخانههاي متحرك و قابل حمل از فلزي چون مس، فولاد يا فلزي كه به راحتي زنگ نزند و نپوسد، ساخته ميشوند. نمونههاي قديمي از اين نوع وجود دارند كه از مس ساخته شده و شبيه سماور ميباشند، داراي دري از بالا براي ريختن آب و انداختن يخ و شيري براي انتقال آب به بيرون هستند. اين آبخوريها، داراي اندازههاي متفاوت، كوچك و بزرگ هستند، و بر روي آنها نقش و نگارها و ادعيه و شعارهايي كندهكاري شده است. از لحاظ اعتقادات ديني و مذهبي و نقشهايي كه دارند، به سقاخانه شبيهاند ولي از لحاظ فيزيكي و ساختار، يك منبع محسوب ميشوند.
بعضي از سقاخانهها داراي جنبهي كاملا مذهبي و اعتقادي است. در كوچه پس كوچههاي تنگ، با ديوار كاهلگي در محلههاي قديمي و جنوب شهر، گاه در پستو يا تورفتگي كوچك سقاخانهاي به چشم ميخورد كه با يك پنجرهي فلزي از دنياي بيرون جدا شده و در آن تعدادي تمثال ائمه و دنيايي از باورهاي ديني و مذهبي، همراه با بوي گلاب و شمع ديده ميشود و رنگ سبز آنها، بر مذهبي بودنشان، مهر تأييد ميزند.
در اين سقاخانهها، منبع آب ديده نميشود. شايد از ابتدا نبوده يا به مرور زمان از آن جدا شده است. زايران اين سقاخانهها نذر خود را بيشتر با روشن كردن شمع، بستن پارچه و قفل و انداختن پول، ادا ميكنند.
بعضي از سقاخانهها نيز، هم جنبهي روزمرگي دارند و هم اعتقادي، اين نوع سقاخانهها كاملترين نوع سقاخانه هستند. رهگذر يا كسبهاي كه در آن حوالي هستند، بعد از نوشيدن آب بر حسين (ع) سلام و صلوات، و بر يزيد و سپاهيانش لعن ميفرستند و شايد هم پولي براي كمك به همان سقاخانه يا استفادهي عام المنفعه، به صندوق يا درون اشكاف مياندازند. از اين نوع سقاخانهها در سطح شهر، بيشتر ديده ميشود.
اين نوع سقاخانهها، نسبت به انواع ديگر بزرگترند، و به دليل اهميتي كه دارند، بيشتر به آنها رسيدگي ميشود. پولهاي جمع شده، صرف مرمت، تزيينات و كامل سازي اين بناها ميشود. دستههاي عزاداري در روزهاي تاسوعا و عاشورا، معمولا مسير حركت خود را از كنار اين سقاخانهها انتخاب ميكنند. عزاداران تشنه، يكي يكي از دسته جدا شده و از آب آنها سيراب شده، دوباره به دستهي عزاداري، برميگردند. عدهاي نيز، به خصوص بانوان ناظر عزاداري، سري به آن زده، شمعي از زير آستين درآورده و بعد از روشن كردن، در آن ميگذارند، دعا و ذكري ميخوانند و قطره اشكي در خلوت گودي آن ميافشانند و به آرامش و تشفي قلبي ميرسند
روستاي كندوان
ساختمان كاخهاي تخت جمشيد اتفاقي نيست. مجموع آن مفهوم معين و مشخصي دارد كه كمتر به آن توجه كرده ام. برپا كردن يك ساختمان هر قدر هم بزرگ باشد بخودي خود واقعة مهمي نيست كه تاريخ آنرا در صفحات خود ضبط كند. در حال حاضر ساختمانهاي بسيار بزرگتر و عظيم تر از تخت جمشيد در دنيا موجود است كه ما حتي نام آنرا هم نشنيده ايم. مجموع ساختمانهاي تخت جمشيد در واقع بصورت زنده اي عمل ايجاد شاهنشاهي هخامنشي را مجسم مينمايد. براي بوجود آوردن آن تمام مللي كه جزو شاهنشاهي هخامنشي بودند شركت نموده اند. در هر گوشه از تخت جمشيد نقوش برجسته اي ديده ميشود كه ملل متشكلة شاهنشاهي را بطريقي نشان ميدهد كه شناخته شوند. آنها را با لباس محلي خودشان مجسم كرده اند كه تخت شاهنشاهي را بر دوش گرفته اند و يا خراج ساليانة خود را كه شامل فرآوردههائي از ناحية مسكوني آنهاست براي تقديم بحضور شاه ميآورند. در واقع نقوش برجستة تخت جمشيد مانند صفحة تاريخي است كه از 2500 سال پيش پابرجا مانده و امروز مانند شاهد گويايي از واقعة مهمي كه 25 قرن پيش انجام گرفته يعني از ايجاد يك شاهنشاهي عظيم و پرقدرت كه جانشين حكومتهاي پراكنده اي گرديده حكايت ميكند. اين حكومتها به سبب ضعفشان هر سال مورد تجاوز لشكريان مجهز آشور قرار ميگرفتند و از مزاياي امنيت بي بهره بودند. در واقع تصرف ماد و بابل و آشور و ليدي و شهرهاي يوناني نشين ساحلي آسياي صغير را كه بوسيلة كوروش بزرگ انجام يافت نميتوان نتيجة ميل به لشكركشي و كشورگشايي دانست. طرز رفتار كوروش بزرگ با مللي كه تحت تصرف او درميآمدند نشان ميدهد كه اين مرد بزرگ براي نخستين بار در تاريخ جهان به دنبال طرحي ميرفت كه تمام ملل جهان يا لااقل متمدني را كه در آن زمان در مشرق زمين ميزيستند و ناامني و تجاوز قوي تر بر ضعيف و اعمال بردگي و ظلم و استبداد مانع پيشرفت آنها در راه ترقي و تمدن ميگرديد تحت ارادة يك حكومت درآورند كه در آن تمام ملتها با برابري و برخورداري كامل از آزادي بسر برند. اين مطالبي نيست كه من از خود بگويم و من در اينجا فقط گفتههاي داريوش و جانشينش خشايارشا را تكرار ميكنم. داريوش در كتيبة بيستون و در نقش رستم بارها اين مطلب را صراحتاً يا بطور غيرمستقيم بيان كرده است كه دروغ موجب شد كه قواي اهريمني براي مدت كوتاهي پيروز گردد و او به كمك اهورامزدا كه پروردگار عناصر نيكي است موفق شد بر پليديها چيره شود و خصوصاً تأييد ميكند كه دستور داد اين مطالب را در سنگ بتراشند تا آيندگان آنرا ببينند و بارها آرزو ميكند كه خداوند دروغ را از اين سرزمين دور كند. او مانند پادشاهان آشور و حتي پادشاهان ديگري كه پيش از آشوريها از دو هزار سال پيش از هخامنشيان بر اين سرزمينها حكومت ميكردند نميگويد شهرها را غارت كرد و آنها را طعمة آتش نمود. او با دروغ ميجنگد نه با مردم و قصد او از جنگيدن با دروغ و قواي اهريمني برقراري صلح بر جهان است. در هفت لوحة سنگي كه در خزانة تخت جمشيد پيدا شده و اكنون در موزة ايران باستان است خشايارشا اظهار ميدارد كه با پليديها جنگيد و صلح و آرامش را در جهان برقرار كرد و اضافه مينمايد كه اين كار را با كمك اهورامزدا انجام داد. [20] اگر بخواهيم گفتههاي داريوش و خشايارشا را با پادشاهان آشور و بابل و حتي با امراي كوچك سومر و اكد كه پيش از آنها فرمانروايي داشته اند مقايسه كنيم ميبينيم آنها فقط به اين امر مباهات ميكرده اند كه شهرها را از سكنه خالي كرده اند و زنها و كودكان را به اسارت برده اند و جوانان را از دم تيغ گذارده اند. بنابراين فكر تازه اي بود كه ظلم و بردگي و استبداد را از اين سرزمينها براندازند و بجاي آن همانطوري كه داريوش و خشايارشا اظهار داشته اند صلح و امنيت را در جهان برقرار كنند. متأسفانه ما از كوروش بزرگ كتيبههاي متعدد نداريم كه بتواند ما را از عقايد باطني او نيز آگاه سازد ولي حتي نويسندگان يوناني كه اصولاً ايرانيها را بصورت رقيب خود بشمار ميآوردند هربار كه از كوروش بزرگ صحبتي بميان آمده است او را مانند رهبري مهربان براي تمام ملل آسياي غربي معرفي نموده اند. بعلاوه كتيبة معروف استوانة بابل كه بدستور كوروش صادر شده و امروز در موزه بريتانياست صراحتاً آزادي تمام ملل متشكلة شاهنشاهي را اعلام مينمايد و كاملاً پيداست كه صادركنندة اين كتيبه بسيار خوشحال است از اينكه توانسته است بر تخت شاهي بابل جلوس كند و خداي بابل مردوك را حامي خود بداند بدون اينكه براي تصرف اين شهر قطرة خوني ريخته شده باشد. بنظر من تمام اين مطالب براي يك بينندة بصير از همين نقوش برجستة تخت جمشيد درك ميشود. در هيچ يك از اين نقوش برجستة تخت جمشيد درك ميشود. در هيچ يك از اين نقوش شدت عمل و قيافة عبوس مانند نقوش برجستة آشوريها در نيمرود و در خرساباد ديده نميشود و وقتي انسان يك بار از برابر اين نقوش ميگذرد و آنها را نگاه ميكند مثل اين است كه تمام زشتيهاي اين جهان را فراموش ميكند و آرامش روحي بخصوصي به او دست ميدهد. من تصور ميكنم كه داريوش پس از برقراري مجدد امنيت در سراسر شاهنشاهي ايران خواسته است بطريقي اين نكات معنوي را به مردم اين سرزمين نشان دهد و بنايي بسازد كه بتواند بصورتي مظهر شاهنشاهي ايران،اتحاد ملتها،برابري و آزادي،صلح و امنيت باشد. [21] امروز،پس از 2500 سال،شاهنشاه بزرگ ما از اين فكر داريوش اول الهام گرفته،مردم ايران و نمايندگان كشورهاي جهان را به تخت جمشيد دعوت ميكند تا از نزديك شاهد فكر بلند اين مردان بزرگ كه 25 قرن پيش از اين اصل اتحاد ملل،برانداختن جنگ و استقرار صلح و امنيت را در فكر خود ميپرورانده اند از نزديك ببينند و مقامي را كه ايران شايستة آن است درك كنند. در اين مقاله من چهار عكس را براي مقايسه و براي تأييد مطالب بالا به شهادت ميآورم. عكس اول از سارگون دوم پادشاه آشور است كه در خُرساباد،يكي از پايتختهاي آشوريان،كه در آن زمان «دور شاروكين» يعني شهر سارگون يا باصطلاح امروز «سارگون آباد» كشف شده و امروز در موزة «تورن» در ايتاليا حفظ ميشود. در برابر اين عكس نقش برجستة يكي از نجباي پارسي را كه بخدمت شاه ميرسد و در كنارههاي پلههاي آپاداناي داريوش نشان داده شده ارائه ميدهم. در نقش اولي خشم و غضب و كينه و استبداد و زورگويي و ستم و پليديهاي ديگري از اين نوع بوسيلة هنرمند ماهري براي ما بيادگار گذاشته شده. نقش دوم را احتمالاً نوادگان يا نبيرههاي همان هنرمند در تخت جمشيد بوجود آورده اند،ولي از اين نقش كه يك نجيب زادة پارسي را نشان ميدهد صلح و آرامش و نيكوخواهي و صداقت و اصالت نژادي تراوش ميكند. گلي در دست دارد كه نشانة اين است كه از خاندان پادشاهي است و اين گل مظهر صلح و خيرخواهي است. وي شمشيري بر دست ندارد و با شاخة گلي همراه برادران مادي و بختياري و كرد و لُر و خوزستاني نداي اهورامزدا را به آسياي صغير و سواحل مديترانه از يك سو و درة سند و پنجاب از سوي ديگر ميبرد. مقايسة دو عكس ديگر در ضمن اين صفحات خالي از مفاهيم معنوي ديگري نيست. عكس اول نقش برجسته اي است كه در ويرانههاي نينوا بدست آمده و اكنون در موزة بريتانيا است. اين نقش برجسته كه در دوران حكومت آشوريها بوجود آمده غارت شهر «حمان» و به آتش كشيدن آنرا بوسيلة سربازان آشوري نشان ميدهد. شعلههاي آتش از بالاي ديوارها زبانه ميكشد و لشگريان آشور با كلنگ مشغول خراب كردن حصار شهر ميباشند. در پائين نقش،سربازان ديگري اسرا را با ضرب چوب و شمشير از شهر خارج ميكنند و مايملك انها را بر دوش گرفته به غارت ميبرند. عكس دوم باز يكي از نقوش برجستة تخت جمشيد است كه يكي از سركردگان ماد را نشان ميدهد كه با محبت مخصوصي دست يكي از نمايندگان سكايي را كه در زمرة كشورهاي متشكلة شاهنشاهي ايران درآمده بر دست گرفته و براي معرفي برادر تازه وارد خود به شاهنشاه ايران او را راهنمايي مينمايد. برادري و برابري،آرامش روحي و امنيت و حسن نيت و آسودگي خيال از قيافة هر دوي آنها پيداست. اين است آنچه كه داريوش بزرگ ميخواست به مردمي كه وارد اين «اتحاد ملتها» يا شاهنشاهي ايران شده بودند نشان دهد و اين همان است كه امروز شاهنشاه بزرگ ما ميخواهد به ما و جهانيان نشان دهد. برانداختن اختلاف و عناصر اهريمني و برقراري صلح و آشتي و پيروي از عناصر نيكي. برقراري گفتار و رفتار و پندار نيك بجاي دروغ و تزوير و خودپسندي. هنرمنداني كه نقوش برجستة تخت جمشيد را بوجود آوردند از فرزندان همانهايي بودند كه در زمان سارگون و آشور بانيپال ميزيستند ولي محيط جديدي كه براي آنها بوجود آمده بود به آنها اجازه داد كه در هنرشان اين تحول عظيم را بوجود آورند. درود ما بر معمار بزرگي كه توانست فكرشاهنشاه ايران را باين طريق براي ابد جاودان بدارد. او آنقدر متواضع بود كه حتي نام خود را در هيچ نقطه از اين كاخهاي بزرگ بياد نياورد. هنري كه بوجود آورد تا آن اندازه كامل وپيشرفته بود كه پس از ويراني تخت جمشيد بسياري از صنعتگران و هنرمندان خواستند گوشه اي از آنرا تقليد كنند و هيچگاه به اين امر موفق نشدند. هنر تخت جمشيد كه در واقع هنر شاهنشاهي هخامنشي بود پس از انقراض دودمان هخامنشي از ميان رفت و جاي خود را به سبكهاي ديگري كه از هر جهت با آن متفاوت بود داد. ولي شاهنشاهي ايران پس از 2500 سال امروز از زير خاكسترهاي كاخهاي بلندي كه در كنار كوه رحمت برپا گرديده بود سر بيرون آورده اند و براي تجليل اين شاهنشاهي است كه بار ديگر چادرهاي زرين در كنار تخت،در جلگة مرو دشت برپا ميگردد. آنجائي كه هنر زبان ميگشايد و سخن خاموش ميشود.
نقش برجستة پلكان آپاداناي تخت جمشيد. يك نفر از اهالي ماد نمايندة سكاييها را كه وارد در كشورهاي متشكلة شاهنشاهي ايران شده براي معرفي نزد شاهنشاه ميبرد [24]
پيش از تشكيل شاهنشاهي ايران قتل و غارت و بردگي و سوزاندن شهرها از افتخارات پادشاهان بود و به همين سبب با ايجاد چنين نقوش برجسته اي خواسته اند نسلهاي آينده از خونريزيهايشان آگاه كردند. نقوش برجستة مكشوف از ويرانههاي شهر نينوا،يكي از پايتختهاي كشور آشور اوايل هزارة اول پيش از ميلاد مسيح. موزة بريتانيا [23]
پارسيان با شاخههاي گل نيلوفر آبي كه مظهر صلح است براي فتح دلها،نه كشورها،مجهز بودند. نقش برجستة يكي از ديوارهاي پلكان كاخ آپاداناي تخت جمشيد [22]
سارگون دوم پادشاه آشور از خونريزيهاي خود حكايت ميكند،نقش برجسته مكشوف از «دور شاروكين»،قرن هشتم پيش از ميلاد،موزة «تورن» در ايتاليا
هنرمندان يك خاندان تاريخي كاشان و آثار گرانبهاي آنان
مايه بسي خرسندي و سپاسگزاريست كه هنرهاي زيباي كشور با انتشار مجله سودمند هنر و مردم ، در حالي كه به ترويج و تشويق هنرهاي زندهي عصري ميكوشد، در ضمن نيز طبق برنامه ي نافذ و موثري خاطره هنرهاي فراموش شده باستاني را تجديد نموده، و با ارزشهاي علمي و تحقيقي نام و نشان فرزانگان هنر ـ آفرين اين سرزمين را احيا ميكند تا از اين راه، نسل جوان را از ميراث گرانبهاي نياكانشان آگاه ساخته و با تجسم مزاياي فكري و زيباييهاي روحي پدران، ذوق نهفته فرزندان و استعداد هنري آنان را برانگيزد. از اين جهت و به پيروي از منظور عالي آن مجله در اين مقاله چندين نسل متوالي يك خاندان تاريخي، هنر و دانش و آثار جاويدان آنان را ياد ميكنيم: بر اثر تحقيقات باستان شناسي، اكنون اين نكته محرز گشته، كه مركز اوليه صنعت كاشي سازي يا بزرگترين هنر قديمي ايران شهر كاشان بوده است. صنعت كاشي سازي كه در آغاز پيدايش پديده اي از انواع تكامل يافته صنعت سفال سازي و ظروف لعابدار و مينايي بود، رفته رفته بقدري جالب و دلپسند مردم گرديد كه صنعت بزرگ و مستقلي را بوجود آورد. يعني از صورت اوليه خود كه خشت لعابدار و سادهاي بيش نبود بوسيلة نقش و نگار و رنگهاي گوناگون، به اوج ترقي و كمال زيبايي كه كاشيهاي برجسته و مينايي و نوشتهدار و طلايي باشد رسيد. و چنان شهرت جهاني پيدا كرد كه«ياقوت حموي» در كتاب معجم البلدان، شهر كاشان را بواسطه كاشي هاي مينايي كه در آنجا ساخته ميشود شناخته و معرفي ميكند(و منها يجلب الغضائرالقاشاني والعامه بقول القاشي). اما ممتازترين نوع كاشي، خشتي كه در دوران تحول اين صنعت پديد آمد، محرابهاي بزرگ قدي و كتيبههاي پيوسته خطي بود كه براي مساجد و مقابر و اماكن عمومي ساخته ميشد. و اينگونه محراب و كتيبه هاي تاريخي نه تنها اختصاص به كارگاههاي كاشي سازي كاشان داشت، بلكه رموز كار و فرمول و دستورهاي فني آن منحصراً در اختيار خانواده هاي معين و معدودي بوده كه نسلاً بعد نسل بطور موروثي به يكديگر سپرده بكار ميبردند. بزرگترين خانواده كاشي سازان كاشان كه در پيشه موروثي مهارت كامل و علم و عمل داشته اند، اولادان ابوطاهر بودهاند. زيرا علاوه بر آثار هنري چند نسل متوالي آنها كه تا كنون باقي مانده است در نتيجه كشف كتاب خطي در موضوع دستورهاي فني سفال سازي، از تحليل و تركيب مواد لازم تا حرارت دادن در كوزه و غيره، تخصص و هنرمندي آنان ثابت و آشكار شده است. اين كتاب كه در سال 1314 شمسي از كتابخانه مسجد اياصوف به اسلامبول بدست آمده، در سال 700 قمري بقلم ابوالقاسم عبدالله بن علي بن محمد القاشاني المورخ، نگاشته و به تاج الدين وزير سلطان محمد خدا بنده اهدا شده است. مؤلف نامبرده از جمله مورخين و كساني است كه در تأليف كتاب جامع التواريخ [17] رشيدي شركت و سهم بسزايي داشته. خود او نيز تاريخ سلطان محمد خدا بنده را جداگانه تأليف كرده است. و گذشته از مراتب فضل و دانش وي، از خاندان ابي طاهر ميباشد كه در صنعت كاشي سازي شهرت و مهارت كامل داشتهاند. جدش محمد بن ابيطاهر و پدرش علي بن محمد و برادرش يوسف بن علي تا اواخر قرن هشتم هجري سرگرم بدين كار بودند. و بطوري كه در اينجا ملاحظه ميشود نام آنها روي آثارشان جاويدان مانده است. آثار خاندان ابي طاهر كاشاني 1ـ كاشيهاي ممتاز مرقد حضرت معصومه در قم، كار محمد بن ابي طاهر با تاريخ 602 هجري. 2 ـ دو محراب بزرگ و كوچك و همچنين كتيبه حرم [18] حضرت امام رضا در مشهد كار محمد بن ابي طاهر با تاريخ 612 ـ 640 هجري. 3 ـ محراب امامزاده يحيي ورامين (اكنون در موزه دانشگاه فلادلفياست)، كار علي بن محمد بن ابي طاهر و تاريخ 663 هجري. كتيبه كاشي حرم امام رضا ، كار محمد بن ابي طاهر ـ 612 هجري محراب كوچك حرم امام رضا، كار علي بن محمد بن ابي طاهر ـ 640 هجري محراب بزرگ حرم حضرت رضا، كار محمد بن ابي طاهر ـ 612 هجري 4 ـ محراب مسجد قم(اكنون در موزه برلن است)، كار علي بن محمد بن ابي طاهر با تاريخ 663 هجري. 5 ـ محراب كوچك امام زاده حبيب بن موسي كاشان (اكنون در موزه ايران باستان است)، كار علي بن محمد بن ابي طاهر با تاريخ 668 هجري. 6ـ لوحه آرامگاه امام زاده يحيي ورامين ( متعلق به موزة ارميتاژ)، كار يوسف بن علي بن محمد بن ابي طاهر با تاريخ 705 هجري. 7ـ كتيبه كاشي، كار يوسف بن علي (متعلق به موزة بريتانيا)، با تاريخ 709 هجري. 8ـ كتيبه محراب، كار يوسف بن علي (موزة صنايع عرب در قاهره)، با تاريخ 710 هجري. 9 ـ محراب برجسته طلايي امام زاده علي بن جعفر قم (در موزة ايران باستان)، بشماره (3270) كار يوسف بن علي و تاريخ 734 هجري. 10 ـ كاشي هاي منقش بسيار زيبا (موزة مشهد)، كار محمد بن ابي طاهر، و كتيبه كاشي سردر حرم آستانه با تاريخ 612 هجري. 11ـ كتيبه قبر حبيب بن موسي پشت مشهد كاشان (در موزة ايران باستان)، بشماره (3289) تاريخ 670 هجري. محراب كوچك امامزاده حبيب بن موسي در كاشان، كار علي بن محمد ـ 668 هجري (موزة ايران باستان) كاشي ديواري زرين، ساخت كاشان در قرن هفتم متعلق به امام زاده يحيي ورامين كه اكنون در موزه اسلامي برلن موجود است. هنرمندان ديگر كه با فرزندان ابي طاهر همكاري داشته اند يكي ابو زيد و ديگري استاد جمال نقاش، دستياران محمد بن ابي طهر بودهاند. و همچنين نام اين كاشي سازان كه در كاشان كارگاههاي [19] عليحده داشته اند روي آثارشان باقي مانده است. عبدالله بن محمود بن عبدالله (در كاشي هاي حرم آستانه قدس)، به تاريخ 612 هجري. علي حسيني كاتبي (محراب موزة ارميتاژ لنينگراد). حسين بن علي بن احمد (محراب موزة متروپوليتن). سيد ركن الدين روي كاشي هاي كوكبي طلايي (موزة ايران باستان)، از تاريخ 670 الي سال 738 هجري و بالاخره حسن بن عربشاه، روي محراب بزرگ متعلق به مجسد ميدان كاشان (اكنون در موزة دولتي برلن )، به تاريخ 623 هجري. ناگفته نماند كه محراب اخير تا اوايل قرن كنوني كه «لرد گرزن» آنرا ديده و در سفرنامهاش بخوبي ياد كرده و ستوده است در مسجد ميدان بوده و همچنين حاج عبدالغفار نجم الدوله كه در سال 1299 مسجد ميدان را بازديد نموده سرنوشت اين محراب را چنين پيشگويي كرده است: [20] «كاشان شهر آباديست . آثار قديمه نيز از مساجد و بعضي ابنيه ديده شد. بازار مسگري معتبري دارد. راست: محراب امامزاده علي بن جعفر در قم، كار يوسف بن علي بن محمد بن ابي طاهر كاشي ـ 734 هجري (موزة ايران باستان). چپ: قسمت بالاي محراب امامزاده علي بن جعفر در قم كاشيهاي برجسته و معرق خوب در محراب، مسجدي ديديم خيلي تماشايي و معتبر است و فرنگيها همان را اقلاً دو هزار تومان ميخرند و حيف كه آخر به هر تدبير باشد خواهند ربود!» (صفحه 7 سفرنامه خوزستان) اين محراب پس از ربوده شدن از مكان اصلي خود، توسط [21] مستر پريس نام (J.R.preecr) قنسول انگليسي خريداري و به اروپا حمل گرديده و در سال 1928 ميلادي تحويل موزة برلن شده است. مستر آ.آ. پوپ آمريكايي، خاور شناس نامي در كتاب (شاهكارهاي هنر ايران صفحه 82) مي نويسد: «مساحت اين محرابها گاهي به 70 فوت مربع ميرسد، اما جزئيات طرح آنها چنان با ظرافت و دقت به وجود آمده كه گويي جواهريست كه به دست استاد ماهري ساخته شده ….» و خاور شناس ديگر مؤلف «صنايع ايران بعد از اسلام در صفحه 206 »ميگويد: «اين محرابها بدون شك از بهترين و زيباترين آثار فني [22] ادوار تاريخي ايران بشمار ميرود كه در قرن هفتم به درجه عظمت و كمال خود رسيده است». [23]
نراقي، حسن
آب انبار در ايران 2
اين بار لارستان فارس
اوج تجلي معماري گنبدي در دنيا ازآن لارستاني ها ست و آب انبار يكي از شاهكارهاي بزرگ منطقه جنوب در ايران مي باشد. به عقيده ي پرفسور جونس ، معماران لارستاني توانسته اند ازآب باران بصورت بهينه استفاده كنند و اگر به گذشته هاي دور بر گرديم و كلمه آبادي را موشكافي كنيم ، پي مي بريم كه كلمه آبادي بدون آب بي معناست. پس هر كجا آب باشد آبادي بوجود مي آيد.آبادي ها باعث بوجود آمدن تمدن ها و فرهنگ ها مي گردد.
اگربخواهيم نحوه ي به وجود آمدن آب انبارها و چگونگي ساخت آن را بررسي كنيم ، بايد بگوييم كه : بزرگ معماري كه توانسته اين مهم را به منسه ي ظهور برساند، فردي به نام تلاش (فردي هندي مسلك كه به رياضي و معماري علاقه وافري داشته است) كه طراحي ساخت آب انبار را بوجود آورده است.
در زمان هاي قديم وقتي مي خواستند آب انباري را بسازند گودالي حفر مي كردند و از چهار پايان (گاو ) براي بيرون آوردن خاك آن استفاده مي نمودند و هر قدر كه اين گودال ها پايين و پايين تر مي رفت مستلزم نيروي بيشتري بود كه بتواند اين خاك ها را به بالا بياورد .
در انتها كه گودال به اتمام مي رسيد گاو را قرباني مي كردند و گوشتش را به مردم مي دادند.
دليل استفاده از گاو اين بود كه ، هر چه گودال هاعمقشان بيشتر مي شد ، به حيوان چهارپا فشار زيادي وارد مي آمد و اگر از چهار پايي ديگر استفاده مي كردند باعث از بين رفتن آن حيوان مي شد و تلف مي شد.
وقتي كه كندن گودال به اتمام مي رسيد قسمت پايين آن را از سنگ و ساروچ پر مي كردند كه از نفوذ پذيري آب به داخل خاك كم شود و وقتي كه ساروچ ها و سنگ ها را روي هم قرار مي دادند ،منتظر مي شدند تا باران بيايد و آب انبارها پر شود و بعد روي سرآن گنبدي شكلي با سنگ و گچ درست مي كردند و روي آن ساروج مي كشيدند.
اوج معماري گنبدي دنيا را به آب انبار سيد جعفري در منطقه لارستان ، محله ي كورچان نسبت مي دهند. زماني تاورينه بزرگ ، تاريخ شناس و شرق شناس هندي از منطقه ي لارستان عبور مي كرده و آب انبارها را به خمره هايي از شراب تشبيه كرده است. چون شراب در دين مقدس مسيحيت تقدس خاص خودش را دارا بوده و آب در منطقه ي لارستان نيز از اهميت بالايي برخوردار بوده است.
كلمه آبادي از كلمه ي آب تشكيل شده و آبادي بدون آب معنايي ندارد. در زمان انسان اوليه هر كجا كه آب بوده به آنجا رفته و در آنجا سكني مي گزيدند و در آن مكان كشاورزي و دامپروري مي كردند و سپس تشكيل خانواده و خانواده تشكيل عشيره و عشيره تشكيل ده و ده تشكيل شهر مي دادند.
در منطقه جنوب مثل لارستان بخاطر كم آبي هر كجا كه آب انبار بود اطراف آن خانه درست مي شد و اين خانه ها بزرگ و بزرگتر مي شد و تشكيل محلات مي داد. آب انبارها تشكيل مرزها مي دادند و هر آب انبار را به نام آن محله مي شناختند. (مثلاً آب انبار آقا واقع در محله آقا مي باشد).
آيا آب انبار (بركه) نيز جنسي دارد يا ندارد؟
آب انبار در قديم جنس مذكر داشت مثل مرد، بخاطراينكه اگر آب انبار بود تشكيل خانواده و تشكيل خانه ها مي دادند و از آن خانه ها تشكيل محلات و شهرها مي دادند.
چون ازدياد نسل توسط آب انبار صورت مي گرفت به همين دليل به آن مي گفتند : نَر .
گنبدي شكل شدن خود آب انبارها بدين خاطر است كه نور خورشيد كمتري بتواند به داخل آب نقوذ پيدا كند ( چون اگر نور داخل آن بتابد، جلبك مي زند) و باعث خنكي آب شود و از تبخير جلوگيري كند.
در كنار آب انبار ، آبراهه درست مي كردند و براي فاضلاب شهري از آن استفاده مي كردند و قسمتي را محلي براي عبور آب بنام((مَمَر)).آبي كه داخل آن حركت مي كرد مستقيماً به آب انبار ريخته مي شد و موجب انباشته شدن آب در قسمت گودال مي شد. آب را بعد از آبگيري مستقيماً استفاده نمي كردند بلكه مي گذاشتند كه لا(ته نشين) بيندازد ( خاك رس و خاك كه همراه آن بود ته نشين كند)، پس از اينكه آب شفاف و زلال مي شد آن را مورد آشاميدن قرار مي دادند.
به دليل اينكه لارستان منطقه ي گرم و خشك است مردمان آن منطقه دعا مي كردند كه باران بيايد و چون آب ، موهبت الهي (خدايي) و بسيار زيبا است ، در منطقه ي جنوب به آن احترام خاصي مي گذارند و به همين دليل اسم باران را به روي دخترانشان مي گذارند.
گفتيم آب انبار مذكر است و باران مؤنث است رودي كه در رودخانه جريان مي كند مذكر است مثل بعضي اسم هاي مذكر مثلاً : رود فلاني(رودحسين-رودجلال-رودمجتبي) رود به معني مذكر و اسم پسراست.
لارستاني ها در هنگام بارش باران راز و نيازهاي خاصي دارند ....مثل اين شعر:
اي خدا برو بيا بركه ي آقا پر ببو ( اي خدا باران بيايد آب انبار آقا پر شود)
....
دو تصوير از پنج تصوير زير متعلق به آب انباري در شهر ساري و ديگري در مسير تهران به گرمسار است
در كتب بررسي ابنيه سنتي ايران ازدكتر وحيد قباديان و بناهاي عام المنفعه از كاظم ملازاده و خانم
اين بنا در كنار ضلع جنوب شرقي بقعه" ميرعلي بن حسين" در محله پيرغيب " شهرستان لار واقع است. از تاريخ ساخت بنا اطلاع دقيقيدر دست نيست. امابراساس كتيبه موجود، در دوره قاجاريه تعميراتي " در آن صورت گرفته است.
بناي آب انبار داراي مخزن استوانه اي شكل و يك دهانه ورودي است كه با چند پله به محوطه مرتبط مي شود. اين بنا در اصل چند دهانه ورودي داشت كه بعدها مسدود شد. مخزن بنا مانند ديگر آب انبارها در زير سطح زمين ساخته شده و در ساخت آن سنگ با ملات گچ و ساروج ( مخلوطي است از آهك و خاكستر يا ريگ كه در آب به مرور جذب انيدريد كربنيك كنند و آهكش به صورت سنگ آهك كه محكم و پايدار است در مي آيد و از آن در جهت ساختن بنا استفاده مي كنند) به كار رفته است. برداشت آب مانند ديگر نمونه هاي منطقه لار به كمك سطل انجام مي شود.
آب انبار آقا از آب انبارهاي بزرگ شهرستان لار از توابع استان فارس در جنوب كشور ايران است كه در محله پيرغيب شهر قديم لار و در جهت جنوب شرقي بقعه مير عليبن حسين شهريار قرار گرفتهاست. تاريخ ساخت اين بنا مربوط به دوره صفويه است. اين آب انبار ساختماني است دايرهاي شكل با سقف مخروطي و مخزن آبي به عمق تقريبي ۱۴ متر كه در زير سطح زمين ساخته شده و مصالح به كار رفته در آن سنگ با ملات گچ و ساروج است و يك دهانه ورودي بنا توسط چند پلكان به محوطه پاشير ارتباط مييابد. براساس سنگ نوشته موجود در آب انبار، اين بنا در سال ۱۳۶۶ توسط صداقت و با معماري مهدي، مورد مرمت واقع شدهاست. در تاريخ ۶/۱۰/۱۳۵۵ اين آب انبار با شماره ۱۳۲۵ در فهرست آثار ملي ايران به ثبت رسيدهاست.
آب انبار سيد جعفري
يكي از قديمي ترين آب انبارهاي لار مي باشد كه در مسير غربي شهر لار قررادارد . قطر طاق بزرگ آن 14 متر و ارتفاع آن 10 متر مي باشد عمق منبع آب 20 متر است . آب آن از طريق شبكه آب رساني عصر صفويه تامين مي شده است . اين اب انبار
هم اكنون مورد استفاده قرار ميگيرد
آب انبار سلفي اوز (اوز را با كسره حرف اول و فتحه بر روي حرف واو بخوانيد)
آب انبار (بركه) سلفي اين بخش از قديمي ترين بركه هاي اين شهرستان و با پيشينه 750 ساله است.
اين يادمان تاريخي، سال 79 با شماره 2029در فهرست آثار ملي ايران به ثبت رسيده است .
در لارستان و بخش هايي از هرمزگان، به آب انبار، بركه مي گويند كه اين بركه تاريخي در محل نخلستان برنه شهر اوز، همانند ساير بركه ها و آب انبارهاي منطقه اوز به صورت مدور و داراي سقفي مخروطي است .
لوح سنگي حكاكي شده در سردر اصلي اين يادمان تاريخي مبين اين است كه شخصي نيكوكار به نام حاج محمد زينل شمسايان، اين بنا را در سال 700 هجري قمري احداث كرده است.
مصالحي كه براي احداث اين بركه مورد استفاده قرار گرفته است ، سنگ، گچ و ساروج است .
نوع گچ بكار رفته در اين بنا، نوعي گچ مخصوص بنام كوپال است كه دانه هاي آن درشت بوده و گچ پزان قديمي به شيوه اي خاص آن را بعمل مي آوردند و بسياري از بزرگان و سالخوردگان بر اين باورند كه راز ماندگاري اين يادمان تاريخي استفاده از اين نوع گچ است.
اين بركه داراي دو دهانه به ارتقاع دو متر و پهناي يك متر براي برداشت آب است و در قسمت جنوبي آن آبراهي به پهناي يك متر است كه آب باران وارد اين بركه مي شده است.
نوع معماري، شيوه بكار رفتن مصالح و چيدمان سنگ ها براي سقف مخروطي اين يادمان تاريخي، بسيار جلب توجه مي كند.
مرحوم محمد امين رافعي يكي ديگر از نيكوكاران اين منطقه در سال 1391 هجري قمري اين يادمان تاريخي را تعمير و مرمت كرده است و پس از آن نيز چند نفر از اهالي اين بخش مبادرت به تعمير و مرمت اين بناي تاريخي كرده اند.
اين بركه كه زماني بارقه اي اميد براي مردم اين منطقه بوده رو به نابودي و فراموشي است و از اين رو ضروري است كه ميراث فرهنگي نسبت به آن توجه لازم اعمال و از تخريب آن جلوگيري كند.
آبانبار در ايران
شرايط اقليمي خشك و نيمه خشك بخش عمده اي از ايران، تاثير ژرف و بنيادي در خلق پديدههاي گوناگون معماري اين سرزمين گذاشته است. ريزشهاي آسماني در ايران، به جز ناحيه شمالي و سواحل درياي مازندران، در بقيه نواحي بسيار كم است. به همين دليل، از ديرباز در بيشتر دشتهاي وسيع ايران، براي دسترسي به آب، تلاش چشمگيري صورت گرفته و ايرانيان با بهره جستن از تمامي تواناييهاي خود، دهها كيلومتر قنات حفر كرده اند. آنها در كنار ساخت قناتها و سدها، به ذخيره سازي آبهاي فراوان زمستاني براي به مصرف رساندن آنها در فصلهاي گرم سال نيز توجه داشته اند و براي تحقق اين مساله، «آبانبار» را بنيان گذاشته اند.
آبانبارها علاوه بر نقش مهمي كه در زندگي روزمره مردم داشته اند، از موقعيت خاصي نيز در فرهنگ و اعتقادات مردم اين سرزمين، بهره مند بوده اند. پيوند ميان آب و آيينهاي مذهبي، در دوران بعد از اسلام نيز در ايران ادامه يافت؛ به گونه اي كه نيايش گاههاي آناهيد، جاي خود را به مصليهاي شكوهمند خارج از شهر داد.
آبانبارها در بافت شهرهاي حاشيه كوير، مركز بسياري از آباديها و شهركها و محلهها بودهاند و در بسياري از محلهها بزرگترين و چشمگيرترين واحد معماري به شمار ميروند.
فن ساختمان و شيوه معماري در ساختمان آبانبارها داراي اعتبار خاصي است؛ چرا كه سازندگان اين واحدها با دقت و نكتهسنجي بسيار، به مسايل عمده اي چون ميزان فشار آب بر كف و سطح آبانبار، مساله اندود داخل بنا، تهويه، تصفيه و جلوگيري از آلودگي آب، توجه كامل داشتهاند.
هنر تزيين نماي خارجي اين آبانبارها، به خصوص سردر ورودي آنها و در برخي از موارد، انتخاب اشعار جالبي براي كتيبه بالاي سردر، همگي نشان دهنده آن است كه اين بناها با بسياري از ويژگيها و روحيات ساكنان پيرامون خود، ارتباط نزديك و مستحكمي داشته اند.
[lدلايل وجودي آبانبار[/
دلايل جمعآوري و نگهداري آب در آبانبارها را ميتوان به صورت زير دسته بندي كرد:
الف) تبخير شدن آب در اثر تماس مستقيم با گرماي خورشيد و جريان هوا
ب ) فاسد شدن آب در هواي آزاد
ج) گرم شدن آب به علت تابش نور خورشيد
عملكرد و اركان آبانبارها
انواع آبانبارها از نظر نوع عملكرد و اركان : [/
color]
1. آبانبارهاي خصوصي: اين آبانبارها در خانههاي شهري و يا روستايي، عموما در زير ساختمان يا در زير سطح حياط ساخته ميشوند. مخازن اين آبانبارها معمولا مكعب يا مستطيل هستند و سقفي مسطح يا گهوارهاي دارند. در اين نوع آبانبارها اگر مخزن زير حياط خانه ساخته ميشده، برداشت آب از آنها با دلو و از راه دريچهاي كه در سقف يا نزديك به سقف بوده، به وسيله تلمبه دستي انجام ميگرفته است. اما چنان چه مخزن در زير قسمت مسكوني ساخته مي شد معمولا دسترسي به آب از طريق پاشير صورت ميگرفت. اين مخازن، عمدتا يك هواكش يا بادگير براي تهويه دارند كه تا بام خانه امتداد مييابد. گنجايش برخي از اين آبانبارها براي تامين مصرفي سه تا چهار سال يك خانه، كافي است.
«ايران به جز چند رود بزرگ و متوسط كه با بهرهمند بودن از سرچشمههاي برفگير، در تمامي طول سال جريان دارند، عمده رودها در بخش كوتاهي از سال، آب در بستر دارند و بيشترشان از ميانه بهار تا پايان پاييز، خشك و بي آب هستند.»
2. آبانبارهاي عمومي: اين آبانبارها اكثرا بناهاي بزرگ و چشمگيري هستند و سازندگان آنها حكام و اعيان يا مردان نيكوكار محلي بودهاند كه هزينه ساخت آنها را از بيتالمال يا از اموال خويش ميپرداخته اند.
الف) آبانبارهاي شهري: معمولا در مراكز محلهها و در كنار امكان مذهبي، آموزشي، رفاهي و تجاري ساخته ميشدند. نمونههاي بازمانده از اين آبانبارها نشان ميدهد كه آنها نسبت به انواع ديگر داراي ظرفيت بيشتري بوده و مي توانستند نياز محلات پرجمعيت شهري را براي ماهها تامين كنند.
اهميت حياتي اين بناها موجب ميشد كه در انتخاب نوع مصالح و كيفيت ساختمان آنها شود و افزودن بر بخشها و اجزاي ضروري، جلوخانهايي بزرگ، سردر و هشتي، پلههاي پهن، بادگيرهاي بلند و همچنين تزيينات گوناگون در آنها به كار رود. از جمله معروفترين اين آبانبارها در تهران بايد به اين موارد اشاره كرد: «سيد اسماعيل، صاحب ايوان، بابا نوذر، يوزباش، سيد ولي، امامزاده يحيي، رضا قلي خان، چهل تن و كوچه غريبان.
در سمنان آبانبار قلي و سرخه، در قزوين آبانبارهاي حاج كاظم و سردار بزرگ، در مشهد آبانبارهاي حوض لقمان، حوض ميرزا ناظر، بالا كوچه و چهل پايه و در كاشان آبانبار سيدحسين دخان، از نمونههاي معروف اين نوع معماري به شمار ميروند.
2_ب) آبانبارهاي روستايي: عموما در ميدانهاي مركزي روستاها ساخته ميشدند. اين آبانبارها معماري بسيار ساده اي داشتند و از مصالح موجود در محل و بيشتر بدون تزيينات و پيرايهها، شكل ميگرفتند. از نمونههاي شناخته شده اين آبانبارها ميتوان به آبانبار حاج سيدحسين در آبادي خنك (خونك) و آبانبار دو راه در آبادي در رحمت آباد استان يزد اشاره كرد.
2-ج) آبانبارهاي قلعه اي: اين آبانبارها بسيار ساده و اغلب به صورت حوضهاي سرپوشيدهاند. مخزن آنها نسبتا كوچك و عميق است و به شكل چاهي سريع در قسمت مركزي آبانبار ساخته ميشده است. برخي از آنها به نحوي با مجموعه بناهاي قلعه تركيب شدهاند كه بتوانند آب باران كه روي بامها و صحن قلعه روان ميشود، جمع آوري و ذخيره كنند.
معماري آبانبارهاي داخل كاروانسراها را ميتوان تاثير گرفته از اين نوع آبانبارها دانست و در اين گروه مطالعه كرد. اين بناها معمولا به صورت حوضهايي سرپوشيده در ميان حياط و روي محورهاي اصلي كاروانسرا ساخته ميشدند. [
color="#0000cd"]
2-د) آبانبارهاي ميانراهي: اين آبانبارها معمولا در مسير جادههاي كاروانرو و در كنار كاروانسراها شكل ميگرفتند. آنها مخازن استوانهاي و پوشش گنبدي دارند و برخي نيز اطاق و كلاهفرنگيهايي براي استراحت مسافران و خواندن نماز دارند.
از نمونه آبانبارهاي ميانراهي ميتوان به آبانبارهاي حوض بلند وزير بر سر راه يزد به مشهد و آبانبار حاج حسين معمار در جاده يزد به تهران، اشاره كرد.
2-ه) آبانبارهاي بياباني: معمولا در بيابانهاي خشك و به منظور سيراب كردن دامها ساخته ميشدند. مخازن اين آبانبارها معمولا چهارگوش ساخته ميشده و ديوارهايشان حدود دو متر بالاتر از سطح زمين بوده است.
---------------------------------
در كشورهاي يونان و روم نيز از اين شيوه (آب انبار)براي ذخيره آب استفاده ميشد.
آب انبار هاي يزد
آب انبارها به دليل اهميت در زندگي كويري و نقشي كه در ادامه حيات و زيست مردم داشته اند ، به تنهايي مي توانند در زمره جذابيت هاي تاريخي يزد قرار گيرند.
آب انبارها معمولا در مركز محله هاي شهر واقع و از چهار عنصر اصلي تشكيل شده اند:
خزينه : به شكل استوانه كه در دل زمين ايجاد شده و و محل ذخيره آب مي باشد.
گنبد : پوشش به شكل نيمكره بر روي خزينه به منظور حفاظت آب از آلودگيهاي محيطي جهت خنك نگه داشتن آن
پاشير: راهرو پلكاني جهت برداشتن آب از خزينه
بادگير: وسيله اي براي هدايت جريان هوا به درون آب انبار
در استان يزد بيش از 400 آب انبار وجود دارد كه 100 مورد آن در شهر يزد ديده شده است كه اغلب موقوفه و اصول حاكم بر طراحي آن تقريبا يكي است.
بيشتر آب انبارها داراي يك ورودي و پاشير هستند. اما بعضي از آنها به لحاظ موقعيت شهرسازي و نحوه استقرار در بافت شهري ، داراي دو يا سه ورودي مي باشند.
آب انبارها يكي از شاخص ترين نشانه هايي است كه منظر عمومي شهر يزد را از ديگر شهرهاي كشور متمايز مي سازد. در باور نياكان و گذشتگان آب انبارها بسيار ارزشمند و مقدس بودند.
اما متاسفانه امروزه شاهد آن هستيم كه برخي افراد در اين مكان هاي تاريخي و فرهنگي زباله و آشغال مي ريزند و يا با درج و نصب نوشته ها و آكهي هاي تبليغاتي ديواره بخش بيروني اثرها را تخريب مي كنند.
بسياري از آب انبارهاي استان يزد بالقوه اين ظرفيت را دارند كه به دليل خنك بودن فضاهاي داخلي آنها با تغيير كاربري مي تواند به عنوان استراحگاه براي گردشگران مبدل شود.
گفتني است : در استان يزد بيشتر آب انبارها داراي سه يا چهار بادگير مي باشند . ولي در برخي مناطق ، آب انبارهاي تك بادگيري ، دو بادگيري ، شش بادگيري و هفت بادگيري نيز وجود دارد.
آب انبار گلشن
آب انبار گلشن واقع در محله "گازرگاه" شهر يزد، از بناهاي دوران معاصر است. اين آب انبار دو پاشير و پلكان جداگانه براي استفاده مسلمانان و زرتشتيان دارد. آب انبار داراي چهار بادگير است كه در فواصل يكسان در كنار مخزن دايره اي شكل آب انبار قرار دارند. ارتفاع بادگيرها از سطح زمين سيزده متر و حجم مخزن آن دو هزار متر مكعب است.
آب انبار شش بادگيري
اين آب انبار در محله اي به همين نام در شهرستان يزد قرار دارد . اين بنا داراي دو ورودي ( يكي در شمال و ديگري در جنوب مخزن ) ، شش بادگير و مخزن بزرگي به حجم دو هزار متر مكعب است . اين آب انبار پنجاه و پنج پله دارد . ورودي آب انبار در قسمت جنوبي است و بين پله هاي بيست و پنج و بيست و شش آن ، از بالا يك هشتي با سنگ فرش آجري قرار دارد و طاق آب انبار بعد از هشتي شروع مي شود . شير آن نيز در قسمت ورودي شمالي است . ورودي شمالي نسبت به مخزن شير ، قرينه ورودي جنوبي است . آب انبار داراي گنبد تخم مرغي شكل است . ارتفاع مخزن آب آن 6/12 متر و ارتفاع بادگير ها ده متر است .
آب انبارها از جمله تأسيسات وابسته به قنات هستند كه براي ذخيره سازي در زمستان و استفاده در تابستان كاربرد داشته اند .
اين آب انبار بزرگ و پرحجم بالغ بر 2000 متر مكعب گنجايش داشته و دو عدد شير يا راه دسترسي به شير آب انبار دارد كه يكي براي استفاده مسلمين و ديگري براي استفاده اقليت مذهبي زرتشتي مي باشد . اين آب انبار داراي شش بادگير است ، سه بادگير آن از ابتدا ساخته شده بود و سه بادگير ديگر بعد ها به آن الحاق شده است ، با كمي دقت در شكل بادگيرها تفاوت سه بادگير قديمي با ديگر بادگيرهاي آن مشهود است. شش بادگير آب انبار با توجه به شرايط اقليمي و جهت باد در اين منطقه به شكل 8 وجهي مي باشند.
براي شهرهاي كويري همچون يزد ارزش آب بيش از هر جاي ديگر احساس مي شود . در اين شهر بيش از 75 آب انبار وجود دارد 180سال پيش در دوره قاجاره ساخته شده است .
آب انبار ميان راهي مسير چك چك
اين آب انبار مجاور نيايشگاه زرتشتيان يزد ، در فاصله هفتاد و پنج كيلومتري شهر يزد قرار دارد . با توجه به نحوه ساخت آن ، مي توان گفت كه اين بنا متعلق به دوره قاجار است . آب انبار از نوع ميان راهي است و در مسير فرعي جاده يزد - طبس قرار دارد . اين آب انبار از آجر و به شكل يك اتاق چهار گوش است و داراي يك ورودي باقوس هلالي است و در دو طرف ورودي آن ، دو سكو براي نشستن قرار دارد . نقشه مخزن آن مدور و داراي يك فضاي چهارگوش در جلو براي دسترسي به آب است .
آب انبار وزيري
اين بنا در اواخر قرن هشتم ميلادي توسط "سيدركن الدين ثاني" در محله مسجد جامع شهر يزد ساخته و داراي چهار بادگير بر روي مخزن است كه آب را خنك مي كرده است. اين آب انبار داراي يك در قديمي و سي وهفت پله است.
آب انبار وقت و ساعت
اين آب انبار توسط "خواجه شاه امير استرآبادي" در محله "وقت و ساعت" شهر يزد ساخته شد. سنگ مرمر سردر بنا، تاريخ 1121 هـ.ق را نشان مي دهد. اين آب انبار داراي چهل و نه پله و چهار بادگير بر روي مخزن است.
جاده هراز
نام هراز را بارها و بارها شنيده ايد. نامي كه بيشترين خاطره شما را در جاده هاي
شمال رقم مي زند. اما پيشنهادي براي شما دارم كه هراز را نه به عنوان يك جاده كه به
عنوان دنيايي پرماجرا در خاطرات سفري شما ثبت مي كند. اين بار كه قصد شمال كرديد،
يك روز از برنامهتان را در خود جاده بگذرانيد. در جادهاي كه سرشار از پديدههاي
طبيعي و جذاب است. هراز داراي جاذبههايي مانند دره گل زرد، آبشار ملك بهمن، آبگرم
لاريجان، منظريه، استله سر، آبگرم بايجان و اسك است. هر كدام از اين جاذبهها
پتانسيل ميزباني شمار زيادي از طبيعتگردان و گردشگران را داراست. شما هم اگر قصد
سفر طولاني مدت نداريد، كولههايتان را ببنديد و جاده هراز را زير پاي خود ميهمان
كنيد.
- دره گل زرد
اين منطقه ييلاقي در شمال مباركآباد و جنوب قله 3750 متري "گل زرد" است. دره گل
زرد درهاي شمالي - جنوبي است كه ابتداي آن تنگ و اندكي سنگلاخي است كه در انتها
بازتر شده و به زيرشيبهاي تند قله ميرسد. سرچشمه انتهاي دره زير شيبهاي گل زرد، از
زيباترين و مهمترين نقاط ديدني اين منطقه است. براي رسيدن به اين نقطه 2 ساعت
پيادهروي از روستاي مباركآباد كافي است.
- آبشار ملك بهمن
اين آبشار بزرگ در بالاي ده "شونادشت" در جاده هراز - شونادشت قرار دارد. در كنار
اين آبشار، قلعه بزرگ ملك بهمن مربوط به دوران ساساني واقع است كه مجموعه آثار
تاريخي و طبيعي را براي يك روز طبيعتگردي به وجود آورده است. باغهاي موجود در مسير
دسترسي به آبشار نيز در فروردين ماه جلوه خاصي دارند. براي رسيدن به اين آبشار از
روستاي شونادشت تنها 30 دقيقه زمان لازم است.
- آبگرم لاريجان
آبگرم "لاريجان" در حاشيه شمالي دره رودخانه هراز در جنوب قله دماوند قرار دارد. با
اينكه دماوند، مهمترين كوه ايران، در اين منطقه قرار دارد، اما سالانه هزاران
طبيعتگرد براي استفاده از آبگرم لاريجان و دامنههاي سرسبز البرز مركزي به اين
منطقه سفر ميكنند.
- منظريه
"دره منظريه" يكي ديگر از مناطق ييلاقي منطقه پلور در جاده هراز است. اين دره
منطقهاي مسطح و هموار است كه بيشتر طبيعتگردان براي رسيدن به دشت لار و غار گل
زرد از آن استفاده ميكنند. دره منظريه تا دامنههاي جنوبي تيزكوه و دشت "امام
پهنك" پيش ميرود. درياچه منظريه، قله دماوند، غار گل زرد و آبشار گل زرد از
مهمترين نقاط ديدني اين منطقه است كه داراي پوشش گياهي متنوع و درختهاي بسيار است.
- استله سر
دره استله سر كه رودخانه آن موسوم به تلخ رود است در شرق دماوند و منتهياليه دره
يخار قرار دارد. دره استله با آبي گلآلود، حاصل از ذوب يخچال يخار دماوند،درهاي
با شيبهاي تند و مراتع وسيع است. چشمه آب معدني "استله"، قله "منار"، دره "يخار" و
جبهه شرقي قله دماوند از مهمترين نقاط ديدني دره تلخ رود است.
- آبگرم بايجان
آبگرم "بايجان" در 11 كيلومتري شمال بخش "گزنك" در جاده هراز است. اين آبگرم از
متعدد آبگرمهاي البرز مركزي است كه سالانه ميزبان بسياري از طبيعتگردان ايراني و
خارجي است. براي رسيدن به آبگرم بايجان برخلاف ديگر جاذبههاي اين منطقه نياز به
پيادهروي نيست و با خودروي شخصي ميتوان تا حاشيه آبگرم رفت.
- آبگرم اسك
اين آبگرم در 13 كيلومتري پلور در جاده هراز و عمق دره رودخانه آن قرار دارد.
آبگرم، غار "اسك" و برفچال فصلي از زيباترين مناطق طبيعي اين منطقه است. دره هراز
آب اسك داراي پديده ديگري به نام كافركولي است كه يكي از نادرترين پديدههاي
كوهستاني در جهان است. براي رسيدن به اين منطقه كه از مراتع وسيعي ميگذرد، نياز به
پيادهروي نيست و ميتوان با خودرو تا كنار آبگرم رفت.
جاده چالوس (هزار چم)
جنگل هاي انبوه، باغ هاي پر از ميوه، رودخانه هاي گاه خروشان، آبشارها، چشمه سارها،
تپه هاي باستاني، نمادهاي زيبا، كوه هاي بلند و آب و هواي دلپذير همه در جاده چالوس
جمع آمده اند تا آن را به يكي از چند جاده بسيار زيباي جهان تبديل كنند؛ جاده اي كه
برخي آن را اولين و برخي ديگر تا چهارمين جاده زيباي دنيا نام داده اند، حداقل مسلم
است كه يكي از چهار جاده زيباي جهان به شمار مي رود. اين جاده شهر كرج در استان
تهران را به چالوس در كرانه درياي خزر وصل مي كند و به شكل اتومبيل رو امروزي بيش
از 80 سال قدمت دارد.
وجود رودخانه كرج به موازات جاده كرج چـالوس، سد كرج و روستاي كوچك و زيباي واريان
كه همچون جزيرهاي كوچك در آنسوي آب سدكرج ميباشد زيباييهاي اين جاده را دو چندان
كرده است. جادهاي با قدمت بيش از نيم قرن كه همچون گوهري درخشان بر تارك
زيباييهاي طبيعت اين منطقه ميدرخشد، جادهاي در سلسله جبال البرز با پيچ و خمهاي
متعدد در دل كوه و زيباييهاي بكر طبيعي تا سفري خيال انگيز را براي مسافران خود
رقم زند.
جاده كرج - چالوس در هر فصل به رنگي درميآيد و گاه تضاد رنگها همزمان با هم
منظرههاي باشكوه، منحصر به فرد و چشم نوازي پديد ميآورد. سال 1312 جاده كرج -
چالوس مورد بهره برداري قرار گرفت تا مسير تهران به ساحل درياچه خزر هموار و كوتاه
شود.
از اين زمان به بعد بود كه انواع رستورانها و واحدهاي اقامتي و پذيرايي در كنار
اين جاده شكل گرفت و ساخت سد امير كبير كرج در سال 1340 نيز به جاذبه ها و
زيباييهاي اين جاده افزود و در اندك زماني اين جاده به يكي از تفريحگاههاي مهم
گردشگري كشور تبديل شد.
مسافران بسياري از سراسر كشور به ويژه در فصل بهار و تابستان به اين خطه مي آيند تا
دمي در كنار رودخانه خروشان كرج و سايه سار درختان بياسايند و علاوه بر استفاده از
طبيعت منحصربه فرد اين جاده از محصولات و سوغات روستاييان و ساكنان خونگرم حاشيه
اين جاده از جمله انواع ترشي خانگي، قره قروت، سير ترشي، عسل كوهستان، مرباي عسل،
عسل رس بسته، انواع ماست محلي، سركه سيب محلي، كره محلي، پنير گوسفندي، انواع شيره
انگور، سبزي هاي كوهي مانند والك، قارچ و گلپر خشك و ترشي نيز بهره ببرند.
زيبايي و خاطره انگيز بودن جاده كرج - چالوس تنها به طبيعت شگفت انگيز و سوغات آن
محدود نميشود و داراي تپههاي باستاني و روستاهاي تاريخي است كه گاه قدمت آن به
هزاران سال پيش برمي گردد.
گردنه حيران
گردنه حيران در مسير راه ارتباطي آستارا - اردبيل قرار گرفته است. اين گردنه كه
آخرين منطقه حفاظتي استان اردبيل ميباشد، از يك طرف مشرف به كوههايي است كه
پوشيده از جنگلهاي انبوه است و از سويي مشرف به درهاي نه چندان عميق كه از ميان
آن رود آستارا، آقچاي عبور ميكند اين رود تعيين كننده مرز استان گيلان ايران و
كشور آذربايجان است.
اين گردنه در بيشتر زمانها در زير پوششي از مه قرار دارد و از نظر طبيعي درهها و
كوهپايههاي آن، پوشيده از گلها و گياهان جنگلي و مرتعي هستند. با اين وجود اين
گردنه چندان مرتفع نيست و ارتفاع بلندترين نقطهٔ آن از سطح آبهاي آزاد تنها حدود
۱۵۰۰ متر است؛ در واقع علت اصلي مه تقريباً دائمي گردنهٔ حيران رطوبت درياي خزر
است، نه ارتفاع زياد اين گردنه. گردنه حيران از اين نظر نيز اهميت دارد كه يكي از
روستاهاي تاريخي و ييلاق بزرگترين خوانين آستارا و قشلاقهاي غربي و شمالي اين
شهرستان در گذشته بوده است.