تربت حيدريه يكي از شهرهاي استان خراسان رضوي است و زبان مردمِ آن فارسي است . تربت حيدريه در گذشته زاوه ناميده مي شد . پيشينه تاريخي تربت حيدريه به نام زاوه به پيش از اسلام و روزگار اشكانيان برمي گردد و به مناسبت آرامگاه قطبالدين حيدر كه از هم روزگارانِ عطّار و از صوفيان سده ششم هجري بود اين گونه ناميده شده است . ساخت شهر زاوه را به زو تَهماسب نسبت ميدهند. تربت حيدريه پس از روزگار صفوي شهر شد. حدود دويست سال پيش در دوره حاكميت اسحاقخان قرايي از خانها و دولتمردان روزگار قاجار آباد شد. اسحاق خان به بازسازي و آباداني شهر پرداخت و آن چنان دگرگوني اي در شهر پديد آورد كه اين شهر تا مدتها «تربت اسحاقخان » ناميده مي شد .
ريشه نام نجف آباد
نجف آباد در روزگار شاه عباس صفوي در ۳۰ كيلومتري غرب اصفهان ساخته شد. در دوره صفوي شهر نجف آباد با طرح شيخ بهايي و به پيشنهاد او به عنوان يك شهر نوين ساخته گرديد. در باره انگيزه ساخت شهر نجف آباد سخنان گوناگون وجود دارد . معروف ترين سخن آن است كه : نذورات و درآمد موقوفات منطقه به وسيله كارواني از اصفهان به سوي نجف ميرفت كه پس از پيمودن ۲۵ كيلومتر از حركت باز ايستاد . شيخ بهايي چاره را در اين ديد كه با اجازه شاه عباس بارهاي شتران را هزينه ساخت شهري كنند به نام نجف آباد . بدين گونه نجف آباد پديد آمد . سخن ديگر آن است كه : شاه عباس صفوي مقداري پول و جواهرات براي مرقد حضرت علي اختصاص داد و خواست به نجف بفرستد. با تدبير شيخ بهايي از خروج اين ذخاير از ايران جلوگيري شد و به كمك آن شهر جديد نجف آباد ساخته شد . همين داستان با اندكي تفاوت : در حدود سال ۱۰۲۲ هجري قمري، شاه عباس اول صفوي، مقدار زيادي پول و جواهرات براي آرامگاه حضرت علي (ع) در نجف اشرف اختصاص داد و خواست به شهر نجف در عراق بفرستد. در اين هنگام شيخ بهايي آگاه شد و ديد كه خروج پول و جواهر برخلاف مصالح كشور است پس براي جلوگيري از آن، نزد شاه عباس رفت و گفت ديشب در خواب حضرت علي (ع) را زيارت كردم، به من امر فرمودند كه نجف به جواهر شما نيازي ندارد ، پول و جواهر را صرف ساختمان شهري به نام نجف آباد، در نزديك اصفهان كنيد. شاه عباس اين گفته شيخ بهايي را پذيرفته دستور ساختن اين شهر را مي دهد و شهري در دشت پهناوري در 29 كيلومتري غرب اصفهان ساخته شد و نجف آباد خوانده شد.
ريشه نام رَشت ( بيه پَس )
مردم رشت گيلك و به زبان گيلكي با لهجه بيه پس سخن مي گويند . مذهب بيشينه مردم شيعه دوازده امامي است . ريشه نامگذاري رشت واژه « رش» به معني باران بسيار ريز است . زيرا آب و هوا در اين منطقه تقريباً ۸ ماه از سال باراني است كه نوع باران « رش » بوده و تا چهار روز در هفته نيز شايد ادامه يابد . در اين صورت رشت يعني جايي كه در آنجا باران پيوسته ميبارد واژه گيلكي « وارِش» كه به معني باران است نشانگر اين نكته است كه اين واژه پيوندي از « وا+رش » است . وارِش آدمي را به ياد « باز باران » مي اندازد يعني ويژگي آشكار شهر . در زبان كردي فِيلي (فَـهلَوي) واژه(آوَه رَشـَه) به معني (آب پاشي) است كه همين معناي « وارش » را به ياد مي آورد . گروه دوم گويند : تلفّظ درست نام رَشت ، رِشت بوده كه آن نيز از بن ريسيدن گرفته شده و ريشه اين نامگذاري توليد رشتههاي ابريشمي در شهر است . امّا سخن سوم در اين باره : رشت دارالمرز يا دارالامان بوده كه پيشتر ، به آن بيه يا بيه پس مي گفتند . بيه در فرهنگ لغت ، رود و يا دهانه ميان دو رودخانه معني شده است . چون در لغت اوستا و پارسي « بي آوه » به معني منسوب به دو آب است . چنين به نظر مي رسد كه ريشه اين نامگذاري ، قرار گرفتن آن در ميان دو رودخانه است كه به مانند ديوار شهر به شمار مي آيد . بنابراين نام بيه پس (بي-آو-پاس) به معني جاي پاسداري شده توسط دو رودخانه است. اگر نام رشت را با همين ويژگي اين شهر معني كنيم درست مي نمايد . نخست بايد بپنداريم بخش نخست « بيه » (منسوب به دو ) به همراه نام رشت در آغاز آن به كار مي رفته است يعني در اصل نام شهر رشت ، در آغاز « بي- آو "را-ايشت » ( يعني ناحيه نگهباني شده در ميان دو رود) بوده كه بخش اوستايي دوم آن يعني «را ايشت » (جايگاه پاسداري شده) در گذر زمان كوتاه شده و تبديل به رشت شده است . سخن چهارم در باره ريشه نام شهر رشت از آن علامه دهخدا است . به نظر علّامه علياكبر دهخدا چون ساخت اصلي شهر در سال ۹۰۰ هجري بوده و واژه رشت در حساب ابجد ۹۰۰ است اين نام را برگزيده اند . گويا فرمانرواي شهر فرد اديبي بوده كه با حساب اَبجَد شهر را نامگذاري كرده است . ( ر= 300 ، ش = 400 ، ت = 500 پس رشت = 900 ) به اين سخن مي شود خرده گرفت زيرا نام رشت در كتاب "حدود العالم من المشرق الي المغرب" كه كهن ترين جغرافيا به زبان فارسي بوده و به سال ۳۷۲ هجري قمري در زمان نوح بن منصور ساماني نگارش يافته، با صفت ناحيه بزرگ آمده و جزء يازده ناحيه بزرگ "آنسوي روديان" يا گيلان بيه پس (گيلان غربي) شمرده شده كه آشكار مي شود ، رشت تا آن زمان و به گمان بسيار در روزگار باستان بوده است. مگر اينكه در سال 900 اين شهر بازسازي شده باشد . سخن نخست منطقي تر مي نمايد
ريشه نام آران و بيدگل
پس از ويراني شهر باستاني سيلك (بخشي از كاشان كنوني) در اثر حوادث گوناگون، آباديهاي كوچك و بزرگي به صورت دژ و حصار پديد آمد و جايگاه بزرگي به نام چهل حصاران(كاشان) ناميده شد ، سپس هر يك از دژها به مناسبتي نامگذاري شد. شايد اصل واژه «آران» از« آريَن يا آريان : آريا» و به معناي جايگاه نجيبان باشد . نام« بيدگُل » در نگاه نخست پيوند « بيد + گُل » است . پس اين گونه مي نمايد كه در گذشته بيد و گُل در اينجا بسيار بوده است هر چند امروزه چنين نيست . برخي «بيدگل» را دگرگون شده (ويگل: شهري باستاني در كنار شهر قديمي هراسكان) و (بي گل) مي دانند .
ريشه نام اردستان
ريشه نام اَردِستان اردستان يكي از شهرهاي استان اصفهان است . مردم اردستان در گويش محلي خود از آن با نامهاي ارسون، اردستون، ارسون، اسوم و اسون ياد ميكنند. اردستان همان گونه كه از نامش پيداست به معني سرزمين مقدّس است . ارد در اردستان به معني مقدس است و در واژه هايي مانند اردبيل ، اردكان و اردشير نيز يافت مي شود . پيش از اسلام آتشكدههاي بسياري در اين شهر بوده از جمله آتشكده مهر اردشير . نام هاي قديمي آن ارگدستان، ارگستان، ارد استان نوشته شده است . برخي نيز نام اردستان را پيوندي از دو بخش «ارد» به معني مرد خشمگين و «ستان» به معناي جا مي دانند و از آن به عنوان سرزمين مردان غيور و خشمگين ياد كردهاند . برخي نيز گويند: اردستان چون از شهرهاي ساخته اردشير دراز دست است، نام خود را از او بر گرفته است. نام اردستان، در افسانههاي فولكلوريك نيز آمده و از جمله بر پايه يكي از افسانهها، اردستان جايگاه رستم دستان، جهان پهلوان باستاني بوده و در آغاز ارگ دستان نام داشته و سپس به ارگستان و سرانجام به اردستان تغيير يافته است . بر پايه اين افسانه طايفه ليلاز كه از طايفههاي اردستان به شمار ميآيند از تبار ليلاز، برادر رستم هستند.