آقاي دكتر عيسي بهنام روزگاري، درحدود هفتهزار سال پيش، دردشت وسيعي كه بين قزوين وري قرار دارد مردمي سكونت ميكردهاند كه از تمدن پيشرفتهاي برخوردار بودهاند. ويرانههايي كه امروز در مكاني بنام «اسمعيلآباد» قرار دارد در فاصلة 80 كيلومتر درشمال غرب تهران است. مدتها مردم قريههاي مجاور آن در جستجوي گنج خاك آنرا زيرورو كردهاند و قسمت مهمي از ظروف سفاليني كه در گورمردگان هفتهزارسال پيش يافتند به اين طريق ازميان رفت،تا در تاريخ 1336 هيأتي به سرپرستي آقاي مهندس علي حاكمي و آقاي مصطفي راد ازطرف ادارة كل باستانشناسي مأمور تحقيق درآن مكان گرديد و اشياءبسيار جالبي بدست آورد كه امروز در موزة ايرانباستان در تهران در معرض نمايش قرار داده شده است. خانم مرحوم پروفسورعباس ملكي كه درحال حاضر با پروفسورواندنبرگ در لرستان به تحقيقات باستانشناسي ميپردازد، واز ابتداي ورودش به ايران به مطالعة باستانشناسي دراين كشور علاقة زياد نشان داده است،چند مقاله راجع به اشياء مكشوف در اسمعيلآباد بزبان فرانسه در مجلات مختلف منتشر نمود. سپس كاوشهايي كه بوسيلة هيأت باستانشناسي ايراني درنقطة ديگري درهمين حدود، بنام «خوروين» انجام گرفت موجب شد كه توجه باستانشناسان به اين ويرانههها جلب گردد و تحقيقات دقيقي ازجانب دانشمندان باستانشناس راجع به تمدن پيشرفتهاي كه در دشت وسيع واقع بين قزوين و ري در روزگار كهن قرار داشته بعمل آيد. درسالهاي اخير درنقاط ديگري ازاين دشت كاوشهائي بوسيلة استادان دانشگاه تهران انجام گرفته و اينطور بنظر ميآيد كه دراين دشت نقاط پيش ازتاريخي بيشماري وجود دارد كه ميتواند موضوع كاوشهاي دقيقي گردد. اسمعيلآباد دركنار رشته جبال البرز واقع است و وضع جغرافيايي آن بصورتي است كه درايام بهار و قسمتي از تابستان در نتيجةسرازيرشدن جويبارها از كوهستان ميتواند مورد استفادةزراعت و گلهداري قرار گيرد و شايد همينامر سبب شده است كه روزگاران بسيار كهن اجتماعات كوچك دراين منطقه جمع شوند. نقش اين ظرف دورديف بزكوهي باشاخهاي بلند را نشان ميدهد كه دركنار جويبار و درميان مزرعهاي درحركتاند. سبك هنري اين نقش پاية بلند مهارت كوزهگر يانقاش را نشان ميدهد و چنين مهارت هنري فقط درميان مردمي ديده ميشودكه ازتمدن پيشرفتهاي برخوردار باشند. دراينجا باز اين مطلب روشن ميشود كه اجتماعات اولية انسانها اجبارأ دركنار رودخانههاي بزرگ مانند رود نيل و دجله و فرات بوجد نيامدهاند و اتفاقأ شيبهاي ملايم در دامنههاي پست كوهستان كه منتهي به جلگهها ميشد و درآن كشت بصورت «ديمي» انجام ميگرفت براي سكونت انسانهاي اوليه مناسبتر بوده است. آنچه موجب تعجب باستانشناسان ميگردد اين است كه اشيايي كه دراين مكان از هفتهزار سال پيش باقي مانده اثر دست انسانهايي است كه داراي تمدن پيشرفتهاي بودند و مراحل اولية زندگي رامدتها پيش پشتسر گذاشته بودند. اينهات انسانهايي نبودند كه زندگي خودرا منحصرأ در غارهاي طبيعي و با شكار حيوانات و صيدماهي و جمعآوري دانهها بگذرانند، بلكه به مرحلهاي رسيده بودندكه دانهها را ميكاشتند و درموقع معين آنرا ميچيدند و براي روزهاي زمستان انبار ميكردند. درخانههاي گلي كه مساختند به پرورش حيوانات اهلي ميپرداختند و ازتمام فراوردههايي كه ازگلههاي گوسفند و بز و حيواناتي همانند آنها ميتواند بدست آيد استفاده مينمودند. آنچه بيش ازهمه موجب تعجب ما ميگردد درجة پيشرفتة هنري است كه ظروف سفالين مكشوف دراين ناحيه بما نشان ميدهد. كاسهاي كه درعكس شمارة(1) ملاحظه ميفرماييد شامل نقوشي است كه نظير آن روي ظروف مكشوف در «چشمهعلي» واقع در «ري» بدست آمده و اين امر سبب ميشود كه ما ميتوانيم ادعا كنيم كه تمدني كه گوشهاي از آنرا در اسمعيلآباد و دردامنةكوه البرز و كنار جلگة وسيع ري تا قزوين ميبينيم منحصربه يك ناحيه نبوده بلكه از اسمعيلآباد تا ري و شايد هم كمي دورتر ازآن تا دشت ورامني مردمي مسكن داشتند كه برخوردار از تمدني بودند كه خصوصيات مشتركي داشته است. هنوز در دوطرف راهي كه از قزوين به كرج ميرود تپههاي مصنوعي نسبتأ بلندي ديده ميشود كه پوشيده از قطعات سفال پيش از تاريخ است و چنين حكايت ميكند كه دراين مكانها سابقأ خانههاي گلي وجود داشته كه معمولأ پس از گذشت يك نسل خراب ميشده و خانههاي گلي ديگري روي ويرانههاي آن ميساختند و به اين طريق اين تپههاي مصنوعي كه شامل طبقات متعددي از آثار ساختماني نسلهاي مختلف است بوجود آمده است. يكي از اين تپهها در فاصلة 20 كيلومتر از كرج دركنار جادة آسفالت شدةقزوين قراردارد و اگر شما اتومبيلتان را چند دقيقه دركنار آن متوقف كنيد و پيادده شويد قطعات سفال روزگاران پيش ازتاريخ را روي آن مشاهده خواهيد كرد . فقط بايد متوجه باشيد كه دركنار تپةمزبور پست ژاندارمري قرار دارد و ممكن است شما را به عنوان جويندة گنج مورد اعتراض قرار دهد. درنقش كاسة مورد بحث ما بزهاي كوهي كه شاخبلندي دارند بصورت مصنوعي طوري نشان داده شدهاند كه به ما احساس حركت ميدهند و باحتمال قوي خطوط شكستهاي كه درزير پاي آنها نشان داده شده نمايندة جوي آب است كه از ميان مزرعهاي كه بصورت خطوط منحني ديگري مجسم گرديده عبور ميكند. بهرحال هرطوري كه ما اين نقوش را تعبير كنيم منكر اين نميتوانيم بشويم كه ازنظر زينتي روي كاسة سفالين موفقيت كاملي از هنر كوزهگر يا نقاش است. بسيار مشكل است بتوان اين نقوش را بطور دقيق تعبير كرد ولي اين امكان هم وجود دارد كه اين نقوش نشانهاي يا «سمبولي» باشندكه از مفهومي مذهبي يا غيرمذهبي يا خرافاتي حكايت ميكنند. مثلأ شايد هنرمند خواسته است با ايجاد چنين نقوشي بوجود آمدن آب فراوان و گلههاي شكار و فرآوردههاي كشاورزي خوب را تشويق كند. همچنانكه ما امروز با نوشتن يك سوره از كتاب مقدس روي يك ظرف يا يك فرش يا بالاي درخانه از خداوند سلامتي و خوشبختي را طلب مينماييم. شايد اين نقوش هم درآن روزگارها كه خطي وجود نداشته چنين مفاهيمي را دربر داشتهاند و من با ارائة عكس ديگري (عكس شمارة2) داخل كاسةسفالين ديگري را كه بعقيدة خانم ملكي از اواخر هزارة پنجم پيش ازميلاد مسيح است ارائه ميدهم. نقاش يا كوزهگر داخل اين كاسه را نيز با نقش پرندگاني كه معمولأ دركنار آبها زندگي ميكردهاند بسبك زيبايي نشان داده است. من ناچارم نقوش مختلفي را كه روي تعدادي ازظروف مكشوف در اسمعيلآباد وجود دارد و خانم «يولاندملكي» آنها را با مركب چين كپي كرده است ارائه دهم تا خوانندگان محترم اين مجله با هنر مردم اسمعيلآباد در روزگاراني پيش ازششهزار سال قبل آشنايي بيشتر پيدا كنند. شكل شمارة 12 نقش خارج كاسهاي را نشان ميدهد كه شكل آن در كنارش بصورت «كروكي» قرار داده شده. تمام عكسهاي اين مقاله از خانم ملكي است كه در يكي از شمارههيا مجلة «آركئولوژيا» بنام «آركئولوژي ويوانت» چاپ شده است. اين نقش از خطوط شكسته تشكيل يافته و حتي در عصر حاضر نيز روي گليمهاي بسياري از نقاط كشور ما ديده ميشود و معلوم نيست منظور كوزهگر يا نقاش از ايجاد آن روي ظرف چه بوده است. آيا ميخواسته است منظرهاي از طبيعت مثلأ جوي آب يا چيز ديگري را نشان دهد يا اين نقش مفهوم مذهبي يا غيرمذهبي بخصوص داشته است. بهرحال كاملأپيداست كه نقاش از مراحل اولية تقليد از طبيعت تجاوز كرده و به مرحلههاي پيشرفتة مصنوعيسازي رسيده است. وهمينمطلب ازاين حكايت ميكندكه مردم اين ناحيه درهزارةپنجم پيش ازميلاد در مراحل اولية تمدن سير نميكردهاند و براي رسيدن به چنين مرحلهاي از تمدن لازم بوده است كه سابقة زيادي پشت سرخود گذاشته باشند. شكل شمارة 13 نيز از خطوط شكسته تركيب يافته است. تقريبأدرتمام شكلها نقش خطوط شكسته ديده ميشود و مشخص نيست آيا واقعأ اين نقش مفهوم بخصوصي داشته است يا خير. ما امروز نظير چنين نقشهايي را روي نمدها و گليمهاي نقاط مختلف ايران ميبينيم ولي ميدانيم كه اكنون اين نقوش در واقع دنبالة همان نقوش قديمي است كه ادامه يافته و امروز براي هيچكس مفهوم مشخصي ندارد. اما معلوم نيست در ابتدا به چهسبب كوزهگران در ناحيهاي مانند اسمعيلآباد در نشاندادن چنين نقشي اصرار داشتهاند. شكل شمارة 14، 15 و 16 نيز داراي همين خصوصيات است ولي شكل شمارةكه روي يك نوع آبخوري نقش شده ممكن است گاوهايي را نشان دهد كه روي زمين خوابيدهاند و بهرحال بانقوش بالا تفاوتي دارد. نقش شمارة 22 در دوطرف شكل ذوذنقهاي دوحيوان شاخدار را بصورت كاملأ مصنوعي نشان داده است و بهمين طريق نقش شمارةيك رديف مرغهاي آبي را بصورت بسيار زيبايي تقريبأ بسبك كاملأ «امروزي» مصور كرده است. شكل شمارة24، 26 و 27 نيز تقليدي بصورت مصنوعي از طبيعت است ولي شكل 27 باز از خطوطي تركيب يافته كه باكمال مهارت و زبردستي كشيده شده است و ممكن بود آنرا دريكي از نمايشگاههاي نقاشي امروزي بصورت شاهكاري معرفي نمود. شكل شمارة 28 درميان كاسة پايهدار نقش خورشيد را نشان داده است و در روي ظروف شكل 29، 30، 31 و 33 باز نقوش لوزي شكل و خطوط شكسته و در شكل 32 نقش ماهيها درآب ديده ميشود. چه نتيجهاي ميتوان از كشفيات اسمعيلآباد گرفت؟ البته اسمعيلآباد جامهاي طلا و اشياءقيمتي بدست نيامده زيرا اولأ پيش ازاينكه هيأت كاوشگران ادارة كل باستانشناسي درآن به حفاري بپردازند تقريبأ تمام آن ناحيه مورد كاوش جويندگان گنج قرار گرفته بود. ثانيأ مردم اسمعيلآباد مانند مردم رودبار «كلاردشت» اين فلز قيمتي را دراختيار نداشتند. نتيجهاي كه ميتوان از مطالعة اين شكلها گرفت اين است كه اين سفالهاي ناچيز اهميت بيشتري از اشياء زرين دارد. درواقع اين نقوش از حيث سبكهنري و شباهت شكلها با نقوش ديگي كه روي ظروف مكشوف در ري و «تلبگون» و شوش و «تپهگيان» و بطوركلي درتمام نقاط فلات ايران پيدا شده همبستگي و خويشاوندي بدون ترديدي دارد. مسئلة مهم اين است آيا اين مردمي كه درتمام فلات ايران و حتي در شبهجزيرة آناتولي تا درياي مديترانه در حدود هزارة پنجم پيش ازميلاد مسيح ازاين تمدن پيشرفته برخوردار بودند همگي از فرزندان يك انسان بودند كه در نقطهاي از همين سرزمين براي نخستينبار خلق شده و تدريجأ گسترش يافتهاند يا انسانهايي بودهاند كه جد اولية آنها در نقطهاي خارج از فلات ايران، مثلأ در آسياي مركزي يا استراليا يا افريقاي جنوبي خلق شده و سپس به اني نواحي كوچ كردهاند. يااينكه چنين فرض كنيم كه در زمان معيني هريك از اين نقاط در نتيجة وجود شرايط مشخصي انسانهايي خلق شدهاند و بعدأ بايكديگر تماس و رابطه پيدا كردهاند. اين موضوع از حدود علم باستانشناسي خارج است،زيرا ما ميدانيم كه در نقاطي مانند جنوب افريقا، در «ژوهانسبورگ»، و در «پكن» و درچند نقطة ديگر از جهان جمجمههايي پيدا شده است كه بنا برتشخيص بزرگترين دانشمندان باستانشناس و زيستشناس بيش از 500 ميليون سال قدمت دارند. اين امر مسلم است كه تاكنون هرچه درقسمتهاي مختلف فلات ايران پيدا شده حاكي از تمدني است كه از حدود دههزار سال پيش ازميلاد مسيح تجاوز نميكند و آثار مراحل اولية بسيار قديم زندگي بشر دراين نواحي هنوز بدست نيامده است. ولي اين مطلب دليلي براين نيست كه اين مردم مراحل اولية زندگي را در نقاط ديگري ازجهان گذرانده و فقط در حدود 12 هزار سال پيش وارد اين سرزمينها شدهاند. شايد علت اصلي اين امر اين است كه ما هنوز نتوانستهايم به آثار مراحل اولية زندگي اين مردم دست يابيم. آنچه كه مسلم بنظر ميرسد اين است كه از رودسند تا درياي مديترانه در هزارة پنجم پيش ازميلاد مسيح مردمي زندگي ميكردهاند كه داراي تمدن واحد و مشتركي بودهاند و در هرنقطه از فلات ايران و آسياي كوچك يا فلسطين و شام و غيره آثاري كشف ميشود كه شامل همين خصوصيات است. نمونة ديگري از همبستگي هنري در فلات ايران
كاسة سفالين مكشوف در ويرانههاي اسمعيلآباد با زمينة قرمزكمرنگ و نقوش سياهرنگ، شامل نقش مرغان آبي. اين ظرف در اواخر هزارة پنجم پيش ازميلاد مسيح يعني تقريبأ شش هزارسال پيش ساخته شده است و قطر دهانة آن 255 ميليمتر و ارتفاع آن 15 سانتيمتر است.
كاسة سفالين مكشوف در ويرانههاي اسمعيلآباد. زمينة كاسه برنگ قرمز و نقش آن سياه است. قطر دهانة رف 30 سانتيمتر و ارتفاع آن 225 ميليمتر است. خانم يولاند ملكي همسر مرحوم پرفسور عباس ملكي آنرا به هزارة پنجم پيش ازميلاد مسيح نسبت داده است.
قلعه الموت
يكي از منحصر به فرد ترين دژهاي تاريخي ايران است كه در منطقه رودبار الموت از توابع قزوين واقع شده است. نام الموت در تاريخ ايران با نام اسماعيليه گره خورده است و حسن صباح به عنوان رهبر فرقه اسماعيليه از اين قلعه به عنوان پايگاه حكومت خود و ترويج عقايد اسماعيليه بهره مي برده است. در مكتوبات تاريخي از قلعه حسن صباح در دوره صفوي به عنوان زندان ياد شده است. اما كاوش هاي باستان شناسي در اين قلعه نشان مي دهد كه دژ الموت نه تنها زندان نبوده بلكه افرادي كه در آن مي زيسته اند از مرتبه اجتماعي خاصي بر خوردار بوده اند. قلعه الموت را كه مردم محل؛ قلعه حسن مي نامند ازدو قسمت تشكيل شده است. قسمت باختري كه داراي ارتفاع بيش تري است به نام جورقلا يعني قلعه بالا و پيلاقلا يعني قلعه بزرگ خوانده ميشود. قسمت خاوري آن را جيرقلا يعني قلعه پايين و پيارقلا يعني قلعه كوچك نامند. ديوار خاوري قلعه بالا با قلعه بزرگ كم تراز قسمت هاي ديگر صدمه ديده است. درازاي قلعه حدود 120 متر و پهناي آن بين 10 تا 35 متر متغير است.
آثار 7000 ساله دشت قزوين
در حدود 7000 سال پيش در دشت وسيعي كه بين قزوين و ري وجود دارد، در مكاني كه امروز به نام اسماعيل آباد معروف است مردمي زندگي مي كرده اند كه داراي تمدن پيشرفته بوده اند. در سال 1336 از طرف اداره باستان شناسي در اين ناحيه حفاري گرديده و اشيا بسيار جالبي به دست آمده كه امروز در موزه ايران باستان است. در اين حفاري كاسه سفالي به رنگ قرمز با نقش هاي سياه پيدا شده كه مربوط به 5000 سال قبل از ميلاد مسيح است. نقش اين ظرف دو رديف بز كوهي با شاخ هاي بلند است كه بسيار ظريف كشيده شده اند. ظرف ديگري نيز به دست آمده كه داراي نقش مرغان آبي است كه مربوط به 6000 سال پيش است و نظير آن در حفاري هاي چشمه علي نزديك تهران به دست آمده و مي رساند كه تمدن اين ناحيه تا ري گسترش داشته است. از حفاري هايي كه در اين ناحيه به عمل آمده، معلوم شده است كه ساكنان اين قسمت به خانه سازي و كشت گندم آشنايي داشته و از تمدن پيشرفته اي بهره مند بوده اند. نقوشي كه در روي اين ظروف وجود دارد، به نظر مي رسد كه معرف افكار و مفاهيم مذهبي باشد.
قزوين:
قلعه الموت، دره طالقان، روستاهاي ييلاقي، درياچه يخزده در حد فاصل مسير شهرك به رودبارك كلاردشت.
مقصد بعدي اگر قزوين باشد بايد بدانيد دشت آن و كوهستانهاي مجاورش محل وقوع پارهاي از مهمترين تحولات تاريخي در ايران بوده است. امروز از آن تاريخ پرماجرا فقط قلعه الموت و يكي دو بناي ديگر در مركز استان باقي ماندهاند، اما حتي اگر اين بناها هم به يادگار نميماندند جذابيت چشماندازهاي طبيعي قزوين آنقدر هست كه مسافران به هوايش در آن توقف كنند. البته تجربه سفر به اين شهر به من ياد داده است كه بيشتر اين جاذبههاي طبيعي در نوروز براي سفر مناسب نيستند، چون در ارتفاعات واقع شده اند و آب و هواي شان فقط در تابستان معتدل ميشود.
دره طالقان و روستاهاي ييلاقيش مهجورترين جاذبه طبيعي قزوين است. از دره طالقان چندين راهگذار پس ازگذرازخط الراس البرز به كلاردشت و دوهزار و سههزار ميرسند. يكي از اين راهگذارها كه تقريبا از شهرك شروع شده است و در نهايت به رودبارك كلاردشت ميرسد روي گردنهها از حاشيه يك درياچه كم عمق ميگذرد كه در بيشتر ايام سال سطح آن يخ زده است و فقط كوهنوردهاي حرفهاي ميشناسندش.
عروسي در زرجرد از توابع استان قزوين
عرسي (Arosi) عروسي مراحل مختلف عروسي از ابتداي آشنايي زوجين تا انتهاي عروسي در زمان قديم مراسم ازدواج در روستاي رزجرد نيز به مانند ساير روستاها و شهرهاي كشور از زمان هاي قديم تا كنون با شيوه هاي مختلفي برگزار شده و مي شود، در زير شما با برگزاري اين مراسم در دهه هاي ابتدايي قرن اخير، آشنا خواهيد شد زن خوزي (نحوه انتخاب همسر) در زمان قديم چون روستا كوچك و كم خانوار بود، همه همديگر را مي شناختند و بيشتر پسر و دخترها مقيد بودند كه آنچه را پدر و مادرها مي گفتند، گوش كرده و به آن عمل نمايند.
اگر پسر يا دختري مي خواست خودش همسر آينده اش را انتخاب كند، او را پررو (بي حجب و حيا) خطاب مي كردند.
اكثر والدين براي فرزندشان، همسري را كه مورد پسند خودشان بود انتخاب نموده و مي گفتند؛ فلاني آدم خوبي است و مي تواند براي تو همسر مناسبي باشد و پسر يا دختر هم خود را موظف مي دانستند كه فرد مورد نظر پدر و مادر را به عنوان همسر خويش، برگزينند.
بعضي از پسرها در محل هاي عمومي مانند مسجد، تكيه (محل برگزاري مراسم سينه زني و تعزيه خواني) و اربابي (محلي كه گوسفندان پس از بازگشت از صحرا آنجا جمع مي شدند و مردم براي جدا كردن گوسفندان خود مراجعه مي كردند)، با ديدن چهره و يا نحوه پوشش و يا عملكرد دختران، دختر مورد نظر خود را انتخاب نموده و گاها با او قرار ازدواج نيز گذاشته سپس به پدر و مادر خود پيشنهاد مي دادند كه فلان دختر را براي او خواستگاري كنند.
كله چوشنبه (Kolah Choshanbah) (چهارشنبه سوري)
كله چوشنبه (Kolah Choshanbah) يا همان چهارشنبه سوري با كندن گياهان مخصوصي كه در زبان محلي سگميز (Sagamiz) نام دارد از هفته ها قبل آغاز مي شد. جوانان براي سبقت از يكديگر در روشن كردن كوپه هايي از آتش روانه كوهها مي شدند.
با نوعي ابزار به نام ترشت (Torasht) سگميزها را مي كندند و با طناب آن ها را به صورت كوله باري مي بستند و بر پشت خود نهاده و به روستا مي بردند.
در شب چهارشنبه سوري با سگميزها چند كوپه (Loua) درست مي كردند و آتش مي زدند و با پريدن از روي آن به شادماني مي پرداختند.
رزجرد (آب وهوا )
آب و هوا استان قزوين به دليل داشتن ارتفاعات متعدد و بارندگي هاي متوسط، داراي زمستاني سرد و تابستاني معتدل است.
سيستم هاي هوايي موثر در اين استان عبارتند از:
1- سيستم غربي و مديترانه اي: بيشترين عامل بارندگي در استان
2- سيستم پر فشار شمالي: عامل سردي و رطوبت
استان قزوين داراي زمستان هاي سرد و تابستان هاي خنك است.
ميزان بارندگي در اين استان بين دويست تا سيصد ميليمتر در سال در نوسان است.
براساس آمار، هشتاد روز از سال را روزهاي يخبندان تشكيل مي دهد و در فصل تابستان گرماي هوا گاهي به چهل و يك درجه سانتيگراد نيز مي رسد.
قلعه الموت * قزوين *
قلعه الموت يكي از منحصر به فرد ترين دژهاي تاريخي ايران است كه در منطقه رودبار الموت از توابع قزوين واقع شده است. نام الموت در تاريخ ايران با نام اسماعيليه گره خورده است و حسن صباح به عنوان رهبر فرقه اسماعيليه از اين قلعه به عنوان پايگاه حكومت خود و ترويج عقايد اسماعيليه بهره مي برده است. در مكتوبات تاريخي از قلعه حسن صباح در دوره صفوي به عنوان زندان ياد شده است. اما كاوش هاي باستان شناسي در اين قلعه نشان مي دهد كه دژ الموت نه تنها زندان نبوده بلكه افرادي كه در آن مي زيسته اند از مرتبه اجتماعي خاصي بر خوردار بوده اند. قلعه الموت را كه مردم محل؛ قلعه حسن مي نامند ازدو قسمت تشكيل شده است. قسمت باختري كه داراي ارتفاع بيش تري است به نام جورقلا يعني قلعه بالا و پيلاقلا يعني قلعه بزرگ خوانده ميشود. قسمت خاوري آن را جيرقلا يعني قلعه پايين و پيارقلا يعني قلعه كوچك نامند. ديوار خاوري قلعه بالا با قلعه بزرگ كم تراز قسمت هاي ديگر صدمه ديده است. درازاي قلعه حدود 120 متر و پهناي آن بين 10 تا 35 متر متغير است. يكي از شگفتي هاي قلعه حسن يا الموت، سيستم پيچيده آب رساني با تنبوشه هايي به قطر 10سانتي متر است كه از چشمه كلدر آب را به دژ رسانده و درحوض هاي سنگي ذخيره مي كرده اند. درجنوب باختري اين قسمت از قلعه, درميان شيب بسيار تندي كه به پرتگاه هاي عميق مي رسد؛ حوضي در دل سنگ به ابعاد تقريبي5×8 متر كنده اند كه هيچ گاه ازآب خالي نشده است.اين قلعه؛ بسيارمورد توجه گروه هاي گردشگري است و هرساله مورد بازديد گروه هاي گردشگري ايراني و خارجي زيادي قرار مي گيرد.
قلعه الموت * قزوين *
چشمه هاي آبگرم طبيعي قزوين
چشمه آبگرم خرقان چشمه يله گنبد _ قزوين
به فاصله 95 كيلومتري قزوين به همدان در كنار جاده واقع شده است. در اين منطقه رودخانه ابهر رود عبور مي كند كه آبهاي معدني خرقان پس از مصرف به آن ريخته مي شوند.
آبهاي چشمه خرقان از دسته آبهاي كلروه سديك و بيكربناته كلسيك گرم با PH اسيد و سيليس مي باشند.
آب اين چشمه ها مشابه آبهاي معدني سالن موتيه-فرانسه و بوربون-فرانسه بوده كه در درمان دردهاي عصبي، سياتيك و رماتيسم مؤثر مي باشد. در عفونت هاي مجاري تنفسي، تورم گلو و حلق و برنشيت مزمن به صورت استنشاق، بخار و دوش بيني مؤثر مي باشد. آشاميدن اين آبها در عفونت هاي دستگاه گوارش از قبيل سوء هاضمه ناشي از ضعف قواء توأم با يبوست، احتقان و تشمع كبدي نيز مفيد مي باشند.
يله گنبد دهي است از دهستان قاقازان بخش ضيا آباد شهرستان قزوين كه در شمال غربي قزوين واقع شده است. در شمال ده مذكور به فاصله 15 كيلومتري آن با راهي سخت و كوهستاني چشمه اي است به نام آبگرم يله گنبد. اين چشمه در كف دره اي كه از آن رودخانه كوچكي عبور مي كند و به شاهرود مي ريزد از زمين خارج مي شود.
آب چشمه معدني يله گنبد از دسته آبهاي معدني بيكربناته كلسيك آهن و گازدار خيلي گرم مي باشد. استحكام در اين آب به سبب وجود گاز كربنيك و گرماي آن تسكين دهنده و ضد درد مي باشد. مي توان از اين آب در درمان بيماريهاي عصبي-مفصلي، رماتيسم و عصبي استفاده نمود. آشاميدن آن نيز در كار دستگاه گوارش، كبد و مجاري صفرا و بيماريهاي معده و روده اي و نيز بيماريهاي تغذيه اي موثر مي باشد.
غار هاي طبيعي وتاريخي قزوين
غار قلعه كرد غار ولي گشنه رود غار يخي انگول
در 140 كيلومتري جنوب غربي شهر قزوين واقع شده و مسير دسترسي به آن از طريق جاده روستايي آبگرم بخش آوج به سمت مغرب به روستاي حصار وليعصر و بعد از عبور از برجهاي دو گانه خرقان به سمت شمال به روستاي علي آباد و در نهايت به روستاي قلعه كرد منتهي مي شود. دهانه غار قلعه به سمت جنوب شرقي بوده، ارتفاع آن حدود 8 متر و عرض آن حدود 9 متر به صورت نيم دايره است. اين غار داراي يك راهرو بوده كه به دهانه چاهي كه عمود بر دهليز اصلي است منتهي مي شود و پس از عبور از مدخل چاه به فضايي منتهي مي شود كه داراي ستونهاي قطور استالاكيتت و استالاكميت در رنگهاي مختلف است. تالار اصلي غار به دهليزها و شاخه هاي فرعي منتهي گرديده كه خود شاهكاري از طبيعت است و آويزه هاي آهكي بعضي از قسمتها از سقف تا كف غار كشيده شده است. در كف غار نيز حوزه هاي كوچك آبي تشكيل شده و سنگهاي سفيد آهكي به سبك زيبايي هر بيننده اي را متحير مي سازد.
بخش قاقازان شرقي، 60 كيلومتري قزوين، در مسير جاده روستاي آلولك-گشنه رود واقع شده است. دهانه آن رود به شمال بوده و طول آن حدود 2 و عرض آن نيم متر است. اين غار در منطقه نسبتاً نيمه معتدل و سرد كوهستاني كه داراي درختان ارس هستند واقع شده و به نظر مي رسد محل امكان و استقرار انساني بوده باشد.
بخش رودبار شهرستان، روستاي دينك واقع در 40 كيلومتري شمال غرب قزوين. اين غار از نوع غارهاي يخي بوده و دهانه آن به سمت جنوب غرب است.