مايه بسي خرسندي و سپاسگزاريست كه هنرهاي زيباي كشور با انتشار مجله سودمند هنر و مردم ، در حالي كه به ترويج و تشويق هنرهاي زندهي عصري ميكوشد، در ضمن نيز طبق برنامه ي نافذ و موثري خاطره هنرهاي فراموش شده باستاني را تجديد نموده، و با ارزشهاي علمي و تحقيقي نام و نشان فرزانگان هنر ـ آفرين اين سرزمين را احيا ميكند تا از اين راه، نسل جوان را از ميراث گرانبهاي نياكانشان آگاه ساخته و با تجسم مزاياي فكري و زيباييهاي روحي پدران، ذوق نهفته فرزندان و استعداد هنري آنان را برانگيزد. از اين جهت و به پيروي از منظور عالي آن مجله در اين مقاله چندين نسل متوالي يك خاندان تاريخي، هنر و دانش و آثار جاويدان آنان را ياد ميكنيم: بر اثر تحقيقات باستان شناسي، اكنون اين نكته محرز گشته، كه مركز اوليه صنعت كاشي سازي يا بزرگترين هنر قديمي ايران شهر كاشان بوده است. صنعت كاشي سازي كه در آغاز پيدايش پديده اي از انواع تكامل يافته صنعت سفال سازي و ظروف لعابدار و مينايي بود، رفته رفته بقدري جالب و دلپسند مردم گرديد كه صنعت بزرگ و مستقلي را بوجود آورد. يعني از صورت اوليه خود كه خشت لعابدار و سادهاي بيش نبود بوسيلة نقش و نگار و رنگهاي گوناگون، به اوج ترقي و كمال زيبايي كه كاشيهاي برجسته و مينايي و نوشتهدار و طلايي باشد رسيد. و چنان شهرت جهاني پيدا كرد كه«ياقوت حموي» در كتاب معجم البلدان، شهر كاشان را بواسطه كاشي هاي مينايي كه در آنجا ساخته ميشود شناخته و معرفي ميكند(و منها يجلب الغضائرالقاشاني والعامه بقول القاشي). اما ممتازترين نوع كاشي، خشتي كه در دوران تحول اين صنعت پديد آمد، محرابهاي بزرگ قدي و كتيبههاي پيوسته خطي بود كه براي مساجد و مقابر و اماكن عمومي ساخته ميشد. و اينگونه محراب و كتيبه هاي تاريخي نه تنها اختصاص به كارگاههاي كاشي سازي كاشان داشت، بلكه رموز كار و فرمول و دستورهاي فني آن منحصراً در اختيار خانواده هاي معين و معدودي بوده كه نسلاً بعد نسل بطور موروثي به يكديگر سپرده بكار ميبردند. بزرگترين خانواده كاشي سازان كاشان كه در پيشه موروثي مهارت كامل و علم و عمل داشته اند، اولادان ابوطاهر بودهاند. زيرا علاوه بر آثار هنري چند نسل متوالي آنها كه تا كنون باقي مانده است در نتيجه كشف كتاب خطي در موضوع دستورهاي فني سفال سازي، از تحليل و تركيب مواد لازم تا حرارت دادن در كوزه و غيره، تخصص و هنرمندي آنان ثابت و آشكار شده است. اين كتاب كه در سال 1314 شمسي از كتابخانه مسجد اياصوف به اسلامبول بدست آمده، در سال 700 قمري بقلم ابوالقاسم عبدالله بن علي بن محمد القاشاني المورخ، نگاشته و به تاج الدين وزير سلطان محمد خدا بنده اهدا شده است. مؤلف نامبرده از جمله مورخين و كساني است كه در تأليف كتاب جامع التواريخ [17] رشيدي شركت و سهم بسزايي داشته. خود او نيز تاريخ سلطان محمد خدا بنده را جداگانه تأليف كرده است. و گذشته از مراتب فضل و دانش وي، از خاندان ابي طاهر ميباشد كه در صنعت كاشي سازي شهرت و مهارت كامل داشتهاند. جدش محمد بن ابيطاهر و پدرش علي بن محمد و برادرش يوسف بن علي تا اواخر قرن هشتم هجري سرگرم بدين كار بودند. و بطوري كه در اينجا ملاحظه ميشود نام آنها روي آثارشان جاويدان مانده است. آثار خاندان ابي طاهر كاشاني 1ـ كاشيهاي ممتاز مرقد حضرت معصومه در قم، كار محمد بن ابي طاهر با تاريخ 602 هجري. 2 ـ دو محراب بزرگ و كوچك و همچنين كتيبه حرم [18] حضرت امام رضا در مشهد كار محمد بن ابي طاهر با تاريخ 612 ـ 640 هجري. 3 ـ محراب امامزاده يحيي ورامين (اكنون در موزه دانشگاه فلادلفياست)، كار علي بن محمد بن ابي طاهر و تاريخ 663 هجري. كتيبه كاشي حرم امام رضا ، كار محمد بن ابي طاهر ـ 612 هجري محراب كوچك حرم امام رضا، كار علي بن محمد بن ابي طاهر ـ 640 هجري محراب بزرگ حرم حضرت رضا، كار محمد بن ابي طاهر ـ 612 هجري 4 ـ محراب مسجد قم(اكنون در موزه برلن است)، كار علي بن محمد بن ابي طاهر با تاريخ 663 هجري. 5 ـ محراب كوچك امام زاده حبيب بن موسي كاشان (اكنون در موزه ايران باستان است)، كار علي بن محمد بن ابي طاهر با تاريخ 668 هجري. 6ـ لوحه آرامگاه امام زاده يحيي ورامين ( متعلق به موزة ارميتاژ)، كار يوسف بن علي بن محمد بن ابي طاهر با تاريخ 705 هجري. 7ـ كتيبه كاشي، كار يوسف بن علي (متعلق به موزة بريتانيا)، با تاريخ 709 هجري. 8ـ كتيبه محراب، كار يوسف بن علي (موزة صنايع عرب در قاهره)، با تاريخ 710 هجري. 9 ـ محراب برجسته طلايي امام زاده علي بن جعفر قم (در موزة ايران باستان)، بشماره (3270) كار يوسف بن علي و تاريخ 734 هجري. 10 ـ كاشي هاي منقش بسيار زيبا (موزة مشهد)، كار محمد بن ابي طاهر، و كتيبه كاشي سردر حرم آستانه با تاريخ 612 هجري. 11ـ كتيبه قبر حبيب بن موسي پشت مشهد كاشان (در موزة ايران باستان)، بشماره (3289) تاريخ 670 هجري. محراب كوچك امامزاده حبيب بن موسي در كاشان، كار علي بن محمد ـ 668 هجري (موزة ايران باستان) كاشي ديواري زرين، ساخت كاشان در قرن هفتم متعلق به امام زاده يحيي ورامين كه اكنون در موزه اسلامي برلن موجود است. هنرمندان ديگر كه با فرزندان ابي طاهر همكاري داشته اند يكي ابو زيد و ديگري استاد جمال نقاش، دستياران محمد بن ابي طهر بودهاند. و همچنين نام اين كاشي سازان كه در كاشان كارگاههاي [19] عليحده داشته اند روي آثارشان باقي مانده است. عبدالله بن محمود بن عبدالله (در كاشي هاي حرم آستانه قدس)، به تاريخ 612 هجري. علي حسيني كاتبي (محراب موزة ارميتاژ لنينگراد). حسين بن علي بن احمد (محراب موزة متروپوليتن). سيد ركن الدين روي كاشي هاي كوكبي طلايي (موزة ايران باستان)، از تاريخ 670 الي سال 738 هجري و بالاخره حسن بن عربشاه، روي محراب بزرگ متعلق به مجسد ميدان كاشان (اكنون در موزة دولتي برلن )، به تاريخ 623 هجري. ناگفته نماند كه محراب اخير تا اوايل قرن كنوني كه «لرد گرزن» آنرا ديده و در سفرنامهاش بخوبي ياد كرده و ستوده است در مسجد ميدان بوده و همچنين حاج عبدالغفار نجم الدوله كه در سال 1299 مسجد ميدان را بازديد نموده سرنوشت اين محراب را چنين پيشگويي كرده است: [20] «كاشان شهر آباديست . آثار قديمه نيز از مساجد و بعضي ابنيه ديده شد. بازار مسگري معتبري دارد. راست: محراب امامزاده علي بن جعفر در قم، كار يوسف بن علي بن محمد بن ابي طاهر كاشي ـ 734 هجري (موزة ايران باستان). چپ: قسمت بالاي محراب امامزاده علي بن جعفر در قم كاشيهاي برجسته و معرق خوب در محراب، مسجدي ديديم خيلي تماشايي و معتبر است و فرنگيها همان را اقلاً دو هزار تومان ميخرند و حيف كه آخر به هر تدبير باشد خواهند ربود!» (صفحه 7 سفرنامه خوزستان) اين محراب پس از ربوده شدن از مكان اصلي خود، توسط [21] مستر پريس نام (J.R.preecr) قنسول انگليسي خريداري و به اروپا حمل گرديده و در سال 1928 ميلادي تحويل موزة برلن شده است. مستر آ.آ. پوپ آمريكايي، خاور شناس نامي در كتاب (شاهكارهاي هنر ايران صفحه 82) مي نويسد: «مساحت اين محرابها گاهي به 70 فوت مربع ميرسد، اما جزئيات طرح آنها چنان با ظرافت و دقت به وجود آمده كه گويي جواهريست كه به دست استاد ماهري ساخته شده ….» و خاور شناس ديگر مؤلف «صنايع ايران بعد از اسلام در صفحه 206 »ميگويد: «اين محرابها بدون شك از بهترين و زيباترين آثار فني [22] ادوار تاريخي ايران بشمار ميرود كه در قرن هفتم به درجه عظمت و كمال خود رسيده است». [23]
نراقي، حسن
موزه هنرهاي تزئيني
موزهها كه در روزگار ما يكي از مظاهر مهم زندگاني شهري بشمار ميآيند وجودشان از نظر گوناگوني در همه شئون زندگاني، بخصوص در زمينه هاي آموزشي و هنري وظيفه و پايگاه بس ارجمندي دارد. امروز ديگر منظور از تاُسيس موزه تنها انباشتن مقداري آثار كهن هنري در يك مكان معين براي تماشا و وقت گذراني نيست، بلكه مقصود اساسي و مهمي در ميان است و آن برانگيختن انديشهها از نظر فرهنگي و و هنري و تاريخي است. به همين علت در جهان كنوني بيشتر موزهها ميكوشند در نمايش دادن و معرفي اشياء و آثار خود تجديد نظر كنند تا براي بالا بردن سطح معلومات و دانش و ذوق عموم مردم مفيد افتد. امروز هر گاه مؤسسهاي در زمينه فعاليتهاي دانشي و هنري فاقد موزه اختصاصي باشد بي شك در فعاليت آن ركود و كاهشي احساس خواهد شد و پيشرفت و تكاملش دچار وقفه و اختلال خواهد گرديد. آثار تاريخي گوناگوني كه در يكي از ويترينهاي موزة هنرهاي تزئيني بچشم مي خورد با توجه به اهميت فرهنگي و آموزشي موزهها و لزوم داشتن موزه هاي گوناگون در زمينه هاي هنري، جاي موزه هنرهاي تزئيني در ايران خالي بود، زيرا هنرهاي تزئيني در ميان رشته هاي مختلف هنر ايران سوابق ممتد و ارزش فوق العادهاي دارد و توسعه آن در تمام شئون زندگي ايرانيان بحدي است كه پيش پا افتادهترين لوازم اوليه زندگي از اين هنر بي بهره نمانده است. [9] ايجاد موزهاي كه معرف اين رشته از هنر عميق و سابقه دار ايران باشد لازم و واجب بود. چه متاُسفانه خارجيان در اين امر از ما پيشي گرفته و شايسته مقام بلند هنرهاي تزئيني ايران نبود كه ديگران بيشتر از خود ما معرف آن باشند. از همين رو هنرهاي زيباي كشور از نظر مسئوليتي كه براي حفظ هنرهاي اصيل ايراني و هدايت و تربيت ذوق هنرمندان در برابر هجوم طرحها و مصنوعات خارجي دارد و همچنين بمنظور هدايت و تشويق طراحان ايراني به اقتباس و استفاده از طرحهاي ايراني در رشتههاي صنعتي، جديد دو سال پيش «موزه هنرهاي تزئيني» را تاُسيس كرد و با تاُسيس آن اين اميد را در دلها بوجود آورد كه با تكميل و توسعه آن بتوان روزبروز سوابق اين رشته از هنر ايران را روشن تر و برازندهتر بهدنيا نمايانده و همچنين همگام با آن در شهرهاي مهم ايران نيز موزههاي مشابهي ايجاد كرد. آفتابه لگن فولاد طلا كوب قلم زده – سده 12 هجري قاليچه سجادهاي با خطوط كوفي (فرمايش جناب آقاي محمد حاج ابراهيم خان )- 1300 هجري قمري پايه و اساس موزه هنرهاي تزئيني از مجموعه اشياء ظريفه شادروان «عبدالله رحيمي» كه در مدت چهل سال با صرف عمر و پول و زحمت زياد آنها را در ايران و آمريكا گردآوري كرده تشكيل يافته است. [10] اين اشياء سالها پيش از اين، در نواحي مختلف كشورهاي متحده آمريكاي شمالي به معرض نمايش گذاشته شد و سپس به امر محمدرضا پهلوي به ايران مراجعت داده شد و با خريد آنها از طرف هنرهاي زيباي كشور پايه موزه هنرهاي تزئيني نهاده شد. اين مجموعه كه سپس آثار ديگري نيز بر آن افزوده شده مشتمل بر همه وسايل زندگي ايرانيان در دو سه قرن اخير است. همه آنها بر طبق تزئين كاري معمول زمان كه زائيده ذوق و سليقه اجدادي و بومي اين سرزمين است آرايش يافته و هر بيننده دقيق با ديدن اين نمونهها پيخواهد برد كه تا چه اندازه روح زيبا پسندي و ظريفكاري و هنروري در ميان مردم اين كشور حتي در طبقات عادي آن رسوخ و نفوذ داشته است. موزه هنرهاي تزئيني در خيابان امير كبير (چراغ گاز ) واقع شده است و شامل هشت سالن بزرگ است كه در آن متجاوز از 1200 قطعه اشياء نفيس و آثار هنري و تزئيني جمع آوري و به معرض نمايش بازديد مردم گذاشته شده است. در تالار شماره يك كه مدخل ورودي موزه ميباشد فرمانهاي مختلفي از زمان صفويه و قاجاريه و تعدادي عقد نامه كه همگي تذهيب و طلا اندازي شده است بنظر ميرسد. منظره اي از ويترينهاي تالار شمارة 6 در يكي از ويترينهاي [11] كناري سه قطعه سلسله دوزي زيباي كرماني قرار دارد و در ويترين مقابل آن نيز دو قطعه قلابدوزي و تكه دوزي و يك قطعه گلابتون دوزي بسيار ظريف مشاهده ميگردد. ديوارهاي اين تالار شامل انواع قلابدوزي و پولك دوزي است. زيباترين قطعات اين تالار گليم دو رويه بسيار ظريفي است كه در كردستان بافته شده و همچنين دو عدد ظرف مسي پايه دار است كه داراي نقوش و خطوط بسيار زيبايي است و متعلق به دوره صفوي ميباشد. در تالار شماره دو قسمت عمده آن را زري هاي مختلف تشكيل ميدهد. اين زريها متعلق به دوره صفويه تا قاجاريه است ويترينهاي كناري آن شامل قطعات متنوع زري و انواع خورجين و چنته و همچنين كمربندهاي زري و آئينه دوزي و ريشه هاي زربفت ميباشد و در ويترين وسط يك پرده تركمني و يك فرش بسيار عالي و ظريف قرار دارد. سجاده ترمه بوته جقه زمينه زرد – سده 11 هجري در تالار شماره سه انواع مختلف كارهاي دستي از قبيل ده يك دوزي ،شماره دوزي ،مليله دوزي، منجوق دوزي ،و سرمه دوزي ديده ميشود و طبقه بالاي ويترين وسط شامل انواع مختلف كلاههاي پنبه دوزي ، زري دوزي و همچنين تاجهاي درويشي است كه روي آنها سوزن دوزي شده است طبقه زيرين اين ويترين شامل انواع و اقسام شيشه هاي زيرخاكي و روخاكي ايراني متعلق به دورههاي مختلف پيش از اسلام و بعد از اسلام ميباشد. تالار شماره چهار از خطوط خوش و كتب مختلف خطي تشكيل يافته و در آن انواع خطوط از قبيل كوفي، ثلث، نسخ، نستعليق، و شكسته خطاطان مشهور به معرض تماشا گذاشته شده است. كتابهاي اين تالار كه در ويترينهاي كناري قرار دارد شامل قرآن هاي نفيس و ديوانهاي شعراي مشهور مانند، سعدي و حافظ است كه همگي به خط اساتيد مختلف نوشته و كليه آنها مزين به بهترين تذهيبها و طلا اندازي ميباشد. در ويترين وسط مرقعات بسيار نفيس و دعاهاي طوماري به خط غبار بنظر بينندگان ميرسد. نمونههائي از منجوق دوزي كه در تالار شماره 3 موجودند تالار شماره پنج شامل اشياء و كارهاي روغني (زير لاكي) است ويترينهاي كار ديواري به ترتيب از قاب آينههاي مختلف و قلمدانهاي زيبا كه اكثراً ساخته و پرداخته استادان تواناي نقاشي و قلمدانسازي ايران بودهاند و همچنين از انواع جلدها كه با بهترين وضعي تذهيب و نقاشي شدهاند تشكيل ميگردد. در ويترينهاي وسط دو عدد چوب ننو و يك كوزه قليان نقاشي شده بسيار زيبا و تعدادي جعبه هاي مختلف نقاشي شده بنظر تماشاچيان ميرسد، ديوارها شامل شمايلهاي تذهيب شده و جلدهاي مختلف و سر لوحههاي گوناگون ميباشد. دو ويترين از تالارهاي موزه هنرهاي تزئيني تالار شماره شش به پاس زحمات شادروان «عبدالله رحيمي» بنام وي نامگذاري شده و شامل انواع و اقسام نقاشيها و مينياتورها از سده نهم هجري تا زمان معاصر است. سري منياتورهائي كه در قسمت شرقي تالار نصب گرديده متعلق به كتاب خاوران نامه [12] ميباشد كه در سده نهم هجري نقاشي گرديده و تابلو هاي ديوار شمالي آن مينياتورهاي مختلف استاد حسين بهزاد نقاش معاصر است. دو ويترين هم از اشياء منبت و قابهاي قلمكار خاتم تشكيل شده است. تالار شماره هفت از انواع پردهها و بقچه هاي قلمكار پوشيده شده و ويترين هاي كناري آن به ترتيب شامل اشياء سيمين، انواع خنجرها و كاردهاي طلا كوب با دسته هاي عاج و استخوان كنده كاري شده و مجموعه مهرهها و عقيقها است. تالار شماره هشت معرف فلز كاري ايران است كه سوابق ممتدي در ايران دارد. قسمتي از اين اشياء عبارتند از انواع سلاحهاي گرم و سرد قديمي مانند تفنگ، شمشير، سپر و كلاه خود، كه اكثراً در نهايت ظرافت و زيبائي طلا كوبي شدهاند و در چهار ويترين كناري اين تالار انواع لوازم و وسايل و زينتي طلا و مطلا و نقره كه بعضي از آنها ميناكاري شده قرار دارد كه عموماً متعلق به نواحي مختلف ايران است. [13]
زايندرود در گذرگاه تاريخ
اي آفريدگارت بر ملك برگزيده تا ملك آفريده چون تا نيافريده مانند زندهروت از آب تا به آموي نه چشم خلق ديده نه گوش كس شنيده مهمترين روخانهاي كه در مركز فلات ايران جاري است زايندهرود ميباشد كهخ از ارتفاعات زرد كوه بختياري و از رشتهاي بنام كوهرنگ سرچشمه گرفته از مغرب به مشرق تا باتلاق «گاو خوني» جريان دارد. طول اين رودخانه را باپيچ وخمهاي آن 400 تا 480 كيلومتر نوشتهاند ولي اين فاصله بخط مستقيم 270 كيلومتر است و عرض بستر رودخانه تا 200 كه حد فاصل ميان اصفهان و لرستان بختياري اسيت و آنرا «لر كوچك» نيز ميگويندواقع شده. از سلسله زرد كوه شعبهاي جدا ميشود كه آنرات «كوه رنگ» و به تخفيف «كور رنگ» ميگويند. سرچشمه زاينده رود تا اصل زردكوه حدود 10 كيلومتر است و تمام اين مسافت، دره و پشتههاي خاكي و سنگي ميباشد كه معمول دامنه اكثر كوههاست . زردكوه بختياري پيوسته پوشيده از برف و حتي در سالهاي خشك و كم آبس هم برف آتن تمام نميشود. سرچشمه زاينده رود در زردكوه مانند حوضي مدور است كه آنرا « چشمه جانان» مي نامند و ازين چشمه آب به قوت تمام مي جوشد و بجانب مشرق تا حدود 18 كيلومتر جريان مي يابد و در اين مسافت نام آن «جانانه رود» است. در ناحيه فريدن كه جهت شمال اين رود است سرچشمه بزرگ ديگري است كه آبي معتبر بتنام چهل چشمه بيرون آمده و بهمان اوايل «جانانه رود» ميريبزد، اسم اين آب «خرسنك يا خرسانك» ميباشد. از جانب جنوب هم از چهارمحال آبي ديگر بنام « زرين رود» جريان مي يابد كه پس از پيوستن به دو آب ديگر آنها را تحت الشعاع قرذار مي دهد و از آنجا ببعد ديگرنام اين رودخانه زرين رود ميشود اما در مسير رودخانه شعبههاي ديگري هم از قلل كوهاي پربرف و چشمهها به آن ميپيوندد و بتدريج رودي بزرگ ميشود چنانكه از چهل چشمه معروف از هيجده دره آب به پائين سرازير شده و داخل رودخانه ميشود. اطراف رود خرسنك طايفه چهار لنگ و در اطراف زرين رود طايفه مشهور به فهت لنگ بختياري سكونت دارند، در اطراف جانانه رود نيز درروزگاران گذشته آباديهاوجود داشته كه امروز از آنها اثري نيست و محل زراعت طوايف بختياري شده است(1). بستر اين رودخانه ازسرچشمه تا مصب از خود زايش آب ميكند و وجه تسميه آن به زاينده رود از همين جهت است. ابن رسته(2) نويسنده مشهور اصفهاني درقرن سوم هجري دركتاب خود بنام «الاعلاق النفسيه» رودخانه اصفهان را زرين رود ميگويد و ابن حوقل بغادي در توصيف ايالات جبال درقرن چهارم آنجا كه از اصفهان صحبت ميدارد نام رودخانه را «نهر زرند رود» و در جاي ديگر «زرن رود» ذكر ميكند(3). مورخ مشهوراسلامي حمزه اصفهاني در قرن چهارم نام رودخانه اصفهان را «زيرن رود» ذكر ميكند(4) در رساله محاسن اصفهان تاليف مفضل يبن سعد بن حسين ما فروخي اصفهاني از قرن پنجم هجري(5) و ترجمه رساله محاسن اصفهان و تاليف حسين بن محمد بن ابي الرضاآوي در قرن هشتم هجري نام اين رودخانه « زرين رود» و زنده رود آمده است مانند اين دو بيت: سلام الله ما تلي المثاني و ما اصطخب المثالث و المثاني علي اكناف جي و ساكنيها و وادي زندرود و اصفهان (6) پل زمان خان، از پل هاي قديمي زاينده رود، نزديك سامان اين رسته در كتاب خود « اعلاق النفسيه» نامگذاري اين رودخانه را از اردشير بابكان ميداند و چنين مي نويسد: آ‘اصفهان تا آنجا كه ما اطلاع حاصل كردهايم سالم ترين آبهاست. آب اصفهان از رودخانهاي بنام زيرن رود به دست مي آيد و اردشير پسر بابك اين رودخانه را بدين نام خوانده است. سرچشمه اين آب يكي از روستاهاي اصفهان است كه از آنجا تا قسمت مركزي شهر سي فرسخ فاصله دارد. آب اين رودخانه در روستاهائي كه مسير آنست مورد استفاده قرار ميگيردو بهر جائي كه كشت و كاري انجام گرفته بدون حساب از آن آبياري ميشود تا اينكه به روستاي موسوم به النجان(7) منتهي ميشودو از النجان ببعد مازاد آب زرين رود بين روستاهاي جي (8) و ماربين و لنجان و بر آن وسطوج رود و رويدشت مطابق صورتي كه خسرو اردشير تنظيم كرده است تقسيم ميشود و براي هر يك از روساهاي مذكور سهم معيني است كه در روزهاي خاص بريك از آنها مي رسد بطوريكه تمام اين نقاط از حق خود بهرهور ميشوند و آنچه از آب زرين رود ااز روستاي رويدشت كه آخرين منطقهايست كه از آن آب مشروب مي گردد مي گذرد د سرزميني فرو ميب رود و ميگويند همين آب در منطقه كرمان ظاهر ميشود و در آنجا مورد استفاده قرار ميگيرد(9). دكتر لطف الله هنر فر استاد دانشگاه اصفهان
نام رودخانه و قديمي ترين شيوه تقسيم آب زاينده رود . يادگاري از اردشير بابكان
گوارائي آب زاينده رود و وصف آن از گفتهها و سرودها
همه نويسندگان قديمي گوارائي آب زاينده رود در استودهاند، ابن رسته دراين باره چنين مي نويسد: « علت سبكي و گوارائي و كيفيات ديگر آب اصفهان آنستكه سرچشمه آن از سنگ است و از سنكلاخها و ريگزارها مي گذرد البته اين آب غير از آبهاي چشمهسارهاي موجود در اصفهان است كه آنها هم در خوبي و گوارائي و سردي در هنگام گرما و گرمي در هنگام سرما بالاتر از حد توصيف است و خلاصه آنكه امتياز آبهاي اصفهان در وصف و شرح نميايد.» ابن رسته مينويسد ابواحمد الموفق بالله هنگامي كه به اصفهان آمده بود و مقداري از آب دجله همراه آورده بود كه در طي سفر بياشامد همينكه از آب اصفهان نوشيد آنرا بر آب دجله ترجيح داد و فرمان داد تا آبهائي را كه مراه آورده بود بريختند و از آن پس به آب اصفهان بسبب گوارائي آن و حسن تاثيري كه در هضم غذا دارد اكتفا كرد و اضافه ميكند آب دجله از اين صفات آب اصفهان بي بهره است هر چند كه مردم آنرا بر ديگر آبها ترجيح ميدهند(10). خاكش همه مشگ آن چهاني و ابش همه آب زندگاني بيشه هاي ساحل زاينده رود، نزديك پل فلاور جان نظير اين مطلب را صاحب رساله محاسن اصفهان دربارة فناخسرو عضدالدوله ديلمي آوده است و چنين منويسد كه بهنگام مسافرت عضالدوله از بغداد به اصفهان كه بقصد زيارت پدرش ركن الدوله ديلمي صورت ميرگفت براي آنكه حشمت و جلال دربار خود را بنظر مردم برساند دستور داد تا از بغداد آنچه بدان احتياج داشت از خوردنيها و نوشيدنيها و ملبوسات و مشروبات تا آب و بقول و توابل و ادويه و اشربه و رياحين و مانند آنها بهمراه اردو به اصفهان آوردندحمل ميشد اما چون به اصفهان رسيد و ر ساحل زندهرود اردو زد و به شايسته تر وجهي بارگا خودرا ترتيب داد خيمه در خيمه و طناب در طناب كشيدند و هر دو گروه بهم رسيدند ، عضدالدوله آب خواست و چون قدحي از آب فرات به او دادند آنرا بريخت و گفت با وجود زنده رود شرب آب فرات را نشايد و همچنين بهنگام آنكه « موفق» ازاصفهان مغزول و بجانب بغداد متوه گشت ،آب زندهرود را جهت شرب نقل كرده و در صحبت خود داشت و روزگار را به تاسف ميگذاشت و ميگفت: سلام علي زينرود و شعبه سلام محب لاسلام مودع(11) بهار زاينده رود، نزديك پل بابا محمود در لنجان و معني اين شعر به فارسي چنين است: « بر زاينده رود و. وادي آن از مادر و دباد درود دوستداري راستين نه آنكه براي هميشه با آن بدرود ميگويد.» روايت است از حسن بن خونسار جرباذ معنعن از امير المومنين علي عليه السلام و الرضوان كه فرمود: « تداووا بما زندروز فان فييه شفا كل داء.» يعني با آب زنده رود خود را مداوا كنيدبدرستي كه شفاء هر دردي درآنست.(12) و شاعري بنام مشطب همداني چنيني سروده است : تطلعنا علي اقطار جي فخلناها كاحسن كل شي فوادي زنده رود اجل واد و ظل الباسقات الذفي كان رياضها اضحت برودا لدي البزار تنشر بعد طي(13) و بفارسي چنيني است: « در ديار جي مي نگريستيم و آنرا بهتراز هر جائي و هر چيز يافتيم.» وادي زنده رود را برتر از هروادي و سايه درختان سر به آسمان كشيده آن را غنيمتي دلپذير انگاشتيم گوئي باغهاي { پرگل} آن پارچههاي ابريشمين رنگارنگي است كه بزاز پس از درهم پيچيدن باز گسترده است.» پل چوم بر بستر زاينده رود يا ايها الراكب المصغي الي الحادي حييت من رائح منا و من غاد ان جئت جي بلادي او مررت بها فنادها قبل حط الرحل والزاد و قل لها جئت من جرجان مبتدرا اوحي اليك بما قال ابن عباد يا اصفهان الا حييت من بلد يا زنده رود الاسقيت من واد(14) و معني اين اشعار چنين است: « اي سواري كه به آواز شتربان گوش فراميدهي از ما بر تو درود باد چه شامگاهان آهنگ سفر كني و چه صبحگاهان اگر به ديار من جي رفتي و يا از آنجا گذشتي پيش از آنكه بار وزاد ره فرو نهي او را آوزه ده و بگو كه با الهام از اين گفته صاحب بن عباد با شتاب از گرگان آمدهاي: اياصفهان ، شهري چون تو همواره زنده و برقرار بادا اي زندورد، دشتها همچنان از تو سيراب باد» ابوالفضل اسماعيل بن محمد جرباذقاني از شعراي قرن پنجم در وصف اصفهان و زاينده رود چنيني سروده است: يا اصفهان سقيت الخمر صافيه اذقلت قلت لها سقيا غواديها لا حبذا جبل اريان من بلد و حبذ لي مصلاها و واديا بزنده روذ ديون قد مطلت بها و ان اعش فزماني سوف يقضيها(15) و معني اين اشعار به فارسي چنين است: « اي اصفهان ، آنگها كه گفتم باران صبحگاهي تو فراون نيست { نه ازباران كه} از مي صافي سيراب سدم بدا به ديار « جبل الريان» با همه شهرتي كه دارد خوشا مصلاي اصفهان ووادي زاينده رود آن به زنده رود وا ميدارم كه تا اين زمان از گزاردن آن سر باز زدهام كه اگر زنده بمانم باشد كه روزگار خود آنرا ادا كند(16)» ابوالعلا بختيار بن بنيمان بن خرزا اصفهاني هم در وصف اصفهان قصيدهاي دارد و. از زاينده رود چنين ياد كگرده است: وزندهرود الضحي بصفحته سبائك للجين مذردره(17) يعني: « روي زنده رود هنگام چاشت شمشهائي از سيماب پراكنده است.» ابوالحسن جوهري واعظ قصيدهاي در مدح اصفهان دارد و دو بيت زير را در وصف زنده رود سروده است: كان حنين الزنده ود خلالها حنين اسود للمجاعه تزار تري مهاءها مثل اللجين و ارضها كجنه عدن روضها يتعطر(18) و بفارسي چنيني است: « گوئي كه نالهاي كه ازدرون زاينده رود بر ميايد آواي شيراني است كه از گرسنگي مي غرند آب آن را همچون سيماب مي بيني و زمينش را همانند بهشت جاويدان سرسبز و عطر آگين» در اسعار كي از شعراي اصفهان بنام قاضي محد بن احمد نام زاينده رود در يك شعر بشرح زير آمده است: حبذا زرنرود واد نغطي من لجين مذوب بجلال (19) يعني : « خوشا وادي زاينده رود كه پوششي با شكوه از نقره مذاب دارد». صدر الدين عبد الطيف خجندي از شعراي طايفه آل خجند درصفهان در اشعار خود از زاينده رود بشرح زير ياد ميكند: اي چو سيم مذاب زرين رود اصفهان پر نوا شده ز تو رود گشتهاي عين زندگي در جي في مجاريك كل شي حي در لقاي تو داشت خضر برات آب گشته ز شرم تست فرات پل اللهورديخان يا پل چهار باغ خاقاني شرواني شاعر قصيده سراي قرن هفتم هجري، زاينده رود اصفهان را در اشعار خود با چشمه كوثر برابر كرده است: روديست كه كوثرش عديل است آب سلسال و سلسبيل است نه بلكه زرشك او هم سال شيداي مسلسل است سلسال گه سيمگري نمايد آبش گه شيشهگري كند حبابش آبش بدل گلاب دانند زو دردسر سران نشانند گرشيشه كند حباب شايد شيشه ز پي گلاب بايد و در جاي ديگر گويد: يا آن عهدي كه دور از چشم زخم آسمان با تو بودم در كنار زنده رود و مرز جي مولف فهت اقليم با آنكه از مردم ري بوده است و در هندوستان توطن اختيار كرده بوده است از آنجا به بوي خوش اصفهان طرب انگيز شده مي گويد: لب زنده رود و نسيم بهار رخ دلستان و مي خوشگوار چنان بيخ انده ز دل بر كند كه بيخ ستم خنجر شهريار منظره پل شاهي(پل خواجو) زيبا ترين پل زاينده رود درترجمه رساله محاسن اصفهان تاليف حسين بن محمد بن الرضاء آوي كه در عهد سلطنت ابو سعيد بهادر خان مغول مي زيست از قول ابو عامر جروآ آني در توصيف جي و آب زنده رود چنين آورده است: سقي الله جيا ان جيا لذيذه من الغيث ما يسري بها ثم بيكر فلا بقه باليل يوديك لسعها لنوم و لابرغوثه حين تسهر وماؤ ركاياها زلال كانه اذا ماجري في الحلق ثلج و سكر و معني اين اشعار بفارسي چنيني است: « خداوند جي، اين ديار دلپذير را مادام كه مردمان شب و روز بدانجا رفت و آمد ميكنند از باران رحمت خويش سيراب گرداناد. كه نه در آنجا شبانگاه ، هنگام خواب پشهاي با نيش خود آزارت ميدهد و نه كيكي هنگام شب زندهداري تو را مي آزارد آب چاههاي آن زلالي است كه از گوارائي آنگاه كه آنرا مي نوشي گوئي كه برف آميخته با شكر است» ياقوت حموي نيز در قرن هفتم آب زنده رود را گواراترين آبهاي دنيا نمي داندو اينست عين عبارتي كه در اين باره ذكر ميكند: « اطيب مياه الارض و اعذبها»(21). صائب ملك شعراي شاه عباس دوم در آن اوقاتي كه در هندوستان بوده با اينكه از كمال احترام و شخصيت برخوردار بوده و به راحتي زندگاني مي كرده و در دربارشاه جهان قدر و منزلي به سزا داشته دائماً متذكر ايران و بازگشت به اصفهان و اقامت در ساحل زاينده رود بوده و در اين مورد چنين گفته است: خوش آن روز كه صائب من مكان در اصفهان سازم زوصف زنده رودش خامه را زرطب اللسان سازم
پل شهرستان يا پل جي قديميترين پل زاينده رود
از گاو خوني تا كرمان
باتلاق گاو خوني زميني است ناهموار كه نزديك به 30 كيلومتر طول و عرض آنست و وسعت آن ب افزايش و نقصان آب رودخانه تغيير ميكند. اين باتلاق از طرف جنوب و مشرق محدود ميشود به تپههاي از ماسه و شن كه بلندي آنها متجاوز از 200 متر است، بالاي آن تپه ابندا جرقويه علياست كه از چشمههاي زاينده رود مشروب ميشود و بعد دشت وسيعي است به طول چندين فرسخ ازماسه و شن بسمت ابرقو . زاينده رود در 140 كيلومتري جنوب شرقي اصفهان پس از مشروب كردن وزرنه كه آخرين آبادي مهم در مسير زاينده رود است در 12 كيلومتري اين آبادي درباتلاق فرو ميرود. مولف كتاب « اصفهان» مينويسد: « تپه هاي مرتفع ماسه و شني اطراف گاوخاني بسبب منافذ و لولههاي شعريه، آب گاوخاني را جذب ميكند مانند قند كه از فنجان ، چاي را بالاميكشد. در اراضي جرقويه عليا كه بالاي آن تپههاست هر جا ته باشد از دامنه تپه، آبي را كه گاوخاني جدذب ميكند و جوفش مملو از آنست بصورت چشمه خارج ميسازد و تمام جرقويه عليا از آب آنست اسن نوع چشمهها مشروب ميشود. گاهي از اثرباد كه ماسه جابجا ميشود درزير ماسه جابجا ميشود ،سكنه آن حدود را عقيده بر اينست كه در آنجا شهرب بوده است اسمش «سمبا» و از غضب الهب ماسه آنرا فرو گرفته است» (22). مولف « جغرافيايي اصفهان» مي نويسد: « گاوخوني زميني است و سيع و محيطش دو سه فرسنگ، كنارش گزستان و ميانش را كسي نديده»(23). گياهان اطراف گاوخوني از نوع اشنو و چوبك وني و بويژه انواع و اقسام گز است كه در گذشته بصورت بيشههاي پر درخت بوده است و در نتيجه قطع درختان و بكاتر بردن درسوخت و همچنين تهيه زغال از بين رفته، وجود گدالهاي بيشمار كه جهت تهيه زغال ايجاد شده و در اغلب نقاط گاو خوني مشاهده ميشود شاهد براين موضوع است، درختان گز امروز بصورت بوتههاي كوتاه قامت درآمده و ديگر پناهگاه مناسبي براي گورخرهايي كه در اين حوضه فرو رفته زندگي ميكردهاند نيست(24). پل جويي، از آثار دوره شاهعباس دوم
قلعه كيكاوس
در گفتههاي پيشينيان چنين آمده اسيت كه زاينده رود پس از آنكه درباتلاق گاو خوني به انتهاي جرين خود مي رسد و از حركت باز مي ماند در زمين فرو ميرود و در كرمان ظاهر ميشود. ابن رسته در « اعلاق النفسيه» ضمن توصيف زرين رود مطالب خود را با جملات زير پايان ميدهد: … و آنچه از آب زرين رود از روستاي رويدشت كه آخرين منطقهايست كه از آن مشروب ميگردد ميگذرد در سرزميني فرو ميرود و ميگويند همين آب در منطقه كرمان ظاهر ميشود و در آنجا مورد استفاده قرار ميگيردو(35) ابن خرداذبه كه در قرن سوم مي زيست نيز مي نويسد كه اين رودخانه پس از فرو رفتن در باتلاق گاو خوني دوباره در 60 فسخي آن باتلاق در كرمان ظاهر ميشود. ابن حوقل بغدادي نيز ذدر كتاب خود « صوره الارض» در توصيفغ « زرن رود» يعني زاينده رود به اين مطلب اشاره ميكند و مي نويسد كه آب زاينده رود سرانجام به روستاي برزند ميرسد كه خاص زردشتيان است و ميان برزند و قوطارن كه در آنجا بساط ( فرش زيلو) تهيه ميكنند به زمين فرو مي نشيند و گفتهاند اين آب دردياچه اي بنام طهفيروز؟ واقع در كرمان فرو ميرود(26). مفضل بن سعد بن حسين ما فروخي در رسالعه محاسن اصفهان در حديث گاو خوني و خصايص و نوادر نواحي اصفهان ضمن توصيف بلوك « رويدشت » كه آخرين بلوك آبخورذ زاينده رود است نيز بله اين مطلب اشارهي بشرح زير دارد: « في الجملاه ولايتي به انواع عنمارت وزراعت پيراسته و اهالي به اصناف مروت و فتوت آراسته. به اقصي آن زميني هست مبسوط بر مسافتي مضبوط كه آن هجده فرسنگ است در دو فرسنگ و بر آنجا مغيضي معروف به گاو خوني خاصيت آن ابتلاع فواضل آبهاي زنده رود اصفهان واراقت آن بر هشتاد فرسنگي زمينها و صحراهاي كرمان به حيثيتي كه معظم بلاد و معتبر امهات ماوضع آن در تكثر ارتفاعات و توفر زراعات و غرس ساير اشجار ميوهدار از گل و سرو و ييد و چنار و نباتات و رياحين بهار كلي اعتماد اعتبار مد و جزر آن را استظهار دادر و هر گاه كه خبر غزارت آب گاو خوني و ايام مد آن بحد كرمان صورت انتشار يابد تمامت اهالي آن حدود چون ايام عيذد نوروز و مراسم تفرج و تماشا رخت طرب بدوش نشاط به بساط شاد كا مي كشند و مژدگاني آن حال در اميدواري آن سال از فراخ نعمتي و خوش عيشي و شادكامي به يكديگر دهند و آن سال به خوشدلي و آسايش و رفاهيت گذرانند»(27). ياقوت حموي نيز در مجم البلدان در اينمورد اشاراتي بشرح زير دارد: زرنرود: بفتح اول و ثاني و نو ساكن نام نهر اصفهان است و رودي است كشهور به گوارائي و صحت آب كه از « بناكان» بيرون ميايد و به ده « دريم» ميگذرد و سپس به ده ديگري بنام « دنبا» و در اين ده آبهاي زيادي جمع ميشود كه اهميت پيدا ميكند و بوستانها و روستاها را سيراب مبكند تا بشهر ميرسد و س1پس در ريگزراي فرو ميرود به فاصله 6 فرسخ و در كرمان ظاهر ميشود و جاهائي را در كرمان سيراب مبكند و سپس بدرياي هند ميريزد و اينطور ياد كردهاند كه يك ساقه ني را علامت گذاري كرده و در آن موضع كه آب فرو ميرود، ( يعني گاو خوني) ني را به آب سپردهاند و پس از آن، آن ني را در محل خروج آب در كرامن يافتهاند و از اين جهت گفتهاند كه اين آب همان زاينده رود اصفهان است كه از كرمان بيرون ميايد(28). حمدالله مستوفي در قرن هشتم هجري موضوع فرو رفتن آب زاينده رود را در باتلاق گاو خوني متذكر ميشود ولي برآمدن آن آب را در كرمان بعيد ميداند و چنين است نوشته وي: « رودخانه اصفهان امروز به زنده رود موسوم است و مصنفين مختلف آن را « زاينده رود» و « زرين رود» نيز نوشتهاند. زرين رود اكنون به يكي از از شعب اين رودخانه اطلاق ميشود. قسمت علياي شاه اصلي اين رود « جوي سرد» نام دارد و از زردكوه سرچشمه ميگيرد. اين كوه كه هنوز به مناسب سنگهاي آهكي زردرنگ خود به اين نام خوانده ميشود در سي فرسخي باختر اصفهان نزديك سرچشمه رود« دجيل» يعني كارون واقع است.» پايين سهر و فيروزان واقع در خان لنجان (29) يكي از شعب زاينده رود كه از حيث بزرگي با خود رودخناه همسري ميكند و از حدود گلپايگان سرچشمه ميگيرد به طزاينده رود ميريزد، آن گا پس از عبور از اصفهان و سيراب كردن نواحي هشت گانه آن ادنكي به سمت خاور رودشت پيچيده بالاخره در باتلاق گاوخاني كه در حاشيه كوير واقع است فرو مي رود. طبق يك عقيده عمومي كه ابن خرداذبه در قرن سوم نيز آن ذكر كرده است اين رودخانه پس از فرو رفت در باتلاق گاوخاني دوباره درشصت فرسخي آن باتلاق در كرمان ظاهر ميشود و آن گاه به دريا مي ريزد، اما اين روايت ضعيف مي نمايد زيرا كه از گاو خوني تا كرمان زمينهاي سخت و جبال محكم در ميان است و ممري در زير زمين كه چندان آب در آن روان تواند شد متعذر مي نمايدو زمين كرمان بلندتر از زمين گاو خاني است(30). در هفت كيلومتري مغرب شهر اصفهان و در ساحل شمالي زاينده رود بلو ماربين(31) واقع است اين بلوك در آبادي و سرسبزي بي نظير است و روستاهاي آن همه آباد و پربركت است در اين بلوك برجهاي كبوتر به تعداد فراوان وجود دارد و آتشگاه اصفهان برفراز كوهچهاي اخرايي رنگ كه همان تپه آتشگاه است قرار دارد و از صدها سال پيش به اين طرف همچنان ناظر زاينده رود و ديدهبان اين رودخانه دربستر مارپيچي شكل آن از مغرب به مشرق بوده است و شرارههاي آتش جاويدان آن همواره رهنمو اين رودخانه در بستر ابدي آن بسوي شهر اصفهان بوده است. در نوشتههاي قديمي از آتشگاه بنام « قلعه ماربين» ياد شده است و ابن رسنه در كتاب « اعلاق النفسيه» در قرن سوم هجري از آن ياد كرده و آنرا از آثار كيكاووس شاه ميداند و ميگويد كه يكي از پادشاهان ايران كه گويند كيكاووس بوده از روستاي ماربين گذر كرد و. آنرا پسنديد و بدستور او بر بالاي آن ميرفت همه روستاها ديده ميشد اما گذشت زمان اين قلعه را به ويراني كشيد تا بهنگام پادشاهي بهمن فرزند اسفنديار كه كمي پائين تر از آنجا قلعهاي بنا كرد و در آن آتشكدهاي بساخت و آن آتشكده اين زمان پابرجاست ( يعني دراواخر قرن سوم هجري و زماني كه اين رسته درقيد حيات بوده است) و آتش همچنان درآن فروزان است. درقرن چهارم هجري ابن حوقل (32) از اين بناي قديمي ديدن كرده و در توصيف ماربين مينويسد كهباغهاي پهناور به مساحت يك فرسخ از راست و چپ دارد و گويند خراج آن صد هزار درهم است و يخ عمده شهر و اطراف آن شهر ازهمين ناحيه بدست ميايد و ميوههاي آن فراوان است و در ائين آن روستائي است بنام « مهرو كلن» كه از باصفا ترين نقاط است و در آن چشمهاي پر آب و دائمي بنام ياسرم(33) جاري است و اين چشمه به فاصله پرتاب يك تير از ساحل رودخانه جاري است. دراينجا پشته بزرگي چون كوه است و قلعهاي و آتشكدهاي دارد و گويند آتش آن ازر آتشهاي ازلي قديم ست( فيقال ان ناره من قديم النيران) و خادمان و نگهباناني از زردشتيان بر آن گماشتهاند كه بسيار توانگرند و به تهيه آشاميدنيها مي پردازند و پس از نگاه داشتن و كهنه كردن بمردم مي فروشند و سود مي برند و اعتقادشان اينست كه آشاميدني با كهنه شدن بهتر ميشود(34). طغيان زاينده رود در اسفند 2533 و منظره پل فلزي از مورخين و جغرافينويسان قديم ابن خرداذبه (35) و مسعودي(36) درباره آتشگاه اصفهان و قلعه ديدهبان زاينده رود مطالبي نوشتهاند از آنجمله ابن خرداذ ميگويد در قريه مارابين « مارابين» قلعهاي از بناهاي طهمورث موجود است و در آن آتشكدهايست و ابن قول حاكي از انست كه در زمان اين مورخ خيلي قديمي تصور ميشده است.چ حمزه اصفهاني در ذكر پادشاهي كي اردشير يا بهمن بن اسفنديار بن گشتاسب در قرن چهارم هجري مي ويسد كه اين پادشاه در يك روز سه آتشكده بنا كرد: آتشكده شهر اردشير بهنگام برآمدن آفتاب در جانب قلعه مارين ( مقصود قلعه ماربين است كه با محل فعلي آتشگاه اصفهان تطبيق مي كند) و اضافه ميكند كه شهر نام « شفق» و اردشير نام « بهمن» يعني خود وي است دوم آتشكده ذروان اردشير در قريه دارك از روستاي برخوار و سوم آتشكده مهر اردشير در قريه اردستان. حمزه مي نويسدئ كه اين پادشاه در كرانه رودخانه زاب بزرگ ( زاب عليا) نيز شهري بنام خود موسوم به ارشير آباد ساخت(37). مفضل بن سعد بن حسين ما فروخي اصفهاني در قرن پنجم هجري از قلعه كيكاووس و آتشكده اصفهان بنام « بيت النار» و در جائي ديگر بنام « دز ماربين» ياد كرده و باني آنرا « مهر يزدان» ملكي از ملوك طوايف ناحيه النجان اصفهان معرفي ميكند و مي نويسد: « دزرا بر بالاي قلعه ماربين او بنياد نهاد»(38) حمدالله مستوفي درقرن هشتم هجري از اين بناي ديدهبان زاينده رود نام ميبرد و مي نويسد در اين ناحيت قلعهاي بوده است كه طهمورث ديوبند ساخته است و آنر آتشگاه گفتهاند و در و بهمن بن اسفنديار «آتش خانه» ساخته بود(39). از نويسندگان متاخر اصفهاني مير سيد علي جناب صاحب كتاب « الاصفهان » شرح مبسوطي درباره اين بنابدست ميده(40). از مورخين و سياحيان غربي ويليام جكسن در كتاب خود « ايران در گذشته و حال» راجع به آتشگاه اصفهان چنين نوشته است: اعم از اينكه ما تاريخ اصل اين معبد را از دوره هخامنشي بدانيم يا ساختمانهاي فعلي را از دوره ساساني پنداريم اطلاعات ما را دربارة اين معبد و محل آن حداقل تا پانزده قرن قبل از اين پيش مي برد. در عصر كنوني كافي است بدانيم آتش مقدس براي قرنها در آن محل روشن بوده و آينده قضاوت خواهد كرد كه اي معبد به كداميك از مقدسات مدهب زردشت مربوط بوده است(41). نام بعضي قصرهاي قديمي كه در كنار زاينده رود قرار داشته است در ساحل زاينده رود قصرهائي قرار داشته است . ابن حوقل ضمن اشاره به گوارائي آب « زرن رود» از آسيابهائي كه در كنار رودخانه بوده و نيز قصرهاي ساحل زاينده رود در قرن چهارم هجريب نام مي برد از آنجمله قصر علي بن رستم و ساباط كه از گچ و آجر ساخته شده بود و در جانب شرقي رودخانه قصر عبدالرحمن زيار و قصر ابولفضل در حصار كرينه و در سمت مغرب از دو محله بزرگ « زركاباز» و «تاجه » نام ميبرد كه در آنها سقلاطون (42) و عتابيس عالي (43) و سفال و جز آن بدست مي آمده است. در حصار كرينه كه ابن حوقل درقرن چارم هجري از آن نام برده بازاري بوده است كه مردم اصفهان در ايام نوروز بمذدت هفت روز در آن گرد هم آمده و به عيش و نوش و تفريح مي پرداختهاند و از انواع غذاها استفاده ميكردهاند. مردم شهر و گروه مردمي كه از اطراف مي امدهاند براي اين جشن هزينههاي گزافي متحمل ميشدهاند اب حوقل نوشته است در اين جشن مردم لباسهاي زيبا مي پوشند و در مجالس جشن براي بازي و شادماني حاضر ميشوند و آواز خوان هنرمند از زن و مرد در كنار رود و كاخها به مجالس ايشان نشاط و سرور خاص مي بخشند مردم در پشت بامها و سراسر بازارها به عيش و نوش و شيريني خوردن سرگرم ميشوند و شب را به روز مي پيوندند و آرام نمي گيرند و كسي ايشان را باز نميدارد زيرا فرمانروايشان آنان را در اين كار آزاد گذشتهاند و با گذشت سالها عادت شده است و گفتهاند كه مخارج آنان در اين بازار هنگام حلول خورشيد در برج حمل به دويست هزار در هم ميرسد و اين علاوه بر ميوههاي خوب و لذيذ و خوراكاهي عالي و آشاميدني كه در ارزاني و فراواني رايگان گونه است زيرلا انگور به من ايشان كه چهارصد درهم است هر صد من پنج درهم قيمت دارد و شيره اين صد من كه هفت من ميشود با پنج درهم بدست ميآيد(44). قريب به اين نوشته را مافروخي در محاسن اصفهان آورد است و جاراي اين جشن را به روزگار ديالمه يادآور ميشود. اين نويسنده پس از ذكر دروازههاي چهارگانه مشهور قديم اصفهان يعني دروازه جور « خور» و دروازه ماه« اسفيشو دروازه تيره و دروازه جهودان از بازاري نام ميبرد بر دروازه جور كه آنرا بازار جورين هم مي گفتهاند و مي گوي كه در فصل نوروز هر سال تمامت مردم اصفهان از صغير و كبير و وضيع و شريف و خاص و عام و اطفال و نسوان هر كس به مقتضاي حال و توانايي خود بانواع ماكولات و مشروبات و انواع آلات موسيقي مدت يك الي دو ماه به اين قطه نقل مكان كرده و به تفريح و خوشگذراني و عيش و نوش مي پرداختهاند سپس اضافه مي كند كه چون فناخسرو و عضدالدوله ديلمي خاطرات آن جشن را در ايام كودكي ديده بود به خاطر داشت بهنگام آنكه بر ملك فارس مستولي گشت دستور داد تا بر دروازه شيراز و در موضعي كه آنرا« سوق الامير» ميگويند بازاراي مشابه بازار جوين اصفهان بنا كرد چنانكه تمامي مردم شيراز و نواحي اطراف آن در بازار جمع ميشدند و عضدالدوله با خواص ندما و مقربان خود در كوشكي كه در جنب آن بازار ساخته بود به لهو و لعب و خوشگذراني و طرب و معاشرت و مطايبت مشغول ميشد.(45) در ترجمه رساله محاسن اصفهان از قصرهاي ديگري در اسحل زاينده رود مانند قصر خصيب برطرف جسر حسين ( پل شهرستان امروز) و قصر عبدويه و قصر مغيره ياد كرده است و دربارة قصر مغيره ياد كرده است و دربارة قصر مغيره و قصر يحي از قول ابوسعيد رستمي مديني چنين نوشته است: سقي قصر المغيره كل دان اجشن الرعد منهمر العزالي الي جسر الحسين فشعب تيم فاكناف المصلي فالتلال فجزعي زرنررود فقصر يحيي فمرج الخنذدقين فذات ضال فكرد آباذ(46) معهدها فمسري نسيم الروض في تلك ارمال(47) و معني اين اشعار به فارسي چنين است: « ابرهاي پزباري كه با تندر غرنده و باران بسيار همراه است. قصر مغيره و جسر حسين ( پل شهرستان) و وادي تيم و و اطراف مصلي و تلال و كنارهاتي آبادان زاينده رود و قصر يحيي و مرج الخندقين را سيراب گرداناد و نيز كردآباد ( روستايي درجي) و ميعادگاه آنرا كه زيدنگاه نسيم خوش باغها در آن شنزار است». در دوره سلطنت شاه عباس دوم صفوي( 1077 – 1052 هجري قمري) در ساحل جنوبي زاينده رود بين پل اللهورديخان تا پل شاهي ( پل خواجو) در باغ وسيع سعادت آباد قصرهائي در كنار اين رودخانه ساخته شده بود است ك تا اواخر دوران قاجاريه وجود داشته و عموم سياحان اواخر عصر صفويه و دورة زنديه و قاجاريه تا اوايل سلطنت مظفر الدين شاه قاجار اين قصرها را ديده و توصيف كره و از آهات نقاشيها و بعدا عكسهائي تهيه كرده و بيادگار گذاشتهاند مانند قصر نكمدان و قصر كشكول و قصرهائي هفت دست و كاخهاي پراكنده درباغ ساعادت آباد و از همه مهمتر عمارت آينه خانه كه مانند چهلستون قصري با شكوه و زيبا بوده و در آب زاينده رود منعكس ميشده است. دنباله دارد قلعه كيكاووس
ديدهبان زاينده رود
مادي قمش و درختان با صفاي ماربين
طغيان زاينده رود در پل خواجو
پُل تاريخي مشهور اصفهان از دورة صفويه
در بين آثار و ابنية متعدد تاريخي اصفهان پلهاي تاريخي خود مجموعهاي جالب محسوب مي شود. در مسير زايندهرود كه مهمترين رودخانه مركزي فلات ايران است و خير و بركت جلگة حاصلخيز اصفهان و طراوت و سرسبزي آن نتيجة مستقيم وجود اين رودخانه است در دورههاي مختلف پلهائي ساخته شده كه وسيله اياب و ذهاب ساكنين دو طرف رودخانه بودهاست. مورخين و نويسندگان قديم نام اين رودخانه را زرينرود و زايندهرود و زندهرود و زرينهرود ضبط كردهاند. اين رودخانه از ارتفاعات زردكوه بختياري و از رشتهاي [14] بنام كوهرنگ سرچشمه گرفته و از مغرب به مشرق تا باتلاق گاوخوني جريان دارد. طول اين رودخانه را با پيچوخمهاي آن 400 تا 480 كيلومتر نوشتهاند عرض آن تا دويست متر كم و زياد ميشود. قلل چهلچشمه و كوهرنگ در خاك بختياري سرچشمه اين رودخانه است و بيشتر ايام سال مستور از برف است. بستر رودخانه از سرچشمه تا مصب از خود زايش آب ميكند و به همين جهت زايندهرود نام دارد. حمدالله مستوفي مورخ و نويسندة مشهور ايران در قرن هشتم هجري دربارة زايندهرود چنين نوشته است: « رودخانه اصفهان امروز به زندهرود موسوم است و مصنفين مختلف آن را زايندهرود و زرينرود نوشتهاند. زرينرود اكنون به يكي از شعب اين رودخانه اطلاق ميشود. قسمت علياي شاخة اصلي اين رود جويسرد نام دارد و از زردكوه سرچشمه مي گيرد. اين كوه كه هنوز به مناسبت سنگهاي آهكي زرد رنگ خود به اين نام خوانده ميشود در سي فرسخي باختر اصفهان نزديك سرچشمه رود دجيل يعني كارون واقع است. پائين سُهْرْ و فِروزان واقع در خان لنجان يكي از شعب زايندهرود كه از حيث بزرگي با خود رودخانه همسري مي كند و از حدود گلپايگان سرچشمه ميگيرد به زايندهرود ميريزد و آنگاه پس از عبور از اصفهان و سيراب كردن نواحي هشتگانه آن اندكي به سمت خاور رودَشْت پيچيده و بالاخره در باتلاق گاوخوني كه در حاشية كوير واقع است فرو ميرود (حمدالله مستوفي گاوخوني را گاوخاني نوشته است) اين رودخانه پس از فرو رفتن درباتلاق دوباره در شصت فرسخي آن در كرمان ظاهر ميشود و آنگاه به دريا ميريزد اما حمدالله مستوفي گويد اين روايت ضعيف مينمايد زيرا كه از گاوخاني تا كرمان زمينهاي سخت و جبال محكم در ميان است و ممَّري در زير زمين كه چندان آب در آن روان تواند شد متعذر مينمايد و زمين كرمان بلندتر از زمين گاوخاني است.» در فلات وسيع ايران وجود زايندهرود در مركز اين فلات به مثابة نعمتي بزرگ محسوب ميشود و در حقيقت جلگه حاصلخيز و پربركت اصفهان و تاريخ درخشان آن با موقع جغرافيائي آن در فلات وسيع ايران ارتباط مخصوص دارد و بطور خلاصه نتيجه و حاصل جريان رودخانه پربركتي مانند زايندهرود در اين سرزمين است و از همين جهت است كه نام زايندهرود در تاريخ ادبيات ايران نيز همه جا ذكر ميشود و شعرا و مردم با ذوق ايران به ياد آن مترنم بوده اشعاري گفته و نغمههائي سرودهاند مانند اين اشعار خاقاني: رودي است كه كوثرش عديلست آبش سلسال و سلسبيلست نه بلكه ز رشگ او همه سال شيداي مسلسلست سلسال گه سيمگري نمايد آبش گه شيشهگري كند حبابش [15] آبش بدل گلاب دانند زو دردسر سران نشانند گو شيشه كند حباب شايد شيشه ز پي گلاب بايد مؤلف هفت اقليم با آنكه از مردم ري بوده و در هندوستان توطن اختيار كرده بوده است از آنجا به بوي خوش نسيم بهاري اصفهان طربانگيز شده مينويسد: لب زندهرود و نسيم بهار لب دلستان و مي خوشگوار ز دل بيخ انده چنان بركند كه بيخ ستم خنجر شهريار صائب ملكالشعراي عصر شاهعباس دوم در آن اوقاتي كه در هندوستان بوده با اينكه از كمال احترام و شخصيت برخوردار بوده و در دربار شاهجهان قدر و منزلتي بهسزا داشته معذالك دائماً متذكر به ذكر ايران و بازگشت به اصفهان و اقامت در ساحل زايندهرود بوده است و در اين مورد چنين گفته: خوش آنروزي كه صائب من مكان در اصفهان سازم ز وصف زندهرودش خامه را رطب اللسان سازم زايندهرود طغيانهائي نيز دارد و در سالهائي كه بارندگي بهحد كافي شده باشد به هنگام طليعة بهار طغيان ميكند و گاهي اين طغيانها چند روز متوالي ادامه مييابد. شاهعباس اول و دوم از سلسلة صفويه با توجه به طغيانهاي زايندهرود كه بعضي اوقات قسمتي از شهر اصفهان را هم تهديد ميكرده است به ايجاد پلهائي در بستر زايندهرود مبادرت نمودهاند كه مهمترين آنها پل تاريخي اللهورديخان و پل شاهي است و در اين مقاله فقط به توصيف اين دو پل ميپردازيم: انديشة بناي اين پل در سال 1006 يا 1008 هجري در [16] دهمين يا دوازدهمين سال سلطنت شاهعباس اول به وجود آمد. در سال 1011 سردار مشهور او بهنام اللهورديخان مباشر اتمام ساختمان پل مزبور شد و به همين جهت پل مزبور را بهنام اللهورديخان ناميدهاند اين پل را پل جلفا از آن جهت كه جلفا را به شهر اصفهان وصل ميكند و پل چهارباغ از آن جهت كه واسطه اتصال خيابان چهارباغ بالا به چهارباغ پائين است نيز ناميدهاند پل سيوسه چشمه هم نام ديگري است كه به اين پل داده شده از آن جهت كه 33 دهنه دارد. طول پل اللهورديخان 300 متر و عرض آن 14 متر است و تمام نماهاي آن آجري است. اللهورديخان يكي از سرداران نامي و فداكار شاهعباس بود. اين سردار اصلاً ارمني و از مردم گرجستان و عيسوي بود. ابتدا به خدمت شاه طهماسب اول داخل شد و در حلقة غلامان وي درآمد و مسلمان شد و چون جواني صديق و فداكار و عاقل بود به منصب قوللرآقاسي يعني رياست و سرداري غلامان خاص شاه رسيد. شاهعباس در سال 1004 هجري عليرغم سرداران قزلباش او را ترقي داد و به اميرالامرائي يا حكومت ايالت فارس و سپهسالاري ايران منصوب كرد و يكسال بعد حكومت كوه كيلويه را هم بر حوزة حكمراني وي افزود. اللهورديخان سرداري دلير وكاردان و باتدبير و كريم و فرمانبردار بود و به نيروي اين صفات در اندك زماني سراسر فارس را به تصرف آورد و بر طوايف افشار و بختياري كه در كوه كيلويه و ساير نقاط فارس سر به طغيان برداشته بودند غالب شد و تا سال 1010 هجري ولايت لار را نيز با سواحل عمان و جزاير بحرين گرفت. شاهعباس اللهورديخان را از همة سرداران بزرگ ايران عزيزتر و محترمتر ميداشت و چون پير بود هميشه او را پدر خطاب ميكرد. هيچيك از سرداران با او در مقام و مرتبت برابر نبود و او را سيهزار سوار مجهز و جنگ آزمودهاي كه در اختيار داشت بر تمام ولايات جنوبي ايران و سواحل و جزاير خليجفارس حكمران بود. شاهعباس در جنگهاي بزرگي كه با دولت عثماني ميكرد بيشتر به نيروي نظامي او متكي ميشد. يكي از تفريحات شاهعباس شركت در مراسم جشن آبريزان يا آبپاشان بود. آبريزگان يا آبريزان يكي از جشنهاي باستاني ايرانيان پيش از اسلام بودهاست. ايرانيان قديم در روز 13 تيرماه هر سال جشني بزرگ ميگرفتند و در اين روز با آب و يا گلاب بر سر و روي هم ميپاشيدند. شاه عباس هم چنانكه منشي مخصوص وي اشاره كرده است مراسم مخصوص اين جشن را با تشريفات بسيار انجام ميداد. در اين روز اگر شاه در اصفهان بود مراسم آبريزان در كنار زاينده رود و نزديك پل سيوسه چشمه و اگر در مازندران يا گيلان بود در كنار درياي خزر صورت ميگرفت. شاه با جمعي از بزرگان دولت و سرداران و مهمانان خارجي خود در زير يكي از طاقنماهاي پل مينشست و به تماشا مشغول ميشد. پييترو دولاوالَّه (Pietro Della valle) جهانگرد ايتاليائي كه در سال 1028 هجري مقارن با اتمام ساختمان بينظير مسجد شيخ لطفالله در شهر اصفهان شاهد جشن آبپاشان بودهاست چنين مينويسد: « در اصفهان مراسم جشن آبريزان را در كنار زايندهرود در انتهاي خيابان چهارباغ برابر پل زيباي اللهورديخان به جاي مي آوردند. به همين سبب شاه آنروز از اول صبح بدانجا رفت و تمام روز را در يكي از غرفههاي زير پل به تماشا نشست. اندكي پيش از آنكه مراسم جشن به پايان رسد و مردم دست از آبپاشي بردارند شاه سفيران ممالك خارجي را به زير پل خواند و چون وقت تنگ بود زماني پس از آمدن ايشان مردم را مرخص كرد و خود در صحبت سفيران به تفريح پرداخت. » از ميان سفيراني كه جهانگرد ايتاليائي اشاره كرد يكي هم سفير پادشاه اسپانيا بهنام دن گارسيا دوسيلوافيگروآ بودهاست كه در سفرنامه خود دربارة اين جشن و ترتيب پذيرائي شاه از سفيران در زير پل چهارباغ چنين نوشته است: « چند روز بعد شاه از سفيران خواهش كرد كه طرف عصر روي پل زندهرود كه محله جلفا و محله گبران را از محله تبريزيان و بقيه شهر كهنه اصفهان جدا ميسازد حاضر شوند. از چند قرن پيش همهساله در ماه ژويه ايرانيان جشني ميگيرند بدين ترتيب كه همة مردم از هر ملت و طبقه غير از زنان در كنار رودخانه جمع ميشوند و زنان بالاي پل به تماشا مينشينند. مردان در اين روز لباسهاي كهنه كوتاهي كه با لباسهاي معمولي ايشان تفاوت بسيار دارد ميپوشند و شلوارهاي تنگ به پا ميكنند و بهجاي عمامه شب كلاه كوچكي بر سر مينهند و در كنار رودخانه همگي به درون آب ميروند و بر سر و روي يكديگر آب ميپاشند و براي اينكه بهتر از عهدة اين كار برآيند هر يك ظرفي نيز همراه ميبرد. كار آبپاشي گاه بدانجا ميرسد كه ظرفها را به سوي يكديگر پرتاب ميكنند و سرهاي بسيار شكسته ميشود و گاه چند نفري هم به جهان ديگر ميروند. غرفههاي پل از هر سو به رودخانه نگاه ميكند و هر يك از ده تا نه قدم طول و چهار قدم عرض دارد. شاه و سفير هند در غرفه دوم نشسته بودند. سفير تركستان در راهروئي كه ميان غرفههاي دوم و سوم است قرار گرفته بود. شاه سفير اسپاني را نزديك خود نشانيد و عقيدة او را دربارة آن جشن پرسيد ولي داد و فرياد و هياهوي مردم در اين وقت چندان بود كه روي پل سخن گفتن ميسر نميشد. شايد به همين سبب يا به علت اينكه[17] جمعي از مردم سرهاي يكديگر را شكسته و چندين نفر نيز كشته يا در آب خفه شده بودند شاه فرمان داد كه دست از آبپاشي بردارند. وقتي كه سفير اسپاني وارد غرفة شاه شد دو تن از زنان رقاص كه غالباً شاه را مشغول ميدارند آنجا بودند و براي تفريح خاطر او با سفيران لاهور و بلخ شوخي ميكردند ولي همينكه سفير اسپاني وارد شد شاه به آن دو اشاره كرد كه از مجلس بيرون روند سپس رو به اطرافيان خود كرد و به خنده گفت: «سَّن سفير اسپانيا بهجائي رسيده است كه ديگر از مصاحبت زنان و اينگونه تفريحات لذت نميبرد. »
منظره قديمي بستر زايندهرود و بيشههاي اطراف آن با دورنماي پل تاريخي اللهورديخان از دوره شاهعباس كبير
طغيان زايندهرود در آذرماه 1333 خورشيدي
پل اللهورديخان
پل اللهورديخان به هنگام جشن آبريزگان
منظره پل شاهي اصفهان از دوره سلطنت شاه عباس دوم
پل شاهي اصفهان
اين پل كه در سر راه قديم اصفهان به شيراز ساخته شده بود بنام پل حسنآباد و پل باباركنالدين نيز خوانده شدهاست. احتمال دادهاند كه شالودة آن در زمان حسنبيكتركمان يا حسن پاشا نامي از امراي تيموري گذاشته شده باشد. بههر حال قبل از صفويه در محل اين پل پُلي وجود داشته است كه واسطه ارتباط شهر اصفهان با قبرستان قديمي و مشهور تخت فولاد بودهاست و چون در آن زمان مشهورترين مزارات تخت فولاد و بقعه باباركنالدين بيضاوي انصاري بودهاست آن پل بهنام پل باباركنالدين نيز ناميده ميشده. اين عارف مشهور در تاريخ يكشنبه 26 ربيعالاول سال 769 هجري وفات كرده و در تخت فولاد مدفون شدهاست و عدة زيادي از مشاهير علما و فقها و شعرا و خوشنويسان كه از عهد صفويه به بعد در اصفهان وفات كردهاند در اطراف آرامگاه او به فواصل نزديك و يا دور از آن به خاك سپرده شدهاند و از آن جهت كه هيچيك از قبرهاي تاريخدار موجود در اين قبرستان از قبرهاي باباركنالدين قديميتر نيست تا اواخر عهد صفويه تخت فولاد را قبرستان باباركنالدين ميخواندهاند. در دورة پادشاهي شاهعباس ( 1077 –1052 هجري ) محل پل حسنآباد يا باباركنالدين را كه يقيناً پل سادهاي بوده به علت موقع بسيار خوب آن در بستر شهري زايندهرود براي ايجاد پل باشكوه شاهي انتخاب كردهاند و پس از برچيدن آن پل شالوده و اساس پل شاهي را كه امروز به پل خواجو به مناسبت مجاورت آن با محله خواجوي اصفهان است كه از محلههاي مشهور قديمي اصفهان است. بناي پل خواجو در سال 1060 هجري و در هشتمين سال سلطنت شاهعباس دوم به اتمام رسيده است. طول آن 133 متر و عرض آن 12 متر است. دو جبهه شرقي و غربي آن با غرفههائي تزيين شده و با كاشيهاي هفت رنگ آرايش شدهاست و معماري خاص آن پل مزبور را در رديف پلهاي بينظير جهان قرار داده است. پل شاهي به منزله سدوبند نيز ميباشد و با بستن دهانههاي آن در ضلع غربي پل درياچهاي نيز به وجود ميآمدهاست و به همين جهت دربارة بناي آن گفتهاند: داراي جهان پناه عباس درياچه و سد و پل بنا كرد [18] از منظرة درياچه مصنوعي كه در قسمت غربي پل خواجو موجود ميشده در دورة شاهعباس دوم جانشينان او در مواقعي كه در كاخهاي سلطنتي ساحل زايندهرود مانند عمارت هفتدست و تالار آينهخانه مراسمي برپابوده استفاده ميشده به اين ترتيب كه بر روي آبهاي برهم انباشتة مقابل قصرهاي سلطنتي مراسم آتشبازي به عمل ميآمده است. در ساختمان پل شاهي اقامتگاه سلطنتي هم پيشبيني شده به اين ترتيب كه در وسط هر يك از دو وضع شرقي و غربي پل ساختمان مخصوصي كه آن را بيگلربيگي مينامند بنا شده و اين دو بنا كه شامل چند اطاق مزين به نقاشي است و تزيينات آن هماكنون باقي است در مواقعي كه پادشاه قصد تماشاي آبريزان پل را ميكرده مورد استفادة خاندان پادشاهي واقع ميشدهاست. ولي قلي شاملو فرزند داود قلي هروي معاصر شاهعباس دوم در كتاب خود بنام « قصص الخاقاني » كه بصورت نسخه خطي باقي مانده و هنوز به چاپ نرسيده راجع به افتتاح اين پل نوشته است كه بعد از تعطيلات نوروز سال 1060 هجري به امر شاهعباس دوم پل شاهي را كه بر زايندهرود بسته شده آيينبندي و چراغاني و گلريزان كردند و هريك از غرفههاي آنرا يكي از امرا و بزرگان تزيين نمود و پادشاه به مدت يك ماه در كنار پل و رودخانه زرينرود به عيشوعشرت پرداخت. شعراي آن دوره دربارة اين جشن و چراغاني اشعاري سروده بودند كه در حضور پادشاه قرائت كردند از آن جمله صائب تبريزي اصفهاني ملكالشعراي آن عصر اين اشعار را قرائت نمود: اصفهان يك دل روشن زچراغان شده است پل زآراستگي تخت سليمان شده است باده چون سيل زهر چشمه روان گرديده است كمر پل زمي لعل بدخشان شده است از گل و شمع كه افروخته و ريخته است كهكشان دگر از خاك نمايان شده است چون مه عيد كه گردد زشفق چهرهفروز طاقها از مي گلرنگ فروزان شده است عالم آب دوبالا شده از عشرت پل شادي و عشرت ايام دو چندان شده است رنگ سيلاب طلايي شده از نور چراغ چشمها مشرق خورشيد درخشان شده است ميدهد ياد سر پل زخيابان بهشت شمع و گل چهرة حور است كه تابان شده است بادبانهاست پي كشتي دريا دل مي سايبانها كه زاطراف نمايان شده است شده چون قوس قزح هرخم طاقي رنگي از تماشا پروبال نگه الوان شده است زندهرود از كف مستانه كه بر لب دارد جوي شيري است كه در خلد خرامان شده است از رگ ابر هوا چنگ به دامان دارد از گل سرخ زمين چهرة مستان شده است بس كه در مغزهوا نكهت گل پيچيدست مغز ابر از اثر عطسه پريشان شده است دفتر عيش كه هر فردي ازو جايي بود از رگ ابر به شيرازه و سامان شده است تو به عاجز زعنانداري تقوي گشته است زهد خاروخس سيلاب بهاران شده است كشتي ميشده هر طاق پل از بادة ناب لنگرتوبه خراباتي طوفان شده است توبه كز سنگدلي داشت زفولاد اساس همچو موم از نفس گرم چراغان شده است خون خاك آمده از جرعهفشانان در جوش كوچهها از مي گلرنگ رگ كان شده است روزگار طرب و مستي و بيپروائيست كه مي و مطرب و معشوق فراوان شده است مَّد احسان ز رك ابر كشيده است بهار دامن خاك پر از گوهر غلطان شده است خون خود ميخورد و خاك به لب ميمالد زهد از توبة خود بس كه پشيمان شده است خاك از سبزة مينا شده چون طوطي مست چرخ تنك شكر از خندة مستان شده است آسمان يك لب خندان شده از تابش برق خاك از جوش طرب يك خم جوشان شده است ميزند قهقهه كبك به طاوس بهشت بط كه شهباز دل بادهپرستان شده است بيستونيست پر از صورت شيرين سرپل كه ز تردستي فرهاد گلستان شده است ابر گريان گل رخسار مه كنعانيست كه كبود از اثر سيلي اخوان شده است چشم بد دور از اين عهد كه هر چشمة پل زندگيبخش چو سرچشمة حيوان شده است كمرخدمت شه بسته زپل زرينرود به دل زنده از آن شرة دوران شده است سربسرسجده شكر است زپل زرينرود كه مقام طرب خسرو ايران شده است شاه عباس جوانبخت كه از بخت جوان كيمياي طرب عالم امكان شده است روزش از روزدگر خوشتر و نيكوتر باد كه ازو روي زمين يك گل خندان شده است [19]
شهر ستان انارك استان اصفهان
موقعيت جغرافيايي
شهر انارك بطول ۵۳ درجه و ۴۲ درجه شرقي از نصف النهار گرينويج و عرض ۳۳درجه و ۱۸دقيقه و ۳۰ ثانيه شمالي از خط استوا قرار دارد . شهر انارك تا مركز شهرستان ۷۲ كيلومتر فاصله و تا مركز استان ( اصفهان ) ۲۲۰ كيلومتر مي باشد اين شهر از طريق جاده ترانزيتي طريق الرضا كه از شرق مي گذرد به استان خراسان و از طريق راه بندرعباس كه درآينده احداث خواهد شد تا استان سمنان ادامه مي يابد با شمال و جنوب كشور ارتباط پيدا خواهد كرد از لحاظ تقسيمات زمين شناسي ايران جزو ايران مركزي قرار دارد . از نظر چينه شناسي موجود در مناطق كوهستاني انارك متعلق به دوران پركامبرين رسوبات متعلق به پركامبرين عمدتا به رنگ سياه و سياه مايل به خاكستري دركل ناحيه گسترش يافته است از نظر زلزله خيزي بعلت وجود گسله هاي فراوان درمنطقه نشانگر حركات شديد زمين بعد از حركات كوهزايي بوده است. انارك كه از انار گرفته شده و انار يكي از مقدس ترين درختان است و تقدس خود را تا به امروز درميان ايرانيان نگهداشته است و از شهرهاي قديمي است كه بعلت قدمت طولاني سندي از آن دردست نيست حدود طبيعي و سياسي اين شهر از شمال به امتداد رشته كوههاي آهكي دره انجير، از شرق به كوهستانهاي متصل به رشته كوههاي شمالي از جنوب به رشته كوهستان كم ارتفاع به نام كوه لاك و چفت و از غرب به دشت هموار و پوسيده از شنهاي سياه رنگ محدود است انارك درشرق شهرستان نائين قرارگرفته و از شمال به كوير نمك از شرق به شمال كوير لوت ازجنوب به اردكان يزد و از غرب به شهرهاي اصفهان ، اردستان محدود ميگردد. اين شهر در حاشيه كوير مركزي واقع شده و از جهت شمال تا كوير نزديك به ۱۵۰ كيلومتر فاصله دارد بلندي انارك از سطح دريا ۱۴۷ متر است بدين ترتيب انارك ۱۰۰ متر كوتاهتر از بلندي اصفهان نسبت به سطح آبهاي خليج فارس است مساحت اين شهر حدود ۷۹/۷۲۴ هكتار است . فاصله هوائي انارك تا تهران ۳۴۲ كيلومتر است . راه آهن كاشان ، يزد از ميان دشتي مي گذرد كه در غرب انارك است
انارك از لحاظ امكانات داراي شبكه آبرساني و فاضلاب بوده كه آب آن از چاههاي ۲ الي ۳ كيلومتري شهر تامين و به شهر انتقال مي يابد البته باوجود چشمه داخل شهر و آب مزارع اطراف شهر كه از مالكين خريداري گرديده هنوز داراي مشكل كم آبي است و به هنگام بارندگيهاي فراوان اين شهر بي نياز از آب مي باشد. از لحاظ اقتصادي ، اهالي انارك اكثريت قاطع از طريق كار درمعادن زندگي خود را تامين مي نمايند و بدليل كمبود آب كشاورزي رونق چنداني ندارد. دامداري انارك كه كلا سنتي است درسال ۶۰ حدود ۱۰۰۰ راس گوسفند داشته و درسال۷۰ به ۷۰۰ راس گوسفند رسيده است و در حال حاضر انارك دامداري به اين طريق مي باشد. صنعت قاليبافي درقبل كه رونق زيادي داشته هم اكنون با وجود قيمت كم فرش از رونق خوبي برخوردار نيست و نسبت به قبل كمتربه اين شغل مي پردازند. درانارك معادن غني و بسيار وجوددارد كه اكثريت آنهادست نخورده باقيمانده است و درحال حاضر تنها معدن سرب نخلك با وجود حدود نزديك به ۳۰۰ نفر كارگر به فعاليت مشغول مي باشد معادن اين شهر مس طالمسي ، معدن مسكني ، تلخه، پتيار، كالكافي، خوني، جعفري باقرق، چاه سفيد، علم، خالو حيدر، چاه شوره، سبرز ، بل عظيم، قبله، چاه خربزه، گود، سياه كوه و نخلك. اين معادن داراي ذخاير سرب، آهن، طلا، مولبيدن، پيريت، نيكل، كبالت، اورانيوم، مس، زاغ، آنتيموان و غيره مي*باشد. نخلك كه قديمي*ترين معدن مي*باشد و در ۳۱ كيلومتري شمال شرقي انارك واقع شده است تاريخچه قدمت آن به دوره ساسانيان و قبل از آن بر مي*گردد و در سال ۱۳۱۰ توسط آقاي صدريه مورد استخراج قرار گرفته است آثار بدست آمده و موجود در معدن مؤيد اين نظريه است . ا
مدن طالمسي و مسكني از نظر جغرافيايي در دومنطقه به فاصله ۸ كيلومتر از يكديگر واقع هستند و در ۳۸ كيلومتري غرب انارك قرار دارند. جمعيت شهر در قبل به ۵۰۰۰ نفر رسيده و در حال حاضر بالغ بر ۲۰۰۰ نفر مي*باشند. ۹۹% جمعيت قريب به اتفاق انارك را مسلمانان تشكيل مي*دهند. در اين شهر ۹ مسجد و امامزاده و ساير اماكن مذهبي وجود دارد . ا
بر اساس امار سال ۱۳۵۵ جمعيت فعال از نظر اقتصادي ۹ نفر بوده كه با توجه به مشكلات اقتصادي اين رقم در سال ۱۳۶۵ به ۱۰۸ نفر افزايش يافته است . ا
آب و هواي اين شهر بياباني خشك است و بارندگي آن ساليانه ۱۰۸ ميليمتر
ميباشد .
تاريخچه شهرستان اردستان استان اصفهان
تاريخچه شهرستان گوشه چشمي به زادگاه انوشيروان عادل شهر اردستان اردستان يكي از شهرهاي تاريخي و كهن ايران است كه با جمعيتي حدود 46 هزار نفر يكي از توابع پهناور استان اصفهان مي باشد. اين شهر در 110 كيلومتري شمال شرقي اصفهان و در 416 كيلومتري جنوب تهران در دامنه شرقي كوه هاي مركزي در حومه كوير با ارتفاع 1200 متر از سطح دريا بين مدار 32 درجه و 50 دقيقه تا 34 درجه و 25 دقيقه عرض شمالي و 51 درجه و 55 دقيقه تا 53 درجه و 15 دقيقه طول شرقي از نصف النهار گرينويچ، درست در مركز ايران واقع شده است. اردستان از شمال به شهرستان گرمسار در استان سمنان و از جنوب به شهرستانهاي اصفهان، برخوار و ميمه و از شرق با شهرستان نائين و از غرب به شهرستانهاي نطنز و آران و بيدگل محدود گشته است. اردستان در سال 1316 تبديل به شهر شد و تا سال 1327 بصورت يك بخش مستقل از توابع استان اصفهان بوده كه در اين سال به شهرستان تبديل شده است و در حال حاضر (پائيز 1374) شامل 2 بخش (مركزي، زواره) 3 شهر (اردستان، مهاباد، زواره) و 7 دهستان (دهستان برزاوند به مركزيت نيسيان، دهستان عليا به مركزيت روستاي بغم، دهستان كچو به مركزيت روستاي كچومثقال، دهستان ريگستان به مركزيت روستاي تلك آباد، دهستان گرمسير به مركزيت موغار و دهستان همبرات به مركزيت كچوسنگ و دهستان سفلي به مركزيت شهراب مي باشد). شهر اردستان در ميانه ي راه دو راه اصلي حمل و نقل كشور قرار گرفته است. يكي راه اصلي خسروي (از توابع قصر شيرين كرمانشاه) به ميرجاوه (از توابع زاهدان استان سيستان و بلوچستان) و ديگري راه اصلي نوشهر (استان مازندران) به بندرعباس (استان هرمزگان) شهرهايي كه در مسير راه اصلي مرز خسروي تا بندر ميرجاوه مي باشند بترتيب عبارتند از (خسروي، قصر شيرين، كرند، اسلام آباد غرب، كرمانشاه، همدان، ساوه، قم، كاشان، اردستان، نائين، ميبد، يزد، رفسنجان، كرمان، بم، زاهدان، ميرجاوه). و همچنين شهرهايي كه در مسير راه الي نوشهر به مقصد بندرعباس مي باشد به ترتيب عبارتند از (نوشهر، آمل، رودهن، تهران، قم، كاشان، اردستان، نائين، اردكان، ميبد، يزد، سيرجان، بندرعباس) مي باشند. قدمت اردستان را به اعتبار قنات تاريخي معتبر آن بنام (ارونه) بالغ بر دو هزار و پانصد سال دانسته اند و پيشينه تاريخي شهرستان به قبل از هخامنشيان و به دوران كيانيان و پيشداديان مي رسد. درباره وجه تسميه شهر اردستان روايات گوناگوني نقل شده است. بعضي معتقدند اردستان از واژه ارد به معني مقدس و به واسطه داشتن آتكشده هاي متعدد و ستان كه مكان معني مي دهد تشكيل شده است. گروهي ديگر از پژوهشگران، اردستان را ايالت و استاني متعلق به اردشير هخامنشي مي دانند و معتقدند اردشير بابكان در اين شهر آتشكده اي بنا نهاده كه موسوم به مهر اردشير مي باشد. يعني هم آن را مخفف ارگدستان دانسته اند كه مركب از دو كلمه «ارك» به معني كاخ و قصر و «دستان» رويهم كاخي متعلق به رستم دستان پهلوان ايران باستان كه بهرحال حكايت از قدمت محل دارد. اردستان زادگاه انوشيروان عادل مي باشد كه هنوز اسامي چهلخانه و كوشك از آن زمان به يادگار مانده است و نام اردستان، خود از اين محله است. اردستان از قديم الايام مهد علم و دانش بوده و در دوره سلاجقه و همچنين صفويه وزراء، علماء، فضلا، رياضيدانان، خطاطان، طبيبان آن معروف و مشهور بوده اند. ابوجعفر محمد اديب اردستاني، ابوالحسن شافعي اردستاني، و ... از اين جمله اند. مردم اردستان عمدتاً از نژاد اصيل ايراني آريايي نژاد هستند. دليل آن زباني است كه چندين هزار سال پيش تا كنون بر جاي مانده، اين زبان منشعب از فرس قديم پارسي مي باشد و زبان اوستائي است كه لغات و اصطلاحات خارجي كمتر در آن نفوذ كرده است. اين شهر حدود سنه ي 23 هجري به تبع ديگر شهرهاي مجاور همچون اصفهان توسط اعراب مسلمان فتح گرديد. عبور امام حسن مجتبي (ع) در زمان خلافت عثمان از شهر اردستان از وقايع مهم تاريخ اردستان بعد از اسلام مي باشد. وجود مسجد امام حسن (ع) و صفه ي امام حسن (ع) مسجد جامع اردستان دلالت بر آن دارد كه آن وجود مقدس و شريق در اين دو محله اقامه ي نماز فرموده اند. همانطور كه گفته شد اردستان يكي از شهرهاي كهن و تاريخي ايران مي باشد كه آثار باستان نظير امام زاده اسماعيل، امام زاده موسي، قنات هاي مختلف در محله هاي اردستان مانند قنات ارونه ي در (محله مون) اين شهر وجود دارد كه آماده استقبال از شما گردشگران عزيز مي باشد. گفتني است مقسم آب قنات معظم ارونه معروف به بيست و يك فرزه، منسوب به شيخ بهايي و نيز مقبره امير اويس معروف به سنگ سفيد با دو قلعه سنگ مرمر نفيس عمودي با نقاشيهاي طرحهاي اسليمي بروي قبر و بالاسر قبر به اوائل قرن دهم هجري جلوه خاص خود را دارند. ظواهر امر نشان مي دهد كه اين شهرستان اعتبار ديرينه خود را تا اواخر عصر قاجاريه همچنين محفوظ داشته ولي در اواخر سده پيشين بر اثر يك سلسله حوادث منجر به ناامني هاي ناشي از جنگ و قحطي و وبا و ظلم و ستم حكام و بي توجهي شاهان دستخوش يك سلسله پريشاني و خرابي مي شود كه آثار آن تا اوائل چهل نيز از اين شهر رخت بر نبسته بود كه ميشود گفت از نيمه هاي دهه مزبور بر اثر يك سلسله تحولات و ايجاد امنيت نسبي وضع اقتصادي منطقه سر و ساماني يافته، رونق آن هر روز از روز پيش افزون تر بوده است تا جايي كه دارد بصورت شهري زيبا آباد، تازه ساز چهره نشان مي دهد. شمال شهر اردستان هموار است و به دشت كوير مربوط مي شود و قسمت جنوبي آن كوهستاني است. بر اين اساس، آب و هواي اردستان گرم و خشك بوده و اختلاف دماي شب و روز در زمستان و تابستان زياد است. از مختصات ظاهري اين شهرستان باغستانهاي پر درخت و باغات سرسبز انار و انجير آن است كه از ديرباز از شهرت خاصي برخوردار بوده است و اين خود بيشتر مرهون قناتهاي متعدد پر آبي است كه اين شهر كويري را چهره اي پر طراوت و دلپذير بخشيده است و بخصوص در اولين نظر توجه هر بازديد كننده اي را به خود جلب مي كند. عمده اقتصاد شهرستان مبني بر كشاورزي و صنايع دستي است. در بخش كشاورزي معروفترين محصول آن انار مي باشد. صيفي جات و سبزيجات توليدي شهرستان علاوه بر مصرف داخلي شهرهاي مجاور را هم تحت پوشش دارد. صنايع دستي اردستان از گذشته هاي دور تا كنون جاجيم بافي، كرباس بافي، گليم بافي و قالي بافي بوده است. قالي و قاليچه هاي آن بيشتر جنبه صادراتي داشته و يكي از راه هاي تامين درآمد منطقه بشمار مي رود و عمدتاً بصورت فعاليت جانبي توسط زنان خانه دار صورت مي گيرد. از خصوصيات بارز اجتماعي مردم آنكه اهالي اين شهرستان غالباً مردمي باهوش زحمت كش، ملايم، سليم النفس بوده و به خصوص توجه و اقبالي خاص نسبت به فرهنگ و تحصيلات جديد نشان مي دهند تا جايي كه تعداد دانشجوياني كه از اين منطقه در مدارس عاليه تحصيل اشتغال دارند و يا در رشته هاي پزشكي و امثالهم فارغ التحصيل شده اند از حد متعارف بالاتر است. بعلاوه اكثريتي چشمگير به حرفه مقدس معلمي رو آورده اند كه در جاي خود در خور توجه است. از آثار تاريخي اين شهر مي توان: 1) مسجد جامع اردستان: از بناهاي دوره سلجوقي كه داراي كتبيه هاي متعددي به خط كوفي و ثلث است. 2) مسجد امام حسن (ع): در بازار محله كبودان وجود دارد. از بناهاي قرن هشتم هـ . ش و داراي سردري زيبا و خوش طرح مزيّن به كتيبه هايي به خط كوفي در متن كاشي و فيروزه اي است. 3) مسجد حشرو در سه طبقه واقع در محله راميان از دوره قاجار 4) سنگ سفيد مقبره امير اوييس از آل نوشروان و از سركردگان شاه اسماعيل صفوي در گوشه شمال غربي، دشت محله محال شهر با دو سنگ مرمر زيبا با طرح هاي اسليمي و ختايي. 5) مسجد دشت واقع در محله راميان كه گويند محل آتشكده مهراردشير بوده است. 6) تقسيم بندي آب فرزه هاي آب ارونه و فاصله براي محلات فهره، كبودان، بازار، راميان و قريه تلك آباد از ابتكارات خواجه نصير طوسي در جنوب غربي ساختمان شهرداري نزديك خيابان شمالي، جنوبي شهر. 7) قنات دو طبقه «زير و رو» در محلّه مون از شاهكار هاي قنات سازي قديم. 8) خانقاه پير مرتضي علي اردستاني، از عرفاي اواخر قرن هشتم هـ .ش در محلّه فهره اردستان. 9) آب انبار حاج حسن در جنوب شرقي مسجد جامع 10) آب انبار بزرگ بازار در ميدان بازار محله كبودان 11) آب انبار حاج مير رحيم در ابتداي محلّه مون 12) آب انبار حاج معدل «محمد مهدي» معروف به حاج معدل السلطان واقع در نزديكي مسجد خسرو در محله راميان