معماري يخچالهاي كويري آثار و بناهاي بسياري در استان يزد نظير (مساجد، مدارس، آبانبارها و حسينيهها) وجود دارد كه همواره نظر پژوهشگران را به خود معطوف ميكند اما بناي يخچالهاي قديمي، غريبترين عناصر معماري هستند كه با ايجاد يخچالهاي برقي تقريبا به بوته فراموشي سپرده شدهاند. در وجود يخچالها كه روزگاري در قلب تابستانهاي داغ و سوزان، خنكاي آب گوارا را به درون خانه ميكشاند، رمز و رازي وجود دارد كه حكايت از معجزه فروتنانه خشت خام و دستهاي پرتوان معمار فرزانهاي ميكند تا عشق خدمت به خلق را در شاهكار معماري كوير به عرصه ظهور برساند. در حال حاضر تعداد معدودي از اين يخچالها باقي مانده است كه در اينجا سعي شده تا به ويژگي معماري و عملكرد خاص آن در ناحيه كويري پرداخته شود. متاسفانه از پيشينه تاريخي يخچالها تا دوره صفويه اطلاعاتي در دست نيست و تنها دكتر جان فراير در قرن يازدهم در سفرنامه ايران اشاره ميكند كه «در اين زمان ذخيره ساختن يخ، رسمي متداول و ديرين سال شمرده ميشود و امكان آن ميرود كه همراه با مغولان وارد ايران شده است». همچنين شاردن، دورنمايي از شهر كاشان را در سفرنامه خود به تصوير ميكشد و يخچالهاي اين شهر را در بيرون از قلعه و برج و باروي شهر نشان داده و به معماري يخچالها در اصفهان نيز اشاراتي داشته است. استان يزد نيز با توجه به كويري بودن منطقه از اين معماري بيبهره نبوده است و هنوز در جاي جاي آن از جمله در شهرستان ميبد و ابركوه نيز ميتوان آثار اين شاهكارهاي معماري را مشاهده كرد. ولي قبل از هر چيز بايد گفت كه فن ساختماني و شيوه معماري در ساختمان اين يخچالها به گونهاي است كه دقت و نكتهسنجي سازندگان و معماران اين واحدها، به نكات عمده و مهمي چون عايقكاري بنا، حفظ برودت مناسب جهت نگهداري يخ، مصالح ساختماني و چگونگي تهيه يخ، معطوف ساخته است. يخچالها به طور عمده از سه قسمت تشكيل شدهاند، ديوار طويل سايه انداز، مخزن يخ و حوضچههاي توليد يخ. ديوار سايهانداز اين ديوار بسيار طويل و بلند است، ارتفاع اين ديوارها كه گاهي تا 10متر ميرسد، در طول روز از تابش آفتاب بر روي آبهاي منجمد شده در حوضچهها جلوگيري ميكند. گاه جهت استحكام بيشتر ديوار سايهانداز، پشتبندهاي بزرگ در قسمت جنوبي ديوار احداث ميكردند. ديوارهاي سايهانداز در پايين داراي ضخامتي زياد بوده و به تدريج در بخشهاي فوقاني از قطر آنها كاسته ميشود. حوضچههاي تهيه يخ اين گودال مستطيل شكلي است كه به موازات حوضچهها، ديوار سايهانداز و در بخش شمالي آن حفر شده و طول آن اندكي كمتر از طول ديوار و عمق آن 30 الي 50سانتيمتر و گاه بيشتر بوده است. اين گودال محل تهيه يخ در شبهاي سرد زمستان بود. مخزن يخ اين مخازن معمولا در پشت ديوار سايهانداز و در بخش جنوبي آن و در بعضي موارد به وسيله يك يا چند مدخل ورودي به بخش شمالي راه مييابد. انبار يخ نيز گودالهاي عميق و بزرگي هستند كه در وسط مخزن يخ حفر شدهاند. شكل اين گودالها در يخچالهاي گنبددار به صورت دايره با شعاعي تا حدود 4متر و گاه بيشتر است. ديوار اين گودالها از سنگ يا آجر يا اندود كاهگل ساخته و پشت آن با مصالح عايقي چون خاك ذغال و يا مصالح ديگر پر شده است. جهت دستيابي به كف اين گودالها نيز از پلههاي كوچكي كه در ديوار آن تعبيه شده، استفاده ميشود همچنين چاهي در بيرون از يخچال حفر شده كه به وسيله مجاري باريكي كه در كف گودالهاي يخ تعبيه كردهاند، آب حاصل از ذوب يخ به اين چاهها هدايت ميشود. ميبد يكي از نمونههاي نادر شهرهاي باستاني ايران به شمار ميرود كه راههاي باستاني اين ديار پير را سواران مادي و پارسي، اشكاني و ساساني درنورديدهاند و در دورههاي بعد نيز كاروانهايي كه از چهارسوي ايران بيابانهاي مركزي را ميبريدند و در اين پايگاه امن از تشويش بيابان ميآسودند، يكي از اين راههاي باستاني شاهراه ري – كرمان بوده و شامل مجموعه كارواني رباط متشكل از كاروانسرا، چاپارخانه، آبانبار و يخچال است. در قسمتي از اين راه باستاني ساختمان عظيم خشت و گلي يخچال ميبد روبهروي كاروانسرا واقع و با ايجاد خيابان كشي از اين مجموعه مجزا شده است. اين يخچال روزگاري عطش مسافران كوير را برطرف ميكرده است. محوطه يخبند ميبد حوض گلي كمعمقي به مساحت تقريبي 800مترمربع و به عمق تقريبي نيم متر است. ديوارهاي بلند سايه انداز به ضخامت 2 متر و به بلندي 8 متر است كه به چند طاق نما و ستون تقسيم شده است. طول ديوار جنوبي 42 متر و ديوارهاي شرقي و غربي هر يك 20متر ميباشد. يك درگاه اصلي به بلندي 2 متر در ميان ديوار جنوبي به مخزن و گنبد راه دارد و تقريبا تمام رفتوآمدها و انبار كردن و تخليه يخ از اين درگاه صورت ميگرفته است. درگاه ديگري به قرينه آن در سمت شمال گنبد تعبيه شده كه نقش چنداني نداشته و غالبا آن را ميبستهاند. درگاه اصلي را نيز فقط در هنگام رفتوآمد باز ميكردهاند. مخزن قيفي يخچال را در زمين رسي سختي كندهاند كه قطر دهانه آن 13 متر و گودي آن 6 متر است. ارتفاع گنبد حدود 15 متراست. پهناي ديوار خشتي جدار گنبد از پايين به بالا به طرز ماهرانهاي كاهش مييابد به گونهاي كه پهناي خشت در نوك گنبد به 20 سانتيمتر ميرسد. شهر باستاني ابركوه نيز كه پيشينه آن را به كيكاووس، دومين پادشاه كيانيان نسبت دادهاند، از معماري كويري نيز بهره جسته و در جاي جاي اين خطه، هنر و معماري كويري نظارهگر هر رهگذر است. يخچال بزرگ ابركوه كه به يخچال آقايي معروف است، در سمت غربي جاده آسفالته ديده ميشود. اين بنا با پلاني مدور و حجمي مخروطيشكل يادگاري از دوران قاجار در ورودي شهر واقع شده است. در بعضي از يخچالهاي مناطق كويري مانند ابركوه علاوه بر ديوار اصلي، ديوارهاي ديگري به موازات ديوار اصلي ساخته و به همان ميزان، تعداد حوضچههاي توليد يخ نيز بيشتر بوده است. با توجه به اينكه مخزن يخ نسبت به يخچالهاي مشابه از حجم و فضاي بيشتري برخوردار است. مصالح به كار رفته در اين بناها، سنگ، خشت، چوب و آهك است، به طوري كه ابتدا حدود 50سانتيمتر را با سنگ و ملات ماسه و آهك بنا كردهاند و مابقي را با خشت و گل ساختهاند. در شرق بنا نيز سه ديوار چينهاي با فاصلهاي معين ايجاد شده و تنها راه ورود به يخچال دريچه كوچكي در پايين است كه پس از وارد كردن يخ به درون يخچال از همين دريچه مقداري گياه خشكيده به نام «ييزر» و علوفه مخصوص ديگري روي يخها ميريختند و بلافاصله دريچه را مسدود ميكردند كه تا تابستان باقي بماند. اين يخچال در سالهاي اخير مرمت و سطح بيروني آن با آجر و اندود كاهگل بازسازي شده است. به طور كلي، در معماري كوير، كمتر راهحلي است كه منحصرا به يك مساله تعلق داشته باشد و معمار يزدي هميشه با يك تير چند نشان را ميزند. اين مفهوم اساس توليد، نشانه نبوغ و استعداد سازندگان يزدي است كه در ديگر عرصههاي توليد نيز به ظهور ميرسد. در خاتمه ميتوان گفت كه اصول حاكم بر طراحي تمامي يخچالها يكسان است و يخ بايد عايقبندي شده و خشك بماند اما به رغم وجود مصالح مقاوم و متناسب، شرايط اقليمي، توسعه صنعت مدرن يخسازي از منزلت فرهنگي اين بناها كاسته است و جا دارد كه مسوولان ميراث فرهنگي و گردشگري ضمن بازسازي اين يخچالها، آنان را به كاربري شايسته تبديل كنند تا اين شاهكار معماري از ياد رفته بار ديگر در كوير بدرخشد.
آسياب هاي كويري
آسياب هاي كويري (2) - آسياب در مناطق خشك ايران روي قنات ساخته مي شود. تنوره آسياب در ژرفاي زمين كنده مي شود، وحجم آن بستگي به ميزان آب قنات دارد. مقدار آبي كه از بالا به تنوره مي ريزد و در آن جمع مي گردد، سنگ آسياب را به حركت در مي آورد.
اين گونه آسياب ها آرد مصرفي منطقه را آماده مي كرد.
ايجاد آسياب در روي قنات اين امكان را مي داده كه بخشي و يا تمامي مخارج نگهداري، تعمير و لايروبي قنات به دست آيد و صاحبان قنات مجبور به پرداخت نفقه نشوند. اين يكي از چرايي ها و شايد عمده ترين دليل ايجاد آسياب در روي قنات ها بوده است. گاه برخي از صاحبان آسياب در گذشته، فقط با درآمد آسياب قنات جديدي ايجاد كرده اند.
در گذشته بسياري از مقني ها به جاي مزد خود حواله آرد از آسياب دريافت مي كرده اند. و زماني كه پول نياز داشتند اين حواله ها را مي فروختند. آسيابان ها نزد مردم احترامي داشتند و گاه اين شغل به فرزندان آن ها به ارث مي رسيد.
كندن آسياب گاهي براي آبرساني به رمين هاي پست تر و اجباري بوده است بدين معني كه گاهي مظهر قناتي در دهي بوده است. شخص و يا اشخاصي قنات يا بخشي از قنات را خريداري مي كرده اند و مي خواسته اند آب را به زميني كه در پايين دست قرار داشته است برسانند، بهترين راه اين بوده است كه آسيابي ايجاد كنند. آب را به تنوره آسياب بدهند و از تنوره تا محل جديد دالان هاي زيرزميني بكنند. در حقيقت در اينجا تنوره آسياب نقش مادر چاه را داشته است.
گاه ساختن آسياب هم چون حق عبور بوده است. مردم دهي مي خواسته اند قناتي ايجاد كنند و مي بايست چاه هاي قنات را در زمين هاي دهي ديگر بكنند. اين مردم به شرطي رضايت مي داده اند كه چاه ها در روي زمين هاي آنها كنده شود كه آسيابي براي آنها ساخته شود. در حقيقت ايجاد آسياب حق عبور بوده، البته در بيشتر موارد همان مسير چاه ها خريداري مي شده است.
گاه نيز ايجاد برخي از آسياب ها تنهابه علل انساني و نياز يك منطقه به آسياب بوده است. آسياب كار آرد كردن گندم با دست را كه بيشتر كار زنان بوده است، ساده مي كرده است. فكر ايجاد آسياب بايد بين زن و مرد با هم پيدا شده باشد. كار آبياري با مرد و كوبيدن گندم با زن بوده است و اين دو در آسياب به هم گره مي خورده است. آسياب هم چنين بين خانه هاي روستا و زمين هاي كشاورزي قرار دارد و گره گاه روستا و باغ و زمين كشاورزي است.آسياب و چرخ كوزه گري هر دو از ابتكارات و اختراعات زنان است و يا كار مشترك زن و مرد. به گمان نخستين آسابان ها و سفالگران تاريخ زنان بوده اند. مردان در كار ابياري و گله داري و كشاورزي بوده اند و زنان چرخ و سفالگري و آسياب و ارابه را ساختند تا زندگي به را بيفتد.
پژوهش هاي نخستين نشان مي دهد كه در برخي ازروستا هاي يزد پس از ايجاد آسياب آبي، پارچه بافي،سفالگري زيلوبافي و كارهاي دستي رونق بيشتري يافته است.
يكي ديگر از نتايج ايجاد آسياب آبيدگرگوني است كه در تقسيم كار از نظر جنس بين زن و مرد پديد مي آيد. كار كردن با آسياب دستي كاري است زنانه و مختص به زن ها، و مردها در آن نقش چنداني نداشته اند. در برخي دهات كار كردن مردها با آسياب دستي كاري ناپسند و دور از شان مردان به چشم مي آمده است. چون در دهي آسياب آبي ساخته مي شد، كار وارونه مي گرديد و ديگر زن ها نقش چنداني در آرد كردن گندم خانواده نداشتند و مردها عهده دار حمل كيسه هاي گندم به آسياب و آرد به خانه بودند. نخست اين كارها با زنان بود وسپس تر مردان آن را در برخي جاها بر دوش گرفتند تا نان و آب خانه در دستشان باشد.
بدين ترتيب با ساخته شدن آسياب آبي نه تنها يك سنت شكسته مي شد بلكه بخشي از نيروي كار زن ها آزاد مي گرديد كه بيشتر در صنايع دستي به كار گرفته مي شد.
بسياري از آسياب ها و به ويژه آنها كه در روي قنات هاي يزد قرار دارند از نظر تكنيكي و گودي تنوره و خرد كردن گندم در سطح بالايي قرار دارند. برخي از اين آسياب ها مثل آسياب دو سنگه و آسياب سنگ سياه كه تنوره آنها در چهل تا پنجاه متري زمين قرار دارند، از شاهكارهاي تكنيكي و هنري تمدن ايراني هستند.
آسياب ها شكل زورخانه ها و سفالگري ها را دارند واين ها همه شكل نيايشگاه هاي مهريان است. در گودي و به شكل چند پهلو ساخته شده اند. شايد نيايشگاه ها براي دور ماندن از چشم ديگران به مانند آسياب ها ساختند و زروخانه ها نيز كه مكان تمرين هاي جنگي پنهاني پهلوانان بود به همين سبب بدينگونه ساخته شده باشد. شكل همه ي آن ها با نيايش و عرفان پيوند دارد.
روش كار آسياب
روش كار آسياب بدين صورت كه آب ابتدا وارد يك حوضچه شده و در آن جا از آشغال و لجن پاك مي گردد . از اين حوضچه چونحمام و استخر استفاده مي شده است و آب پس از عبور از تخته بند حوضچه وارد تنوره عمودي و با فشار زياد به پرده چوبي وارد شده و آن را مي چرخاند و سنگ زيرين هميشه ثابت باقي مي ماند . گندم كم كم از دول وارد سوراخ وسط سنگ شده در بين دو سنگ زيرين و زبرين قرار مي گيرد و خرد شده و به آرد تبديل مي شود و آب وارد شده به آسياب از زير سوراخ آن خارج شده و به كشتزار ها مي رود. سنگ هاي آسياب را از كوه ارنان مي آوردند و پس از تراش و صيقل دادن آن بر دو الاغ بار كرده و با تشريفات ويژه نصب مي نمودند. اين سنگ ها ريشه ي آتشفشاني دارند و تركيب آنها اسيدي مي باشد و در نتيجه بسيار سخت و محكم مي باشند.
آسياب ميبد
در قسمت ورودي بنا، پاكار طاق در حال فرو ريختن بوده و فشار بار بالاي آن باعث شده تا طويزه از يك طرف به سمت پايين رانده شود كه امكان فرو ريختن آن بسيار زياد است. پوشش روي چهار طاقي، پوشش طاسك بوده كه فرو ريخته است.
مسير ورودي آسياب از پشت ديوار شارستان شروع شده و پس از گذشتن رمپ دو متري از زير ديوار عبور كرده و وارد پلكان داخلي مي شود. در اين قسمت يك هشتي قرار داشته و پس از آن پلكان به طرف چهار طاقي ادامه مي يابد.
هم اكنون ديوار شارستان در محدوده آسياب كاملا از بين رفته و از بخش هشتي و پلكان به جز اتاقك بوكن مانند در محل هشتي ورودي، اثري باقي نمانده است. محوطه آسياب توسط حصار چينه اي خشتي احاطه شده كه اين حصار نيز تحت تاثير عوامل اقليمي دچار آسيب هايي شده، از جمله اين كه بخش هايي از ديوار شرقي در اثر رشد شاخه هاي درخت انجيز مجاور باغ فرو ريخته و در قسمت شمالي كه ورودي آسياب است، شامل ديوار تخريب شده شارستان است. رويش نوعي گياه خاص كه بومي مناطق بياباني است در سطوح ديوار و نفوذ ريشه هاي قطور و عميق آن در حصار و بناي آسياب، عامل مهمي در تخريب بنا بوده است.
آسياب اشكذر كه در فاصله ٢٠ كيلومتري شهر يزد و در عمق ۷متري زمين احداث شده، با توجه به سبك معماري و نوع تزيينات مقرنسكاريهاي صحن اصلي آن و نوع مصالح موجود چنين استنباط ميشود كه آثار موجود مربوط به قرن هشتم هجري و در زمان سيد ركنالدين ساخته شده است.
اين بنا داراي دالان شيبداري است كه با پنجاه و شش متر طول و ٤متر عرض به صحن اصلي راه مييابد.
اين آسياب از آب قنات همتآباد تامين ميشود.
صحن اصلي آسياب به شكل هشت ضلعي است كه چهار ضلع آن هر كدام چهار و هشتاد و چهار ضلع ديگرش هر كدام دو و هفتاد و پنج است. هر يك از اضلاع كوچك غرفهاي به عمق يك متر دارد و در دو ضلع شرقي و غربي دو اطاق با جلوخاني تعبيه شده كه غرفه جنوبي صحن، محل دستگاه آسياب است.
يكي از عوامل تزييني اين بنا سبك آجركاري و تقسيمات آن در قسمت يا محوطه اصلي آسياب و كاربنديهاي آجري است كه ازهشت شروع و به سي و دو ختم مي شود.
آسياب كوچك در برابر نارين قلعه نيز از آثار دوره ي مظفريان است. آب قنات با فشار و از ارتفاعي بيش از ده متر به داخل تنوره ريخته و سبب چرخش سنگ آسياب مي شود. اين آسياب با كوچه هاي سابات دار و باغ هاي انار پيرامونش و برج كبوتر نزديك آن و نارين قلعه كه از شاهكارهاي بناهاي خشتي جهان است، مي توانست گردشگران بسياري را به خود جلب كند.
آسياب بيده نيز از آسياب هاي بسيار قديمي است كه به فاصله شش كيلومتري آسياب كوچك قرار گرفته و مي گويند كه از راه نارين قلعه تا آنجا تونلي در زير زمين كنده شده بوده تا در زمان محاصره مردم بتوانند تا آسياب رفت و آمد كنند. در برابر اين آسياب نيز پيرچراغ يا يكي از نيايشگاه هاي كهن ايران قرار دارد. هم چنين در سوي ديگرش و بر فراز بلندي، چاه مشهور به صاحب الزمان قرار گرفته است.
قنات ده نو حسن آباد، در مهريز يزد تنها قناتي به شمار مي رود كه در مسير آن پنج آسياب قرار دارد و هم اكنون نيز فعال هستند. نام اين آسياب ها عبارتند از :عباس آباد،دوسنگي عباس آباد،انجير، بي بي بيگم و ملاشاهمير.
در حدود۷٠٠ سال پيش دو نفر از افراد خير به نام هاي حسن و حسين شاه براي سيراب كردن زمين هاي كشاورزي منطقه دهنو در محل كوهپايه هاي شير كوه و در فاصله٤٥كيلو متري آن اقدام به حفر قنات كردند
نه تنها آسياب ها ي زيادي هنوز باقي هستند بلكه نام بسياري از روستاها نشان مي دهد كه در آنجا اسياب بوده است مانند: آسياب بالا.آسياب پايين. آسياب بالاي باغ كله.
دو آسياب آبي يزد از جمله آثار ارزشمند قرن هشتم و دوازدهم اين شهر پس از سال ها فراموشي، در زير خروارها خاك و آسفالت خيابان آزاد، مرمت و دوباره راه اندازي مي شوند.
اين دو آسياب آبي بسيار زيبا كه بنا به اقوال تاريخي از آثار منحصر به فرد تاريخي يزد است پس از مدت هاي مديد كه در زير خروارها خاك مدفون شده بود، به زودي مورد مرمت و بهره برداري قرار مي گيرد.
آسياب هاي آبي وزير و كوشك نو در محله فهادان واقع در بافت تاريخي يزد قرار دارند.
با توجه به ضرورت استفاده از آب قنات براي به گردش در آوردن چرخ اين آسياب ها، طراحي و ساخت آن به گونه اي انجام شده كه تنوره، محل بارانداز و محل آردسازي آن را در عمق ٣٠ الي ٤٠ متري زمين كنده وبراي رسيدن به آن نيز معبري پله وار از سطح به عمق زمين ايجاد كرده اند كه به درون آسياب راه دارد.
از آغاز اين راه ورودي تا مركز آسياب نيز پنج پيچ ايجادشده كه بر سر هر پيچ نورگيري قرار داده شده است.
يكي از دو قناتي كه آب مورد نياز هر يك را تامين مي كرده اند هنوز داير و جاري است.
قنات دايري كه آب اين آسياب را هنوز تامين مي كند، همان قنات معروف زارچ است كه خود يكي از شاخص ترين آثار تاريخي در زمينه شبكه هاي آبرساني يزد است. متاسفانه دو رشته آب گرم و آب شيرين آن هم اكنون خشك شده و تنها رشته آب شور آن باقي مانده كه هنوز هم قادر است آسياب را به حركت در آورده و گندم مورد نياز را آسياب كند.
از دو آسياب وزير و كوشك نو در بسياري كتب و آثار تاريخي در كتاب هاي بياض سفر و يادگارهاي يزد ياد شده است.
ايرج افشار نويسنده كتاب يادگارهاي يزد به خصوص بر ارزش هاي گردشگري اين دو آسياب تاكيد كرده و آورده است: «اين دو آسياب به طرز عجيبي در نهان خانه زمين تعبيه شده است و اگر مورد مرمت قرار گيرد و چراغ برق در آن كشيده شود از جمله جاهاي ديدني يزد براي مسافران و جهانگردان خواهد بود و حتي به راحتي مي توان در آن قهوه خانه اي ايجاد كرد و ديداركنندگان يزد را بيشتر و بهتر به آنجا كشانيد.
آسياب كوشك نو در گودي پانزده متري از سطح زمين قرار دارد و معبد اين آسياب دو پيچ دارد و محل بارانداز آن از آجر ساخته شده است.
آسياب وزير نيز از آثار قرن هشتم هجري است.
آسياب آبي محله باغشاهي ميبد كه سال هاي مديد زير خروارها خاك، آوار و زباله مدفون شده بود، توسط كارشناسان پايگاه پژوهشي كشف و عمليات مرمت استحفاظي آن آغاز شد.
آسياب آبي باغشاهي در بخش شمالي محله باغشاهي ميبد قراردارد . اين آسياب در ميان باغات متعدد وبناهاي قديمي محصور است.
قلعه خويدك، در روستاي قديمي خويدك در فاصله هفده كيلومتري جنوب شهر يزد و در مسير راه يزد _ بافق واقع شده است و به علت كاربرد مصالح بومي و استفاده از روشها و سبكهاي معماري سنتي كوير در اين قلعه آن را در رديف ارگ بم قرار ميدهند.
اين بنا از قلعههاي باستاني يزد است كه قدمت آن مربوط به قرن نهم و دهم هجري است و ديوارههاي اطراف قلعه با تركيب خشت و چينه و با تزييناتي زيبا در نماي بيروني احداث شده است.
بقاياي يك آسياب آبي نيز در جوار اين قلعه تاريخي ديده ميشود.آسياب ياد شده در مسير قنات قرار داشته است و همين امر نشاندهنده وجود سيستم آبرساني در قلعه است و نگهبانان قلعه نيز از آن حفاظت ميكردند كه دشمنان آن را قطع نكنند.
انواع شترهاي ايران
انواع شترهاي ايران اكوسيستم مناطق خشك و نيمه خشك حدود دوسوم مساحت ايران را شامل مىشود و وسعت آن حدود ۱،۱۰۰،۰۰۰ كيلومتر مربع مىباشد. ميزان خشكى هوا بسيار زياد بوده و ميزان رطوبت هوا ناچيز مىباشد. ميانگين دوره گرماى تقريباً طولانى و حدود ۵ تا ۷ ماه در سال است و ميزان بارندگى بسيار پائين بوده و از ۳۰ ميلىمتر تا ۲۵ ميلىمتر در سال متغير است. قسمت اعظم استانهاى قم، تهران، خراسان، سمنان، سيستان و بلوچستان، فارس، كرمان، يزد، اصفهان، قزوين، مركزى و گلستان در شرايط اكوسيستم خشك و نيمهخشك واقع شدهاند. بهدليل عدم وجود رطوبت در هوا، تغييرات درجه حرارت در شبانهروز زياد مىباشد و در بعضى از مناطق اختلاف درجه حرارت در شب و روز به ۵۰ درجه سانتىگراد مىرسد.
در اين مناطق جغرافيائى شترانى زيست مىكنند كه نسبت به آب و هواى گرم و خشك و شرايط محيطى اين مناطق بهويژه همبستگى با مراتع و تغذيه با گياهان خشبى تطابق يافتهاند. مقاومت بسيارى بالاى اين شتران نسبت به تغييرات درجه حرارت در شبانه روز بهدليل پوشش الياف كرك بدن اين شتران مىباشد كه بهعنوان عايقى بدن شتر را در برابر گرماى روز و سرماى شب محافظت مىنمايد.
اكوتيپ شتر كلكوهى (كوير مركزى ايران)
شتر اكوتيپ كلكوهى ويژه مناطق خشك و نيمهخشك است و بهعلت پرورش نگهدارى اين شتران در ايل كلهكو كه در منطقه مسيله استان قم زندگى مىكنند، بهنام شتر اكوتيپ كلكوهى معرف گشتهاند. پراكنش جغرافيائى اين اكوتيپ عمدتاً در شهرستانهاى قم، گرمسار، ورامين، كاشان، نطنز، اردستان و مناطق كوير مركزى (دشت كوير) ايران مىباشد. شهرت اين شتر بهخاطر كيفيت خوب كرك آن است كه جهت تهيه پارچههاى سنتى و عبا مورد استفاده قرار مىگيرد بدينلحاظ عباى نائين از معروفيت خاصى برخوردار است. شتر اكوتيپ كلكوهى شترى است يككوهانه، داراى اندامى متوسط و ظريف، رنگ بدن به رنگ شترى (قهوهاى روشن) و فاقد لكههاى اختصاصى است. بهمنظور توليد گوشت و توليد شير و كرك نگهدارى مىشود. در گذشته بيشترين استعداد اين شتر حمل بار و مسافر بوده است كه البته در حال حاضر اين نوع بهرهبردارى منسوخ شده است. شتر كلكوهى نسبت به شتر اكوتيپ بلوچى و نژادهاى سندى و افغانى كوچك جثهتر و داراى اندامهاى ظريفترى است.
اكوتيپ شتر تركمنى
اكوتيپ شتر غالب موجود در صحراى قره قروم واقع در شمال خراسان و كشور جمهورى تركمنستان است. شتر اكوتسپ تركمنى يك كوهانه بوده و و بهترين اكوتيپ شيروار در بين اكوتيپهاى ايرانى محسوب مىشود و برحسب مطالعات ميدانى و اظهارات شترداران اين ناحيه، توليد شير اين شتر در يك دوره شيردهى ۱۸۰۰ - ۱۵۰۰ ليتر بالغ مىگردد. در اصطلاح فرهنگ شترداران به اينگونه شترها مرّى (شتر شيروار رام كه به راحتى دوشيده شده و شير مىدهد) مىگويند. دليل وجود اين شتر در اين منطقه را رواج مصرف شير شتر از قديمالايام در فرهنگ ايالات تركمن ذكر كردهاند. از شير شتر انواع فرآوردههاى لبنى توليد مىشود به همين علت ايلات تركمن صحرا انتخاب نسبى (SELECTION) در جهت افزايش توليد شير در گلههاى شتر انجام دادهاند.
اكوتيپ شتر بلوچى
زيستگاه اين اكوتيپ منطقه بلوچستان ايران (كوير لوت) و بلوچستان پاكستان مىباشد در نتيجه اين اكوتيپ هم در بخش جنوب شرقى ايران و هم در ناحيه استان بلوچستان پاكستان و هم در ناحيه جنوب غربى افغانستان نگهدارى و پرورش داده مىشود. شتر اكوتيپ بلوچى با بيابانهاى منطقه بلوچستان سازگارى پيدا كرده و استعداد خوبى براى توليد گوشت دارد.
جثه شتر اكوتيپ بلوچى نسبت به شترهاى كوير مركزى ايران بزرگتر و از اين لحاظ قابل توصيه جهت پروروش بهمنظور توليد گوشت مىباشد. پراكنش اين اكوتيپ در دشت لوت و دشت جاز موريان بوده و در شهرستانهاى ايرانشهر، خاش، بمپور، چابهار، سراوان، زابل، مرز استان خراسان و سيستان و بلوچستان مورد پرورش و نگهدارى قرار مىگيرد. بهدليل هم مرز بودن با كشور پاكستان و ورود قاچاق انواع كركهاى (شتر نر بالغ) اكوتيپ خارجى - سندي، افغاني، چيني، آميختهگرى بين اكوتيپ بلوچى و اكوتيپهاى خارجى به شدت رخ داده و جمعيت خالص اين اكوتيپ روز به روز در حال نابودى و كاهش است لذا تشكيل يك مزرعه حفاظت ژنتيكى (GERM PLASM) براى اين نژاد ضرورى بهنظر مىرسد. رنگ اين شتر از قهوهاى روشن تا قهوهاى تيره و حنائى و ندرتاً سفيد متغير است و در گذشته عمده استفاده از اين شتر جهت ترابرى بين كشورهاى ايران و شبه قاره هند بوده است.
اكوتيپ جمّازه
شتر جماز شترى است داراى استعداد مناسب جهت انجام مسابقات ورزشى بهويژه شركت در كورس و سرعت كه برحسب تمرينات و تربيت حتى با سرعتهاى بالاتر از سرعت اسب هم مىتواند بدود.
در ايران شتر در مناطق كرمان، سيستان و بلوچستان و هرمزگان پرورش داده مىشوند. بهعلت عدم حمايتهاى اقتصادى و اجتماعي، روزبهروز از جمعيت آن كاسته مىگردد و در حال حاضر بهترين نسل اين شتر در مناطق جنوب استان كرمان پرورش مىيابند. طبق آداب و سنن فرهنگى همه ساله در منطقه كهنوج استان كرمان مسابقات جماز سوارى (شتر دواني) انجام مىگيرد.
زبان كهنسال روستاي تاريخي گرمه
زبان كهنسال روستاي تاريخي گرمه - در نخستين هم انديشي گويش شناسي ايران كه از جانب فرهنگستان زبان و ادب فارسي با هدف گسترش پژوهشهاي گويش شناسي در ايران كه چندي پيش برگزار شد، مقاله هايي پيرامون گويشهاي ايراني از سوي استادان و دانشجويان و پژوهشگران ارايه شد. هم انديشي گويش شناسي دو محور نظري و عملي داشت. كه بخش نظري گويشهاي ايران شامل دسته بندي، رده شناسي و عوامل مؤثر درزوال و حفظ گويشها بود. جنبه هاي عملي گويش شناسي نيز شامل روشهاي گردآوري، بررسي موردي گويشها و ابعاد اجتماعي ـ فرهنگي گردآوري گويشها بود.
سرگذشت زبان ها همانند هر پديده اجتماعي ديگر، زادوزندگي و مرگ است. گويش هاي خوري (Khuri)، فرويگي (farvigi) و گرگو (gargu)، زبان گفتار مردم شهرك خور و روستاهاي فرخي و گرمه از روزگاران دوربر كرانه جنوبي كوير نمك برجاي مانده است و در حال جان دادن است. جان گويش گرگو و پس از آن گويش فرويگي از گويش خوري بيشتر است.
خور (khur) مركز بيابانك از بخش هاي شهرستان نائين در استان اصفهان و فرخي و گرمه از روستاهاي غربي و جنوبي خور هستند. زبان خوري، فرويگي، و گرگو از گويش هاي زبان پارسيك يا پهلوي ساساني است كه به سبب دوري و جابه جا نشدن زبانوران، كمتر از گويش هاي ديگر دستخوش دگرگوني شده اند.
در بخش بندي زبانهاي ايراني، گويشهاي خوري، فرويگي و مهرگوني از زبانهاي ايراني نو در شمار دسته مركزي قرار دارند و با بلوچي و زازي (Zazi) ومازني (mazani) و گيلكي و سيوندي (sivandi) خويشاوندند و مورد پژوهش دانشمندان زبان شناس قرار گرفته اند.
پروفسور ژرژ ردار (George Radar) سوئيسي، دكتر ريچارد فراي (Richard Frai) امريكايي، دكتر ويلهلم آيلرس (Wilhelm Eilerse) آلماني و پروفسور ايوانوف (Ivanov) روسي از دانشمندان بيگانه و دكتر صادق كيا و دكتر بهرام فره وشي و آقاي مهدي عباسي با راهنمايي دكتر علي اشرف صادقي گويش خوري را پژوهيده اند.
در اين زمينه و درباره انگيزه هاي مؤثر در زوال اين گويش ها پاي سخن لسان الحق طباطبايي كه گويش هاي خوري و فرويگي وگرگو را پژوهيده و در حال گزارش آنها است مي نشينيم.
«پژوهش هاي دانشمندان غربي و روسي براي رسيدن به هدفهاي ويژه خودشان بود و دربرگيرنده آگاهي هاي پيرامون ما نمي باشد. همچنين است پژوهش هايي كه به پيروي از بيگانگان عملي شده است. كار پژوهش در زبانهاي ايراني وگويش هاي وابسته بايد به دست پژوهشگران زبانور و گويشمندان دلبسته و آگاه به دانش زبان شناسي و فرهنگ مردم امكان پذيرد و اين كاري است كه افزون بر آگاهي ها و اندوخته هاي دانشي، شكيبايي و تاب دشواريها را مي بايد. و نشود كه بي هيچ گرسنگي و تشنگي به فرجام رسد و زهي دريغ و افسوس كه نگهبانان پاسداري از فرهنگ ما، فكري براي پژوهشگران كوشنده و دلبسته نكرده اند كه دلبسته و تهي دست كار خود را تا پايان پيگيري مي كنند.
بي گمان پژوهشهايي كه تاكنون در گويش هاي خوري و فرويگي شده است، كاستي ها ونادرستي ها دارد و يا از پژوهشهاي دست دوم به شمار مي آيد.
در پيشينه پژوهش گويش خوري به دست زبانوران مي گويد:
«نخستين گويشوري كه يادداشت كوتاهي برپايه ساختارهاي دستوري نوشته است، «مرحوم شيخ علي فقيهي» است و پس از او تني چند از فارسي زبانان خوري و آشنايان گويش خوري به گردآوري واژه ها دست زده اند و برخي نيز شعرهايي به خوري سروده اند. او كه پژوهشهاي ميداني گسترده يي در زمينه زبان و فرهنگ مردم خور و روستاهاي پيرامون آن دارد و كار برابري با ديگر گويش هاي پيوسته را به پايان مي برد، درباره سبب ها و دست اندركاران از ميان رفتن اين سه گويش مي گويد، «تا نيمه سده پيش، خوري زبان گفتار اكثريت مردم خور بود و بر فارسي رايج در آنجا برتري داشت. بسياري ازمردم غير گويشور در گفت وگو با گويشوران به خوري سخن مي گفتند. اما شورستان سرسخت و بي آب و گياه مردم را وامي داشت با گذشتن از ريگزارها و سنگلاخ ها براي كسب درآمد به دنبال نان به فهلگي(فعلگي) در شهرها بروند.
دانش اندوزي و گذراندن پايه هاي تحصيلي و كسب مدارج دانشي از انگيزه هاي نيرومندتر در روانه شدن مردم به شهرها بود، چرا كه بالاتر از دوره دبستان، در خور نبود، و دبستان هم به همت و پايمردي روانشاد حبيب يغمايي مدير مجله يغما داير شده بود. با بازگشت اينان به خور، زبان خوري زبانان با زبان ديگري كه حتي فارسي رايج در خور هم نبود و به آن زبان شهري مي گفتند روبرو مي شد.
افزون بر اين، شمار بسياري از باسوادان كه بيشتر از ميان فارسي گويان خور بودند، نسبت به گويش خوري همان ديدگاه سنتي را داشتند كه هر زبان جز زبان ادبي و رسمي را فاسد مي دانستند و چنين بود كه گويشوران خوري بويژه بيرون از زادگاهشان به گويش خوري سخن نمي گفتند.
تأثير اين دو فاكتور يا به سخن ديگر رويگرداني از زبان مادري، در از ميان رفتن آيين ها، رسمها و سنتهاي اين سرزمين و همچنين گويش آن بيش از ايجاد و گسترش راهها و بيرون آمدن از خور و روستاهاي پيرامونش از بن بست كهن است. اندك اندك راديو و آنگاه تلويزيون در خانه ها پديدار شد. سپس روزنامه ها هم از راه رسيد و سبب آن شد كه «بن تنير» bontanir جاي خود را به آشپزخانه open داد و «ميون سرا» miunsera به هال تبديل شد و معماري و ساختار خانه ها نيز دگرگون گشت.
بسياري از واژه ها و عبارت ها كاربرد خود را از دست داد و فراموش شد. ديگر امروز «آيرون» ayarun (ديد و بازديد شبانه مردمان) برپا نمي شود، و يك خوري پانزده ساله مفهومش را هم نمي داند. يك خوري سي ساله به سختي مي تواند به خوري سخن بگويد، و جوان بيست ساله خوري هيچگونه آگاهي از گويش نياكان خود ندارد. از دست سالخوردگان كاري برنمي آيد. پيري و مرگ نيز شمار گويشوران سالخورده راكاهش داده است. در حال حاضر با شمار اندكي از گويشوران سالمند روبرو هستيم كه دريافت درست از پژوهش را در گفتار دشوار مي سازد.
با اين همه ساختار گويش «خوري» دست نخورده است.پژوهش در اين گويش نيمه جان را خويشكاري (وظيفه) خود دانسته و آهنگ كار نمودم، نزديك پنج سال است هرازگاهي راهي كوير مي شوم و با دلگرمي از مهرباني هاي مردمان آفتاب سوخته زادگاهم در سايه سار نخل هاي راست برزش (بالايش) شادمانم، اگرچه جان دادن زباني را با چشم ديدن بسيار دردناكتر از خواندن خبر مرگ آن در كتابها است.
در خور و گرمه (garmeh) دوبيتي را چهاربيتي مي گويند. چهاربيتي زير به گويش گرمه يي، ويژه مردم گرگو است كه شاعر آن گمنام است:
من از پاي دو زارت پي نشوم تا
من از چشم سيوت سير نبوم تا
اگه يه شو به پهلويت بهوسام
هميشه جاهلم و پير نبوم تا
كه معني آن چنين است:
من از كنار ديوارت پس نروم
من از (ديدن) چشم سياهت سير نشوم
اگر يك شب پهلوي تو بخوابم
هميشه جوانم و پيرنخواهم شد
دوبيتي و يا بهتر بگوييم چهاربيتي زير هم به زبان خوري است:
شومهتو كيايام آيرونت
هني وام تاسبي بيلاي بونت
بهل ياي شو وو مهمتو و ريوون
بميمي يايمون يا بر هزونت
كه معني آن چنين است:
مهتاب شبي به ديدار تو خواهم آمد
تا صبح در بالاي بام تو خواهم نشست
بگذار شب و مهتاب و بام
بماند در يادمان يا بر زبانت
مسيله سرسبز جزيره كوير
مسيله جزيره سرسبز كوير مسيله نام كويري در قم است كه برخلاف ساير كويرهاي ايران كه از پوشش گياهي بهره چنداني نبردهاند، داراي تنوع بالاي گياهي و جانوري است. دشت مسيله با ارتفاع 800 متر بالاتر از سطح دريا، بيش از ده هزار هكتار وسعت دارد. قسمتهاي عمده آن پوشيده ازدرختان گز و تاغ است.
مسيله درحقيقت يكي از نادر مراكز كويري جنگلي ايران محسوب ميشود. همچنين درياچه نمك و دشت مسيله مصب دو رودخانه مهم مركزي ايران يعني رودخانه قمرود ( اناربار) و رودخانه قرهچاي است.
حوزه مسيله مانند يك چهار ضلعي درجهت شمالغربي به جنوبشرقي قرار گرفته است كه گودترين آن در ناحيه جنوبشرقي درياي نمك يا درياي مسيله قرار دارد. درشمالغربي حوزه، بلنديهاي آتشفشاني ساوه و زرند و در جنوبغربي آن بلنديهاي ساوه ، قم و كاشان قرار دارد.در شمالشرقي آن نيز بلنديهاي رودشور و دوازده امام و سياه كوه واقع شده و جنوبشرقي آن بريدهتر است و شامل بلنديهاي مرنجاب، سفيدآب، طلحه و ملكآباد است.
اين منطقه زيبا كه از بكرترين نواحي گردشگري ايران به شمار ميرود چند سالي است كه مورد توجه طبيعتگردان حرفهاي و در ماههاي اخير مورد توجه تورهاي طبيعتگردي قرار گرفته است.تورهايي كه معمولا يكروزه برگزار ميشود اما بيشتر كارشناسان معتقدند تورهايي كه به مقصد كوير برگزار ميشود از پتانسيل بيشتري برخوردارند.
تور يكروزه مسيله از مسير گرمسار نمونهاي از اين تورهاست. اين تور توسط دفتر خدمات مسافرتي كاروانسراي ايران برگزار ميشود. «فهيمه بادكوبه» مدير عامل اين آژانس در توضيح تور ميگويد:«تور تماشاي پرندگان به مقصد بركه مسيله از مسير گرمسار روز جمعه 9 ديماه برگزار ميشود. قيمت اين تور 15 هزار تومان است.»
به گفته وي «پرويز بختياري» راهنماي تور و پرندهشناس ايراني براي ارائه اطلاعات تخصصي در مورد پرندگان اين بركه به همراه تور خواهد بود. صبحانه كامل، نهار، پذيرايي در دو نوبت، بيمه، راهنما و اتوميبل مجهز توريستي از امكانات اين تور است.
اين تور علاوه بر داشتن تمام جذابيتهاي تورهاي طبيعتگردي شاخصهاي ديگري نيز دارد كه ميتواند تجربه جديدي براي تمام طبيعتگردان باشد.ازنظر زيستگاهي دشت مسيله زيستگاه آهو، جبير و گورخر آسيايي و ايراني بوده، اما درحال حاضر به علت شكار بيرويه و از بين رفتن زيستگاهها ، تعداد اينگونه حيوانات بسيار كم و نادر است. اين در حالي است كه قابليت زيستگاهي منطقه براي حيوانات ذكر شده همچنان به قوت خود باقي است.
دشت مسيله ميتواند زيستگاه مناسبي براي هوبره،پرنده حمايت شده و كمياب ايراني باشد.درفصل پائيز و زمستان نيز در آبگيرهاي دشت انواع پرندگان مهاجر ازقبيل انواع مرغابي وحشي ، اردك ، غاز، فلامينگو ، بازهاي شكاري وباقرقره ديده ميشود.
مار، روباه و خرگوش نيز درمنطقه وجود دارد. وجود گونههاي نادر جانوري نظير هوبره ، آهو، امكان زيست جانوري مانند يوزپلنگ را نيز در اين منطقه ممكن ساخته است كه با استناد به همين موضوع ميتوان تورهاي تماشاي يوز ايراني را حتي براي گردشگران خارجي فراهم كرد. افزون براينكه زيستگاههاي زيباي موجود دراستان، وجود سگ آبي ، انواع پرندگان و مهاجرت انواع غازها، اردكها و پرندگان به اطراف درياچه حوض سلطان و درياچه نمك و آشيانه سازي دراطراف مسيله رود قم در چرخه زيست بومي استان بسيار موثر است.
تركمن صحرا
تركمن صحرا تركمن صحرا در شمال شرقي ايران است و شامل شهرهاي گنبد كاووس، بندر تركمن، آققلا، مراوهتپه، كلاله، سيمينشهر، گمشتپه، نگينشهر، انبار آلوم و داشلي برون، بجنورد، درگز و اطراف تربت جام ميباشد. اكثريت نسبي جمعيت تركمن صحرا را تركمنها تشكيل ميدهند كه مردماني ترك زبان و مسلمان(اهل سنت حنفي) ميباشند. تركمنصحرا جلگهاي است رسوبي و نسبتاً هموار كه از عقبنشيني درياي خزر و تجمع رسوبهاي رودهايي نظير اترك و گرگان به وجود آمده است. اين جلگه عريضترين بخش جلگههاي خزري است كه شمال استانهاي گلستان و خراسان شمالي را در بر ميگيرد، اين منطقه بين عرضهاي جغرافيايي ۳۶ درجه و ۳۰ دقيقه (جنوب گرگان) تا ۳۸ درجه شمالي (چات) و نيز طولهاي جغرافيايي ۵۳ درجه و ۵ دقيقه (بندرتركمن) تا ۵۶ درجه شرقي (مراوه تپه) در استان گلستان قراردارد (بدون احتساب شمال خراسان).
از لحاظ موقعيت جغرافيايي اين منطقه از مغرب به درياي خزر و از شمال به جمهوري تركمنستان محدود ميشود كه با طول ۴۰۰ كيلومتر از غرب به شرق گسترده است و از مشرق به خراسان و منطقه نيمهخشك بجنورد و درهگز و از جنوب به كوهپايههاي جنگلي البرز شمالي محدود است. شيب زمين از جنوب به شمال و از شرق به غرب در امتداد شبكه آبها و رودهايي كه به درياي خزر ميريزد كاهش مييابد.
طبيعت
زمينشناسي و خاك
اين منطقه از رسوبات آبرفتي دوران چهارم زمينشناسي انباشته شده است كه بهترين منبع ذخيرهكننده آب زيرزميني است. اين آبرفتها داراي بافت سست و ريز بوده، درجه سختي آنها بسيار كم است (رس، ماسه، مارن) و در نتيجه نه آنچنان ريز چسبنده است و نه آنچنان سخت و سنگي، بلكه براي رويش گياه و نفوذ آب امكانات را دارد. بغير از چند تپه ماسهاي (نهشتههاي بادي از نوع لُس) ناهمواري چنداني در سطح دشت مشاهده نميشود. تپههايي كه در سطح منطقه است به زبان محلي قرهدفه (سياهتپه)، قيزلاردفه (تپه دختران)، ياريمدفه (نيمتپه)، كوموشدفه (تپهنقرهاي) و… ناميده ميشوند كه البته اين تپهها از نظر تغييرات اقليمي و رويش گياهي نقش تعيينكنندهاي ندارند.
ارتفاع دشت كه در ساحل دريا (بندرتركمن) ۲۰- متر است به سمت مشرق در حوالي گوكجهداغ در شمالشرق گنبد به ارتفاع بيش از ۵۰۰ متر افزايش مييابد. از سمت مشرق، منطقه ناهموار كلاله، مينودشت، گليداغ، قرهبلخان، مراوهداغ و حصارچه شروع شده و كمكم به تپههاي جنگلي البرز شمالي و خراسان غربي متصل ميشود. خاك منطقه از جنوب به شمال از نظر هوموس و ميزان باروري فقيرتر ميشود تا جايي كه خاكهاي مرغوب مناطق جنوبي جاي خود را به خاكهاي شور و بياباني حوالي رود اترك و نوار مرزي در شمال استان گلستان ميدهد. سطح دشت پوشيده از خاكهاي قهوهاي رسوبي نسبتاً ريز بافت است كه امكان رويش علف و بوتهها شامل چمن و گياهان نيمهخشك را فراهم آورده است. در اين نوع خاك امكان كشت غلاتي نظير گندم و جو و گياهاني مثل پنبه، برنج و سبزيجات كاملاً فراهم است كه علاوه بر توليد مواد غذايي، مقداري مرتع مصنوعي هم براي دامها فراهم ميشود (بقاياي گندم و ساير محصولات زراعي). در بخش شورهزارهاي شمال و شمالغرب و در قسمت غرب دشت در حدود اتركرود- كه شهر گنبدكاووس در آن واقع است- نوعي بياباني وجود دارد.
آب و هوا
اين منطقه از لحاظ آب و هوايي، پوشش گياهي، خاك و زندگي جانوري از ساير مناطق شمال كشور (گيلان و مازندران) متمايز است و اين با كاهش ريزشهاي جوي، رطوبت نسبي هوا و افزايش درجه حرارت از غرب به شرق مشخص ميشود به طوري كه براي مثال ميتوان اختلاف ريزشهاي جوي را كه در بابلسر۸۶۸ ميليمتر است و در گرگان به ۶۳۵ ميليمتر و در حوالي گنبد به ۴۷۲ ميليمتر كاهش مييابد در نظر گرفت، (سالنامه هواشناسي كشور- سال ۱۳۶۳) اين اختلافات از تركيب آب و هوايي منطقه ناشي ميشود و از ديدگاه هواشناسي خود بخشي جداگانه است اما پديدههايي از قبيل دوري از ارتفاعات البرز، كاهش رطوبت بادهاي غربي و عبور جريانهاي هوايي سرد و خشك سپري از صحراي قراقوم را كه بسيار كم باران است بايد موثر دانست. ضمن اينكه شمال اين منطقه ادامه صحراي خشك و نيمهخشك جمهوري تركمنستان است. ماه بهمن پربارانترين و ماه تير خشكترين ماه سال در اين منطقه است. درجه حرارت نيز از مغرب به مشرق افزايش مييابد به طوري كه در تابستان در بعضي از نقاط صحرايي دماي بيش از ۴۰ درجه سانتيگراد نيز مشاهده شده است.درجه حرارت نقاط مختلف يكسان نيست. هر چه از غرب به شرق و از جنوب به شمال برويم بر دماي محيط افزوده ميشود. براي نمونه با توجه به يافتههاي هواشناسي دو ايستگاه گرگان و گنبدكاووس ميبينيم كه ميانگين دماي سالانه گرگان ۳۵/۱۷ درجه سانتيگراد و گنبد كاووس ۶/۱۷ درجه سانتيگراد است. با توجه به اينكه ارقام مربوط به ميانگين دماي سالانه در يك نقطه نميتواند گوياي وضعيت كلي دما در آن منطقه باشد بايد به ارقام حداكثر و حداقل مطلق (بيشينه و كمينه) دماي سالانه نيز توجه كرد. كمترين دماي سالانه ايستگاه گرگان ۶/۹- درجه سانتيگراد و در ايستگاه گنبد ۵/۱۴- درجه سانتيگراد در ديماه گزارش شده است. بيشترين دماي سالانه نيز در ايستگاه گرگان در تيرماه ۶/۴۳ درجه سانتيگراد و در ايستگاه گنبد در تيرماه ۴۶ درجه سانتيگراد ثبت شده است.
از نظر تعداد روزهاي يخبندان در سال نيز در نقاط گوناگون استان تفاوتهايي مشاهده ميشود به طوري كه در ايستگاه گرگان ۱/۱۳ روز و در ايستگاه گنبد ۸/۳۰ روز در طول سال يخبندان ثبت شده است. همچنين تعداد ماههاي همراه با يخبندان در ايستگاه گرگان ۵ ماه و در ايستگاه گنبد ۶ ماه گزارش گرديده است بنابراين بارز است كه بيشترين ميزان تبخير در نواحي شمالي و كمترين ميزان در نواحي جنوبي صورت ميگيرد. سردترين ماهها در منطقه دي و بهمن است با ۷/۱ و ۴/۰- درجه سانتيگراد در ايستگاه گنبد ثبت شده است و گرمترين ماهها خرداد، تير و مرداد به ترتيب با ۲/۳۱، ۱/۳۷ و ۲/۳۳ درجه سانتيگراد است. اختلاف از نقطهاي به نقطه ديگر را بايد بيشتر معلول عوامل محلي مانند اختلافات ارتفاع يا بادهاي محلي دانست. بادهاي مرطوب غربي از جمله بادهاي غالب منطقه است كه در طول زمستان از غرب به شرق و جنوبشرقي مي وزد و اغلب بارانزاست. از ديگر بادهاي منطقه باد سرد و خشك شمالشرقي است كه از سيبري مي وزد و فاقد رطوبت است و در منطقه به نام محلي تركمني «سورتيك» (Sortik) شناخته ميشود.
طبق آمار، اختلاف درجه حرارت فصلي به وضوح در منطقه تركمنصحرا مشهود است و پاييز و زمستان آن مرطوب است. از اينرو شمال اين منطقه (بخش شمالي بندرتركمن، گنبدكاووس، مراوهتپه و آققلا) جزو قلمرو آب و هواي نيمهبياباني يا نيمهخشك قرار ميگيرد و مناطق جنوبي اين منطقه (از جمله جنوب بندرتركمن و جزيره آشوراده) جزو مناطق معتدل با آب و هواي شبه مديترانه به حساب ميآيد و هر چه از مشرق به طرف غرب تركمنصحرا برويم آب و هوا معتدلتر ميشود.
منابع آب
مهمترين منابع آبي در سطح تركمنصحرا رودهايي دائمي هستند كه عبارتاند از: ۱- رود گرگان: مهمترين رود صحراي تركمن است كه از كوه آلاداغ(حوالي بجنورد) سرچشمه ميگيرد و در جهت شرق به غرب جريان يافته، در مسير خود تا شرق منطقه گوكلان(از مناطق كوهستاني گنبد) با عمق نسيتاً زياد عبور ميكند، سپس وارد دشت گرگان شده، از شهرهاي گنبدكاووس و آققلا عبور كرده پس از طي حدود ۳۰۰ كيلومتر در حوالي خواجهنفس از توابع بندرتركمن به درياي خزر ميريزد.
به علت پايين بودن سطح آب رود گرگان، استفاده از آن در امور زراعت تنها بهوسيله تلمبه يا سد امكان دارد. آب آن بسيار گلآلود بوده، مهمترين منبع آبي مردم اين منطقه براي زراعت و مصرف دامها است. سد مخزني خاكي وشمگير كه حدود ۵۰ هكتار از اراضي اطراف را مشروب ميسازد بر روي اين رود احداث شده است. ۲- رود اترك: به طول ۵۰۰ كيلومتر، از بزرگترين رودهاي ايران است كه از دامنههاي غربي كوه هزارمسجد(حوالي قوچان) سرچشمه گرفته و از شرق به غرب به موازات رود گرگان جريان يافته، پس از عبور از درههاي كوهستاني و تنگههاي باريك در شرق، با يك قوس به سوي دشتهاي ساحلي تغيير جهت ميدهد و در خليج حسنقلي به درياي خزر ميريزد. اهميت اين رود به سبب مشروب كردن اراضي خشك و نيمهخشك ايران و جمهوري تركمنستان است. ۳- رود قرهسو: اين رود از كوههاي شرقي گرگان سرچشمه گرفته و پس از طي مسيري از شرق به غرب به طول هشتاد كيلومتر به خليج گرگان در درياي خزر ميريزد. رود قرهسو به علت موقعيتش، آب تمام رودهاي كوچك حوضه خود را كه در دامنه شمالي البرز جريان دارد به طرف خود ميكشاند كه بدين ترتيب دشت گرگان و رود اترك در قسمت سفلاي خود سهمي از آبهاي دامنه شمالي البرز دريافت نميكنند.
چنين وضعي باعث ظهور دو منطقه متباين طبيعي در دو سوي شمالي و جنوبي آن شده است كه جنوب آن داراي جنگلهاي انبوه و شمال ان با مشخصات دشت شامل چمنهاي موقتي و علفزار است.
پوشش گياهي
پوشش گياهي تركمن صحرا به عملكرد پديده آب وهوايي، ارتفاع و موقعيت جغرافيايي و خاك منطقه ارتباط مستقيم دارد و اين ميان، خاك، درجه حرارت و رطوبت از مهمترين عوامل تعيين كننده در نوع و زمان رشد گياهان منطقه به شمار ميرود.
پوشش گياهي شمال گرگانرود نسبت به جنوب آن فقيرتر است و اغلب گياهانشورپسند و مقاوم در برابر خشكي نظير اشنيان و گز كه براي پرورش شتر و بز و تا حدودي گوسفند مناسب است ميرويد و برعكس در جنوب رود گرگان، پوشش گياهي بسيار غني است و انواع گياهان چمني و تيره گندمان نظير جو خودرو، به علاوه گياهان متنوع ديگر نظير برموس، فالاريس و دم در آن ميرويد كه براي پرورش گوسفند و گاو مناسب است.
زندگي جانوري
جانوران اين منطقه از انواع جانوران منطقه نيمه بياباني تا جنگلي (طوقه جانوري پاله آركتيك) است و ميتوان از گرگ، روباه و كفتار، خرگوش، موش صحرايي، جوجه تيغي، مار و آهو در بخش شرقي آن، پرندگاني مثل اردك و غاز در مردابها و چمنزارهاي مرطوب، كبوتر چاهي، گنجشك، سار، دراج و قرقاول در بخش جنوبي و تيرههاي مختلف شاهين و عقاب در شمال منطقه نام برد.
در رودها و آبهاي ساحلي درياي خزر نيز انواع ماهيهاي شمال ايران به فور يافت ميشود كه صيد آنها مشغله اصلي مردم بندر تركمن، خواجه نفس و كمش تپه است.
به علت قرارگرفتن تركمن صحرا بين مناطق مرطوب و جنگلي البرز شمال و خشك و بياباني تركمنستان در شمال و منطقه نيمه خشك مرتفع در شرق بجنورد، تربيت انواع دامها در اين منطقه مقرون به صرفه است. از جمله: ۱- اسب و گاو كه در مناطق چمنزار و آب كافي تربيت ميشود (جنوب گرگان و شرق گنبد) ۲- گوسفند و بز كه در مناطق نيمه خشك استپي و نيمه مرطوب تربيت ميشود. (بخشهاي مركزي، جنوبي و شرقي منطقه) ۳- شتر كه در شمال رود گرگان و بخشهاي شمالي منطقه بويژه ريگزارها و شورهزارهاي شمال و شمال شرقي كه داراي هواي خشك و رطوبت كم است تربيت ميشود.
به تبعيت از ويژگيهاي آب وهوايي، پوشش گياهي، ارتفاع و زندگي جانوري اين منطقه را ميتوان به سه بخش اكولوژيكي تقسيم كرد: ۱- منطقه جنوبي كه ناحيهاي جنگلي و مرطوب است با بارش ساليانه بيش از ۵۰۰ ميليمتر و از نظر شكل زمين عموماً به شكل تپه است كه كمكم به دامنههاي ملايم البرز شمالي وصل ميشود و مهمترين منطقه پرورش گاو و گوسفند است. ۲- منطقه مركزي شمال عليآباد، راميان و گوكلان كه بخش وسيعي را به نام دشت گرگان دربرميگيرد و بين منطقه جنوب و رودگرگان واقع است كه مهمترين بخش زراعي منطقه نيز به شمار ميرود. اقليم معتدل و نيمهخشك مشخصه بارز اين حوزه است و پوشش گياهي آن نيز چمن و استپ نيمهخشك است. ۳- منطقه شمالي كه بين رودهاي گرگان و اترك واقع شده؛ گنبد كاووس، آق قلا، مراوه تپه، داشلي برون، بندر تركمن و كمش تپه را دربرميگيرد كه محل اصلي سكونت اقوام تركمن است و كشت غلات و پرورش اسب و گوسفند در آنجا رايج است (بيگدلي، محمدرضا.تركمنهاي ايران. پاسارگاد. ۱۳۶۹)
شناخت تاريخي
منطقه تركمن صحرا و دشت گرگان تاريخي بسيار كهن دارد. اين منطقه به علت همجواري با شهرها، مناطق باستاني معروفي چون داهه (دهستان) ،نيشابور، مرگيانا (مرو)، نيسا (نسا)، تپورستان (طبرستان) و كومش از زمانهاي قديم مورد توجه بوده است و در طول زمانهاي مختلف محل سكونت و زيست اقوام مختلف ايراني بوده است.اين سرزمين تا سده 17 به طور كامل ايراني زبان بود اما در پي مهاجرتهاي افسارگسيخته عشاير بيابانگرد تركمن امروز به صورت سرزميني با اكثريت تركمن زبان درآمده است.
قديميترين يافتههاي باستانشناسي منطقه شمال سفالينهها و دست ساختههاي بشر (كه در شمال شهرستان گنبد كاووس يافته شده) پيشينه سكونت و زيست در اين منطقه را به بيش از هفت هزار سال پيش ميرساند.
در منطقه تركمن صحرا، شهرستان تركمن با دارا بودن ويژگيهاي مختلف از نظر تاريخي داراي اهميت بسزايي بوده است. با وجود جديدالتأسيس بودن بندر تركمن، شهرستان تركمن داراي پيشينه تاريخي كهني است.
وجود گورستان و تپه باستاني كميش تپه كوچك، ديوار تاريخي گرگان (ديوار قزل آلان) در شمال شهرستان،جزيره آبسكون، جزيره مهم و استراتژيك آشوراده در غرب بندر تركمن و غيره پيشينه سكونت در اين شهرستان را به ساليان بسيار دورتر برميگرداند.
ويژگي بيابان هاي خشك
ويزگيهاي مناطق خشك تعريف و مشخصات مناطق خشك در روشهاي مختلف طبقه بندي اقليمي تا حدودي تفاوت مي كند. اما بنا به يك تعريف كلي ، در اين مناطق ، تبخير و تعرق بيشتر از نزولات جوي است . به بيان ديگر از ديدگاه هيدرولوژيكي در اين محيطها بيلان آب منفي است چرا كه به واسطه درجه حرارت بالا و خشكي هوا تبخير و تعرق از سطح خاك و گياه از بارندگي فزوني مي گيرد.
به دليل كمي بارندگي ، پوشش گياهي در اين مناطق فقير و پراكنده است و حيات وحش و گياهان بستگي نزديكي به وجود منابع كوچك و بزرگ آب دارد بارندگيها در اين مناطق بسيار نامنظم و بعضاً با شدت زياد مي بارد كه عمدتاً به دليل نبود پوشش گياهي كافي و اقدامات مديريتي آبخير ، باعث وقوع سيلابهاي مخربي مي گردد و حتي در مجاورت درياها و مناطق مرطوب نيز وجود دارند . برآورد مي شود كه در دنيا بر 295 ميليون هكتار بيابانهاي ساحلي وجود دارد . بيابانهاي ساحلي در مجاورت خليج فارس و درياي عمان نمونه اي از آنهاست . مهمترين خصوصيات مناطق خشك را مي توان در موارد زير خلاصه كرد :
1- بارندگي پراكنده و غير قابل پيش بيني بوده و تغييرات سالانه نسبت به مقدار متوسط شديد است.
2- مقدار متوسط تبخير و تعرق به مراتب بيشتر از متوسط سالانه بارندگي است .
3- آب مهمترين عامل محدود كننده رشد كشاورزي و توليد است .
4- تغييرات زماني و مكاني وسيعي در مورد درجه حرارت و خشكي وجود دارد.
تقسيم بندي مناطق خشك
اين مناطق به دو زير ناحيه خشك و نيمه خشك تقسيم مي شوند كه به ترتيب به نامهاي استپ ( Stepp ) .
بيابان ( Desert ) موسومند .
پوشش گياهي
تقريباً عاري از پوشش
پراكنده و نامشخص
استپ هاي ناپيوسته
استپ و ساوانا
كاربرد بالقوه اراضي
فاقد كشت ديم و فاقد مرتع
پرورش دام به صورت كوچ نشيني و كشاورزي صرفاً باستحصال آب
پرورش دام كشت ديم
پرورش دام و كشاورزي
آنچنان كه از جدول فوق مشخص مي شود ميزان بارندگي در نواحي خشك به كمتر از 300 ميلي متر در سال محدود مي گردد و اكثراً نيز بيش از 100 ميلي متر نيست كه در مقايسه با مقادير تبخير و تعرق كه گاه به چندين متر مي رسد بسيار اندك است و لزوم بهره گيري هر چه بيشتر از نزولات جوي و مخازن آبهاي زيرزميني و منابع آبهاي سطحي را آشكار مي سازد .
گسترش نواحي خشك و بياباني و پيامدهاي بيابان زايي در بسياري از كشورهاي منطقه و شمال آفريقا معضل عمده بر سر راه توسعه پايدار است .
درايران نيز بخش عمده از ناحيه مركزي و جنوبي كشور تحت پوشش كوير و بيابان است كه كويرهاي لوت و نمك ازآن جمله اند . طبق آمارها و گزارشات موجود ، خطوط همباران اصلي كه ناحيه كويري ايران را در بر مي گيرند . عمدتاً 100 ميليمتر و 150 ميليمتر هستند كه البته در بعضي مناطق نظير قسمت شمالي حوزه مركزي اين مقادير به 25 و 50 ميليمتر نيز كاهش مي يابد كه نشانگر خشكي شديد منطقه است . تبخير از سطح اين حوزه ها نيز بسيار زياد و به بيش از 2500 ميليمتر در سال بالغ مي گردد ( ميانگين تبخير سالانه در شهرستان طبس در استان خراسان حدود 4075 ميليمتر گزارش شده است ) و از اين هر گونه توليد و توسعه كشاورزي و صنعتي در اين نواحي در گرو تهيه آب خواهد بود .
مقابله با گسترش خشكي و بياباني شدن چندان ساده نيست ليكن بشر مي تواند فعاليتهاي خود را در اين زمينه بر اساس چرخه آبشناسي Hydrological طوري تنظيم كند كه مقدار مشخصي آب ، بدون بروز تاثيرات نامطلوب جانبي نظير پديده بيابان زائي ، نيازهاي او را برآورد سازد .
- ويژگيهاي زيستي گياهان و جانوران در مناطق خشك
فقدان يا كمبود شديد بارندگي و منابع آبي در مناطق خشك و نيمه خشك و اقليم زيستي خاص اين نواحي ، سازگاري هاي ويژه اي در گياهان و جانوران بومي مناطق فوق به وجود آورده است تا امكان ادامه حيات در شرايط تنش رطوبتي يا كيفيت نامناسب آب و خاك داشته باشند . گياهان اين مناطق داراي خصوصيات فيزيولوژيكي و مرفولوژيكي خاصي هستند كه باعث مي شود از حداقل ذخيره رطوبتي در خاك و هوا استفاده كنند و اندوخته رطوبتي گياه نيز كمتر از حد معمول تلف شود . عميق ترين سيستم ريشه اي براي جذب آب از اعماق پايين تر خاك ، خاردارشدن ساقه ها و كوچك شدن سطح برگها براي كاهش ميزان تبخير ، وجود پوششي مومي و چرب در سطح برگها ، افزايش اندامهاي ذخيره كننده رطوبت ، گوشتي و آبدارشدن ساقه و….. نمونه اي از اين تغييرات مرفولوژيكي است . از نظر ساختار دروني و فيزيولوژيكي نيز در گياهان هورمونهاي تنظيم كننده خاص با توجه به خشكي اقليم منطقه و كمبود رطوبت ترشح مي شود و فرآيند تعرق گياه از ساز و كار ويژه اي تبعيت مي كند .
گياهان مقاوم به خشكي را اصطلاحاً زيروفيت Xerophyte گويند كه به 4 گروه تقسيم مي شوند .
1- گياهاني كه از خشكي فرار مي كنند : گياهاني هستند كه مقاومت چنداني به خشكي دارند ولي بذر آنها مقاوم است و طول دوره رشد خود را قبل از رسيدن دوره خشكي ( Dry spell ) به اتمام مي رسانند .
2- برخي از گياهان نياز آبي خود را حسب شرايط كاهش مي دهند . يعني براي توليد 1 واحد ماده خشك آب كمتري مصرف مي كنند مثل برخي ارقام غلات در مناطق نيمه خشك كه اصطلاحاً آن را طفره از خشكي گويند .
3- گياهان متحمل خشكي : اين گياهان خصوصيات مرفولوژيكي خاص دارند كه خشكي را تحمل مي كنند .
4- گياهان مقاوم به خشكي : نظير كاكتوسها كه آب را درون بافتهاي خود ذخيره مي كنند و درموقع خشكي از آن استفاده مي كنند .
گروهي ديگر از گياهان بر اساس خواهشهاي اكولوژيكي خود مختص كاشت و رويش در مناطق خشك و كم آب و به ويژه اراضي شور هستند . كه عمدتاً اراضي و آبهاي جاري د رمناطق خشك و بياباني به دليل تبخير زياد شور و لب شور است . به اين گياهان اصطلاحاً شور پسند ( Halophyte ) گويند .
ارقام و گونه هاي مختلفي از گياهان شورپسند ( انواع بوته اي تا درخچه ها و درختان ) در نقاط خشك ايران رشد و نمو دارند كه داراي كاربردهاي بالقوه فراواني نيز در مصارف مختلف هستند . در بسياري از كويرهاي جهان مخازن بزرگي از آبهاي شور وجود دارد كه حاوي مقادير زيادي نمك است . چنانچه بتوان به شكلي از اين آبهاي شور براي آبياري استفاده كرد ، اراضي كويري بيشتري به زير كشت مي آورد و آبهاي غير شوري كه در حال حاضر صرف آبياري مي شد را مي توان به مصرف شرب انسان ها رساند . يافته هاي جديد علوم خاك و فيزيولوژي گياهي و تكنيكهاي جديد آبياري نشان مي دهد كه با مديريت دقيق مي توان از آب شور براي كاشت گونه هاي متفاوتي از گياهان عادي و شور پسند كه خود نقش مهمي در تثبيت شنهاي روان و جلوگيري از بيان زائي دارند استفاده كرد .