اين پل كه در سر راه قديم اصفهان به شيراز ساخته شده بود بنام پل حسنآباد و پل باباركنالدين نيز خوانده شدهاست. احتمال دادهاند كه شالودة آن در زمان حسنبيكتركمان يا حسن پاشا نامي از امراي تيموري گذاشته شده باشد. بههر حال قبل از صفويه در محل اين پل پُلي وجود داشته است كه واسطه ارتباط شهر اصفهان با قبرستان قديمي و مشهور تخت فولاد بودهاست و چون در آن زمان مشهورترين مزارات تخت فولاد و بقعه باباركنالدين بيضاوي انصاري بودهاست آن پل بهنام پل باباركنالدين نيز ناميده ميشده. اين عارف مشهور در تاريخ يكشنبه 26 ربيعالاول سال 769 هجري وفات كرده و در تخت فولاد مدفون شدهاست و عدة زيادي از مشاهير علما و فقها و شعرا و خوشنويسان كه از عهد صفويه به بعد در اصفهان وفات كردهاند در اطراف آرامگاه او به فواصل نزديك و يا دور از آن به خاك سپرده شدهاند و از آن جهت كه هيچيك از قبرهاي تاريخدار موجود در اين قبرستان از قبرهاي باباركنالدين قديميتر نيست تا اواخر عهد صفويه تخت فولاد را قبرستان باباركنالدين ميخواندهاند.
در دورة پادشاهي شاهعباس ( 1077 –1052 هجري ) محل پل حسنآباد يا باباركنالدين را كه يقيناً پل سادهاي بوده به علت موقع بسيار خوب آن در بستر شهري زايندهرود براي ايجاد پل باشكوه شاهي انتخاب كردهاند و پس از برچيدن آن پل شالوده و اساس پل شاهي را كه امروز به پل خواجو به مناسبت مجاورت آن با محله خواجوي اصفهان است كه از محلههاي مشهور قديمي اصفهان است. بناي پل خواجو در سال 1060 هجري و در هشتمين سال سلطنت شاهعباس دوم به اتمام رسيده است. طول آن 133 متر و عرض آن 12 متر است. دو جبهه شرقي و غربي آن با غرفههائي تزيين شده و با كاشيهاي هفت رنگ آرايش شدهاست و معماري خاص آن پل مزبور را در رديف پلهاي بينظير جهان قرار داده است. پل شاهي به منزله سدوبند نيز ميباشد و با بستن دهانههاي آن در ضلع غربي پل درياچهاي نيز به وجود ميآمدهاست و به همين جهت دربارة بناي آن گفتهاند:
داراي جهان پناه عباس | درياچه و سد و پل بنا كرد [18] |
از منظرة درياچه مصنوعي كه در قسمت غربي پل خواجو موجود ميشده در دورة شاهعباس دوم جانشينان او در مواقعي كه در كاخهاي سلطنتي ساحل زايندهرود مانند عمارت هفتدست و تالار آينهخانه مراسمي برپابوده استفاده ميشده به اين ترتيب كه بر روي آبهاي برهم انباشتة مقابل قصرهاي سلطنتي مراسم آتشبازي به عمل ميآمده است. در ساختمان پل شاهي اقامتگاه سلطنتي هم پيشبيني شده به اين ترتيب كه در وسط هر يك از دو وضع شرقي و غربي پل ساختمان مخصوصي كه آن را بيگلربيگي مينامند بنا شده و اين دو بنا كه شامل چند اطاق مزين به نقاشي است و تزيينات آن هماكنون باقي است در مواقعي كه پادشاه قصد تماشاي آبريزان پل را ميكرده مورد استفادة خاندان پادشاهي واقع ميشدهاست.
ولي قلي شاملو فرزند داود قلي هروي معاصر شاهعباس دوم در كتاب خود بنام « قصص الخاقاني » كه بصورت نسخه خطي باقي مانده و هنوز به چاپ نرسيده راجع به افتتاح اين پل نوشته است كه بعد از تعطيلات نوروز سال 1060 هجري به امر شاهعباس دوم پل شاهي را كه بر زايندهرود بسته شده آيينبندي و چراغاني و گلريزان كردند و هريك از غرفههاي آنرا يكي از امرا و بزرگان تزيين نمود و پادشاه به مدت يك ماه در كنار پل و رودخانه زرينرود به عيشوعشرت پرداخت. شعراي آن دوره دربارة اين جشن و چراغاني اشعاري سروده بودند كه در حضور پادشاه قرائت كردند از آن جمله صائب تبريزي اصفهاني ملكالشعراي آن عصر اين اشعار را قرائت نمود:
اصفهان يك دل روشن زچراغان شده است | پل زآراستگي تخت سليمان شده است |
باده چون سيل زهر چشمه روان گرديده است | كمر پل زمي لعل بدخشان شده است |
از گل و شمع كه افروخته و ريخته است | كهكشان دگر از خاك نمايان شده است |
چون مه عيد كه گردد زشفق چهرهفروز | طاقها از مي گلرنگ فروزان شده است |
عالم آب دوبالا شده از عشرت پل | شادي و عشرت ايام دو چندان شده است |
رنگ سيلاب طلايي شده از نور چراغ | چشمها مشرق خورشيد درخشان شده است |
ميدهد ياد سر پل زخيابان بهشت | شمع و گل چهرة حور است كه تابان شده است |
بادبانهاست پي كشتي دريا دل مي | سايبانها كه زاطراف نمايان شده است |
شده چون قوس قزح هرخم طاقي رنگي | از تماشا پروبال نگه الوان شده است |
زندهرود از كف مستانه كه بر لب دارد | جوي شيري است كه در خلد خرامان شده است |
از رگ ابر هوا چنگ به دامان دارد | از گل سرخ زمين چهرة مستان شده است |
بس كه در مغزهوا نكهت گل پيچيدست | مغز ابر از اثر عطسه پريشان شده است |
دفتر عيش كه هر فردي ازو جايي بود | از رگ ابر به شيرازه و سامان شده است |
تو به عاجز زعنانداري تقوي گشته است | زهد خاروخس سيلاب بهاران شده است |
كشتي ميشده هر طاق پل از بادة ناب | لنگرتوبه خراباتي طوفان شده است |
توبه كز سنگدلي داشت زفولاد اساس | همچو موم از نفس گرم چراغان شده است |
خون خاك آمده از جرعهفشانان در جوش | كوچهها از مي گلرنگ رگ كان شده است |
روزگار طرب و مستي و بيپروائيست | كه مي و مطرب و معشوق فراوان شده است |
مَّد احسان ز رك ابر كشيده است بهار | دامن خاك پر از گوهر غلطان شده است |
خون خود ميخورد و خاك به لب ميمالد | زهد از توبة خود بس كه پشيمان شده است |
خاك از سبزة مينا شده چون طوطي مست | چرخ تنك شكر از خندة مستان شده است |
آسمان يك لب خندان شده از تابش برق | خاك از جوش طرب يك خم جوشان شده است |
ميزند قهقهه كبك به طاوس بهشت | بط كه شهباز دل بادهپرستان شده است |
بيستونيست پر از صورت شيرين سرپل | كه ز تردستي فرهاد گلستان شده است |
ابر گريان گل رخسار مه كنعانيست | كه كبود از اثر سيلي اخوان شده است |
چشم بد دور از اين عهد كه هر چشمة پل | زندگيبخش چو سرچشمة حيوان شده است |
كمرخدمت شه بسته زپل زرينرود | به دل زنده از آن شرة دوران شده است |
سربسرسجده شكر است زپل زرينرود | كه مقام طرب خسرو ايران شده است |
شاه عباس جوانبخت كه از بخت جوان | كيمياي طرب عالم امكان شده است |
روزش از روزدگر خوشتر و نيكوتر باد | كه ازو روي زمين يك گل خندان شده است [19] |