به وبلاگ ايران نگين درخشان كشورهاي قاره آسيا خوش آمديد

آثار هفت هزار ساله دشت قزوين

 

نمونة ديگري از همبستگي هنري در فلات ايران

 

  آقاي دكتر عيسي بهنام

 

           روزگاري، درحدود هفت‌هزار سال پيش، دردشت وسيعي كه بين قزوين وري قرار دارد مردمي سكونت ميكرده‌اند كه از تمدن پيشرفته‌اي برخوردار بوده‌اند.

 

           ويرانه‌هايي كه امروز در مكاني بنام «اسمعيل‌آباد» قرار دارد در فاصلة 80 كيلومتر درشمال غرب تهران است. مدت‌ها مردم قريه‌هاي مجاور آن در جستجوي گنج خاك آنرا زيرورو كرده‌اند و قسمت مهمي از ظروف سفاليني كه در گورمردگان هفت‌هزارسال پيش يافتند به اين طريق ازميان رفت،‌تا در تاريخ 1336 هيأتي به سرپرستي آقاي مهندس علي حاكمي و آقاي مصطفي راد ازطرف ادارة كل باستان‌شناسي مأمور تحقيق درآن مكان گرديد و اشياء‌بسيار جالبي بدست آورد كه امروز در موزة ايران‌باستان در تهران در معرض نمايش قرار داده شده است. خانم مرحوم پروفسورعباس ملكي كه درحال حاضر با پروفسورواندنبرگ در لرستان به تحقيقات باستان‌شناسي ميپردازد، واز ابتداي ورودش به ايران به مطالعة باستان‌شناسي دراين كشور علاقة زياد نشان داده است،‌چند مقاله راجع به اشياء مكشوف در اسمعيل‌آباد بزبان فرانسه در مجلات مختلف منتشر نمود. سپس كاوش‌هايي كه بوسيلة هيأت باستان‌شناسي ايراني درنقطة ديگري درهمين حدود، بنام «خوروين» انجام گرفت موجب شد كه توجه باستان‌شناسان به اين ويرانه‌هها جلب گردد و تحقيقات دقيقي ازجانب دانشمندان باستان‌شناس راجع به تمدن پيشرفته‌اي كه در دشت وسيع واقع بين قزوين و ري در روزگار كهن قرار داشته بعمل آيد.

           درسال‌هاي اخير درنقاط ديگري ازاين دشت كاوش‌هائي بوسيلة استادان دانشگاه تهران انجام گرفته و اينطور بنظر ميآيد كه دراين دشت نقاط پيش ازتاريخي بيشماري وجود دارد كه ميتواند موضوع كاوش‌هاي دقيقي گردد.

           اسمعيل‌آباد دركنار رشته جبال البرز واقع است و وضع جغرافيايي آن بصورتي است كه درايام بهار و قسمتي از تابستان در نتيجة‌سرازيرشدن جويبارها از كوهستان ميتواند مورد استفادة‌زراعت و گله‌داري قرار گيرد و شايد همين‌امر سبب شده است كه روزگاران بسيار كهن اجتماعات كوچك دراين منطقه جمع شوند.

 

 

   

نقش اين ظرف دورديف بزكوهي باشاخ‌هاي بلند را نشان ميدهد كه دركنار جويبار و درميان مزرعه‌اي درحركت‌اند. سبك هنري اين نقش پاية بلند مهارت كوزه‌گر يانقاش را نشان ميدهد و چنين مهارت هنري فقط درميان مردمي ديده ميشودكه ازتمدن پيشرفته‌اي برخوردار باشند.

        دراينجا باز اين مطلب روشن ميشود كه اجتماعات اولية انسان‌ها اجبارأ دركنار رودخانه‌هاي بزرگ مانند رود نيل و دجله و فرات بوجد نيامده‌اند و اتفاقأ شيب‌هاي ملايم در دامنه‌هاي پست كوهستان كه منتهي به جلگه‌ها ميشد و درآن كشت بصورت «ديمي» انجام ميگرفت براي سكونت انسان‌هاي اوليه مناسب‌تر بوده است.

        آنچه موجب تعجب باستان‌شناسان ميگردد اين است كه اشيايي كه دراين مكان از هفت‌هزار سال پيش باقي مانده اثر دست انسان‌هايي است كه داراي تمدن پيشرفته‌اي بودند و مراحل اولية زندگي رامدت‌ها پيش پشت‌سر گذاشته بودند.

        اينهات انسان‌هايي نبودند كه زندگي خودرا منحصرأ در غارهاي طبيعي و با شكار حيوانات و صيدماهي و جمع‌آوري دانه‌ها بگذرانند، بلكه به مرحله‌اي رسيده بودندكه دانه‌ها را ميكاشتند و درموقع معين آنرا ميچيدند و براي روزهاي زمستان انبار ميكردند. درخانه‌هاي گلي كه مساختند به پرورش حيوانات اهلي ميپرداختند و ازتمام فراورده‌هايي كه ازگله‌هاي گوسفند و بز و حيواناتي همانند آنها ميتواند بدست آيد استفاده مينمودند.

        آنچه بيش ازهمه موجب تعجب ما ميگردد درجة پيشرفتة هنري است كه ظروف سفالين مكشوف دراين ناحيه بما نشان ميدهد.

   

كاسة سفالين مكشوف در ويرانه‌هاي اسمعيل‌آباد با زمينة قرمزكم‌رنگ و نقوش سياه‌رنگ، شامل نقش مرغان آبي. اين ظرف در اواخر هزارة پنجم پيش ازميلاد مسيح يعني تقريبأ شش هزارسال پيش ساخته شده است و قطر دهانة‌ آن 255 ميليمتر و ارتفاع آن 15 سانتيمتر است.

كاسة سفالين مكشوف در ويرانه‌هاي اسمعيل‌آباد. زمينة كاسه برنگ قرمز و نقش آن سياه است. قطر دهانة رف 30 سانتيمتر و ارتفاع آن 225 ميليمتر است. خانم يولاند ملكي همسر مرحوم پرفسور عباس ملكي آنرا به هزارة پنجم پيش ازميلاد مسيح نسبت داده است.

 

 

           كاسه‌اي كه درعكس شمارة(1) ملاحظه ميفرماييد شامل نقوشي است كه نظير آن روي ظروف مكشوف در «چشمه‌علي» واقع در «ري» بدست آمده و اين امر سبب ميشود كه ما ميتوانيم ادعا كنيم كه تمدني كه گوشه‌اي از آنرا در اسمعيل‌آباد و دردامنة‌كوه البرز و كنار جلگة وسيع ري تا قزوين مي‌بينيم منحصربه يك ناحيه نبوده بلكه از اسمعيل‌آباد تا ري و شايد هم كمي دورتر ازآن تا دشت ورامني مردمي مسكن داشتند كه برخوردار از تمدني بودند كه خصوصيات مشتركي داشته است. هنوز در دوطرف راهي كه از قزوين به كرج ميرود تپه‌هاي مصنوعي نسبتأ بلندي ديده ميشود كه پوشيده از قطعات سفال پيش از تاريخ است و چنين حكايت ميكند كه دراين مكان‌ها سابقأ خانه‌هاي گلي وجود داشته كه معمولأ پس از گذشت يك نسل خراب ميشده و خانه‌هاي گلي ديگري روي ويرانه‌هاي آن ميساختند و به اين طريق اين تپه‌هاي مصنوعي كه شامل طبقات متعددي از آثار ساختماني نسل‌هاي مختلف است بوجود آمده است. يكي از اين تپه‌ها در فاصلة 20 كيلومتر از كرج دركنار جادة آسفالت شدة‌قزوين قراردارد و اگر شما اتومبيلتان را چند دقيقه دركنار آن متوقف كنيد و پيادده شويد قطعات سفال روزگاران پيش ازتاريخ را روي آن مشاهده خواهيد كرد . فقط بايد متوجه باشيد كه دركنار تپة‌مزبور پست ژاندارمري قرار دارد و ممكن است شما را به عنوان جويندة گنج مورد اعتراض قرار دهد.

             درنقش كاسة مورد بحث ما بزهاي كوهي كه شاخ‌بلندي دارند بصورت مصنوعي طوري نشان داده شده‌اند كه به ما احساس حركت ميدهند و باحتمال قوي خطوط شكسته‌اي كه درزير پاي آنها نشان داده شده نمايندة جوي آب است كه از ميان مزرعه‌اي كه بصورت خطوط منحني ديگري مجسم گرديده عبور ميكند.

           بهرحال هرطوري كه ما اين نقوش را تعبير كنيم منكر اين نميتوانيم بشويم كه ازنظر زينتي روي كاسة سفالين موفقيت كاملي از هنر كوزه‌گر يا نقاش است.

           بسيار مشكل است بتوان اين نقوش را بطور دقيق تعبير كرد ولي اين امكان هم وجود دارد كه اين نقوش نشانه‌اي يا «سمبولي» باشندكه از مفهومي مذهبي يا غيرمذهبي يا خرافاتي حكايت ميكنند. مثلأ شايد هنرمند خواسته است با ايجاد چنين نقوشي بوجود آمدن آب فراوان و گله‌هاي شكار و فرآورده‌هاي كشاورزي خوب را تشويق كند. همچنانكه ما امروز با نوشتن يك سوره از كتاب مقدس روي يك ظرف يا يك فرش يا بالاي درخانه از خداوند سلامتي و خوشبختي را طلب مينماييم. شايد اين نقوش هم درآن روزگارها كه خطي وجود نداشته چنين مفاهيمي را دربر داشته‌اند و من با ارائة عكس ديگري (عكس شمارة2) داخل كاسة‌سفالين ديگري را كه بعقيدة خانم ملكي از اواخر هزارة پنجم پيش ازميلاد مسيح است ارائه ميدهم. نقاش يا كوزه‌گر داخل اين كاسه را نيز با نقش پرندگاني كه معمولأ‌ دركنار آب‌ها زندگي ميكرده‌اند بسبك زيبايي نشان داده است.

           من ناچارم نقوش مختلفي را كه روي تعدادي ازظروف مكشوف در اسمعيل‌آباد وجود دارد و خانم «يولاندملكي» آنها را با مركب چين كپي كرده است ارائه دهم تا خوانندگان محترم اين مجله با هنر مردم اسمعيل‌آباد در روزگاراني پيش ازشش‌هزار سال قبل آشنايي بيشتر پيدا كنند. شكل شمارة 12 نقش خارج كاسه‌اي را نشان ميدهد كه شكل آن در كنارش بصورت «كروكي» قرار داده شده. تمام عكس‌هاي اين مقاله از خانم ملكي است كه در يكي از شماره‌هيا مجلة «آركئولوژيا» بنام «آركئولوژي ويوانت» چاپ شده است. اين نقش از خطوط شكسته تشكيل يافته و حتي در عصر حاضر نيز روي گليم‌هاي بسياري از نقاط كشور ما ديده ميشود و معلوم نيست منظور كوزه‌گر يا نقاش از ايجاد آن روي ظرف چه بوده است. آيا ميخواسته است منظره‌اي از طبيعت مثلأ جوي ‌آب يا چيز ديگري را نشان دهد يا اين نقش مفهوم مذهبي يا غيرمذهبي بخصوص داشته است. بهرحال كاملأ‌پيداست كه نقاش از مراحل اولية تقليد از طبيعت تجاوز كرده و به مرحله‌هاي پيشرفتة مصنوعي‌سازي رسيده است. وهمين‌مطلب ازاين حكايت ميكندكه مردم اين ناحيه درهزارة‌پنجم پيش ازميلاد در مراحل اولية تمدن سير نميكرده‌اند و براي رسيدن به چنين مرحله‌اي از تمدن لازم بوده است كه سابقة زيادي پشت سرخود گذاشته باشند.

           شكل شمارة 13 نيز از خطوط شكسته تركيب يافته است. تقريبأ‌درتمام شكل‌ها نقش خطوط شكسته ديده ميشود و مشخص نيست آيا واقعأ اين نقش مفهوم بخصوصي داشته است يا خير. ما امروز نظير چنين نقش‌هايي را روي نمدها و گليم‌هاي نقاط مختلف ايران مي‌بينيم ولي ميدانيم كه اكنون اين نقوش در واقع دنبالة همان نقوش قديمي است كه ادامه يافته و امروز براي هيچ‌كس مفهوم مشخصي ندارد. اما معلوم نيست در ابتدا به چه‌سبب كوزه‌گران در ناحيه‌اي مانند اسمعيل‌آباد در نشان‌دادن چنين نقشي اصرار داشته‌اند.

           شكل شمارة 14، 15 و 16 نيز داراي همين خصوصيات است ولي شكل شمارة‌كه روي يك نوع آب‌خوري نقش شده ممكن است گاوهايي را نشان دهد كه روي زمين خوابيده‌اند و بهرحال بانقوش بالا تفاوتي دارد.

           نقش شمارة 22 در دوطرف شكل ذوذنقه‌اي دوحيوان شاخ‌دار را بصورت كاملأ مصنوعي نشان داده است و بهمين طريق نقش شمارة‌يك رديف مرغ‌هاي آبي را بصورت بسيار زيبايي تقريبأ بسبك كاملأ «امروزي» مصور كرده است. شكل شمارة‌24، 26 و 27 نيز تقليدي بصورت مصنوعي از طبيعت است ولي شكل 27 باز از خطوطي تركيب يافته كه باكمال مهارت و زبردستي كشيده شده است و ممكن بود آنرا دريكي از نمايشگاه‌هاي نقاشي امروزي بصورت شاهكاري معرفي نمود.

           شكل شمارة 28 درميان كاسة پايه‌دار نقش خورشيد را نشان داده است و در روي ظروف شكل 29، 30، 31 و 33 باز نقوش لوزي شكل و خطوط شكسته و در شكل 32 نقش ماهي‌ها درآب ديده ميشود.

           چه نتيجه‌اي ميتوان از كشفيات اسمعيل‌آباد گرفت؟ البته اسمعيل‌آباد جام‌هاي طلا و اشياء‌قيمتي بدست نيامده زيرا اولأ پيش ازاينكه هيأت كاوش‌گران ادارة كل باستان‌شناسي درآن به حفاري بپردازند تقريبأ تمام آن ناحيه مورد كاوش جويندگان گنج قرار گرفته بود. ثانيأ مردم اسمعيل‌آباد مانند مردم رودبار «كلاردشت» اين فلز قيمتي را دراختيار نداشتند.

           نتيجه‌اي كه ميتوان از مطالعة اين شكل‌ها گرفت اين است كه اين سفال‌هاي ناچيز اهميت بيشتري از اشياء زرين دارد. درواقع اين نقوش از حيث سبك‌هنري و شباهت شكل‌ها با نقوش ديگي كه روي ظروف مكشوف در ري و «تل‌بگون» و شوش و «تپه‌گيان» و بطوركلي درتمام نقاط فلات ايران پيدا شده همبستگي و خويشاوندي بدون ترديدي دارد.

           مسئلة مهم اين است آيا اين مردمي كه درتمام فلات ايران و حتي در شبه‌جزيرة آناتولي تا درياي مديترانه در حدود هزارة پنجم پيش ازميلاد مسيح ازاين تمدن پيشرفته برخوردار بودند همگي از فرزندان يك انسان بودند كه در نقطه‌اي از همين سرزمين براي نخستين‌بار خلق شده و تدريجأ گسترش يافته‌اند يا انسان‌هايي بوده‌اند كه جد اولية آنها در نقطه‌اي خارج از فلات ايران، مثلأ در آسياي مركزي يا استراليا يا افريقاي جنوبي خلق شده و سپس به اني نواحي كوچ كرده‌اند. يااينكه چنين فرض كنيم كه در زمان معيني هريك از اين نقاط در نتيجة وجود شرايط مشخصي انسان‌هايي خلق شده‌اند و بعدأ بايكديگر تماس و رابطه پيدا كرده‌اند. اين موضوع از حدود علم باستان‌شناسي خارج است،‌زيرا ما ميدانيم كه در نقاطي مانند جنوب افريقا، در «ژوهانسبورگ»، و در «پكن» و درچند نقطة ديگر از جهان جمجمه‌هايي پيدا شده است كه بنا برتشخيص بزرگترين دانشمندان باستان‌شناس و زيست‌شناس بيش از 500 ميليون سال قدمت دارند.

           اين امر مسلم است كه تاكنون هرچه درقسمت‌هاي مختلف فلات ايران پيدا شده حاكي از تمدني است كه از حدود ده‌هزار سال پيش ازميلاد مسيح تجاوز نميكند و آثار مراحل اولية بسيار قديم زندگي بشر دراين نواحي هنوز بدست نيامده است. ولي اين مطلب دليلي براين نيست كه اين مردم مراحل اولية زندگي را در نقاط ديگري ازجهان گذرانده و فقط در حدود 12 هزار سال پيش وارد اين سرزمين‌ها شده‌اند. شايد علت اصلي اين امر اين است كه ما هنوز نتوانسته‌ايم به آثار مراحل اولية زندگي اين مردم دست يابيم. آنچه كه مسلم بنظر ميرسد اين است كه از رودسند تا درياي مديترانه در هزارة پنجم پيش ازميلاد مسيح مردمي زندگي ميكرده‌اند كه داراي تمدن واحد و مشتركي بوده‌اند و در هرنقطه از فلات ايران و آسياي كوچك يا فلسطين و شام و غيره آثاري كشف ميشود كه شامل همين خصوصيات است.

 

1
X