به وبلاگ ايران نگين درخشان كشورهاي قاره آسيا خوش آمديد

گوارائي آب زاينده رود و وصف آن از گفته‌ها و سرودها

 

همه نويسندگان قديمي گوارائي آب زاينده رود در استوده‌اند، ابن رسته دراين باره چنين مي نويسد:

« علت سبكي و گوارائي و كيفيات ديگر آب اصفهان آنستكه سرچشمه آن از سنگ است و از سنكلاخها و ريگزارها مي گذرد البته اين آب غير از آبهاي چشمه‌سارهاي موجود در اصفهان است كه آنها هم در خوبي و گوارائي و سردي در هنگام گرما و گرمي در هنگام سرما بالاتر از حد توصيف است و خلاصه آنكه امتياز آبهاي اصفهان در وصف و شرح نميايد.»

ابن رسته مي‌نويسد ابواحمد الموفق بالله هنگامي كه به اصفهان آمده بود و مقداري از آب دجله همراه آورده بود كه در طي سفر بياشامد همينكه از آب اصفهان نوشيد آنرا بر آب دجله ترجيح داد و فرمان داد تا آبهائي را كه مراه آورده بود بريختند و از آن پس به آب اصفهان بسبب گوارائي آن و حسن تاثيري كه در هضم غذا دارد اكتفا كرد و اضافه ميكند آب دجله از اين صفات آب اصفهان بي بهره است هر چند كه مردم آنرا بر ديگر آبها ترجيح ميدهند(10).

خاكش همه مشگ آن چهاني

و ابش همه آب زندگاني

   

بيشه هاي ساحل زاينده رود، نزديك پل فلاور جان

 

   

نظير اين مطلب را صاحب رساله محاسن اصفهان دربارة فناخسرو عضدالدوله ديلمي آوده است و چنين منويسد كه بهنگام مسافرت عضالدوله از بغداد به اصفهان كه بقصد زيارت پدرش ركن الدوله ديلمي صورت ميرگفت براي آنكه حشمت و جلال دربار خود را بنظر مردم برساند دستور داد تا از بغداد آنچه بدان احتياج داشت از خوردنيها و نوشيدنيها و ملبوسات و مشروبات تا آب و بقول و توابل و ادويه و اشربه و رياحين و مانند آنها بهمراه اردو به اصفهان آوردندحمل ميشد اما چون به اصفهان رسيد و ر ساحل زنده‌رود اردو زد و به شايسته تر وجهي بارگا خودرا ترتيب داد خيمه در خيمه و طناب در طناب كشيدند و هر دو گروه بهم رسيدند ، عضدالدوله آب خواست و چون قدحي از آب فرات به او دادند آنرا بريخت و گفت با وجود زنده رود شرب آب فرات را نشايد و همچنين بهنگام آنكه « موفق» ازاصفهان مغزول و بجانب بغداد متوه گشت ،‌آب زنده‌رود را جهت شرب نقل كرده و در صحبت خود داشت و روزگار را به تاسف ميگذاشت و ميگفت:

سلام علي زينرود و شعبه

سلام محب لاسلام مودع(11)

 

بهار زاينده رود، نزديك پل بابا محمود در لنجان

 

 

و معني اين شعر به فارسي چنين است:

« بر زاينده رود و. وادي آن از مادر و دباد درود دوستداري راستين نه آنكه براي هميشه با آن بدرود ميگويد.»

روايت است از حسن بن خونسار جرباذ معنعن از امير المومنين علي عليه السلام و الرضوان كه فرمود:

« تداووا بما زندروز فان فييه شفا كل داء.»

يعني با آب زنده رود خود را مداوا كنيدبدرستي كه شفاء هر دردي درآنست.(12)

و شاعري بنام مشطب همداني چنيني سروده است :

تطلعنا علي اقطار جي

فخلناها كاحسن كل شي

فوادي زنده رود اجل واد

و ظل الباسقات الذفي

كان رياضها اضحت برودا

لدي البزار تنشر بعد طي(13)

و بفارسي چنيني است:

« در ديار جي مي نگريستيم و آنرا بهتراز هر جائي و هر چيز يافتيم.»

وادي زنده رود را برتر از هروادي و سايه درختان سر به آسمان كشيده آن را غنيمتي دلپذير انگاشتيم  گوئي باغ‌هاي { پرگل} آن پارچه‌هاي ابريشمين رنگارنگي است كه بزاز پس از درهم پيچيدن باز گسترده است.»

   

پل چوم بر بستر زاينده رود

 

 

يا ايها الراكب المصغي الي الحادي

حييت من رائح منا و من غاد

ان جئت جي بلادي او مررت بها

فنادها قبل حط الرحل والزاد

و قل لها جئت من جرجان مبتدرا

اوحي اليك بما قال ابن عباد

يا   اصفهان   الا حييت  من  بلد

يا زنده رود الاسقيت من واد(14)

و معني اين اشعار چنين است:

« اي سواري كه به آواز شتربان گوش فراميدهي از ما بر تو درود باد چه شامگاهان آهنگ سفر كني و چه صبحگاهان اگر به ديار من جي رفتي و يا از آنجا گذشتي

پيش از آنكه بار وزاد ره فرو نهي او را آوزه ده و بگو كه با الهام از اين گفته صاحب بن عباد با شتاب از گرگان آمده‌اي:

اياصفهان ، شهري چون تو همواره زنده و برقرار بادا اي زند‌ورد، دشتها همچنان از تو سيراب باد»

ابوالفضل اسماعيل بن محمد جرباذقاني از شعراي قرن پنجم در وصف اصفهان و زاينده رود چنيني سروده است:

يا اصفهان سقيت الخمر صافيه

اذقلت قلت لها سقيا غواديها

لا حبذا جبل اريان من بلد

و حبذ لي مصلاها و واديا

بزنده روذ ديون قد مطلت بها

و ان اعش فزماني سوف يقضيها(15)

و معني اين اشعار به فارسي چنين است:

« اي اصفهان ، آنگها كه گفتم باران صبحگاهي تو فراون نيست { نه ازباران كه} از مي صافي سيراب سدم بدا به ديار « جبل الريان» با همه شهرتي كه دارد خوشا مصلاي اصفهان ووادي زاينده رود آن به زنده رود وا ميدارم كه تا اين زمان از گزاردن آن سر باز زده‌ام كه اگر زنده بمانم باشد كه روزگار خود آنرا ادا كند(16)»

ابوالعلا بختيار بن بنيمان بن خرزا اصفهاني هم در وصف اصفهان قصيده‌اي دارد و. از زاينده رود چنين ياد كگرده است:

وزنده‌رود الضحي بصفحته

سبائك للجين مذردره(17)

يعني:  « روي زنده رود هنگام چاشت شمش‌هائي از سيماب پراكنده است.»

 

 

   

ابوالحسن جوهري واعظ قصيده‌اي در مدح اصفهان دارد و دو بيت زير را در وصف زنده رود سروده است:

كان حنين الزنده ود خلالها

حنين اسود للمجاعه تزار

تري مهاءها مثل اللجين و ارضها

كجنه عدن روضها يتعطر(18)

و بفارسي چنيني است:

« گوئي كه ناله‌اي كه ازدرون زاينده رود بر ميايد آواي شيراني است كه از گرسنگي مي غرند آب آن را همچون سيماب مي بيني

و زمينش را همانند بهشت جاويدان سرسبز و عطر آگين»

در اسعار كي از شعراي اصفهان بنام قاضي محد بن احمد نام زاينده رود در يك شعر بشرح زير آمده است:

حبذا زرنرود واد نغطي

من لجين مذوب بجلال (19)

 

پل شهرستان يا پل جي قديميترين پل زاينده رود

 

 

يعني :

« خوشا وادي زاينده رود كه پوششي با شكوه از نقره مذاب دارد».

صدر الدين عبد الطيف خجندي از شعراي طايفه آل خجند درصفهان در اشعار خود از زاينده رود بشرح زير ياد ميكند:

اي چو سيم مذاب زرين رود

اصفهان پر نوا شده ز تو رود

گشته‌اي عين زندگي در جي

في مجاريك كل شي حي

در لقاي تو داشت خضر برات

آب گشته ز شرم تست فرات

   

پل اللهوردي‌خان يا پل چهار باغ

 

   

خاقاني شرواني شاعر قصيده سراي قرن هفتم هجري، زاينده رود اصفهان را در اشعار خود با چشمه كوثر برابر كرده است:

روديست كه كوثرش عديل است

آب سلسال و سلسبيل است

نه بلكه زرشك او هم سال

شيداي مسلسل است سلسال

گه سيمگري نمايد آبش

گه شيشه‌گري  كند  حبابش

آبش بدل گلاب دانند

زو  دردسر  سران  نشانند

گرشيشه كند حباب شايد

شيشه ز پي گلاب بايد

و در جاي ديگر گويد:

يا آن عهدي كه دور از چشم زخم آسمان

با تو بودم در كنار زنده رود و مرز جي

مولف فهت اقليم با آنكه از مردم ري بوده است و در هندوستان توطن اختيار كرده بوده است از آنجا به بوي خوش اصفهان طرب انگيز شده مي گويد:

لب زنده رود و نسيم بهار

رخ دلستان و مي خوشگوار

چنان بيخ انده ز دل بر كند

كه بيخ ستم خنجر شهريار

 

منظره پل شاهي(پل خواجو) زيبا ترين پل زاينده رود

 

 

درترجمه رساله محاسن اصفهان تاليف حسين بن محمد بن الرضاء آوي كه در عهد سلطنت ابو سعيد بهادر خان مغول مي زيست از قول ابو عامر جروآ آني در توصيف جي و آب زنده رود چنين آورده است:

سقي الله جيا ان جيا لذيذه

من الغيث ما يسري بها ثم بيكر

فلا بقه باليل يوديك لسعها

لنوم و لابرغوثه حين تسهر

وماؤ ركاياها زلال كانه

اذا ماجري في الحلق ثلج و سكر

 

و معني اين اشعار بفارسي چنيني است:

« خداوند جي، اين ديار دلپذير را مادام كه مردمان شب و روز بدانجا رفت و آمد ميكنند از باران رحمت خويش سيراب گرداناد.

كه نه در آنجا شبانگاه ، هنگام خواب پشه‌اي با

                                                     نيش خود آزارت ميدهد

و نه كيكي هنگام شب زنده‌داري تو را مي آزارد

آب چاههاي آن زلالي است كه از گوارائي

آنگاه كه آنرا مي نوشي گوئي كه برف آميخته

                                               با شكر است»

ياقوت حموي نيز در قرن هفتم آب زنده رود را گواراترين آبهاي دنيا نمي داندو اينست عين عبارتي كه در اين باره ذكر ميكند: « اطيب مياه الارض و اعذبها»(21).

صائب ملك شعراي شاه عباس دوم در آن اوقاتي كه در هندوستان بوده با اينكه از كمال احترام و شخصيت برخوردار بوده و به راحتي زندگاني مي كرده و در دربارشاه جهان قدر و منزلي به سزا داشته دائماً متذكر ايران و بازگشت به اصفهان و اقامت در ساحل زاينده رود بوده و در اين مورد چنين گفته است:

خوش آن روز كه صائب من مكان در اصفهان سازم

زوصف زنده رودش خامه را زرطب اللسان سازم

 

1
X