به وبلاگ ايران نگين درخشان كشورهاي قاره آسيا خوش آمديد

آميزش استوره و تاريخ و دو نمونه از آن

استوره داستاني ريشه دار در واقعيت است كه به گونه اي نمادين، دانسته هايي از گذشته هاي دور را براي گشايندگان رازهايش، آشكار ميكند. البته تاريخ نيز گاه در پيچ و خم چيستان ها گرفتار مي آيد اما اين چيستان هاي تاريخي بر خلاف استوره، نمادين نيستند بلكه ناشي از نا آگاهي از رويدادها و يا علت هاي آن ها هستند.
فراوان پيش آمده كه اين داستانهاي نمادين با چستانهاي تاريخي همراه گشته و پس از آميزش، به گونه اي تاريخ و استوره هم رنگ گشته اند كه بسياري از پژوهشگران را به اين باور رسانده اند كه هر دو از يك آبشخور هستند بطوريكه يكي را برگرفته از ديگري دانسته اند و يا هر دو را دو روايت از يك اصل دانسته اند. در اين گفتار، نخست، نمونه اي از اين مانندي استوره و تاريخ را مي آورم و  با مدرك نشان ميدهم كه پيروان يكي بودن آنها ره به تركستان برده اند! سپس در بخش دوم، نمونه اي ديگر از در هم آميختگي دو رويداد با فاصله زماني چند هزار سال مي آورم.

بخش نخست

خوانندگان كمابيش با چگونگي پيروزي فريدون پيشدادي بر ضحاك ماردوش يا آژي دهاك آشنا هستند و همچنين مي دانند كه كورش بزرگ چگونه بر آستياگ مادي پيروزي يافت. در اينجا به نزديكي ظاهري اين دو داستان مي پردازيم:
كورش فرزند ماندانا(دختر آستياگ) و كمبوجيه پارسي بود، بر اساس گفته ي هرودوت، اين شاه مادي (آستياگ) به وزيري به نام هارپاگ دستور كشتن كورش را داد و هارپاگ نيز براي اجراي اين دستور، كورش را به چوپانش سپرد اما زن چوپان كه سپاكو نام داشت از كشتن او پيشگيري كرد و او را به جاي پسر خودش، كه مرده به دنيا آمده بود؛ بزرگ كرد.
از سويي ديگر، فرانك "مادر فريدون" از ترس ضحاك، پسرش را به كوه البرز برده و به «يكي مرد ديني» سپرد:

 بياورد فرزند را چون نوند    چو مرغان بران تيغ كوه بلند

 يكي مرد ديني بر آن كوه بود      كه از كار گيتي بي اندوه بود

فرانك بدو گفت كاي پاك دين      منم سوگواري ز ايران زمين

بدان كاين گرانمايه فرزند من         همي بود خواهد سر انجمن

ترا بود بايد نگهبان او               پدروار لرزنده بر جان او

نياورد هرگز بدو باد سرد                 پذيرفت فرزند او نيك مرد


آنچنان كه آشكار است اين «مرد ديني» در داستان فريدون،هم تراز و نزديك است با همسر چوپان كه هرودوت نامش را "سپاكو" آورده، در داستان كورش است كه به ترتيب، نقش بزرگ كننده ي فريدون و كورش را بازي ميكنند.
پس از آن كه آستياگ مادي در مي يابد كه كورش زنده است؛ او را به پارس مي فرستد و هارپاگ را كه مسئول كشتن كورش بود؛ با كشتن پسرش (پسر هارپاگ) و خوراندن او به هارپاگ، پادافره ميكند.
از سويي ديگر در روايت فريدون و ضحاك، شخصيتي انقلابي به نام كاوه آهنگر وجود دارد كه مغز هفده تن از فرزندانش، خوراك ماران ضحاك شده اند.

كه مارانت را مغز فرزند من         همي داد بايد ز هر انجمن

 در اينجا شخصيت كاوه آهنگر و هارپاگ مادي با يكديگر قابل سنجش هستند. كاوه ي آهنگر در پيروزي فريدون بر ضحاك بسيار به او ياري نموده است. چنانكه فردوسي ميگويد:

چو كاوه برون شد ز درگاه شاه          برو انجمن گشت بازارگاه
                                                                                         
همي بر خروشيد و فرياد خواند      جهان را سراسر سوي داد خواند
                                   
ازان چرم كاهنگران پشت پاي           بپوشند هنگام زخم دراي
                                       
همان كاوه آن بر سر نيزه كرد       همانگه ز بازار برخاست گرد
                                       
خروشان همي رفت نيزه بدست       كه اي نامداران يزدان پرست
                                     
كسي كاو هواي فريدون كند               دل از بند ضحاك بيرون كند


نبونيد، پادشاه بابل، درباره ي پيروزي كورش بر آستياگ (ايخ توويگو به زبان بابلي) چنين نوشته است:«او قشوني جمع كرده به جنگ كورش رفت و ليكن لشگر او ياغي شد و ايخ توويگو را گرفته تسليم كورش نمود پس از آن كورش همدان را تسخير كرد طلا و نقره و ثروت زياد به تصرف او در آمد و تمام اين غنائم را به انشان برد.»{1}
نكته ي اين گزارش در اين است كه سپاه آستياگ بر او شورش كرده، هيچ دور از ذهن نيست كه اين شورش از سوي همان هارپاگي روي داده باشد كه آستياگ فرزندش را كشته بود. ضمناً « يوستيوس، همدست اصلي كورش را هارپاگ مادي دانسته است.»{2}
اين نكته ميتواند بازتابنده ي ياري كاوه به فريدون و انقلاب او بر ضحاك باشد.

توضيح:


مي دانيم كه دانش واژه شناسي امروزه به كمك استوره شناسي آمده و بسياري از استوره ها به كمك اين دانش رمزگشايي شده اند. از اين روي، ما نيز به ناچار مي بايد به واكاوي واژه "فريدون" بپردازيم. دكتر فريدون جنيدي اين واژه را اينگونه ريشه شناسي كرده است:
فريدون به زبان  اوستا، "ثَرايِتَون" Thraeetaoona خوانده ميشود و اين نام از دو بهر تشكيل يافته و خلاصه شده است.
 بخش نخست آن ثري است كه در اوستا و سانسكريت به معني عدد سه و همان است كه امروز نيز به زبان انگليسي Three خوانده ميشود.
بخش دوم آن " اَئِتَوَنَت"  Aeetavanat است كه به زبان اوستايي همان است كه در زبان پهلوي "ايتون": و به زبان فارسي "ايدون" به معني "چنين" تلفظ مي گردد.»(3)
از اين واژه شناسي و اين كه در شاهنامه آمده است كه فريدون، جهان را ميان سه پسرش: ايرج و تورج و سلم، تقسيم ميكند، نتيجه ميشود كه منظور از "فريدون" در استوره ها، دوره ي سه بخش شدن نژاد آرياست و نه يك فرد خاص كه بر پادشاهي ستمگر به نام ضحاك پيروز گشته است.
دكتر جنيدي در كتاب " زندگي و مهاجرت آرياييان بر پايه گفتار هاي ايراني" در فصلي به نام "اژدها" نشان ميدهد(4) كه "اژدها" و "اژي" در اصل نمادي از پديده اي طبيعي به نام "آتشفشان" هستند و به اين منظور نيز مدارك و شواهد فراواني ارائه ميدهد كه ذكر آنها در اينجا باعث به درازا كشيدن گفتار ميشود.
از آنچه گفته شد بر مي آيد كه در زمان هاي بسيار دور و به هنگام سه بهره شدن نژاد آريا، آتشفشاني نيز در محل سكونت آنها خاموش گرديده است و اين رويداد در ذهن آرياييان باقي مانده است و بعدها با خاطره پيروزي كورش بر آستياگ مادي تركيب شده و به شكل پيروزي پادشاهي دادگر بر پادشاهي بيدادگر ضبط گشته است.
ضمناً چنانچه ديديم، نبونيد از پادشاه ماد به گونه ايخ توويگو ياد ميكند، به نظر مي رسد نام آستياگ، بعد ها بر اساس اشتباهي كه تاريخ نگاران يوناني از آميختگي استوره ضحاك با تاريخ كورش كرده اند، بر سر زبان ها افتاده باشد  و همين نشان مي دهد كه استوره و تاريخ از زمانهاي بسيار دور به جاي يكديگر، به اشتباه به كار مي رفته اند
در مورد كاوه نيز بايد گفت كه او هم مانند فريدون يك شخص خاص نيست بلكه نماينده دوره اي از گذشته هاي بسيار دور تاريخ ايران است كه به شكلي نمادين در شاهنامه آهنگر خوانده شده است. مي توان دوران كاوه را دوران كشف آهن و به كار گيري آن به عنوان سلاحي در نبرد ها دانست. در اين باره در بخش دوم مقاله بيشتر سخن خواهم راند.

بخش دوم:


در اين بخش به شباهت پيروزي فريدون بر ضحاك با پيروزي كورش بزرگ بر نبونيد بابلي مي پردازيم.
نخست آن كه ميدانيم برنام(لقب) ضحاك، ماردوش بوده است و نام خداي بابل كه كورش نيز آن را بزرگ داشت، مردوك بوده است. لازم به يادآوري است كه فريدون نيز ماردوش را پس از پيروزي نكشت. همچنين نزديكي اين دو واژه براي پژوهشگران در شاخه زبان شناسي، بسيار شايان توجه است.
درباره ي پيروزي فريدون بر ضحاك در شاهنامه آمده است كه سپاه او براي گرفتن پايتخت ضحاك، از اروند رود گذشته است:

چو آمد به نزديك اروندرود           فرستاد زي رودبانان درود

بر آن رودبان گفت پيروز شاه        كه كشتي بر افگن هم اكنون به راه


و سپس فريدون همراه با سپاه از اروند ميگذرد؛هبچ دور نيست كه جايگاه ضحاك، همان بابل بوده باشد چرا كه به روشني آشكار است كه براي رسيدن به بابل مي بايست از اروند رود گذشت.
نكته ي ديگر اين است كه ضحاك، غاصب تاج و تخت جمشيد بود و از سوي ديگر نبونيد نيز غاصب تاج و تخت بابل بود، چراكه با خاندان شاهنشاهي پيوندي نداشت و تنها، رئيس يكي از قبايل كلداني بوده است.

پيوند ديگر ميان اين دو رويداد اين است كه ضحاك آنچنان كه از بيتهاي زير آشكار است تلاش فراواني براي دگرگوني در دين و آيين و فرهنگ مردم روزگار خود انجام داده بوده است :

چو ضحاك شد بر جهان شهريار           برو ساليان انجمن شد هزار

سراسر زمانه بدو گشت باز          بر آمد بر اين روزگار دراز

نهان گشت كردار فرزانگان        پراگنده شده كام ديوانگان

هنر خوار شد جادويي ارجمند        نهان راستي آشكارا گزند

شده بر بدي دست ديوان دراز         به نيكي نرفتي سخن جز به راز


و همين رفتار ضحاك، شوند(باعث) آن شده بود كه مردم، از او به شدت ناراضي بگردند و فريدون را با قيامي مردمي به رهبري كاوه همراهي كنند. از سويي در زمان نبونيد نيز نارضايتي ديني به وجود آمده است و كورش نيز از همين ناخوشنودي مردم بابل به بهترين شيوه استفاده كرده است. بر اساس سالنامه هاي بابلي در هنگام نبونيد، بابل وضع آشفته اي داشته است. چنان كه پس از نبوكدنصر، دو شاه ديگر به سرعت كشته شدند يا اينكه درگذشتند تا اين كه نوبت به نبونيد رسيد.او كه به همراه خانواده اش از پرستندگان ايزد ماه در حران بود و تلاش فراواني براي گسترش آيين سين از خود نشان داد كه اين تلاش او، در شاهنامه به صورت «هنر خوار شد جادويي ارجمند» بازتاب داشته است. نبونيد، خدايان كهن بابلي و سومري را كنار گذاشت و اين موضوع به هيچ روي پسند مردم بابل و كاهنان آن نبود و به كاهش محبوبيت نبونيد انجاميد.
در هر دو روايتِ ضحاك و نبونيد،مردم به شدت از فرمانروا خشمگين هستند..


1
X