مازندران درگذر زمان
پيش از ورود آرياييان به ايران و مازندران مردم بومي اين منطقه از راه شكار و گله داري امرار معاش ميكردند. مطالعات باستان شناسي در غارهاي كمربند و هوتو بهشهر حضور انسان در مازندران را به حدود 9500 پيش از ميلاد ميرساند . آريايي نژادان مهاجرت خود را از سرزمين هاي شمال شرقي مرزهاي كنوني ايران در حدود هزاره سوم پيش از ميلاد آغاز كردند، با بوميان در آميختند يا بر آنان فائق آمدند.
مازندران كنوني بخشي از سرزمين گستردهتري است كه در متون تاريخ از آن با نام «فرشوارگر» و «پتيسخوارگر» ياد كرده اند .
محققان ، مازندران و گيلان را به سبب هم جواري و نيز به سبب اوضاع طبيعي و جغرافيايي مشابه ، عموماً با هم نام ميبرند و همه مناطقي كه در جنوب درياي مازندران و ميان آذربايجان و خراسان قرار دارند را يك ناحيه ميدانند . از اين حدود در زمان هخامنشيان در كتيبه بيستون نام پتشواريش ضبط شده است . طبري ها و مردها تيره هاي ساكن اين ناحيه همواره به عنوان بهترين تيراندازان در جنگ هاي شاهان هخامنشي با دولت هاي ديگر معرفي ميشوند.
استرابن جغرافيانويس يوناني اين محدوده را به صورت «پرخواترس» نام ميبرد. طبري ها ومردها در جنگ داريوش سوم با اسكندر مقدوني در «گوگمل» حضور چشمگيري داشتند و مسئول نگاهباني شاهنشاه و خاندان او بودند. اسكندر فاتح ايران نتوانست از طريق جنگ طبرستان را تسخير كند.
طبرستان به علت وضعيت خاص اقليمي از ايام باستان جايگاه و پايگاه اقوام خاندان هاي حاكم بود . نخستين كسي كه در نوشته هاي مورخان به عنوان حاكم شهرستان طبرستان از او ياد شده اتوفرادات يا فرهاد پارتي است . طبرستان به علت نزديكي با سرزمين و دولت پارت تا انقراض اشكانيان عملاً زير استيلاي دولت اشكاني قرار داشت . در زمان دولت ساساني نيز شاهنشاهي اين ناحيه به فرمان يك شاه بود . چنانچه وقتي اردشير بابكان به تخت نشست ، اداره اين قسمت از ايران به دست «گشنسف شاه» يا «جسنسف شاه» بود .
واژه مازندران كه از نظر جغرافيايي بخش بزرگي از طبرستان بوده است . در حوالي سده هفتم هـ.ق جانشين نام طبرستان شد.
سلسه هاي مشهوري كه اغلب همزمان سرزمين مازندران را در دوره اسلامي در اختيار داشتند ، با ذكر شاهان ، افراد شاخص و زمان حكومتشان عبارتند از :
1-آل قارن از سال 50 قبل از هجرت تا سال 224 هـ. .ق ، محدوده حكومت اين سلسله اغلب جبال مازندران بود و افراد شاخص آن عبارتند از : قارن پسر سوخرا ، ونداد هرمز پسر سوخرا، مازيار پسر قارن .
2-سلسله آل گاوباره از سال 40تا 144 هـ. ق شاهان اين سلسله اغلب در دشت مازندران و گرگان حاكم بودند افراد مشهور آن عبارتند از :دابويه پسر گاوباره ، سارويه پسر فرخان بزرگ ، اسپهبد خورشيد پسر دازمهر.
3-شعبه ديگري از سلسله آل گاوباره با نام پادوسپانان كه قلمرو حكومتشان غرب مازندران و رويان ، نور ، كجور و لاريجان بود . از سال 40 تا 1002 هـ.ق (عهد شاه عباس كبير صفوي ، نزديك به يكهزار سال) پادشاهان مشهور اين سلسله پادوسيان اول پسر گاوباره شهريار ابن پادوسيان ، ملك بهمن پسر كيومرث بودند .
4-پادشاهان باوند يا اسپهبدان از 45 تا 397 هـ.ق باونديان به سبب حكومت در جبال مازندران يعني قسمتهاي سوادكوه و دودانگه كنوني ساري (فريم) ملك جبال خواهنده ميشدند.
مشهورترين ملوك اين سلسله «باو» نوه «كيوس» برادر انوشيروان ساساني ، اسپهبد شروين پسر سرخاب شهريار پسر شروين بودند .
5-آل وشمگير يا آل زيار از سال 316 تا 470 هـ.ق ؛ محدوده حكومت اين سلسله شرق مازندران بود و شاهان مشهور آن مرداويج پسر زيار ، قابوس ابن وشمگير شمس المعالي ، گيلانشاه پسر كيكاوس بودند .
6-مرحله دوم حكومت باونديان موسوم به اسپهبدان باوند از 466 تا 606 هـ.ق ؛ اين سلسله بعد از تسلط بر آل زيار سرزمين طبرستان را متصرف شد. پادشاهان معروف آن اسپهبد حسام الدوله شهريار پسر قارن ، شاه غازي رستم پسر علاءالدوله بودند .
7-باونديه معروف به كينخواريه (دوره سوم سلاطين آل باوند) از سال 647 تا 750 هـ.ق ؛ حكام اين سلسله بر نواحي آمل فرمانروايي داشتند و شاخص ترين آنها عبارتند از حسام الدوله اردشير ابوالملوك تاج الدوله يزد جرد .
8-نمايندگان خلفا از سال 144 تا 169 هـ.ق اعراب مداوم و بالاستقلال نتوانستد به سراسر مازندران و طبرستان دست يابند و حكومتشان در مدت 25 سال همواره با تعرضات و جنگ سلاطين محلي مواجه بود. از اين رو ناگزير به ساختن پادگان هاي نظامي در دشت مازندران پرداختند . شاخص ترين اين گروه از نمايندگان خلفا «ابوالخصيب مرزوق سندي» بود كه ساري به دست او گشوده شد .
9-سادات حسني و حسيني و مرعشيان بر خلاف نمايندگان خلفا كه ميخواستند مازندران را به قدرت شمشير خويش بگشايند .
از راه تبليغ دين ومذاهب تشيع توانستند در بين طبقات مردم اين سازمان رسوخي عاطفي داشته باشند. تا اينكه پس از استقرار پايه هاي قدرت اقدام به خروج كردند و حدود 750 سال در نواحي مختلف آمل ، ساري ، و جبال تسلط يافتند و فرمانروايان دودمان هاي محلي نيز به سبب علايق مذهبي وجود و تظاهر آنها را تحمل ميكردند . مشهورترين اين سلسله از سادات مازندران عبارتند از حسن بني زيد (داعي كبير) ،ناصر كبير (ناصر الحق) ، مير قوام الدين مرعشي ، سادات مرتضايي در هزار جريب .
10-ديگر سلسله ها : در طول هزاره اول هجري هم زمان با حكومت دودمان هاي متعددي كه از آنها نام برده شد ، دست اندازهاي ديگر هم از سوي فرمانروايان نواحي ديگر ايران و خارج از ايران به مازندران به عمل آمد كه اهم آنها عبارتند از :
طاهريان ، صفاريان ، سامانيان ،غزنويان و همچنين تيموريان كه دوران تسلط و جنگ و گريزشان كوتاه بود .
11-از دوره صفويه به بعد زمان حكومت هاي ملوك الطوايفي در مازندران به سرآمد و اين سرزمين رسماً تابع حكومت مركزي ايران شد . شاهان صفوي ، افشاري ،زندي و قاجاري مازندران را به عنوان ايالتي از ايلات ايران در اختيار داشتند .
وجه تسميه مازندران
عده اي از مورخان و نويسندگان ، ريشه واژه مازندران را از كلمه ‹‹ ماز›› به معني‹‹ دژ›› مي دانند. در تاريخ آمده كه مردم به فرمان ‹‹ مازيار بن قارن ›› سردار معروف طبرستان ، براي جلوگيري از نفوذ اعراب در نقاط حساس اين منطقه به احداث دژ پرداختند و مازندران را به صورت (ماز + اندرآن) به معني ‹‹ دژ درآن›› مي شناختند. به گزارش ‹‹ ابن اسفنديار ›› مازندران در اصل ‹‹ موزاندرون›› يعني ولايت ‹‹ درون كوه موز ›› بوده است.
حجازي كناري مي نويسد : بعيد نيست كه مازندران ، محل سكونت آريايي هاي مهاجر، نام خود را از خداي خود ‹‹ ايندر›› گرفته باشد. در اين صورت مازندران از دو جزء ‹‹ ماز›› و ‹‹ ايندر›› تشكيل مي شود. ‹‹ ماز›› به صورتهاي مز ، لها ، مهي ، مزي به معني بزرگ ، و ايندر ( Indar )، نيز نام خداي آنان بود . مجموع اين دو جز ‹‹خداي بزرگ ›› و در تلفظ مازاندران يا مازندران ‹‹سرزمين خدايان ›› يا ‹‹ سرزمين خدا›› را افاده مي كند.