گردنه حيران در مسير راه ارتباطي آستارا - اردبيل قرار گرفته است. اين گردنه كه
آخرين منطقه حفاظتي استان اردبيل ميباشد، از يك طرف مشرف به كوههايي است كه
پوشيده از جنگلهاي انبوه است و از سويي مشرف به درهاي نه چندان عميق كه از ميان
آن رود آستارا، آقچاي عبور ميكند اين رود تعيين كننده مرز استان گيلان ايران و
كشور آذربايجان است.
اين گردنه در بيشتر زمانها در زير پوششي از مه قرار دارد و از نظر طبيعي درهها و
كوهپايههاي آن، پوشيده از گلها و گياهان جنگلي و مرتعي هستند. با اين وجود اين
گردنه چندان مرتفع نيست و ارتفاع بلندترين نقطهٔ آن از سطح آبهاي آزاد تنها حدود
۱۵۰۰ متر است؛ در واقع علت اصلي مه تقريباً دائمي گردنهٔ حيران رطوبت درياي خزر
است، نه ارتفاع زياد اين گردنه. گردنه حيران از اين نظر نيز اهميت دارد كه يكي از
روستاهاي تاريخي و ييلاق بزرگترين خوانين آستارا و قشلاقهاي غربي و شمالي اين
شهرستان در گذشته بوده است.
جاده اسالم به خلخال
جاده اسالم به خلخال يكي از زيباترين جاده هاي جنگلي ايران ميباشد. جاده خلخال كه
از سه راه اسالم شروع شده و پس از طي 70 كيلومتر به شهرستان خلخال منتهي مي شود بنا
به دلايلي كه در زير عنوان مي شود به جرات مي توان گفت كه اين جاده يكي از زيباترين
مكانهاي ديدني نه تنها در ايران بلكه در سراسر دنيا مي باشد.
جاده اسالم به خلخال، جاده ايست كه دائما در خبرها به علت بارش باران يا برف بسته
مي شود. اين جاده كه يكي از قشنگ ترين جاده هاي جنگلي ايران ميباشد يك جاده ي
كوهستاني است كه بي شباهت به عباس آباد كلار دشت نيست و يا شايد زيباتر از آن.
جاده مشهد
محور مشهد – سبزوار – تهران با 882 كيلومتر طول از پرتردد ترين جاده هاي كشور است.
اين محور به علت دو بانده بودن، برخورداري از علائم مناسب و تردد سالانه ميليون ها
زائر به عنوان الگوي مناسب جاده اي كشور معرفي شده است. جاده ۴۴، جادهٔ بسيار مهمي
در ايران است. بسياري از مردم از طريق اين جاده از تهران به مشهد ميروند. تقريبا
تمام اين جاده به صورت بزرگراه است. بخشي از اين جاده كه از محدودهٔ شهر نيشابور مي
گذرد، بزرگراه امام رضا يا كمربندي نيشابور نام دارد.
جاده شهداد نهبندان
با بهرهبرداري از جاده شهداد به نهبندان كه از آن ميتوان به عنوان زيباترين جاده
كويري جهان ياد كرد كه روز به روز بر شمار گردشگراني كه براي ديدن كوير زيباي
شهداد، گام در اين مسير ميگذارند، افزوده ميشود. جاده شهداد به نهبندان از
محلهايي عبور ميكند كه تا پيش از اين رفتن به آنجا آرزوي هر دوستدار طبيعت بود.
گذر جاده از ميان بزرگترين عارضههاي كلوخي جهان معروف به "كلوتهاي شهداد" كه
سياحان از آن به عنوان قصرهاي "جن و پري" نام بردهاند از ويژگيهاي منحصر به فرد
اين جاده است. از سوي ديگر برآمدن خورشيد از شرق و تابيدن آفتاب بر شنهاي طلايي
كوير و تماشاي غروب بيآنكه مانعي از چشمانت حتي ثانيهاي از پشت كوه رفتن خورشيد
را بگيرد و نشستن ستارههايي كه همه زمانها براي شمردن آنها كم است بر آسمان كوير
جاذبههايي است كه هر فردي را به كوير ميخواند.
جاده ساحلي چابهار،
جاده ساحلي چابهار-بريس تنها يك جاده كنار دريا نيست بلكه راهي براي پيوند دريا و
چند جاذبه ي طبيعي ديگر است كه مختصري به توضيح آنها مي پردازم.
- سواحل صخره اي : در ابتداي جاده
ساحلي چابهار - بريس - پسابندر شاهد صخره هايي هستيد كه بر اثر فرسايش آبي سوراخ
هايي از عمق دريا در آنها ايجاد شده است و هنگامي كه موج به سمت آنها حركت مي كند
آب با شدت از آنها به طرف آسمان فوران مي كند.به اين پديده موج افشان مي
گويند.ارتفاع موج افشان در فصل بادهاي موسمي چابهار به 20متر مي رسد.
- تالاب ليپار : در فاصله 15 كيلومتري
چابهار و در اين جاده ساحلي تپه هايي وجود دارند كه موقعيت مكاني آنها باعث مي شود
آب هاي سرگردان حاصل از بارندگي به دريا نريزد و سبب تشكيل تالابي با وسعت حدود
14Km مي شود.نامش تالاب ليپار است كه بسيار سرسبز و زيباست.
- كوههاي مينياتوري (مريخي): در فاصله
حدود 35Km از ابتداي جاده شروع مي شوند و كيلومترها امتداد دارندكه از نظر زيبايي
فوق العاده منحصر به فرد هستند.
- درخت انجير معابد : درختي كه قطر آن
به چند ده متر! مي رسد.داراي تاجي در بالاي خود و ميوه اي به شكل انجير مي دهد.اين
درخت چشم هر گردشگري را به خود خيره مي كند.
- جنگل حرا : در فاصله ي 120Km چابهار
جنگلي وجود دارد كه به جنگل حرا معروف است. در هنگام مد دريا تاج اين درختان از آب
بيرون مي ماند طوريكه با قايق مي توان در اين جنگل به تفريح پرداخت. خارج از فوايد
بسيار دارويي اين جنگل، پرندگان بسياري نظير فلامينگو، عقاب، مرغ ماهي خوار و ...
در روي اين درختان لانه دارند كه بسيار زيباست.
- فرش خزه و جلبك، صخره هاي بسيار مرتفع و عمودي رو به درياي عمان، اسكله هاي صيادي
"رمين" ، "پسابندر" ، "گواتر" را هم اضافه كنيد.
اينها تنها مواردي بودند كه با ناديده گرفتن زيبايي ساحل بكر و درياي چابهار در
جاده ساحلي قابل بيان بودند. در نظر بگيريد كه تمام اين زيبايي ها به دريايي مشرف
باشند كه به اقيانوس و آبهاي آزاد راه دارد.علاوه بر اين به دليل نقش بادهاي موسمي
در هيچيك از فصول سال خبري از شرجي بيش از حد و تعفن دريا نيست چراكه : متوسط دماي
حداكثر (در خرداد ماه) طي يك دوره ۷ ساله۳۱ درجه سانتي گراد و متوسط دماي حداقل (در
دي ماه) ۱۹ درجه سانتي گراد است.
جاده ي زنجان به منجيل
.
از كيلومتر 15 اتوبان زنجان – قزوين، جاده اي به سمت شمال منشعب ميشود 10 دقيقه ي
اول جاده سر بالايي است و هوا خيلي سريع خنك ميشود اما از آن به بعد، عمدتا"
سرازيري داريم ؛ آن هم چه سرازيري! كلي پيچ هاي بسيار تند كه پيچ هاي جاده چالوس در
مقابل آنها، اتوبان محسوب ميشود!!! اين جاده از سمت زنجان به منجيل براي رانندگي
خيلي مناسب است اما در مسير بالعكس، رس ماشين در سربالائيها كشيده ميشود. تعداد
زيادي از ماشينهايي كه از منجيل به زنجان ميرفتند، بخاطر داغ كردن رادياتور متوقف
شده بودند. در مرز استان زنجان و گيلان، نماي درياچه سد منجيل بسيار زيبا و ديدني
است.
شهرستانها و تقسيمات كشوري
استان هرمزگان داراي ۱۱ شهرستان، ۲۵ شهر، ۳۳ بخش و ۷۱ دهستان و ۲۱۷۰ آبادي داراي سكنهاست. چندين دهه قبل اين استان خود بخشهايي از كرمان و فارس به شمار ميرفتهاست. فهرست شهرستانهاي استان هرمزگان ايران: منابع تاريخچه شهرستان تبريز
تبريز يكي از قديمي ترين مناطق ايران است و مجموعه آثار تاريخي و نشانه هاي باستان شناختي كه از محل هاي مختلف آن به دست آمـده دلالت بر ديـريـنـگـي و قـدمـت تـاريخي ايـن شـهـر دارد. سـاركـن « سـاركـن پـادشـاه آشـور 722-750 » در كتبيه خود از شهري به نام اوشكايا كه شايد همان اسكوي امروزي است و نيز از دژ و قلعه محكمي به نام تارويي ياد مي كند كه ............
تبريز يكي از قديمي ترين مناطق ايران است و مجموعه آثار تاريخي و نشانه هاي باستان شناختي كه از محل هاي مختلف آن به دست آمـده دلالت بر ديـريـنـگـي و قـدمـت تـاريخي ايـن شـهـر دارد. سـاركـن « سـاركـن پـادشـاه آشـور 722-750 » در كتبيه خود از شهري به نام اوشكايا كه شايد همان اسكوي امروزي است و نيز از دژ و قلعه محكمي به نام تارويي ياد مي كند كه به احتمال زياد تبريز است. گذشته از اين در يكي از كتبيه هاي سناخريت پادشاه آشور ( 705-681 ق . م ) از شهري به نام تربيس نام برده شده است كه پادشاه مزبور در آنجا معبدي به نام نركان ساخته بود. بعضي از مورخان تروياي معروف و تبريز را يكي مي پندارند. عده اي حتي اين شهر را همان سوز يا شوش قديم و عده اي ديگر آكراتا يا آماتاي ذكر شده در تورات فرض كرده اند. تعيين تاريخ دقيق پيدايش شهرنشيني در دشتي كه تبريز در آن قرار گرفته دشوار است. شرايط اين دشت حاصلخيز به واسطه وجود دو رود آجي چاي و مهران رود، اقليم معتدل، موقعيت ارتباطي بسيار مناسب، وجود منابع زيرزميني غني و موقعيت مناسب استراتژيكي آن، زمينه مساعدي براي تكوين و توسعه زندگي شهري فراهم آورده است. در دوره حكومت رواديان تبريز پايتخت آذربايجان شد و به علت موقعيت ممتاز جغرافيايي و نظامي خود بيشتر از ساير شهرها مورد توجه قرار گرفت. در سال 340 هجري قمري از اتحاد سه گانه تبريز، اشنو ( اسند ، اسنق ) و دهخوارقان مملكت بني روديني به وجود آمد كه حكام آن قدرت و استقلال كامل داشتند و خلفاي بغداد از دخالت و نفوذ كمي در آن برخوردار بودند. از قرن دهم ميلادي يا قرن سوم هجري به بعد نام تبريز در رديف شهرهاي بزرگ آذربايجان آمده است كه در آنجا همزمان با پيشرفت صنعت و تجارت علم و تمدن نيز شكوفا شده است. اهالي تبريز در سال 616 هجري موفق شدند با دادن هداياي قيمتي و پول فراوان از هجوم مغولان به شهر و ويراني آن جلوگيري كنند. پس از حمله مغول به ايران براي اولين بار شهر تبريز به دستور آباقاخان ( 680-663 هجري قمري ) پايتخت رسمي ايلخانان شد. در سال 658 هجري در دوران حاكميت آباقاخان در تبريز ، زندگي مدني و اقتصادي دوباره شكوفا شد. سلطان محمود غازان خان معروف ترين شاه مغول در 694 هجري تبريز را مقر حكومت قرار داد و آن را به منتهاي درجه عظمت و بزرگي و آباداني رساند. پس از ايلخان مغول، تبريز در عصر جلايريان و تركمانان آق قويونلو و قره قويونلو پايتخت ايران شد و در اين زمان (870هجري) بود كه به دستور جهان شاه بن قره يوسف بن تركمان مسجد كبود (گؤي مسجد) بنا گرديد. در سال 906 هجري شاه اسماعيل صفوي (متخلص به ختايي) تبريز را پايتخت ايران كرد. در دوران صفوي شهر تبريز بارها ميدان جنگ ايران و عثماني شد. در آغاز حكومت قاجار بخصوص زمان فتحعلي شاه، تبريز پايتخت دوم يا وليعهد نشين ايران شد و محل استقرار عباس ميرزا نايب السلطنه گرديد. در دوره استبداد صغير محمد علي شاه، مردم تبريز به رهبري دو قهرمان ملي – ستارخان و باقرخان – پس از ماهها مبارزه و ستيز ، ابتدا تبريز و آذربايجان و سپس ايران را از چنگ استبداد رهايي بخشيدند
سپندارمذگان
در ايران باستان، نه چون روميان از سه قرن پس از ميلاد، كه از بيست قرن پيش از ميلاد، روزي موسوم به روز عشق بوده است! اين روز "سپندار مذگان" يا "اسفندار مذگان" نام داشته است. فلسفه بزرگداشتن اين روز به عنوان "روز عشق" به اين صورت بوده است كه در ايران باستان هر ماه را سي روز حساب مي كردند و علاوه بر اينكه ماه ها اسم داشتند، هريك از روزهاي ماه نيز يك نام داشتند.سپندار مذ لقب ملي زمين است. يعني گستراننده، مقدس، فروتن. زمين نماد عشق است چون با فروتني، تواضع و گذشت به همه عشق مي ورزد. زشت و زيبا را به يك چشم مي نگرد و همه را چون مادري در دامان پر مهر خود امان مي دهد. به همين دليل در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را بعنوان نماد عشق مي پنداشتند.
جشن هاي ايراني
جشن ها از بارز ترين مراسم و آيين هاي گروهي هر قوم و ملتي هستند كه مي توانند نشانگر ژرفاي ميراث فرهنگي آن ملت باشند. از اين روي مي توان جشن ها را يكي از روشن ترين نمودهاي فرهنگ مردم دانست. هيچ قوم و ملتي را در هيچ كجاي تاريخ و جغرافياي جهان نمي توان يافت كه داراي جشن هاي ويژه ي خود نباشد. از اين روي جشن هاي هر قومي پيوندي استوار و ديرينه با هويت و ريشه هاي فرهنگي آن قوم دارد و همينطور نوع نگاه و انديشه ي آن قوم به جهان،انسان، طبيعت و فرا طبيعت را نشان مي دهد. همچنين مي توان ردپاي رخداد هاي تاريخي، دشواري ها و آرمان هاي آن مردم را در درون ريزه كاري ها و راهبرد برگزاري اين جشن ها رد يابي نمود. ايرانيان به سبب داشتن تاريخ و تمدني كه از كهن ترين و ريشه دار ترين تمدن ها دانسته شده است، وارث فرهنگي ژرف و گسترده شده اند كه در دل خود جشن ها و آيين هاي بسياري را پرورانده است. اين جشن ها همواره با شادي و شادماني و نيز با شادخواري و پايكوبي همراه بوده است. چرا كه از يك سو آيين هاي گروهي و دسته جمعي خواستار شادي و زاينده ي شور و نشاط همه گاني بوده است، و از سوي ديگر باورها و دستورهاي ديني ايرانيان كهن همواره همسو با شادي و شادماني بوده و انسان را از غم و اندوه پرهيز داده اند، چراكه ايرانيان شادي را آفريده و بخشش اهورامزدا و غم و اندوه را از سوي اهريمن مي انگاشته اند. از اين روي برگزاري هر چه بيشتر و بهتر اين جشن ها از همه سو آموخته و پاسداري مي شده است. تا جايي كه بسياري از اين جشن ها همراه با نيايش و ستايش خداوند بوده و رنگ و بوي ديني نيز داشته است و اين نكته به پايداري و ديرپايي آنها انجاميده است. واژه ي "جشن" در زبان اوستايي، "يسنه" (yasna) و به معناي ستايش و ستودن بوده كه در دوره هاي پس از آن به "يسن" ، "يزشن" و "جشن" دگرگون شده است. امروزه "يزد"(شهر يزد) از آن ريشه و به همان معني مي باشد. جشن هاي ايراني را با رويكردي گاهشمارانه به سه گروه بنيادين مي توان گروه بندي نمود: ۱٫ جشن هاي سالانه ۲٫ جشن هاي فصلي ۳٫ جشن هاي ماهانه ۱٫ جشن هاي سالانه مانند: نوروز، مهرگان، سده و يلدا. بسياري از اين جشن ها با افراد استوره اي در پيوسته اند. براي نمونه: بنيانگزار "نوروز" را جمشيد و پايه گزار "سده" را هوشنگ پيشدادي مي دانسته اند. همچنين جشن "مهرگان" را با شوريدن كاوه آهنگر بر ضحاك و پادشاهي فريدون درآميخته مي انگاشته اند. ۲٫ جشن هاي فصلي يا گاهنبار ها: يا گاسان بار(در زبان پهلوي) به معناي گاه و زمان به ثمر رسيدن و بار آوردن و نيز بار عام و همگاني براي جشن و پايكوبي مي باشد. شمار گاهنبار ها در هر سال شش تا بوده و هر كدام پنج روز به درازا مي كشيده است. شش گاهنبار برابر با شش مرحله ي آفرينش هستي از سوي اهورامزدا مي باشد كه در بسياري از نوشته هاي ديني ديگر چون تورات و قرآن نيز به آنها اشاره شده است. شش جشن گاهنبار شامل: ۱- ميديوزرم گاه (ميديوي زرمي:maidhyoi-zaremaya) به معناي ميانه ي بهار. كه در ارديبهشت ماه است و به يادبود آفرينش آسمان. ۲- ميديوشهم گاه(ميديوي شم:maidhyoi-sham) به معناي ميانه ي تابستان. كه در تير ماه است و به يادبود آفرينش آب. ۳- پيته شهم گاه(پتيش همي:paitish-hamya) به معناي دانه آور. كه در شهريور ماه است و به يادبود آفرينش زمين. ۴- اياسرم گاه(ايا ثرم:ayathrima) به معناي بازگشت به خانه(بازگشت گله از چراگاه). كه در مهر ماه است و به يادبود آفرينش گياهان. ۵- ميدياريم گاه(ميديايري:maidhyairya) به معناي ميانه سال يا ميانه زمستان. كه در دي ماه است و ياد بود آفرينش جانوران. ۶- همس پت ميديم گاه(همسپت ميدي:hamaspath madya) به معناي با هم جمع شدن. كه در دي و اسفتد ماه است و به يادبود آفرينش انسان. در اين روزها آيين هاي ويژه اي برگزار و نيايش هاي ويژه اي خوانده مي شده و از خوردن برخي از خوردني ها پرهيز مي شده است. در اين روز ها ناداران و ناتوانان مهمان توانمندان مي شوند و از داد و دهش آنان برخوردار مي گردند. ۳٫ جشن هاي ماهانه: در ايران باستان هر سال به دوازده ماه، و هر ماه به سي روز بخش مي شد و هفته هاي امروزي وجود نداشتند. روزهاي سي گانه ي هر ماه با سي نام از نام هاي ايزدان يا امشاسپندان و يا جلوه هاي اهورامزدا نامگزاري مي شدند. نام روز ها شامل:۱-اورمزد(اهورامزدا) ۲-بهمن ۳-ارديبهشت ۴-شهريور ۵-سپندارمز (اسفند) ۶-خورداد ۷-امرداد ۸-دي به آذر ۹-آذر ۱۰-آبان ۱۱-خور(خورشيد) ۱۲-ماه ۱۳-تير ۱۴-گوش(گئوش) ۱۵-دي به مهر ۱۶-مهر ۱۷-سروش ۱۸-رشن ۱۹-فروردين ۲۰-ورهرام(بهرام) ۲۱-رام ۲۲-باد ۲۳-دي به دين ۲۴-دين ۲۵-ارد ۲۶-اشتاد ۲۷-آسمان ۲۸-زامياد ۲۹-مانتره سپند(سخن مقدس) ۳۰-انارام نيز از ميان اين سي نام، دوازده نام را بر روي دوازده ماه گذاشته اند: ۱-فروردين ۲- ارديبهشت و… تا ۱۲-اسفند. زماني كه نام روز با نام ماه يكسان مي شد آن روز را جشن ماهانه مي خواندند مانند روز دوم از ماه يازدهم كه بهمن روز از بهمن ماه مي شود و آن جشن را بهمنگان مي ناميدند. به اين ترتيب دوازده جشن ماهانه در سال به وجود مي آمد. اما به اين سبب كه در ماه دي سه روز ديگر نيز به نام اهورا مزدا مي باشد، سه جشن ديگر افزوده مي شد و بر روي هم شمار جشن هاي ماهانه به ۱۵ مي رسيد. از ميان اين جشن ها مي توان به برجستگي تيرگان، ديگان(يلدا) و اسفندگان(بزرگداشت زنان و جشن مزدگيران) اشاره نمود. بايسته است بدانيم كه گاهشماري باستاني ايران با گاهشماري خورشيدي امروز همپوشاني تام ندارد و در هر ماه از يك تا شش روز نابراري مي تواند ديده شود. براي نمونه جشن تيرگان كه در گاهشماري باستاني برابر با ۱۳ تير ماه است در گاهشماري امروزي برابر با ۱۰ تيرماه مي باشد. ياري نامه: ۱- پرويز رجبي، "جشن هاي ايراني"، آرتاميس،تهران،۱۳۸۷ش ۲- رضا دشتي، "جشن هاي ملي ايرانيان"، پازينه،تهران،۱۳۸۶ش ۳- كورش نيكنام،"از نوروز تا نوروز"، فروهر،تهران،۱۳۸۷ش ۴- گاهشمار زرتشتيان ايران، نشر سالنماي راستي، ۱۳۸۸ش
چهارشنبه سوري؛ آيينها و ريشهها
چهارشنبه سوري نام واپسين چهارشنبهي تقويم خورشيدي ايراني است، كه شب آن با رسوم و آيينهايي ويژه، خصوصاً پرش از روي آتش مشخص ميشود. نامهاي محلي گوناگون اين روز عبارت است از: گول چارشمبه (اردبيل)، گوله گوله چارشمبه (گيلان)، كوله چووارشمبه (كردستان)، چووارشمبه كولي (قروه، نزديك سنندج)، و چارشمبه سرخي (اصفهان). برخي دانشمندان واژهي «سوري» را با «سور» (ميهماني، جشن) ارتباط داده و آن را به معناي «وابسته به سور، جشنآميز» گرفتهاند، برخي ديگر، به طور موجهتري، سور را گونهاي ديگر از واژهي سرخ ميپندارند (مانند گل سوري ”گل سرخ“) و آن را اشارهاي به خود آتش يا به «سرخي»، به مفهوم تندرستي يا بلوغ، كه به طور فرضي با پرش از روي آتش به دست ميآيد، ميانگارند. كاربرد عنوان متفاوت چارشمبه سرخي در اصفهان و قرار داشتن گونهي گويشي رايج سور در برابر سرخ، تأييد ديگري است بر اين ديدگاه.
جشن ديگان
دي يا دتوشو Daatoshu به معني دادار و آفريدگار است و در نامه هاي اوستايي اغلب به جاي واژه اهورامزدا به كار رفته است. اگر به نام سي روز ماه توجه كنيد، مشاهده مي نماييد كه روزهاي هشتم و پانزدهم و بيست و سوم هر ماه به نام دي نامگذاري شده و براي تميز آنها از يكديگر هر يك به نام روز بعدش خوانده شده است و اورمزد كه آن هم نام خداوند مي باشد. بدين گونه : اورمزد، دي بآذر، دي بمهر و دي بدين. بنابراين در ماه دي چهار روز به نام خدا ناميده شده و در ماه دي چهار بار جشن ديگان برگزار مي شود. در ايران باستان نخستين جشن ديگان در ماه دي يعني روز اورمزد و دي ماه ، خرم روز نام داشته است و در اين روز كه شب پيش، بزرگترين شب سال بوده است، پادشاه و حاكم ديدار عمومي با مردم داشته است. منبع : سالنماي راستي